[hadith]من خطبة له (علیه السلام) عند المسیر إلی الشام قیل إنه خطب بها و هو بالنخیلة خارجا من الکوفة إلی صفین: 

الْحَمْدُ لِلَّهِ کُلَّمَا وَقَبَ لَیْلٌ وَ غَسَقَ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ کُلَّمَا لَاحَ نَجْمٌ وَ خَفَقَ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ غَیْرَ مَفْقُود الْإِنْعَامِ وَ لَا مُکَافَإِ الْإِفْضَالِ. أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَعَثْتُ مُقَدِّمَتِی وَ أَمَرْتُهُمْ بلُزُومِ هَذَا الْمِلْطَاطِ حَتَّی یَأْتِیَهُمْ أَمْرِی وَ قَدْ رَأَیْتُ أَنْ أَقْطَعَ هَذهِ النُّطْفَةَ إِلَی شرْذمَةٍ مِنْکُمْ مُوَطِّنِینَ أَکْنَافَ دجْلَةَ، فَأُنْهِضَهُمْ مَعَکُمْ إِلَی عَدُوِّکُمْ وَ أَجْعَلَهُمْ مِنْ أَمْدَاد الْقُوَّةِ لَکُمْ.

قال السید الشریف أقول یعنی (علیه السلام) بالملطاط هاهنا السمت الذی أمرهم بلزومه و هو شاطئ الفرات و یقال ذلک أیضا لشاطئ البحر و أصله ما استوی من الأرض، و یعنی بالنطفة ماء الفرات و هو من غریب العبارات و عجیبها.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 2، ص: 545-533

عند المسیر إلی الشام، قیل: إنّه خطب بها و هو بالنخیلة خارجا من الکوفة الی صفین

.

گفته می شود امام این خطبه را هنگامی ایراد کرد که در «نخیله» (لشکرگاه نزدیک کوفه) بود و عزم میدان صفّین را داشت

.

خطبه در یک نگاه:

این خطبه در واقع دارای دو بخش است: بخش اوّل طبق معمول بسیاری از خطبه ها، حمد و ثنای الهی است در برابر نعمتهای بی پایانش که به بندگانش ارزانی داشته است، و امام علیه السّلام با تعبیراتی بسیار زیبا و روح پرور از آنها یاد می کند، و خدا را به خاطر آنها می ستاید

.

در بخش دوم لشکریان خود را از برنامه ای که در پیش دارند آگاه می سازد، و مسیرشان را به آنها نشان می دهد که از کجا باید بگذرند تا به مقدمه لشکر که از پیش فرستاده شده است بپیوندند

.

سپس قبایلی را که در اطراف دجله زندگی می کنند بسیج نموده و به همراهی هم

به سوی دشمن حرکت کنند، ظاهرا امام علیه السّلام می خواهد به یارانش در نخیله، که جمعیت زیادی نبودند، این نکته را یادآور شود که تنها شما نیستید که به سوی صفّین می روید، گروه زیادی در مسیر راهند که آنها را بسیج می کنیم و به شما می پیوندند و جزء عدّه و عدّه شما می شوند

.

توضیح این که حضرت علیه السّلام مقدمه لشکر خود را به نقطه ای از ساحل فرات فرستاد و دستور داد آنجا بمانند تا امام علیه السّلام با گروه دیگری به آنجا برسد. سپس از فرات عبور کنند و ساکنان اطراف دجله را برای مبارزه با لشکر شام بسیج نمایند و هر سه گروه به سوی شامیان حرکت کنند

.

ستایش چنین خداوندی را سزا است!

در بخش نخستین این خطبه امام (علیه السلام) با تعبیرات تازه و پرمعنایی، به حمد و ثنای الهی می پردازد، و به نکات جدیدی اشاره کرده می فرماید: «ستایش مخصوص خداوند است هر زمان که شب فرا رسد و پرده ظلمت فروافتد، و ستایش از آن پروردگار است هر زمان که ستاره ای طلوع و غروب کند» (الْحَمْدُللهِِ کُلَّمَا وَقَبَ(1) لَیْلٌ وَغَسَقَ(2)، وَالْحَمْدُ للهِِ کُلَّمَا لاَحَ(3) نَجْمٌ وَ خَفَقَ(4)).

