[hadith]و من کلام له (علیه السلام) کلّم به الخوارج حین اعتزلوا الحکومة و تنادوا أن لا حکم إلا لله‏:

أَصَابَکُمْ حَاصِبٌ وَ لَا بَقِیَ مِنْکُمْ [آبرٌ] آثِرٌ. أَ بَعْدَ إِیمَانِی باللَّهِ‏ وَ جِهَادی مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) أَشْهَدُ عَلَی نَفْسی بالْکُفْرِ؟ لَ "قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدینَ"؛ فَأُوبُوا شَرَّ مَآبٍ وَ ارْجِعُوا عَلَی أَثَرِ الْأَعْقَاب. أَمَا إِنَّکُمْ سَتَلْقَوْنَ بَعْدی ذُلًّا شَامِلًا وَ سَیْفاً قَاطِعاً وَ أَثَرَةً یَتَّخِذُهَا الظَّالِمُونَ فِیکُمْ سُنَّةً.

[قال الشریف قوله (علیه السلام) «و لا بقی منکم آبر» یروی علی ثلاثة أوجه: أحدها أن یکون کما ذکرناه آبر بالراء من قولهم للذی یأبر النخل أی یصلحه. و یروی آثر و هو الذی یأثر الحدیث و یرویه أی یحکیه و هو أصح الوجوه عندی کأنه (علیه السلام) قال لا بقی منکم مخبر. و یروی آبز بالزای المعجمة و هو الواثب و الهالک أیضا یقال له آبز].[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 2، ص: 663-657

کلم به الخوارج حین اعتزلوا الحکومة و تنادوا: ان «لا حکم الّا للّه

».

این یکی از سخنانی است که امام علیه السّلام به خوارج فرمود، در آن هنگام که از مسأله حکمیّت کناره گیری کردند و شعار «لا حکم الّا للّه» را سر دادند

.

خطبه در یک نگاه:

تعبیرات این خطبه به خوبی نشان می دهد که بعد از تحمیل مسأله «حکمیّت» در «صفّین» بر علی علیه السّلام و سپس برگشت خوارج از مسأله حکمیت، آنها معتقد بودند که حکمیت مخصوص خدا است و هر کس آن را انکار کند و به غیر او بسپارد از دین خدا خارج شده است، این سبک مغزان قشری و بی منطق تا آنجا پیش رفتند که گفتند: علی علیه السّلام نیز با قبول مسأله حکمیت از اسلام بیرون رفته و باید به این امر اعتراف کند و سپس توبه نماید، در حالی که پیشنهاد حکمیت از سوی امام نبود، بلکه بر آن حضرت تحمیل شد و به فرض که چنین پیشنهادی از سوی امام بوده اصل مسأله حکمیت چیزی بر خلاف اسلام نیست، هر چند در صفّین آن را تحریف کرده و از آن سوء استفاده نمودند

.

امام علیه السّلام در این خطبه به آنها نفرین می کند و زشتی این پیشنهادشان را یاد آور می شود، پس از آینده تاریک خوارج و ذلّت و نابودی آنها خبر می دهد

.

نهایت مظلومیت امام (علیه السلام):

این سخن را هنگامی امام (علیه السلام) ایراد فرمود که گروهی از خوارج که خود پیشنهاد «حکمیت» را در «صفّین» کرده  بودند، از آن بازگشتند، و شعار «لا حُکْمَ الاّ للهِِ» (حکمیت مخصوص خداست!) را سر دادند، و به طور بی شرمانه ای به امام (علیه السلام) پیشنهاد کردند که او هم اعتراف به کفر کند و سپس توبه نماید (تا به او بپیوندند و برای جنگ با شامیان آماده شوند).

امام (علیه السلام) در پاسخ آنها فرمود: «طوفانی (از بلاها) بر شما مسلّط شود و همه شما نابود شوید! این چه پیشنهادی است که به من می کنید؟! آیا بعد از ایمانم به خدا و جهادم با رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) به کفر خویش گواهی دهم؟! اگر چنین کنم گمراه شده ام و از هدایت یافتگان نخواهم بود» (أَصَابَکُمْ حَاصِبٌ، وَ لاَ بَقِیَ مِنْکُمْ آثِرٌ، أَبَعْدَ إِیمَانِی باللهِ وَ جِهَادی مَعَ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه وآله وسلم)، أَشْهَدُ عَلَی نَفْسی بالْکُفْرِ! لَقَدْ (ضَلَلْتُ إِذاً وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدینَ)).

