[hadith]من خطبة له (علیه السلام) لما غلب أصحابُ معاویة أصحابَه (علیه السلام) علی شریعة الفرات بصفین و مَنَعوهم الماء:

قَد اسْتَطْعَمُوکُمُ الْقِتَالَ، فَأَقِرُّوا عَلَی مَذَلَّةٍ وَ تَأْخِیرِ مَحَلَّةٍ أَوْ رَوُّوا السُّیُوفَ مِنَ الدِّمَاءِ تَرْوَوْا مِنَ الْمَاءِ؛ فَالْمَوْتُ فِی حَیَاتِکُمْ مَقْهُورِینَ وَ الْحَیَاةُ فِی مَوْتِکُمْ قَاهِرِینَ. أَلَا وَ إِنَّ مُعَاوِیَةَ قَادَ لُمَةً مِنَ الْغُوَاةِ وَ عَمَّسَ عَلَیْهِمُ الْخَبَرَ حَتَّی جَعَلُوا نُحُورَهُمْ أَغْرَاضَ الْمَنِیَّة.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 2، ص: 582-571

لمّا غلب أصحاب معاویة أصحابه علیه السّلام علی شریعة الفرات بصفّین و منعوهم الماء.

این خطبه را امام علیه السّلام زمانی ایراد فرمود که یاران معاویه بر اصحاب امام علیه السّلام غلبه کرده، و شریعه فرات را در صفّین تصرّف کرده بودند، و آب را از آنها دریغ داشتند

. (

این خطبه اصحاب امام علیه السّلام را به خروش در آورد، و با یک حمله شریعه فرات را از دست آنها باز پس گرفتند و آزاد کردند

!)

خطبه در یک نگاه:

«

ابن ابی الحدید» در بیان محتوا و شأن ورود خطبه از «نصر بن مزاحم» چنین نقل کرد که: فرمانده مقدم لشکر معاویه «ابو الاعور سلمی» با مقدمه لشکر علی علیه السّلام به فرماندهی «اشتر» درگیری مختصری پیدا کرد. «ابو الاعور» کوتاه آمد و خود را کنار کشید، و بعد خود را به شریعه فرات یعنی محلی که به آب نزدیک بود رساند، و آنجا را در اختیار گرفت و یاران علی علیه السّلام را از آب منع کرد و این در محلی به نام «قنّسرین» در کنار صفّین واقع شد

.

هنگامی که خبر به امیر مؤمنان علی علیه السّلام رسید «صعصعة بن صوحان» را فرا خواند و فرمود: نزد معاویه برو و بگو ما این مسیر را برای رسیدن به تو پیموده ایم، و پیش از

اتمام حجّت مایل نیستیم با شما جنگ را آغاز کنیم، اما تو لشکر خود را فرستاده ای و جنگ را (در کنار شریعه فرات) آغاز کرده ای، و میان مردم و آب حائل شده ای

.

شریعه را رها کن و آب را آزاد بگذار تا در آنچه میان ما و شما است بنگریم، و اگر دوست داری هدف اصلی را رها کرده و مردم بر سر آب با یکدیگر بجنگند تا هر کس پیروز شد آب را در اختیار بگیرد، چنان کنیم! «صعصعه» این پیام را برای معاویه برد، معاویه با یارانش به مشورت پرداخت، بعضی به او توصیه کردند که شریعه را همچنان در اختیار بگیر و آنها را از آب باز دار، ولی «عمرو بن عاص» به او گفت آب را آزاد بگذار، چرا که من می دانم لشکر علی هرگز اجازه نخواهند داد تو سیراب باشی و آنها تشنه بمانند، ولی معاویه نظر موافقان نگهداشتن شریعه را ترجیح داد

.

