[hadith]و من کلام له (علیه السلام) یصف أصحاب رسول الله و ذلک یوم صفین حین أمر الناس بالصلح‏:

وَ لَقَدْ کُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) نَقْتُلُ آبَاءَنَا وَ أَبْنَاءَنَا وَ إِخْوَانَنَا وَ أَعْمَامَنَا، مَا یَزیدُنَا ذَلِکَ إِلَّا إِیمَاناً وَ تَسْلِیماً وَ مُضِیّاً عَلَی‏ اللَّقَمِ وَ صَبْراً عَلَی مَضَضِ الْأَلَمِ وَ جِدّاً فِی جِهَاد الْعَدُوِّ، وَ لَقَدْ کَانَ الرَّجُلُ مِنَّا وَ الْآخَرُ مِنْ عَدُوِّنَا یَتَصَاوَلَانِ تَصَاوُلَ الْفَحْلَیْنِ یَتَخَالَسَانِ أَنْفُسَهُمَا أَیُّهُمَا یَسْقِی صَاحِبَهُ کَأْسَ الْمَنُونِ فَمَرَّةً لَنَا مِنْ عَدُوِّنَا وَ مَرَّةً لِعَدُوِّنَا مِنَّا، فَلَمَّا رَأَی اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بعَدُوِّنَا الْکَبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَیْنَا النَّصْرَ حَتَّی اسْتَقَرَّ الْإِسْلَامُ مُلْقِیاً جِرَانَهُ وَ مُتَبَوِّئاً أَوْطَانَهُ؛ وَ لَعَمْرِی لَوْ کُنَّا نَأْتِی مَا أَتَیْتُمْ مَا قَامَ لِلدِّینِ عَمُودٌ وَ لَا اخْضَرَّ لِلْإِیمَانِ عُودٌ وَ ایْمُ اللَّهِ لَتَحْتَلِبُنَّهَا دَماً وَ لَتُتْبعُنَّهَا نَدَما.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 2، ص: 636-625

یصف أصحاب رسول اللّه و ذلک یوم صفّین حین أمر النّاس بالصلح.

«از سخنانی است که امام علیه السّلام در ایام صفین هنگامی که مردم را به صلح دعوت می نمود در باره اصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم (و اطاعت بی قید و شرط آنان از آن بزرگوار) بیان فرموده است

».

خطبه در یک نگاه:

در این که امام این سخن را در چه زمانی و در چه ماجرایی ایراد فرموده، دو نظر وجود دارد: بعضی معتقدند که امام این سخن را در داستان «ابن حضرمی» بیان فرمود و ماجرا از این قرار بود که پس از شهادت «محمد ابن ابی بکر» به دست «عمرو عاص» و قرار گرفتن مصر در اختیار او «معاویه» جسور شد و قصد غلبه بر بصره را داشت، نامه ای برای مردم آن سامان نوشت تا آنجا را از اختیار حضرت خارج سازد و این کار به دست «ابن حضرمی» انجام شد و او به اتّفاق گروهی از منافقان بر قسمتهایی از بصره مسلّط شد. هنگامی که این خبر به وسیله «ابن عباس»- که برای عرض تسلیت به امیر مؤمنان در مورد شهادت «محمد بن ابی بکر» به کوفه

آمده بود- به امام رسید حضرت این خطبه را ایراد فرمود و «جاریة ابن قلامه سعدی» را که مرد شجاعی بود با گروهی به سوی بصره فرستاد. وی نیز با استمداد از یاران امام علیه السّلام در بصره به مبارزه با «ابن حضرمی» و نیروهایش برخاست «ابن حضرمی» تاب مقاومت نیاورد و با هفتاد نفر از اصحابش به خانه ای در بصره پناه برد، «جاریه» به آنها حمله کرد و همه را نابود ساخت

.

دیگر این که امام علیه السّلام این خطبه را در صفّین بیان فرمود، در آن زمانی که پیشنهاد صلح به آن حضرت علیه السّلام کردند و امام علیه السّلام را برای قبول آن تحت فشار قرار دادند

.

