[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) و هی فی التزهید فی الدنیا و ثواب الله للزاهد و نعم الله علی الخالق:

التزهید فی الدنیا:

أَلَا وَ إِنَّ الدُّنْیَا قَدْ تَصَرَّمَتْ وَ آذَنَتْ بانْقِضَاءٍ وَ تَنَکَّرَ مَعْرُوفُهَا وَ أَدْبَرَتْ حَذَّاءَ، فَهِیَ تَحْفِزُ بالْفَنَاءِ سُکَّانَهَا وَ تَحْدُو بالْمَوْتِ جِیرَانَهَا وَ قَدْ أَمَرَّ فِیهَا مَا کَانَ حُلْواً وَ کَدرَ مِنْهَا مَا کَانَ صَفْواً، فَلَمْ یَبْقَ مِنْهَا إِلَّا سَمَلَةٌ کَسَمَلَةِ الْإِدَاوَةِ أَوْ جُرْعَةٌ کَجُرْعَةِ الْمَقْلَةِ لَوْ تَمَزَّزَهَا الصَّدْیَانُ لَمْ یَنْقَعْ. فَأَزْمِعُوا عِبَادَ اللَّهِ الرَّحِیلَ عَنْ هَذهِ الدَّارِ الْمَقْدُورِ عَلَی أَهْلِهَا الزَّوَالُ وَ لَا یَغْلِبَنَّکُمْ فِیهَا الْأَمَلُ وَ لَا یَطُولَنَّ عَلَیْکُمْ فِیهَا الْأَمَدُ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 300-296

این خطبه مبارکه بر سه امر دور می زند به ترتیب زیر:

1-  نفرت داشتن و برحذر بودن از دنیا، و نهی از علاقه مند شدن به آن، حضرت فرمان کوچ کردن از دنیا را می دهد. 

2-  پاداشهای بزرگ خداوندی را گوشزد کرده، تذکر می دهد، که شایسته است انسانها به ثواب اخروی دل بسته و از آنچه مردم بدان گرفتار شده و آن را خیر و نیکی پنداشته اند اعراض کنند و از کیفر بزرگ دنیاطلبی و هر آنچه موجب ترس می شود بهراسند. 

3-  نعمتهای بزرگ خداوند را نسبت به خلق یادآور شده، عالیترین درجه کوشش و بیشترین مرتبه تلاش را در ادای شکر، نارسا و غیر کافی می داند. 

برای توضیح مطلب اوّل، کلام را چنین آغاز کرده اند: «الا و انّ الدّنیا قد تصرّمت...»:

«آگاه باشید که دنیا در حال گذر است و رفتن و سپری شدن را اعلان کرده است». منظور از واژه «تصرّم» در عبارت حضرت، گذشت لحظه به لحظه دنیا، به نسبت باقیمانده زمان موجود است و مقصود از: «آذن بانقضاء» اعلان کوچ کردن به زبان حال است برای افرادی که عبرت گیرنده باشند، بدین معنا که دنیا برای کسی باقی نخواهد ماند، منظور از جمله «تنکّر معروفها» تغییر و تبدیل و دگرگونی است. بدین شرح که هرگاه انسان خوشیی از خوشیهای دنیا مانند سلامتی، جاه و مقام، را که به آنها انس گرفته، داشته باشد، گمان می کند که آن لذّات پایدار هستند. با لذّتها آشنا شده، آنها را خوب می شناسد و به آنها دل بسته و انس می گیرد امّا پس از اندک زمانی خوشیها از بین رفته و به ضدّشان که ناخوشی و نقمت است مبدّل می شوند، اموری که معروف و شناخته شده بودند مجهول و ناشناخته می شوند، سلامتی، جاه و مقام، به بیماری و بی اعتباری تغییر می یابد، چنان که گویا سلامتی ناشناخته است. دنیا همچون دوستی است که ادّعای صداقت دارد ولی در حقیقت صادق نیست و محبّتش آمیخته با دشمنی است. 

مقصود از کلام حضرت که «و ادبرت حذّاء» یعنی دنیا رو برگردانده چنان که گویی هیچ کس به چیزی وابستگی ندارد و بسرعت می گذرد. لفظ «ادبار» را که به معنای پشت کردن است، برای از بین رفتن خوبیهای زندگی افراد با مردن و یا هر نوع زوال و از بین رفتن که ناقض خوشیها باشد، برای دنیا استعاره آورده است.

دنیا را تشبیه کرده به سلطانی، که از رعایای خود، روگردان شده، به مال و منال آنها را کمک نمی کند. 

سپس می فرمایند: «دنیا ساکنین خود را به سوی فنا و نیستی می راند و همسایگانش را برای مردن صدا می زند.» حضرت دنیا را بطریق استعاره بالکنایه، به دو صفت: «بجلو راننده و دعوت کننده» متصف کرده است. جهت تشبیه در این استعاره این است که دنیا دوران عمر و زندگی را به فنا و نیستی و مرگ قطع می کند با وجودی که همراه انسان است چنان که راننده شتر و آوازخوان، که طیّ طریق می کند و همراه کاروان و شتر است از محلی به محلی کوچ می کند. 