هنگامی که امام علیه السّلام از این ماجرا با خبر شد خطبه پر شور بالا را که پر از نکات زیبای ادبی، و در نهایت فصاحت و بلاغت است ایراد کرد، و یاران خود را برای باز پس گرفتن شریعه فرات به حرکت در آورد، و با یک حمله شجاعانه لشکر معاویه را عقب راندند و شریعه فرات را برای همه آزاد کردند! بخش اول این خطبه به این حقیقت اشاره می کند که اگر انسان با شجاعت به میدان حوادث نرود و حق خود را نگیرد باید تن به ذلّت تسلیم در برابر ظلم بدهد، و در بخش دوم به این نکته اشاره می فرماید که چگونه معاویه با تزویر و حیله گروهی از بیخبران را به صحنه آورده که حاضرند جان خود را در طریق باطل او فدا کنند؟

!

به این حرکت ناجوانمردانه پایان دهید!

این خطبه در لحظاتی بسیار حساس و سرنوشت ساز از امام(علیه السلام) صادر شد وامام(علیه السلام) که کانونی از فصاحت و بلاغت و دریایی از تدبیر و مدیریّت بود، چنان جمله های کوبنده و مهیّج را برای ادای مقصود خود انتخاب کرد که یارانش با شنیدن آن یکباره به حرکت درآمدند، و دست ستمگران شام را از شریعه فرات کوتاه کردند، و آن را برای دوست ودشمن مباح ساختند!

جمله هایی است که امروز با گذشتن قرنها باز قوّت و قدرت خود را همچنان حفظ کرده و برای هر جمعیتی که عزّت و شرفشان با حملات ناجوانمردانه دشمن به مخاطره افتاده، کارساز و الهام بخش است.

نخست می فرماید: «آنها (سپاه معاویه با بستن آب به روی شما) از شما جنگ طلبیده اند»! (قَداسْتَطْعَمُوکُمُ الْقِتالَ).

جمله «اِسْتَطْعَمُوکُم» در جایی به کار گرفته می شود که شخصی از دیگری تقاضای طعام می کند، گویی جنگ و پیکار طعامی است که اینها با عمل خود آن را از یاران امام(علیه السلام) طلب کرده اند، این شبیه تعبیری است که در عبارات روزمرّه، فارسی زبانان می گویند «فلان کس تنش می خارد» یا این که می گویند «دلش هوای شلاّق کرده» اشاره به این که عمل او یک نوع ماجراجویی و جنگ طلبی است، و این رساترین تعبیری است که در جریان بستن آب به روی لشکر امام(علیه السلام) ممکن بود به کار گرفته بشود!

سپس می افزاید: «شما در برابر این عمل ناجوانمردانه شامیان دو راه در پیش دارید: یا باید تن به ذلّت و انحطاط منزلت خویش بدهید، یا شمشیرهایتان را از خون (این خیره سران بیرحم) سیراب کنید، تا بتوانید از آب (فرات) سیراب شوید»! (فَأَقِرُّوا عَلَی مَذَلَّة وَ تَأْخِیرِ مَحَلَّة(1) أَوْ رَوُّوا(2) السُّیُوفَ مِنَ الدِّمَاءِ تَرْوَوْا مِنَ الْمَاءِ!)

آری آنها راه سومی در این ماجرا نداشتند، اگر در مقابل این حرکت دشمن سستی به خرج می دادند و لشکر از تشنگی به زحمت می افتاد یا گروهی از تشنگی می مردند بدترین داغ ذلت بر پیشانی آنها می خورد و مقام و منزلت خود را نزد دوست و دشمن از دست می دادند، ولی هنگامی که بپا خاستند و به دشمن حمله کردند هم در جایگاه شایسته خویش در نظر دوست و دشمن قرار گرفتند، و هم سربلند و عزیز شدند، و با جوانمردی مولی علی(علیه السلام) که پیشنهاد بستن آب را به روی آنها نپذیرفت و برای همه آزاد کرد، عظمت خود را حتی در دل دشمنان نیز تثبیت کردند، بگونه ای که آنها از عمل خود شرمنده شدند و احساس حقارت کردند، و با توجه به این که این ماجرا در آغاز جنگ صفّین بود سبب قوّت روحیه یاران مولی و ضعف روحیه لشکر معاویه شد.