این تعبیرات اشاره به دو نکته می کند نخست این که حمد و ستایش ما دائمی و همیشگی است و همان گونه که فرا رسیدن شب و فروافتادن پرده تاریکی به طور مرتّب تکرار می شود و تا دنیا برپا است رفت و آمد شب و روز برقرار است حمد و سپاس ما نیز جاویدان می باشد، و نیز طلوع و غروب ستارگان همیشگی است، همچون حمد و ستایش ما.

نکته دیگر این که تاریکی شب و طلوع و غروب ستارگان از نعمتهای بزرگ پروردگار است. تاریکی شب به انسان بعد از کار سنگین روزانه آرامش و استراحت می بخشد، نه تنها به خاطر این که مانع از فعالیتها است، بکله به خاطر این که نفس ظلمت و تاریکی آرام بخش و خواب آور است، و به همین دلیل بهترین موقع برای خواب عمیق و راحت، شبها و هنگام خاموش کردن چراغها است، قرآن مجید در آیه 72 سوره قصص، به این نکته اشاره کرده می فرماید: (قُلْ أَرَاَیْتُمْ اِنْ جَعَلَ اللهُ عَلَیْکُمُ النَّهارَ سَرْمَداً اِلَی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ اِلهٌ غَیْرُ اَللهِ یأتْیکُمْ بلَیْل تَسْکُنُونَ فِیهِ اَفَلا تُبْصِرُونَ); بگو به من خبر دهید اگر خداوند روشنایی روز را تا قیامت بر شما جاویدان کند، کدام معبود غیر از خدا است که شبی برای شما بیاورد تا در آن آرامش یابید، آیا نمی بینید؟!

و در آیه بعد می فرماید: (وَ مِنْ رَحْمَتِةِ جَعَلَ لَکُمُ الَّیلَ وَ النَّهارَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ); از رحمت او است که برای شما شب و روز قرار داد تا هم در آن آرامش داشته باشید و هم برای بهره گیری از فضل و روزی خدا تلاش کنید (آرامش را در شب و تلاش را در روز قرار داد) شاید شکر نعمتهای او را به جا آورید.(5)

این معنی در آیات متعدّد دیگری از قرآن نیز وارد شده و آزمایشهای علمی نیز نشان داده است که بیداری در شب و خواب در روز ضربه شدیدی بر سلامت انسان مخصوصاً از نظر روانی وارد می کند.

فایده طلوع و غروب ستارگان نیز بر کسی پوشیده نیست، چرا که تنظیم اوقات، و پیدا کردن راه به سوی مقصود در دریاها و صحراها، به وسیله ستارگان حاصل می شود همان گونه که در سوره انعام می خوانیم: (وَ هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بها فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ); «او کسی است که ستارگان را برای شما قرار داد تا در تاریکی های بیابان و دریا به وسیله آنها راه را بیابید»(6).

و در جای دیگر می فرماید: (وَ بالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ);(7) آنها به وسیله ستارگان هدایت می شوند.

آری در آن روز که وسایل راهیابی کنونی اختراع نشده بود مطمئن ترین وسیله برای کسانی که از بیابانهای بی نشانه و دریاها عبور می کردند، در روزها طلوع و غروب آفتاب بود، و در شبها ستارگان و به همین دلیل راهیان برّ و بحر، فرد یا افراد آگاهی را از وضع نجوم همراه با خود داشتند، تا در بیابان و دریا راه را گم نکنند و این که در روایات پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اهل بیت عصمت به «نجوم» تشبیه شده اند، نیز به خاطر همین است که مردم به برکت آنها راه مستقیم حق را پیدا می کنند، و از بیراهه ها در امان خواهند بود.

تکیه امام (علیه السلام) در میان همه نعمتها بر تاریکی شب و طلوع و غروب ستارگان ممکن است مشتمل بر این پیام نیز باشد که با قیام شامیان خونخوار بر ضد حکومت امام (علیه السلام) دوران تاریکی برای مسلمانان فرا رسید، و راه نجات در آن زمان تنها ستاره فروزان ولایت بود.