استعاره گرفتن و شرح کلام حضرت بدین صورت مبنی بر این است که واژه «خضر» در عبارت به معنای راندن باشد، امّا اگر «خضر» را به معنای ضربت نیزه و شمشیر در نظر بگیریم، کلام شکل مجاز را به خود گرفته، دنیا به بلا و مصیبت نسبت داده شده است، از جهت شباهتی که مصیبتهای دنیا با زخم نیزه و دیگر وسایل جرح و قتل دارند. 

امام (ع) لفظ «فنا» و «موت» را برای وسیله بجلو راندن و آواز برای شتر خواندن استعاره آورده. فنا و مرگ را دو حقیقت انکارناپذیر در نظر گرفته اند. وجه شباهت این است که مرگ موجب انتقال انسان از دنیا به آخرت می شود. چنان که آواز برای شتر خواندن و تازیانه برای راندن، مثل هستند برای دو چیزی که وسیله انتقال شتر از مکانی به مکانی می گردند. 

سپس می فرمایند: از دنیا آنچه شیرین و صاف و شفاف است تلخ و کدر می شود و معروف دنیا ناشناخته و مجهول می شود، یعنی اموری که در دنیا گوارا و خوش آیند است، و انسان آنها را در بعضی اوقات صاف، شیرین و خالی از ناگواریهای بیماری دانسته و به دور از تلخی های آمیخته به عوارض ناخوش آیند می داند، در معرض تغییر و تبدیل به تلخی و آلودگی است.

هیچ کس نیست که دارای این خوشیها بوده، و این لذّتها و شادکامیها را داشته باشد، جز این که روشنیها را تاریکی، شیرینها را تلخی در پی است. جوانی به پیری، توانمندی، به بیچارگی، عزت بذلّت، و تندرستی به بیماری تبدیل می شود. 

سپس می فرمایند: «فلم یبق منها الّا سملة ... لم ینقع»: 

«از دنیا باقی نمانده است، جز اندکی، بسان مختصر آبی که در ته ظرف باقی می ماند...» این عبارت برای بیان اندک و ناچیز شمردن، باقی مانده دنیا، بر تمام اشخاص و افراد انسانی است، زیرا باقیمانده دنیا به نسبت باقی ماندن افراد در این دنیاست. 

پر واضح است که مدّت زمان توقّف هر انسانی در این دنیا کوتاه و ناچیز است. 

امام (ع) عبارت «سملة» را برای باقیمانده دنیا استعاره آورده اند و آن را به باقیمانده آب در ته ظرف و به جرعه ای از «مقله» تشبیه کرده اند، جهت تشبیه کلام حضرت این است که «اگر تشنه، ته مانده ظرف آب را بمکد سیراب نخواهد گردید» یعنی همان طور که شخص تشنه اگر مختصر آبی در ته ظرف و یا جرعه ای در «مقله» بیابد و آن را بچشد سیراب نمی شود، دنیاخواه و تشنه لذّتهای آن، چنانچه باقیمانده عمر خود را از لذایذ دنیا بچشد، تشنگی اش رفع نشده و دردش دوا نمی یابد. بنا بر این سزاوار این است که از دنیاخواهی دست برداشته، هوس و شهوات خود را از دنیا قطع کند. با توجّه به این حقیقت است که می فرمایند: 

«فازمعوا عباد اللّه الرّحیل...»: 

«بندگان خدا تصمیم قطعی بر کوچ کردن از دنیا بگیرید». پس از تحقیر دنیا و ایجاد نفرت از آن دستور می دهد که بطور قطع از آن دل برداشته و تصمیم جدّی بر کوچ کردن گرفته، توجّه به خدا پیدا کرده، طیّ طریق به سوی خدا را آغاز کنند. معنای کوچ کردن از دنیا همین توجّه پیدا کردن به خداست. 

پس از بیان این حقیقت می فرمایند: «المقدور علی اهلها الزوال»: 

«از بین رفتن دنیا امری مقدر و حتمی است» با یادآوری این موضوع که به ناچار دنیا از انسان جدا می شود تمایل و رغبت افراد را نسبت به آن از میان می برد، و از آرزوهای دور و دراز در باره لذتهای دنیا نهی می کند. چنان که قبلا متذکر شدیم، این آرزوها آخرت را به دست فراموشی می سپارند. 

امام (ع) عبارت: «و لا یغلبنّکم ...»:

را برای تذکّر این حقیقت که مغلوب آرزوهای خود نگردند و به دفاع از حفظ سعادت خود برخیزند، آورده است، و سپس نهی می فرمایند که توهّم طولانی بودن عمر و بعید شمردن غایت زندگی که همانا مرگ است، فریب شان ندهد، زیرا طولانی دانستن عمر و دور شمردن مرگ دل را سخت کرده و موجب غفلت و بی خبری از یاد خدا می شود، چنان که خداوند متعال می فرماید: «أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذکْرِ الله». 

چنان که توضیح داده شد اوّلین موضوعی که در خطبه بررسی شده است ناپایداری دنیا و لزوم حذر از آن بود.