سپس امام(علیه السلام) به یک اصل کلّی و جاودانی که رمز پیروزی و عزّت و سربلندی هر قوم و ملّتی است اشاره کرده، خطاب به لشکریانش می فرماید: «مرگ در زندگی توأم با شکست شماست، و حیات و زندگی در مرگ پیروزمندانه شما!» (فَالْمَوْتُ فی حَیَاتِکُمْ مَقْهُورِینَ وَالْحَیَاةُ فی مَوْتِکُمْ قَاهِرِینَ).

آری در نظام زندگی انسانهای شایسته و با شخصیت، زندگی مادّی و ظاهری برترین ارزش نیست، همان گونه که مرگ مادی ضدّ ارزش نمی باشد، بلکه ارزش والا در نظر آزاد مردان با ایمان، در زندگی توأم با عزّت است به همین دلیل هرگاه بر سر دو راهی قرار گیرند، شهادت توأم با عزّت و سربلندی را بر زندگی ذلیلانه ترجیح می دهند، و همین نظام ارزشی بود که مسلمانان را در عصر پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و حتی بعد از آن در پیکارهای نابرابر پیروز می کرد.

آری عزّت جامعه اسلامی بر هر چیز مقدّم است و هر بهایی به خاطر آن پرداخته شود بجاست.

همین معنی در سخنان فرزندش حسین(علیه السلام) در حادثه خونین کربلا تجلّی کرد آن زمان که فرمود: «لاوَاللهِ لا أُعْطِیکُمْ بیَدی إعْطاءَ الذَّلیلِ وَلا أُقِرُّ لَکُم اِقْرارَ الْعَبید»; «نه، به خدا سوگند دست ذلّت در دست شما نمی گذارم، و همچون بردگان تسلیم نمی شوم; (بلکه می جنگم و سربلند شربت شهادت را می نوشم!(3))».

وهنگامی که در اثناء راه کربلا با لشکر حر روبروشد و آنها را تشنه یافت، و مطابق راه و رسم جوانمردان دشمن را سیراب کرد، حرّبن یزیدریاحی به گمان خودش از سر خیرخواهی و نصیحت عرض کرد: «با یزید پنجه در نیفکن که جان نازنینت به خطر خواهد افتاد!» امام(علیه السلام) در جواب فرمود: «أَفَبالْمَوْتِ تُخَوِّفُنی؟; آیا مرا به مرگ و شهادت می ترسانی؟!» من همان را می گویم که شاعر قبیله اوس در حالی که تصمیم به یاری پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) گرفته بود و پسر عمویش او رااز این کار برحذر داشت گفت:

سَأَمْضی فَما بالْمَوْتِ عارٌ عَلَی الْفَتی *** اِذا ما نَوی حَقّاً وَ جاهَدَ مُسْلِماً!

وَواسَی الرِّجالَ الصّالِحینَ بنَفْسهِ *** وَ فارَقَ مَثْبُوراً وَ باعَدَ مُجْرِماً

فَاِنْ عِشْتُ لَمْ اُنْدَمْ وَ اِنْ مِتُّ لَمْ أُلَمْ *** کَفی بکَ ذُلاَّ اَنْ تَعِیْشَ وَ تُرْغَما

«من از این راه می روم و مرگ بر جوانمردان عار نیست»!

«جوانمردی که نیّتش حق است، و مسلمان است و جهاد می کند»;

«و با مردان صالح در فدا کردن جان همراهی و مواسات دارد»;

«و از افراد بی ایمان و گنهکار فاصله گرفته است»;

«من اگر زنده بمانم پشیمان نیستم، و اگر در این راه بمیرم ملامت نخواهم شد!»