سپس امام (علیه السلام) به بخش دیگری از این ستایش پرداخته می فرماید: «حمد مخصوص خداوندی است که نعمتش هرگز پایان نمی پذیرد، و بخششهای او را جبران نتوان کرد!» (وَالْحَمْدُللهِِ غَیْرَ مَفْقُود الاِْنْعَامِ، وَ لاَ مُکَافَإِ الاِْفْضَالِ)(8).

جمله اول در واقع اشاره به این نکته است که نعمت پروردگار در یک یا چند چیز خلاصه نمی شود، بلکه سر تا پای ما را در تمام عمر فرا گرفته است، و جمله دوم ناظر به این حقیقت است که بندگان هرگز توانایی جبران نعمت های الهی را ندارند، چرا که اوّلا او نیازی ندارد تا کسی بتواند نعمتش را جبران کند، و ثانیاً توانایی بر شکر و ثنای او خود احسان و نعمت دیگری است از سوی پروردگار چرا که شکر سبب فزونی نعمت می گردد، همان گونه که در مناجاتهای معروف امام علی بن الحسین (علیه السلام) می خوانیم: «فَکَیْفَ لِی بتَحْصِیلِ الشُّکْرِ؟ وَ شُکْرِی اِیّاکَ یَفْتَقِرُ اِلَی شُکْر! فَکُلَّما قُلْتُ لَکَ الْحَمْدُ، وَجَبَ عَلَیَّ لِذلِکَ اِنْ اَقُوْلَ لَکَ الْحَمْدُ; چگونه می توانم شکر تو را کنم حال آن که توفیق بر شکرگزاری من نسبت به ذات مقدس تو نیاز به شکر دیگری دارد! پس هر زمان بگویم «لَکَ الْحَمْدُ» بر من واجب می شود که به خاطر این موفقیت نیز بگویم «لَکَ الْحَمْدُ»! (به این ترتیب هر چه به سوی شکر تو گام برمی دارم مدیون نعمتهای بیشتری می شوم).(9)

بنابراین نهایت شکر ما آن است که در پیشگاه پروردگار اظهار عجز کنیم.

در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) آمده است که خداوند به موسی (علیه السلام) وحی فرستاد، ای موسی! حقّ شکر مرا ادا کن، عرض کرد پروردگارا! چگونه حق شکر تو را ادا کنم، در حالی که هر شکری به جا آورم مشمول نعمت تازه ای می شوم؟!

خطاب آمد ای موسی اکنون حقّ شکر مرا ادا کردی، چرا که می دانی این توفیق نیز از من است!»(10)

بنده همان به که زتقصیر خویش *** عذر به درگاه خدا آورد

ورنه سزاوار خداوندیش *** کس نتواند که بجا آورد


جمع نیرو برای مبارزه با دشمن:

در این بخش از خطبه، امام (علیه السلام) اشاره به یک برنامه جنگی می کند و می فرماید: «اما بعد پیشتازان لشکرم را از جلو فرستادم و دستور دادم کنار فرات را رها نکنند تا فرمان من به آنها برسد».

(أَمّا بَعْدُ فَقَدْ بَعَثْتُ مُقَدِّمَتِی(1) وَ أَمَرْتُهُمْ بلُزُومِ هذَا الْمِلْطَاطِ(2) حَتَّی یَأْتِیَهُمْ أَمْرِی).