به هر حال امام علیه السّلام در این خطبه برای آماده ساختن مسلمانان جهت اجرای دستوراتش، تاریخ گذشته صدر اسلام و فداکاری مسلمانان نخستین را بازگو می کند و توضیح می دهد که دلیل اصلی پیروزی آنان انضباط کامل و تسلیم در برابر فرمان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بود. اشاره به این که اگر آن انضباط و اطاعت کامل و اخلاص در آنها باشد آنان نیز پیروز می شوند و اگر راه اختلاف و عدم اطاعت فرمان را در پیش گیرند آینده بدی خواهند داشت

.

ما در رکاب رسول خدا مخلصانه می جنگیدیم!

«ابن میثم بحرانی» در شرح خود نخست به قسمتی از این خطبه اشاره می کند که در کلام «سید رضی»(قدس سره) نیامده و توجه به آن در فهم محتوای این خطبه بسیار مؤثّر است; او می گوید: بعضی نقل کرده اند که این خطبه را امام(علیه السلام) زمانی ایراد فرمود: که مردم خواهان صلح با لشکر معاویه شدند (در حالی که امام (علیه السلام) قلباً مخالف بود و اگر فشار شدید گروهی بی خبر نبود هرگز تن به آن نمی داد). امام (علیه السلام) در ابتدای سخنش چنین فرمود: این گروه، هرگز به سوی حق باز نمی گردند و دعوت به سوی توحید و عدالت را پذیرا نمی شوند تا زمانی که در میدان نبرد آماج تیرها شوند و لشکرها پشت سر هم به آنها هجوم برند; و تازمانی که مقدّمه لشکر و سپس دنباله آن آنها را تیرباران کنند و تا زمانی که لشکرها پی درپی به شهرهای آنها حمله ور شوند و سواران از هر طرف به اراضی آنان هجوم آوردند; و آبگاه و چراگاه آنها به خطر بیفتد و از درّه ها (و کوهها) به آنان حمله کنند (آری زمانی تسلیم حق می شوند که) گروهی پاکباز و پراستقامت که شهادت شهیدانشان عزم آنها را بر طاعت خدا و علاقه آنها را به لقاءالله و شهادت در راه او افزون کند به مقابله با آنان برخیزند.(1)

بنابراین دست دوستی به سوی این قوم تبهکار دراز کردن و تسلیم صلح شدن جز ناکامی و شکست ثمره ای ندارد، چرا که آنان نه منطق صلح را می فهمند و نه با واژه های محبت و دوستی آشنا هستند. تنها با منطق زور و قدرت باید با آنان سخن گفت; حوادث آینده صفین نیز نشان داد که مطلب درست همان است که امام(علیه السلام) می فرمود، آری آنها هنگامی به عمق کلمات امام رسیدند و از پیشنهاد خود پشیمان گشتند که کار از کار گذشته بود.

به هر حال امام(علیه السلام) در ادامه این سخن، گفتار بالا را بیان کرد تا به آنها بفهماند رمز پیروزی مسلمانان نخستین چه بود. و دلیل شکست کوفیان چیست؟

فرمود: «ما در رکاب رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) (مخلصانه می جنگیدیم و در راه پیشبرد اهداف آن حضرت گاه) پدران و فرزندان و برادرها و عموهایِ خود را از پای درمی آوردیم. (وَلَقَدْ کُنّا مَعَ رَسُولِ اللهِ(صلی الله علیه وآله وسلم) نَقْتُلُ آباءَنا وَ اَبْناءَنا وَ اِخْوانَنا وَاَعْمامَنا).

اشاره به این که در راه خدا گاه لازم می شود، عزیزترین افراد در نظر انسان که سدّ راه هستند، برداشته شوند و در این راه فدا گردند و در واقع اشاره است به آیه شریفه: (قُلْ اِنْ کانَ آباءُکُمْ وَ اَبْناءُکُمْ وَ اِخْوانُکُمْ وَ اَزْواجُکُمْ وَ عَشیْرَتُکُمْ وَ اَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَونَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها اَحَبَّ اِلَیْکُمْ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهاد فی سَبیْلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّی یَأْتِیَ اللهُ باَمْرِهِ); «بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و قبیله شما و اموالی که به دست آورده اید و تجارتی که از کساد شدنش می ترسید و خانه هایی که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است در انتظار این باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند»(2).