«ذلّت برای تو (و امثال تو) است که زنده بمانی و سرافکنده باشی!(4)»

این شعار حیات آفرین اسلامی با تعبیر دیگری در قرآن مجید آمده است، آنجا که می فرماید: (قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بنا اِلاّ إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بکُمْ اَنْ یُصِیْبَکُمُ اللهُ بعَذاب مِنْ عِنْدهِ أَوْ بأَیْدیْنا فَتَرَبَّصُوا اِنّا مَعَکُمْ مُتَرَبِّصُونَ); «بگو آیا درباره ما جز یکی از دو نیکی را انتظار دارید (یا پیروزی یا شهادت) ولی ما انتظار داریم که خداوند عذابی از سوی خودش (در آن جهان) به شما برساند یا (در این جهان) به دست ما مجازات شوید، اکنون که چنین است شما انتظار بکشید ما هم با شما انتظار می کشیم!»(5)

در پایان این خطبه امام(علیه السلام) به نیرنگ های معاویه و ساده لوحی گروهی از شامیان فریب خورده اشاره کرده، می فرماید: «آگاه باشید معاویه گروهی از بیخبران گمراه را همراه خود آورده و حق را با نیرنگ و تزویر بر آنها پنهان نموده، تا آنجا که گلوهای خویش را آماج تیرها و شمشیرهای مرگ ساخته اند!» (أَلاَ وَ إِنَّ مُعَاوِیَةَ قَادَ لُمَةً(6) مِنَ الْغُوَاةِ(7) وَعَمَّسَ(8) عَلَیْهِمُ الْخَبَرَ، حَتَّی جَعَلُوا نُحُورَهُمْ أَغْرَاضَ(9) الْمَنِیَّةِ);

در این گفتار از یک سو معاویه را معرفی می کند که بنیان حکومتش بر فریب و نیرنگ و بهره گیری از ساده لوحان بیخبر است، و از سوی دیگر شامیان فریب خورده لشکر او را معرفی می نماید که آنها چنان گرفتار شستشوی مغزی شده اند که حتّی حاضرند جان خود را در طریق باطل و مقاصد شوم معاویه بر باد دهند!

شاید این جمله پاسخ به سؤالی است که در ذهن یاران آن حضرت پیدا شده بود و آن این که چگونه شامیان حاضرند تا سر حدّ مرگ از مطامع مادی معاویه دفاع کنند و جان خود را بر سر این کار نهند.

امام(علیه السلام) این حقیقت را فاش می کند که قدرت معاویه بر فریب و نیرنگ و دگرگون نشان دادن واقعیتها از یک سو، و دور بودن و بیخبر ماندن شامیان از سوی دیگر، سبب شده است که آنها باور کنند راستی در راه خدا می جنگند و به سوی شهادت پیش می روند!

آری تبلیغات بسیار وسیع و گسترده توأم با شگردهای روانی دستگاه معاویه و عمروعاص در فضای شام این تأثیر را گذارده بود که گروهی یقین داشتند عثمان مظلوم کشته شده و قاتلش علی(علیه السلام) است، و معاویه به خونخواهی او برخاسته و در مسیر پاسداری و حراست از مقام خلافت رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) و حفظ اسلام و قرآن گام برمی دارد، و طبعاً کشته شدن در این راه شهادتی است که آرزوی هر مسلمان پاکباز است!

البتّه آثار تزویر و دروغ برای مدت زیادی نمی تواند باقی بماند و سرانجام روشن می شود، ولی چه بسا در زمانی که کار از کار گذشته و تأسّف بازماندگان بر مرگ عزیزانشان دیگر ثمری ندارد.


نکته ها:

1ـ باید با عزّت و سربلندی زیست:

در اسلام یک سلسله شعارهای اساسی است که این مکتب را از سایر مکتبها جدا می کند، یکی از آنها همان است که در خطبه بالا آمده است که مردن با افتخار بهتر از زیستن با ذلّت است، و به تعبیر دیگر همان گونه که از ظلم و ستم باید به شدت پرهیز کرد از تسلیم در برابر ظلم و ستم ستمکاران نیز باید برحذر بود، تعبیر «أُباةِ الضَّیْمِ»(10) درباره بزرگان اسلام اشاره به همین معنی است.

