[hadith]من خطبة له (علیه السلام) و فیها یَصفُ أصحابه بصفّین حین طال منعهم له من قتال أهل الشام:

فَتَدَاکُّوا عَلَیَّ تَدَاکَّ الْإِبلِ الْهِیمِ یَوْمَ وِرْدهَا وَ قَدْ أَرْسَلَهَا رَاعِیهَا وَ خُلِعَتْ مَثَانِیهَا حَتَّی ظَنَنْتُ أَنَّهُمْ قَاتِلِیَّ أَوْ بَعْضُهُمْ قَاتِلُ بَعْضٍ لَدَیَّ. وَ قَدْ قَلَّبْتُ هَذَا الْأَمْرَ بَطْنَهُ وَ ظَهْرَهُ حَتَّی مَنَعَنِی النَّوْمَ، فَمَا وَجَدْتُنِی یَسَعُنِی إِلَّا قِتَالُهُمْ أَوِ الْجُحُودُ بمَا جَاءَ بهِ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه وآله). فَکَانَتْ مُعَالَجَةُ الْقِتَالِ أَهْوَنَ عَلَیَّ مِنْ مُعَالَجَةِ الْعِقَاب وَ مَوْتَاتُ الدُّنْیَا أَهْوَنَ عَلَیَّ مِنْ مَوْتَاتِ الْآخِرَة.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 2، ص: 616-607

«

و فیها یصف اصحابه بصفّین حین طال منعهم له من قتال اهل الشام».

«در این خطبه امام علیه السّلام حال یاران خود را، در آن هنگام که آنها برای مدتی طولانی امام علیه السّلام را از جنگ با شامیان نهی می کردند، توضیح می دهد

».

خطبه در یک نگاه:

در مورد این که امام علیه السّلام در چه زمانی این خطبه را ایراد فرمود و ناظر به کدام حادثه است در میان مفسّران نهج البلاغه گفتگوی زیادی است

.

نویسنده «مصادر نهج البلاغه» می نویسد: هنگامی که «عمرو بن عاص» بر مصر غلبه یافت و نماینده امام علیه السّلام «محمد بن ابی بکر» را به شهادت رسانید گروهی از آن حضرت خواستند که نظر خود را در مورد خلفای پیشین بیان دارد، امام در جواب آنها فرمود: آیا از فتنه گری های «عمرو عاص» فارغ شده اید که چنین سؤالی را طرح می کنید در حالی که مصر را از شما گرفته اند و شیعیان مرا به شهادت رسانده اند، سپس فرمود: به زودی نامه ای خواهم نوشت و پاسخ سؤال شما را در آن خواهم داد و نامه همانست که در بالا اشاره شد

».

صاحب مصادر می افزاید: بعید نیست که امام بعضی از بخشهای این خطبه را بیش از یک بار (و در موارد مختلف) ایراد فرموده باشد

.

بعضی نیز احتمال داده اند که آغاز خطبه مربوط به زمان بیعت با آن امام بوده باشد و ذیل آن مربوط به داستان صفّین

.

این احتمال نیز داده شده که تمام آن مربوط به زمان بیعت بوده و منظور از جنگ همان جنگ جمل و مانند آن است که مقدماتش در همان زمان فراهم می شد

.

ولی همه این احتمالات بعید به نظر می رسد ظاهر این است که کلّ خطبه مربوط به یک داستان است و آن داستان جنگ صفّین است و ناظر به زمانی است که اصحاب و یاران او با بی صبری از امام علیه السّلام می خواستند که اقدام به جنگ کند و کار را یکسره نماید شاهد این سخن گفتاری است که مرحوم «بحرانی» و شارح «خوئی» در شأن ورود این خطبه نوشته و می گویند: «اشاره به حال اصحاب امام در صفّین است زمانی که ایشان را از جنگ با شامیان منع می فرمود، به این منظور که شوقشان به جهاد بیشتر گردد (یا به خاطر این که تا ممکن است کار بدون خونریزی فیصله یابد و دشمن از راه انحرافی باز گردد

)».

البته این سخن با عنوانی که در نسخه نهج البلاغه «صبحی صالح» آمده، متفاوت است چرا که او می گوید: «اصحاب حضرت، طرفدار عدم پیکار بوده اند». ولی این سخن بسیار بعید به نظر می رسد، همچنین با چیزی که در خطبه آینده می آید که می گوید: «در صفین یاران حضرت از تأخیر جنگ ناراحت بودند» سازگار نیست

.