آری زندگی ما تجسّمی از آیه فوق است و در برابر فرمان الهی از همه چیز صرف نظر می کردیم و به همین دلیل نصرت و یاری خدا به سراغ ما می آمد.

سپس می افزاید «این ایثار و فداکاری در راه حق نه تنها از ایمان و استقامت ما نمی کاست، بلکه بر ایمان و تسلیم ما می افزود و ما را در شاهراه حق و صبر و استقامت در برابر درد و رنجها و جهاد پیگیر در مقابل دشمن ثابت قدم می ساخت» (مَا یَزیدُنَا ذلِکَ إلاَّ إِیمَاناً وَ تَسْلِیماً، وَ مُضِیّاً عَلَی اللَّقَمِ(3) وَ صَبْراً عَلَی مَضَضِ(4) الاَْلَمِ وَ جِدّاً عَلَی جِهَاد الْعَدُوِّ).

البتّه آنچه امام (علیه السلام) در این جمله اشاره به آن می فرماید یک واقعیت تاریخی است. در بسیاری از جنگهای اسلامی به خصوص جنگ بدر گروهی از اقوام و عشیره مسلمین در برابر آنها قرار گرفته بودند و آنها برای جلب رضای خدا بی اعتنا به این پیوندهای قبیلگی که در نظر عرب سخت محترم بود، بر مخالفان خود تاختند و آنها را از پای در آوردند، این نکته قابل توجه است که اموری که مایه سستی دیگران می شد مایه استقامت و جدّیت بیشتر یاران رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) می گشت.

سپس به صحنه دیگری از رویارویی یاران پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) با دشمن پرداخته می فرماید: «گاهی یکی از ما با فرد دیگری از دشمن به صورت دو قهرمان با هم نبرد می کردند بگونه ای که، هر یک می خواست کار دیگری را بسازد، و جام مرگ را به او بنوشاند (آری) گاه ما بر دشمن پیروز می شدیم و گاه دشمن بر ما» (وَ لَقَدْ کَانَ الرَّجُلُ مِنَّا وَ الاْخَرُ مِنْ عَدُوِّنا یَتَصَاوَلاَنِ(5) تَصَاوُلَ الْفَحْلَیْنِ، یَتَخَالَسَانِ(6) أَنْفُسَهُمَا أیُّهُمَا یَسْقِی صَاحِبَهُ کَأْسَ الْمَنُونِ، فَمَرَّةً لَنَا مِنْ عَدُوِّنَا وَ مَرَّةً لِعَدُوِّنا مِنَّا).

اشاره به این که لزومی ندارد که لشکریان حق در تمام مراحل نبرد با باطل پیروز شوند، ممکن است گاهی پیروز و گاهی مغلوب گردند، ولی سرانجام طبق وعده الهی پیروزند. بنابراین انتظار نداشته باشید که در مراحل جنگ ما با شامیان هیچ مشکلی پیش نیاید و هرگز بروز مشکلات را بهانه و دستاویز برای سرپیچی از فرمان پیشوای خود قرار ندهید. بروید و تاریخ زندگی اصحاب محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) را مطالعه کنید و از آن درس بگیرید. به همین دلیل در ادامه این سخن می افزاید: «هنگامی که خداوند صدق و اخلاص ما را دید ذلّت و خواری را بر دشمنان ما نازل کرد و پیروزی و نصرت را به ما عنایت فرمود تا آنجا که اسلام در همه جا استقرار یافت و در کشور پهناور خود جای گرفت». «فَلَمَّا رَأَی اللهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بعَدُوِّنَا الْکَبْتَ(7) وَ أَنْزَلَ عَلَیْنَا النَّصْرَ، حَتَّی اسْتَقَرَّ الاِْسْلاَمُ مُلْقِیاً جِرَانَهُ(8) وَ مُتَبَوِّئاً أَوْطَاَنَهُ».