چه دردناک است انسانی همچون علی (علیه السلام) که اولین مرد مؤمن به پیغمبراکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) است و در تمام غزوات ـ جز در مواقع استثنایی آن هم به فرمان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ـ شرکت داشته و بالاترین ایثار و فداکاری را در راه اسلام نموده، و درخت برومند اسلام و شجره توحید با زبان و شمشیر او آبیاری شده است، در چنگال گروهی احمق و نادان گرفتار شود که به او پیشنهاد اعتراف به کفر کنند، سپس کفاره نادانیها و حماقتهای خود را از او بطلبند؟! شاید در طول تاریخ اسلام چنین صحنه دردناکی وجود نداشته است، و هرگز انسانی با این فضیلت و شرافت در چنگال قومی نادان با این فضیحت و رذیلت گرفتار نشده. اینجاست که باید اعتراف کرد که علی (علیه السلام) از همه مظلومتر بوده و هست!

آری همان گونه که در ذیل خطبه گذشته، نیز در شرح جمله «فَاِنّی وُلِدْتُ عَلَی الْفِطْرَةِ وَ سَبَقْتُ إلَی الاِْیمانِ وَ الْهِجْرَةِ; من بر فطرت توحید تولّد یافتم و به ایمان و هجرت سبقت جستم» آمد، شواهد و مدارک زیادی از دانشمندان شیعه و اهل سنّت گواهی می دهد که علی (علیه السلام) پیشگام در ایمان و از پیشگامان در هجرت بود، در آغوش پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) پرورش یافت و لحظه ای به خدا شرک نورزید و گرد و غبار بت پرستی عصر جاهلیت بر دامانش ننشست و در تمام میدانهای جهاد حضور داشت جز در تبوک که به فرمان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) برای حفظ مدینه در آنجا ماند.

جمله «اَصابَکُمْ حاصِبٌ» با توجه به معنی «حاصب» (طوفان شدیدی که سنگریزه ها را به حرکت درمی آورد و گاه قافله ها در زیر آن دفن می شوند) نوعی نفرین شدید درباره این گروه از خوارج است که خداوند آنها را با بلاهای آسمانی نابود کند، و می تواند کنایه از طوفانها و بلاهای اجتماعی باشد که سرانجام دامان آنها را خواهد گرفت.

در جمله «وَ لا بَقِیَ مِنْکُمْ آثِرٌ» با توجه به این که «آثر» به معنی کسی است که اخباری را نقل می کند، اشاره به این است که همه شما نابود شوید و حتی یک نفر باقی نماند که اخبار شما را برای دیگران نقل کند. (البته این واژه به صورتهای دیگری نیز نقل شده که معانی متفاوتی دارد و ما در شرح کلام مرحوم سید رضی که در ذیل این سخن آمده است از آن بحث خواهیم کرد).

سپس امام (علیه السلام) می فرماید: چگونه چنین پیشنهاد نامعقول و زشتی را به من می کنید، با این که می دانید شجره طیّبه ایمان با جهاد و فداکاری من در رکاب رسول خدا آبیاری شده و اگر در زیر این آسمان مؤمنانی وجود داشته باشند نخستین آنها منم، اگر با این سابقه روشن چنان اعترافی که مورد نظر شماست داشته باشم انسان گمراهی خواهم بود و یقین بدانید که من هرگز راه ضلالت را نخواهم پیمود.

در ادامه این سخن امام دو مطلب دیگر را بیان می کند:

نخست این که آن نابخردان منحرف و لجوج را با این دو جمله نفرین می کند: (امیدوارم) «به بدترین جایگاه رهسپار شوید، و به راه گذشتگان خود (مشرکان عصر جاهلیت و سرنوشت شومی که دامان آنها را گرفت) بازگردید» (فَأُبُوا(1) شَرَّ مَآب وَ ارْجِعُوا عَلی أَثَرِ الاَْعْقاب(2)).

در جمله اوّل به آنها نفرین می کند و از خدا می خواهد که بدترین موقعیت را در دنیا و آخرت پیدا کنند در دنیا ذلیل و خوار و گرفتار چنگال دشمنان شوند و در آخرت گرفتار عذاب الهی گردند.