کوتاه سخن این که هنگامی که فشار زیادی از سوی اصحاب و یاران بر امام وارد شد که کار جنگ صفین را یکسره کند، امام فرمود: «من پس از بررسی زیاد در باره این جنگ و مطالعه در تمام جوانب آن به اینجا رسیدم که پیشنهاد شما را بپذیرم نه به خاطر فشارهایی که از سوی شما بر من وارد می شود، بلکه به خاطر این که بر سر

دو راهی قرار گرفته ام: یا تمام باورهای اسلامی خود را انکار کنم و یا برای حفظ آنها دست به شمشیر ببرم و بی شک من دومی را ترجیح می دهم هر چند جان من به خطر بیفتد

».

به هر حال: خطبه در یک نگاه اشاره به فشار زیادی دارد که در امر بیعت یا در امر جنگ با شامیان بر امام وارد شده و سرانجام امام تصمیم نهایی خود را بر جنگ بیان می دارد، تصمیمی آمیخته با دوراندیشی و اعتماد به نفس و دور از هر گونه شتابزدگی و یکسونگری

.

راهی جز پیکار با این گروه ستمگر نیست!

این خطبه خواه ناظر به جریان آغاز بیعت با امام بوده باشد یا به مسائلی که در صفّین می گذشت مربوط شود، نخست به این حقیقت اشاره می کند که من به سراغ مردم نرفتم بلکه این مردم بودند که با اصرار عجیب و بی نظیری به سراغ من آمدند، می فرماید: «مردم همانند شتران تشنه کامی که به آب برسند و ساربان آنها را رها کند و پایبند و عقال، از آنها برگیرد، بر من هجوم آوردند» (فَتَدَاکُّوا(1) عَلَیَّ تَدَاکَّ الاِْبلِ الْهِیمِ(2) یَوْمَ وِرْدهَا(3) وَ قَدْ أَرْسَلَهَا رَاعِیهَا، وَخُلِعَتْ مَثَانِیهَا(4)).

سپس می افزاید: فشار مردم به قدری شدید و وحشتناک بود که «من گمان کردم مرا بر اثر فشار خواهند کشت یا بعضی به وسیله برخی دیگر در برابر من از میان خواهند رفت»! (حَتَّی ظَنَنْتُ أَنَّهُمْ قَاتِلِیَّ أَوْ بَعْضُهُمْ قَاتِلُ بَعْض لَدَیَّ).

در این تعبیرات چند نکته شایان دقّت است:

1ـ تعبیری که امام درباره چگونگی هجوم مردم به هنگام بیعت یا هنگام اصرار بر مسأله شروع جنگ صفّین فرموده است، تعبیر تکان دهنده ای است که نشانه ای از دگرگونی فوق العاده حال مردم در آن هنگام می باشد.

توجه داشته باشید که «تداکّوا» از ماده «دکّ» به معنی کوبیدن و خرد کردن و مسطّح ساختن است و در خطبه بالا اشاره به وضع شترانی است که فوق العاده تشنه اند و وارد آبگاه می شوند و هر کدام دیگری را می کوبد و کنار می زند تا زودتر به آب برسد («هیْمِ» جمع «اَهْیَم» به معنی حیوان یا انسانی است که از شدّت تشنگی یا عارضه دیگر متحیّر شده و پیوسته این طرف و آن طرف می رود).

حال اگر چنین شتران تشنه ای به حال خود رها شوند و هر گونه نظارت ساربان و قید و بند را از دست بدهند چه منظره ای پیدا می کنند. آری این چنین بود حال مردم در آن لحظات حسّاس، و به قدری فشار زیاد بود که نه تنها برای افراد خودشان ایجاد خطر می کرد بلکه ممکن بود برای امام نیز تولید خطر کند.

آری این گونه است حال مردم هنگامی که به چیزی عشق و علاقه می ورزند و نسبت به آن احساسات نشان می دهند ولی افسوس که گاهی همانها، هنگامی که به پاره ای از مشکلات برخورد می کنند چنان تغییر حالت می دهند که گویی هرگز در آن صف حاضر نبودند.

2ـ تعبیر «هیجان و بی تابی شتران تشنه بدون افسار» ممکن است اشاره ضمنی به عدم عمق احساسات و ضعف معرفت و شناخت آنها نیز باشد!

3ـ این تعبیرات، در واقع نوعی سرزنش را با عبارات کنایی در بر دارد و به آنها گوشزد می کند که گاهی آنچنان داغ می شوید که هیچ کس نمی تواند شما را کنترل کند و گاهی آنچنان سرد و افسرده و بی رمق، که کسی نمی تواند شما را به حرکت در آورد.