در واقع امام (علیه السلام) در اینجا عامل اصلی پیروزی مسلمانان نخستین را شرح می دهد و تلویحاً به عوامل ناکامی لشکر کوفه اشاره می کند.

می فرماید: عامل اصلی پیروزی صدق نیّت است که انگیزه پایداری و پایمردی و استقامت در برابر دشمن و انضباط کامل و اطاعت بی چون و چرا در برابر رهبری است.

آری هنگامی که نیّات آلوده شد و خودخواهی و خودکامگی بر انسان چیره گشت هر کس به خود اجازه می دهد تصمیم مستقل و جداگانه ای طبق خواسته ها و هوسهایش بگیرد، همان چیزی که سبب متلاشی شدن یک لشکر بزرگ و نیرومند می شود. بدیهی است که لطف و عنایت خداوند و وعده نصرت و یاری او هرگز شامل چنین افرادی نمی شود; بلکه آنها ضعیف و زبون و در چنگال دشمن خوار و مغلوب خواهند شد.

سپس امام (علیه السلام) در یک نتیجه گیری نهایی و صریح و آشکار می فرماید: «به جانم سوگند اگر ما (در مبارزه با دشمنان اسلام) همانند شما بودیم، هرگز ستونی از دین بر پا نمی شد و شاخه ای از درخت ایمان سبز نمی گشت» (وَ لَعَمْرِی لَوْ کُنَّا نَأْتِی مَا أَتَیْتُمْ، مَا قَامَ لِلدِّینِ عَمُودٌ وَ لاَ اخْضَرَّ لِلإِیمَانِ عُودٌ).

در چه زمانی و در کجای دنیا کسانی از پراکندگی و نفاق بهره برده اند که شما ببرید! اگر اصحاب محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) در مدت کوتاهی ستونهای محکم اسلام را بر پا کردند و بسرعت شرق و غرب جهان را به زیر این خیمه آوردند و اگر وطن اسلامی در مدّت کوتاهی به تمام جهان متمدّن آن روز گسترش یافت در سایه ایمان و اخلاص و انضباط و اطاعت از رهبری و جهاد همه جانبه بود شما عکس این را می پیمایید، ولی همان نتیجه را انتظار دارید و این کار غیر ممکن است.

و در آخرین سخن به آنها هشدار می دهد، هشداری که هر انسانی را به لرزه در می آورد، می فرماید: «به خدا سوگند شما (با این پراکندگی نفاق و عدم اطاعت از رهبری) سرانجام از شتر خلافت به جای شیر خون می دوشید و به زودی پشیمان خواهید شد» (اما در زمانی که پشیمانی سودی نخواهد داشت) (وَأَیْمُ اللهِ لَتَحْتَلِبُنَّهَا دَماً، وَ لَتُتْبعُنَّهَا نَدَماً)!

در عبارات بالا امام (علیه السلام) با استفاده از سه تشبیه به نکته های مهمی اشاره فرموده است:در یک تعبیر، اسلام را به خیمه ای تشبیه می کند که ستونهایش با جهاد مخلصانه بر پا شده. می دانیم که خیمه وسیله آرامش در برابر گرما و سرما و تابش آفتاب و وزش بادهای سوزان است. اسلام نیز برای جهان بشریت آرامش و نجات از طوفانهای مرگبار را به ارمغان می آورد.