و در جمله دوم از خدا می خواهد که آنها به سرنوشت گذشتگانشان یعنی مشرکان جاهلیت گرفتار شوند همان گروهی که در لجاجت و تعصّب همچون خوارج بودند و تمام آیات الهی را که با چشم دیدند و با گوش شنیدند انکار کردند و سرانجام نابود شدند.

بعضی از مفسّران نهج البلاغه جمله «اِرْجِعُوا ...» را به عنوان دستور به توبه تفسیر کرده اند، در حالی که قرینه این مقال نشان می دهد که دنباله همان نفرین سابق است.

در نکته دوم به عنوان پیشگویی روشنی از آینده تاریخ آنها چنین می فرماید: «بدانید که به زودی بعد از من خواری و ذلّت تمام وجود شما را فراخواهد گرفت و گرفتار شمشیر برّنده ای خواهید شد، مستبدّان زورگو بر شما حکومت خواهند کرد، و این امر به صورت سنّتی از سوی ستمگران در میان شما باقی خواهد ماند»! (أَمَا إِنَّکُمْ سَتَلْقَوْنَ بَعْدی ذُلاًّ شَامِلا وَ سَیْفاً قَاطِعاً وَ أَثَرَةً(3) یَتَّخِذُهَا الظَّالِمونَ فِیکُمْ سُنَّةً).

شایان توجه این که تاریخ خوارج به خوبی گواهی می دهد که نفرین امام درباره آنها اثر کرد و پیشگویی آن حضرت جامه عمل به خود پوشید و در جنگهای متعدّدی که خوارج با دشمنان خود داشتند تار و مار شدند و سران آنها یکی بعد از دیگری با ذلّت و خواری به دیار عدم فرستاده شدند.

ابن ابی الحدید که اطلاعات وسیع و گسترده ای در تاریخ اسلام دارد و شرح نهج البلاغه او شاهد گویای این معنی است در شرح این خطبه، هنگامی که به تفسیر جمله اخیر می رسد تاریخچه مفصّلی تحت عنوان اخبار خوارج و شرح حال سردمداران آنها و جنگهایشان سخنانی بیان می دارد و با توجه به آن، به خوبی روشن می شود که هم نفرین علی(علیه السلام) درباره آن گیرا شد و هم پیشگویی آن حضرت درباره تار و مار شدن آنها تحقّق یافت.


مرحوم سید رضی در تفسیر بعضی از واژه های این خطبه سخنی دارد به این شرح:

«قوله علیه السلام «وَ لا بَقِیَ مِنْکُمْ آبرٌ» یروی علی ثلاثة اوجه: أحدها أن یکون کما ذکرناه: «آبرٌ» بالراء، من قولهم للذی یأبر النخل ـ ای: یصلحه ـ و یروی «آثِرٌ» و هو الذی یأثر الحدیث و یرویه ای یحکیه، و هو أصح الوجوه عندی، کأنّه (علیه السلام) قال: لابقی منکم مخبر! و یروی «آبز» ـ بالزّای المعجمة ـ و هو الواثب. و الهالک ایضاً یقال له: «آبز».

او می فرماید: جمله «وَ لا بَقِیَ مِنْکُمْ آبرٌ [= آثِرٌ]» سه گونه روایت شده است: نخست این که «آبر» با باء و راء می باشد و از باب «یأبر النخل» که به معنی اصلاح کردن درخت نخل (و بارور ساختن آن) است آمده، و در روایت دیگری «آثر» آمده که به معنی نقل کننده حدیث و مخبر اخبار است و این در نزد من بهترین سه روایت است، گویی امام می خواهد بفرماید: احدی از شما باقی نماند که اخبار شما را برای دیگران حکایت کند (هم خود نابود شوید و هم تاریختان به نابودی کشیده شود) و در روایت سومی «آبز»ـ با زاء نقطه دار آمده است که به معنی پرش کننده است و به معنی هلاک شونده نیز آمده است.


پی نوشت:

1 ـ «أوبوا» از ماده «اوب» (بر وزن قوم) به معنی بازگشت است، این واژه به ابر و باد نیز اطلاق می شود به خاطر رجوع و بازگشتی که در آن است.

2 ـ «اعقاب» جمع «عقب» (بر وزن روش) به معنی پاشنه پا است و به اثری که از پاشنه پا بر زمین می ماند نیز اطلاق شده است، این واژه در اینجا کنایه از نسلهای پیشین است.

3 ـ «اثرة» اسم مصدر از مادّه «استئثار» به معنی استبداد و خودکامگی است.