در واقع این اصل از آیه شریفه «وَللهِِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ»(11); عزّت برای خدا و پیامبر و مؤمنان است»، سرچشمه گرفته، و روایاتی همچون گفتار امام  صادق(علیه السلام) «اِنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالی فَوَّضَ اِلَی الْمُؤْمِنِ کُلَّ شَیء اِلاّ إِذْلالَ نَفْسهِ(12); خداوند همه چیز را در اختیار مؤمن قرار داده، جز ذلیل ساختن خویشتن»، و حدیث معروف امام حسین(علیه السلام) «مَوْتٌ فی عِزٍّ خَیْرٌ مِنْ حَیاة فی ذُلٍّ(13); مردن با عزّت بهتر است از زنده ماندن با ذلّت»، و سخن دیگر آن حضرت: «اَلا وَ اِنَّ الدَّعِیَّ بْنَ الدَّعِّیِّ قَدْ تَرَکَنی بَیْنَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَیهاتَ لَهُ ذلِکَ، هَیْهاتَ مِنّی الذِّلَّةَ اَبَی اللهُ ذلِکَ وَ رَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَجُدُودٌ طَهُرَتْ وَ حُجُورٌ طابَتْ اَنْ تُؤثِرَ طاعَةَ اللِّئامِ عَلی مَصارِعِ الْکِرامِ(14); آگاه باشید این ناپاکِ ناپاک زاده، مرا در میان «شمشیر» و «ذلّت» مخیّر ساخته، و چه دور است که او به مقصد خود برسد، و چه دور است از من که تن به ذلّت بدهم نه خدا این را می پسندد و نه پیامبرش ونه مؤمنان راستین و نه پدران و نیاکان پاک و مادران پاک دامن، آری آنها هرگز اجازه نمی دهند که تسلیم در برابرفرومایگان را بر قربانگاه بزرگواران(و به خون خفتن افتخارآمیز آنان) ترجیح دهم»، الهام بخش این شعار بزرگ اسلامی است.

«ابن ابی الحدید» در شرح نهج البلاغه خود چنین می گوید: «سَیِّدُ اَهْلِ الاِباءِ الَّذی عَلَّمَ النّاسَ الْحَمِیَّةَ وَالْمَوْتَ تَحْتَ ظِلالِ السُّیُوفِ اِخْتِیاراً لَهُ عَلَی الدَّنِیَّةِ اَبُوعَبْداللهِ الْحُسَیْنِ ابْنِ عَلِیِّ بْنِ اَبْیطالِب عَلَیْهِمَاالسَّلامُ عَرَضَ عَلَیْهِ الأَمانُ وَ أَصْحابهِ فَأَنَفَ مِنَ الذُّلِّ; بزرگ و پیشوای ستم ناپذیران جهان که درس غیرت و برگزیدن مرگ در سایه شمشیرها را بر ذلّت و خواری به مردم جهان داد، حسین بن علی(علیهما السلام) بود، دشمن به او و یارانش امان داد ولی آنها تن به ذلّت ندادند(15)».

سپس به کلام تاریخی امام حسین(علیه السلام) که در روز عاشورا بیان فرمود: «اَلا وَ اِنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِی ...» اشاره می کند و آن را همانند سخن پدربزرگوارش علی(علیه السلام) می شمرد که در خطبه سی و چهار نهج البلاغه آمده است: «اِنَّ امْرَءً یُمَکِّنُ عَدُوَّهُ مِنْ نَفْسهِ...; به خدا سوگند کسی که دشمنی را بر جان خویش مسلط گرداند که گوشتش را بخورد، استخوانش را بشکند و پوستش را برگیرد، بسیار عاجز و ناتوان و قلب و روح او بسیار کوچک و ضعیف است.» سپس به ذکر گروه دیگری از کسانی که این راه پرافتخار را برگزیدند و مرگ شرافتمندانه را بر زندگی ذلیلانه ترجیح دادند می پردازد.