و در تعبیر دیگر; ایمان را به شجره طیبّه ای تشبیه می کند که شاخه هایش با فداکاری مؤمنین صدر اوّل سبز و با طراوت شد و میوه ها بر آن ظاهر گشت می دانیم درخت پر ثمر زیباترین و پر برکت ترین هدیه به جامعه انسانی است و در تعبیر سوم: حکومت را به شتری تشبیه می کند که به خاطر دوشیدن بی رویه و یا به خاطر عفونت پستان به جای شیر خون از آن می چکد، یعنی نتیجه معکوس می دهد شیر یکی از بهترین و نیرو بخش ترین غذاهای انسان است در حالی که خون نه تنها غذا نیست که مایه مسمومیت و فساد است. و تاریخ نشان می دهد که پیش بینی های امام (علیه السلام) درباره آ ن گروه گمراه و سرکش بوقوع پیوست. ظالمان بر آنها مسلّط شدند و حکومت را از آنها گرفتند و به جای شیر گوارا خون جگر به آنها دادند.


نکته ها:

1 ـ دومین فتنه در «بصره»!

بصره یکی از مراکز مهم اسلامی بود و دروازه ای به سوی جهان خارج می گشود و به همین دلیل سلطه بر بصره از اهمیت خاصی برخوردار بود.

روی همین جهت «معاویه» و شامیان از هر فرصتی برای سلطه بر این شهر بهره گیری می کردند، همان گونه که در شأن ورود خطبه بیان کردیم، بعضی معتقدند امام این خطبه را زمانی ایراد کرد که مردم را برای خاموش کردن آتش فتنه دیگری، در بصره آماده می ساخت.

جریان از این قرار بود که بعد از شهادت «محمد بن ابی بکر» نماینده امام در مصر، و سلطه «معاویه» و «عمروعاص» بر آن کشور پهناور، معاویه به طمع افتاد که بر بصره نیز مسلّط شود; به همین خاطر نامه ای به طرفداران خود در بصره نوشت و همراه «ابن حضرمی» که او را به عنوان فرماندار بصره انتخاب کرده بود، به بصره فرستاد و با زنده کردن خاطره جنگ جمل و ضرباتی که بصریان از لشکر امام در آن جنگ خورده بودند، آنها را به قیام بر ضدّ «زیادبن عبید» جانشین فرماندار امام در بصره تحریک کرد، گروهی از بصریان تحت تأثیر واقع شدند و جمعی از خوارج نیز به آنها پیوستند و بر بخشی از بصره مسلّط شدند و حتی به نامه ناصحانه ای که امام به آنها نوشته بود و با مردی به نام «اعین بن صبیعه» به بصره فرستاد، وقعی ننهادند و گروهی از خوارج، «اعین» را به طور غافلگیرانه شهید کردند.

هنگامی که خبر به امام (علیه السلام) رسید از این ماجرا سخت برآشفت و نامه ای بسیار داغ و کوبنده برای گروه مخالفان در بصره نوشت و آنها را شدیداً تهدید فرمود و با «جاریة بن قدامه» را به بصره فرستاد و در بخشی از نامه چنین فرمود:

«من صادقانه به شما می گویم، کاری به گذشتگان (شما) ندارم و بر آنها خرده نمی گیرم، ولی با صراحت می گویم اگر هوس های سرکش و کشنده و پندارهای خام و باطل، شما را به شورش بر ضدّ من وادار کند، من لشکرم را از سواره و پیاده آماده ساخته ام، به خدا سوگند! اگر مرا مجبور به آمدن به سوی خود کنید چنان بلایی بر سر شما می آورم که حادثه جنگ جمل در برابر آن بسیار کوچک و ناچیز باشد، گمان من این است که شما دست به چنین کاری نخواهید زد (و هوشیارتر از آن هستید که راه مجازات سنگین را به روی خود بگشایید) من این نامه را به عنوان اتمام حجّت به شما نوشتم و دیگر نامه ای نخواهم نوشت، اگر گوش به نصیحتم فرا ندهید و با فرستاده من به مخالفت برخیزید من به خواست خدا فوراً به سوی شما حرکت می کنم; والسلام»(9).