سپس در ادامه خطبه می فرماید: «من درباره این موضوع (جنگ با شامیان یا دشمنان دیگر در آغاز خلافت) مطالعه و بررسی کافی کرده ام و آن را کاملا زیر و رو نموده، تمام جهاتش را سنجیده ام بگونه ای که خواب را از چشمم ربود، سرانجام به این نتیجه رسیدم که چاره ای جز این نیست که یکی از دو راه را برگزینم یا با (کسانی که در برابر حق قیام کرده اند) به نبرد برخیزم و یا آنچه را محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) آورده است انکار کنم، دیدم تن دادن به جنگ (و مرارت دینا) از تن دادن به کیفر پروردگار (در قیامت) آسانتر است و از دست رفتن دنیا در برابر از دست دادن آخرت برایم سهل تر است» (وَ قَدْ قلَّبْتُ هذَا الاَْمْرَ بَطْنَهُ وَ ظَهْرَهُ حَتَّی مَنَعَنِی النَّوْمَ فَمَا وَجَدْتُنِی یَسَعُنی إِلاَّ قِتَالُهُمْ أَوِ الْجُحُودُ بمَا جَاءَ بهِ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه وآله وسلم) فَکَانَتْ مُعَالَجَةُ الْقِتَالِ أَهْوَنَ عَلَیَّ مِنْ مُعَالَجَةِ الْعِقَاب وَ مَوْتَاتُ الدُّنْیَا أَهْوَنَ عَلَیَّ مِنْ مَوْتَاتِ(5) الاْخِرَةِ).

این تعبیرات پر معنی به خوبی نشان می دهد که اوّلا: امام هرگز تسلیم فشارهای مردم نمی شد و تا چیزی را دقیقاً مورد بررسی قرار نمی داد درباره آن تصمیم نمی گرفت و اینچنین است حال رهبران الهی که باید دور از احساسات داغ و فشارهای زودگذر مردم، در مورد مصالح کارها دقّت و بررسی کنند، آنچه مصلحت است برگزینند، نه آنچه مایه خوشایند این و آن می باشد.

ثانیاً: بسیار می شود که انسان در زندگی شخصی و رهبران، در زندگی اجتماعی بر سر دو راهی قرار می گیرند. در این گونه موارد باید شجاعت انتخاب اصلح را داشته باشند و اگر اصلح جنگ و پیکار و توسّل به زور است نباید عافیت طلبی آنها را از انجام وظیفه خود بازدارد و به بهانه حفظ خون مسلمین مقدّارت آنها را نادیده بگیرند و مصالحشان را زیر پا بگذارند.

ثالثاً: آنچه برای امام اهمیت داشت مسأله جلب رضا و خشنودی پروردگار و انجام وظیفه بود به همین دلیل راهی را برگزید که رضای خدا در آن باشد، خواه رضای مردم در آن باشد یا نباشد.

رابعاً: معلوم می شود پیکارهای امام پیکار کفر و ایمان و اسلام و جاهلیت بود، به همین دلیل با تمام توان به مقابله برخاست و مصلحت اندیشی های راحت طلبان و دنیاپرستان را کنار گذاشت.

بنابراین، او در بند جلب خوشنودی خدا بود نه در بند تمایلات مردم و تمایلات خویش; مگر این که فشار مردم به قدری زیاد باشد که راه به کلّی بسته شود و تکلیف ساقط گردد.

البتّه نمی توان انکار کرد که اگر انسان بتواند در میان خواست خدا و خواست مردم جمع کند ـ یعنی هر دو در یکسو جمع شوند یا به تعبیر دیگر اگر خواست مردم در مسیر خواست الهی واقع شود ـ کار آسانتر و پیشرفت سریعتر خواهد بود.


نکته ها:

1ـ هجوم بی سابقه و مشتاقانه به امام(علیه السلام)

در خطبه های نهج البلاغه مکرّر به این مضمون برخورد می کنیم که مسلمانان در آغاز بیعت با امام (علیه السلام) یا در بعضی از حوادث بعد از آن، هجوم مشتاقانه و عجیبی به سوی امام (علیه السلام) کردند تا آنجا که وضع، غیرعادی و از کنترل خارج شد و بیم آن می رفت که عده ای زیر دست و پا از میان بروند این هجوم عجیب از کجا سرچشمه گرفت؟ ظاهراً دلیلی جز این نداشت که مردم از شرایط زمان خلفا، مخصوصاً عثمان و زیر پا ماندن ارزشهای اسلامی و تقسیم ناعادلانه بیت المال در میان منسوبین خلیفه و دادن پست های کلیدی کشور اسلامی به دست نااهلان، چنان ناراحت و نگران بودند که برای نجات خود راهی جز پناه بردن به کسی که تمام ارزشهای اسلامی را در وجود او جمع می دیدند، نداشتند.

آری آنها تشنه عدالت بودند. تشنه اسلام راستین و ناب، تشنه معارف قرآنی و خالی از هرگونه آمیختگی با خرافات و پیشداوری های نادرست، و همه این امور را در امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) مشاهده می کردند و تشنه کامان، به هنگام مشاهده آب هرگز به سراغ سراب نمی روند و عاشقانه به آب زلال و گوارا روی می آورند.