ابن ابی الحدید در سخن دیگری چنین آورده است که مردی روز عاشورا با عمرسعد بود شخصی به او گفت: وای بر تو آیا شما فرزندان رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) را کشتید؟ او چنین جواب داد اگر تو هم آنچه را ما دیدیم مشاهده می کردی کاری جز کار ما انجام نمی دادی! گروهی به ما یورش بردند که قبضه های شمشیر را محکم در دست داشتند و همچون شیران به ما حمله ور شدند، سواران را از چپ و راست به خاک می ریختند و همگی آماده شهادت بودند، نه امان می پذیرفتند، نه علاقه ای به مال داشتند، و نه چیزی میان آنها و شهادت مانع می شد، اگر دیر جنبیده بودیم همه ما را نابود می کردند، حال بگو غیر از این کاری که ما انجام دادیم چه می توانستیم انجام دهیم!(16)»

2ـ شستشوی مغزی ساده اندیشان

نکته مهم دیگری که درخطبه بالا به چشم می خورد، این است که گاه سردمداران باطل با سخنان فریبنده چنان در اعماق روح ساده لوحان نفوذ می کنند که آنها را به عشق شهادت در راه خدا برای پیشبرد اهداف شوم خودشان بسیج می نمایند، و این گروه در حالی که عملا رو به سوی دوزخ پیش می روند باورشان چنین است که به طرف بهشت در پروازند، و این منتهای بدبختی است.

معاویه تنها کسی نبود که از این روش استفاده کرد، قبل و بعد از او حتی در دنیای امروز کم نیستند آنها که به این روش متوسّل می شوند، پیروان خود را شستشوی  مغزی داده و افکار و اراده آنها را در مسیر هوی وهوس خود به کار می گیرند.

اینها با ریاکاری و دروغ و فریب و نیرنگ و استفاده از طرق روانی برای نفوذ در دیگران به مقصود خود که تحمیق توده های ناآگاه است نائل می شوند، و آنها را آلت دست هوسهای خود می سازند.

عمرسعد فرمانده لشکر کربلا آن جنایتکار معروف و زشت سیرت، هنگامی که می خواست لشکر کوفه را بر ضدّ امام حسین(علیه السلام) بسیج کند صدا زد: «یا خَیلَ اللهِ ارْکَبی، وَ بالْجَنَّةِ ابْشری!»; «ای لشکر خدا سوار شوید، و بهشت بشارتتان باد(17)!»

دستگاه تبلیغات فرعون نیز موسی و هارون را مردانی سلطه جو که درصدد غصب سرزمینهای مردم مصر هستند معرفی کرد و فرعون را مدافع استقلال و عزّت و شرف و آبروی مردم مصر شمرد، و گفت: (اِنْ هذانِ لَساحِرانِ یُریدانِ اَنْ یُخْرِجاکُمْ مِنْ اَرْضِکُمْ بسحْرِهِما); «این دو نفر ساحرند و می خواهند شما را با سحرشان از سرزمینتان بیرون کنند(18)!» و این رشته چه در گذشته و چه در زمان حال سر دراز دارد.

3ـ راه و رسم جوانمردان

«نصربن مزاحم» در کتاب «صفّین» چنین نقل می کند، بعد از آن که لشکر امیرمؤمنان علی(علیه السلام) شریعه فرات را از لشکر معاویه بازپس گرفتند، عمروعاص به معاویه گفت: ای معاویه اگر آنها نیز مانند تو عمل کنند و آب را به روی تو و لشکریانت ببندند چه خواهی کرد و گمان تو چیست؟ آیا این قدر در خود قدرت می بینی که بتوانی ضربه ای بر آنان وارد کنی و آب را بازپس بگیری، همان گونه که آنها بر تو وارد کردند؟ و این در واقع سرزنشی بود به معاویه که پیشنهاد او را در مورد خود داری از بستن آب به روی لشکر علی(علیه السلام) رد کرده بود.

معاویه گفت: گذشته را رها کن، اکنون بگو ببینم درباره علی چه عقیده ای داری؟

عمروعاص گفت: گمان من این است که او درباره تو مقابله به مثل نمی کند، و آب را به روی تو و لشکرت نمی بندد، یعنی او جوانمرد است و این کار را با اصول جوانمردی هماهنگ نمی بیند. سپس افزود: چیزی که او برای آن آمده است غیر از این است(19).

مرحوم سیدمحمدحسین شهریار در این باره اشعار زیبایی سروده است که در ذیل از نظر می گذرد:

شنیدم آب به جنگ اندرون معاویه بست *** به روی شاه ولایت، چرا که بود خسی!