این نامه را چنانکه گفتیم با «جاریة بن قدامه» فرستاد، و «جاریه» نامه امام را بر مردم بصره خواند و در بسیاری از مردم مؤثر شد، ولی گروهی لجوجانه به مخالفت خود ادامه دادند و طرفداران امام (علیه السلام) در مقابل «ابن حضرمی» قرار گرفتند و او را شکست دادند. «ابن حضرمی» با هفتاد نفر از یارانش به خانه ای پناهنده شد و «جاریه» برای غلبه بر آنها چاره ای جز آتش زدن خانه نیافت و به این ترتیب «ابن حضرمی» با یارانش همگی نابود شدند.(10)

2 ـ انضباط لشکر، و جهاد مخلصانه

پیشوا و رهبر، هر قدر مدیر و مدبّر و شجاع و آگاه و پر تجربه باشد، مادام که روح انضباط و تسلیم در نفرات لشکر او حاکم نباشد و جهاد مخلصانه نکنند کار به جایی نمی رسد.

درست است که باید همه کارها با مشورت انجام گیرد و فرمانده لشکر نیز باید گروهی از آگاهان را مشاور خود قرار دهد، ولی این بدان معنی نیست که هر فرد یا گروهی از لشکریان برای فرد تصمیمی بگیرند و روی آن پافشاری کنند، کاری که نتیجه آن اختلاف و پراکندگی و فشل، و در نهایت شکست خواهد بود. هنگامی که فرمانده لشکر پس از رایزنی های لازم تصمیم خود را گرفت، همه باید بدون استثنا تسلیم محض باشند و عقیده و سلیقه خود را تحت الشّعاع قرار دهند و قاطعانه به پیش تازند.

یکی از مشکلات بزرگ لشکر امیرمؤمنان که علی رغم قدرت عظیم رهبری، گرفتار شکست های پی درپی شد، نداشتن همین انضباط و جهاد مخلصانه و روح تسلیم بود.

تقریباً هر فرد و گروهی در هر مقطعی از جنگ به خود اجازه می دادند که اجتهاد کنند و تصمیم بگیرند. حتی در «صفّین» در آن لحظاتی که پیروزی در چند قدمی بود، گروهی کم فکر و نادان و بی خبر از فنون جنگ و انضباط جنگی تصمیم گرفتند که نه تنها خودشان از میدان باز گردند، بلکه پیشوا و رهبرشان را تحت فشار قرار دادند تا به عقب برگردد و جنگ را، که می رفت به نتیجه نهایی و بسیار مطلوبی برسد، نیمه کاره رها کند.

آری این مشکل بزرگ، تمام تدبیرهای حساب شده امام را در مقاطع حسّاس خنثی می کرد و در طول تاریخ هر لشکری گرفتار چنین روحیه ای شود سرنوشتی جز ناکامی و شکست نخواهد داشت.

3 ـ ویژگیهای مسلمانان نخستین

امام در این خطبه اشاره پر معنایی به وضع مسلمانان نخستین می کند، می فرماید آنان تا آنجا تسلیم پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) بودند که گاه با پدر و فرزند و برادر در میدان نبرد روبرو می شدند، و هرگز عواطف پدری و فرزندی و برادری در برابر هدف مقدّسی که داشتند اراده آنها را سست نمی کرد، حتّی عقب نشینی های مقطعی و شکست موضعی، در روحیه آنها اثر نمی گذاشت، گوش به فرمان رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) بودند و یک صدا به دستورات او لبّیک می گفتند.

صدق و اخلاص نیّت، بر اکثریت قاطع آنها حاکم بود، و خداوند نیز به خاطر این صداقت و اخلاص آنها را با نیروهای غیبی امداد می فرمود و چیزی نگذشت که اسلام سرتاسر آن محیط را فرا گرفت.

به یقین اگر مسلمانان نخستین، همانند لشکر کوفه بودند اسلام حتی بر مکّه یا مدینه نیز حاکم نمی شد، اگر روح تمرّد و سرکشی و اظهار نظرهای بیجا و تصمیم های انفرادی خام و ناپخته بر آنها حاکم بود، شاخه ای بر درخت ایمان سبز نمی شد و عمودی در خیمه اسلام بر پا نمی گشت.