این هجوم عظیم و بی سابقه از یک سو دلیل بر عظمت مقام امام (علیه السلام) و از سوی دیگر دلیل بر ناراحتی شدید مردم از وضع سابق بود و این هر دو در خور بحث های گسترده تاریخی است.(6)

2ـ بر سر دو راهی جنگ و صلح، و ایمان و کفر!

در بخش اخیر خطبه مشاهده کردیم که امام (علیه السلام) خود را بر سر دو راهی می بیند یا جنگ یا انکار آنچه پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) آورده است.

این به خاطر آن است که جنگ با تمام زشتی ها و عواقب شوم و مرگبارش، گاه تنها راه مبارزه با ظلم و فساد و بی عدالتی و تنها وسیله ریشه کن کردن فساد در زمین است.

به همین دلیل یکی از اهداف متعدّد جنگ در قرآن مجید خاموش کردن آتش فتنه و بازگشتن طاغیان و گردنکشان به سوی عدل الهی شمرده شده است: (وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لاتَکُونَ فِتْنَةٌ) «با آنها پیکار کنید تا فتنه خاموش گردد»(7) (فَقاتِلُوا الَّتی تَبْغی حَتّی تَفیءَ اِلَی اَمْرِاللهِ); «با گروه تجاوزگر و ظالم پیکار کنید تا به فرمان خدا باز گردند»(8) و در چنین مواردی رهبران الهی، عافیت طلبی را رها کرده و به استقبال شداید جنگ و ناملایمات آن می شتافتند، چرا که از دست دادن آرامش دنیا در برابر از دست دادن سعادت آخرت برای آنها دشوار نبود!


پی نوشت:

1 ـ همان گونه که در بالا اشاره شد «تداکّوا» از ماده «دکّ» (بر وزن فکّ) می باشد و به گفته راغب در مفردات این واژه در اصل به معنی زمین صاف و نرم است و از آنجا که برای صاف کردن یک زمین ناهموار باید آنرا بکوبند در بسیاری از موارد این واژه به معنی کوبیدن شدید به کار رفته است ولی از بعضی از منابع لغت عکس این استفاده می شود، گفته اند: اصل معنی «دکّ» همان کوبیدن است و چون لازمه کوبیدن و ویران کردن، صاف و هموار کردن است این واژه بر زمین مسطّح اطلاق می شود. و نیز «ارض دکّاء» به زمین صاف گسترده و «ناقه دکّاء» به شتر بدون کوهان اطلاق می گردد.

2 ـ «هیم» جمع «اَهْیَم» و «هَیْماء» صفت مشبهه است به معنی حیوان یا انسانی که از شدّت تشنگی یا عارضه ای دیگر چنان منقلب شده که پیوسته به سویی می رود و بازمی گردد و در اصل از ماده «هَیْم» (بر وزن حتم) به معنی تشنگی و عطش یا بیماری عطش گرفته شده و به عاشقان بی قرار «هیمان» گفته می شود.

3 ـ «ورد» اسم مصدر است به معنی ورود و گاه آن را مصدر ذکر کرده اند که به عنوان تأکید معنی فاعلی می دهد، این واژه معنی جمعی نیز دارد و به گروهی که در کنار نهر برای برگرفتن آب می آیند اطلاق می شود. واژه «ورود» که در اصل همین معنی را داشته، با گذشت زمان گسترش یافته و به قرار گرفتن در کنار هر چیزی اطلاق شده است.

4 ـ «مثانی» جمع «مَثناة» و «مِثناة» به معنی ریسمانی است که از پشم یا موی حیوانات درست می کنند و پای حیوان را به آن می بندند و به آن «عقال» نیز گفته می شود سپس به هر چیز پیچیده ای اطلاق شده است.

این واژه در اصل از ماده «ثَنْی» (بر وزن سنگ) به معنی تکرار کردن و پیچیدن و بر گرداندن قسمتهای چیزی بر روی قسمتهای دیگر است و به عدد «دو» به همین جهت «اثنان» گفته می شود چرا که بازگشت و تکراری در آن هست.

5 ـ «موتات» جمع «موت» به معنی مرگ است; ولی به معنی از دست دادن چیزی نیز به کار می رود و در خطبه بالا در همین معنی استعمال شده است. این واژه به معنی شدائد و حوادث سخت که موجب از دست رفتن آرامش انسان می شود نیز به کار رفته است.

6 ـ برای توضیح بیشتر می توانید به شرح خطبه شقشقیه (خطبه سوم در جلد اول) مراجعه فرمایید.

7 ـ سوره انفال، آیه 39.

8 ـ سوره حجرات، آیه 9.