علی به حمله گرفت آب و باز کرد سبیل *** چرا که او کس هر بی کسی ودادرسی

سه بار دست به دست آمد و در هر بار *** علی چنین هنری کرد و او چنان هوسی

فضول گفت که ارفاق تا به این حد بس *** که بی حیایی دشمن زحد گذشت بسی!

جواب داد که ما جنگ بهر آن داریم *** که نان و آب نبندد کسی به روی کسی!

غلام همّت آن قهرمان کون و مکان *** که بی رضای الهی نمی زند نفسی!(20)

شبیه همین جوانمردی در تاریخ زندگی فرزندش حسین(علیه السلام) نیز آمده است که در بیابان خشک و سوزان لشکر دشمنش حرّبن یزید ریاحی را با آبی که در لشکر خود ذخیره کرده بود سیراب کرد، در حالی که آنها در کنار شطّ فرات آب را از او و فرزندانش دریغ داشتند!


پی نوشت:

1 ـ «محلّه» به معنی منزلگاه است و گاه به معنی جایگاه اجتماعی به کار می رود و در خطبه فوق منظور همین معنی اخیر است.

2 ـ «رَوُّوا» از ماده «ترویه» به معنی سیراب کردن است، و روز هشتم ماه ذی حجه را از این جهت «یوم الترویه» می گویند که در گذشته حاجیان برای رفتن به عرفات و مشعر و منی آب ذخیره می کردند، و این واژه گاه در معنی کنایی آن به کار می رود، مانند سیراب کردن شمشیرها که در خطبه بالا آمده است.

3 ـ بحارالانوار، جلد 45، صفحه 7.

4 ـ ارشاد مفید، جلد دوم، صفحه 81، طبع آل البیت.

5 ـ سوره توبه، آیه 52.

6 ـ «لمه» از مادّه «لَمی یَلْمُو لَمْواً» به معنی برگرفتن چیزی به طور کامل است و «لمه» (به ضمّ لام و فتح میم بدون تشدید) به معنی گروه و جماعتی از مردم است، و بعضی گفته اند: در مورد گروهی به کار می رود که بین سه تا ده نفر باشند، و انتخاب این تعبیر در خطبه بالا کنایه از بی اعتنایی به لشکر معاویه و ناچیز بودن آنهاست.

7 ـ «غواة» به معنی گمراهان جمع «غاوی» از ماده «غیّ» به معنی گمراه شدن است، این واژه، گاه به معنی افراد جلف و بی سروپا نیز به کار می رود، و در خطبه بالا تاب هر دو معنی را دارد.

8 ـ «عمّس» در اصل از ریشه «عَمْس» (بر وزن لمس) به معنی محو شدن و بی خبر ماندن و ناآگاه بودن نسبت به چیزی است، به همین جهت به شبهای بسیار تاریک «عمیس» گفته می شود، این تعبیر در خطبه بالا اشاره به پرده پوشی معاویه، و مخفی ساختن حقایق از شامیان است.

9 ـ «اغراض» جمع «غَرَض» معانی مختلفی دارد، از جمله شوق، ملالت، تنفّر، ترس، پرکردن ظرف از آب، ولی معنی اصلی و معروف آن هدفی است که به سوی آن تیر می اندازند و در خطبه بالا منظور همین معنی است.

10 ـ «أباة» جمع «آبی» یعنی ابا کننده و «ضیم» به معنی ظلم است، و در مجموع به کسانی گفته می شود که هرگز تن به ظلم نمی دهند (ستم ناپذیران).

11 ـ سوره منافقون، آیه 8.

12 ـ کافی، جلد 5، صفحه 63.

13 ـ بحارالانوار، جلد 44، صفحه 192.

14 ـ بحارالانوار، جلد 45، صفحه 83.

15 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، جلد سوم، صفحه 249.

16 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، جلد سوم، صفحه 263.

17 ـ بحارالانوار، جلد 44، صفحه 391.

18 ـ سوره طه، آیه 63.

19 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، سوم، صفحه 330.

20 ـ کلیات دیوان شهریار، جلد 1، صفحه 690.