اگرچه جمع کثیری از آنان یا عصر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را درک کرده بودند و یا اصحاب و یاران پیامبر را دیده بودند، ولی حوادثی که بعد از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) بوجود آمد، مخصوصاً حوادث عصر عثمان و اقبال گروهی از مردم به زرق و برق دنیا و رفاه زدگی ناشی از افزایش ثروت بعد از فتوحات اسلامی و تبلیغات زهرآگین گروه منافقان، اراده ها را سست کرد و بهانه جویان را به دنبال بهانه ها فرستاد و نتیجه اش پیروزی حزب منافقان و شکست مؤمنان شد.


پی نوشت:

1 ـ متن روایت «ابن میثم» چنین است: «اِنَّ هوُْلاءِ الْقَوْمَ لَمْ یَکُونُوا لِیَفیئُوا اِلَی الْحَقِّ، وَ لالِیُجِیْبُوا اِلیَ کَلِمَة سَواء حَتّی یُرْموا بالْمَناشرِ تَتْبَعُهَا الْعساکِرُ، وَ حَتّی یُرْجَمُوا بالْکَتائِب تَقْفُوهَا الْجَلائِبُ، وَ حَتّی یُجَّرَ ببلادهِمُ الْخَمِیْسُ یَتْلُوهُ الْخَمِیْسُ، وَ حَتّی تَدْعَقَ الْخُیُولُ فی نَواحِی اَراضِیْهِمْ وَ بأَعْناءِ مَشارِبهِمْ وَ مَسارِحِهِمْ، حَتی تُشَنَّ عَلَیْهِمُ الْغاراتُ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیْق، وَ حَتّی یَلْقاهُم قَوْمُ صِدْق صَبْر، لایَزیْدُهُمْ هَلاکُ مَنْ هَلَکَ مِنْ قَتْلاهُمْ وَ مَوْتاهُمْ فی سَبیْلِ اللهِ اِلاّ جِدّاً فی طاعَةِ اللهِ وَ حِرْصاً عَلی لِقاءِاللهِ. وَ لَقَدْ کُنّا مَعَ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) الفصل». (شرح نهج البلاغه ابن میثم، جلد 2، صفحه 146)

2 ـ سوره توبه، آیه 24.

3 ـ «لقم» به گفته جمعی از ارباب لغت و مفسّران نهج البلاغه به معنی شاهراه یا جادّه روشن است و در اصل از «لقم» (بر وزن لغو) به معنی سرعت در خوردن است و از آنجا که جاده های وسیع افراد را در خود جای می دهد و گویی با سرعت می بلعد به آنها «لَقَم» (بر وزن قلم) گفته شده است.

4 ـ «مضص» (بر وزن مرض) به معنی ریشه دار شدن اندوه در قلب یا ایجاد سوزش است (مانند وقتی که انسان سرکه سوزانی را در دهان بریزد).

5 ـ «تصاول» از ماده «صول» (بر وزن قول) به معنی پریدن روی چیزی است به عنوان قهر و غلبه و تصاول به حکم آن که از باب تفاعل است به معنی این است که دو نفر یا دو گروه به یکدیگر حمله کنند.

6 ـ «تخالس» از ماده «خلس» (بر وزن درس) به معنی ربودن و قاپیدن است به همین دلیل به دزدانی که کیف را می زنند یا اشیاء دیگر را می ربایند و فرار می کنند «مختلس» می گویند و «تخالس» در موردی گفته می شود که دو نفر قصد غارت و ربودن اشیاء یکدیگر را داشته باشند.

7 ـ «کبت» (بر وزن ثبت) به معنی بر زمین زدن و خوار کردن و شکستن شخص یا چیزی است.

8 ـ «جران» البعیر، به معنی قسمت جلو گردن شتر است، که به هنگام استراحت و آرامش کامل آنرا برزمین می نهد و این تعبیر در خطبه بالا کنایه از گسترش اسلام و پیروزی مسلمین و استقرار اسلام در مناطق مختلف جهان است.

9 ـ قسمتی از این نامه در بخش نامه های نهج البلاغه نامه 29 آمده است.

10 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، جلد 4، صفحه 34 تا صفحه 53 (با تلخیص فراوان).