توضیح این که شط عظیم «فرات» در طرف غرب «دجله» قرار دارد، و دجله در شرق آن است بنابراین مقدمه لشکر امام (علیه السلام) از کوفه که در کنار فرات قرار دارد حرکت کردند و به سوی شمال در جانب غربی فرات پیش می رفتند و امام (علیه السلام) دستور فرموده بود که این راه را همچنان ادامه دهند، ولی خودش از فرات به طرف شرق عبور کرد و به سوی مدائن برای جمع آوری سپاه بیشتر حرکت فرمود همان گونه که در جمله بعد می فرماید: من خود تصمیم گرفتم از فرات بگذرم، و به سوی جمعیتی از شما که در اطراف دجله مسکن گزیده اند رهسپار شوم، و آنها را بسیج کنم، تا با شما به سوی دشمن حرکت کنند، و از آنها برای تقویت شما کمک بگیرم» (وَ قَدْ رَأَیْتُ أَنْ أَقْطَعَ هذَهِ النُّطْفَةَ(3) إِلَی شرْذمَة(4) مِنْکُمْ مُوَطِّنِینَ أَکْنَافَ(5) دَجْلَةَ، فَأُنْهِضَهُمْ مَعَکُمْ إِلَی عَدُوِّکُمْ وَ أَجْعَلَهُمْ مِنْ أَمْدَاد الْقُوَّةِ لَکُمْ).

به این ترتیب امام (علیه السلام) به سوی شرق عراق و مدائن آمد و پیشتازان لشکر امام(علیه السلام) در حالی در غرب فرات، به پیشروی ادامه می دادند، ولی هنگامی که به آنها خبر رسید معاویه با سپاه عظیمی به سوی آنها می آید، از فرات عبور کرده و به سمت شرق به سوی امام (علیه السلام) حرکت کردند تا مبادا در محاصره دشمن قرار گیرند، در حالی که هنوز آمادگی کامل برای نبرد با سپاه شام حاصل نبود. هنگامی که این خبر به امام(علیه السلام) رسید کار آنها را پسندید و با پیوستن تمام سپاهیان به یکدیگر به سوی دشمن حرکت کردند.

قابل توجه این که واژه «ملطاط» از ماده «مَلْط» یا از ماده «لطّ» بوده باشد، در اینجا به معنی ساحل فرات است، آری امام (علیه السلام) مسیر راه را به آنها نشان داد که از ساحل فرات پیش بروند، چون شام در طرف شمال بود و فرات نیز از شمال به جنوب می آمد، به این وسیله هم از نظر آب و نیاز به سایه درختان لشکریان به زحمت نمی افتادند، و هم راه را گم نمی کردند، و هم پیدا کردن آنها برای گروهی که از عقب می آمدند مشکل نبود، و به این ترتیب پیمودن، این راه چندین فایده داشت.

تبعیر به «نطفه» از آب فرات به گفته سیّد رضی ـ رحمة الله علیه ـ از تعبیرات عجیب و شگفت انگیز است، این واژه طبق گفته جمعی از ارباب لغت به معنی آب صاف است و به گفته بعضی به معنی آب جاری است، و در هر حال می تواند اشاره به گوارا بودن آب فرات و خالی از املاح بودن آن باشد، هر چند ظاهر آن کمی کدر است اما چند ساعتی که در گوشه ای بماند کاملا شفّاف و گوارا می شود.

در اینجا سیّد رضی ـ رحمة الله علیه ـ سخنی دارد که ناظر به بحثهای بالا است، می گوید:

«یعنی ـ علیه السلام ـ بالملطاط هاهنا ـ السّمْتَ الذی أمرهم بلزومه، و هو شاطیء الفرات، و یقال ذلک أیضاً الشاطیء البحر، و أصله ما استوی من الأرض، و یعنی بالنطفُة ماء الفرات، و هو من غریب العبارات و عجیبها: منظور امام(علیه السلام) از «ملطاط» آن سمتی است که امام دستور داد از آن جدا نشوند و آن ساحل فرات بود و به ساحل دریا نیز ملطاط گفته می شود و در اصل به معنی زمین صاف است، و منظور امام از نطفه در اینجا آب فرات است و این از تعبیرات جالب و شگفت انگیز است.»


چند نکته جالب تاریخی:

بعضی از شارحان نهج البلاغه در ذیل این خطبه نکات تاریخی مشروحی را ذکر کرده اند که در ذیل به بعضی از آنها اشاره می شود:(6)

1 ـ در کاخ کسری

امام در مسیر راه به ایوان مدائن و کاخ کسری رسید یکی از اصحاب آن حضرت با مشاهده ویرانی آن کاخ این شعر معروف عرب را زمزمه کرد:

جَرَتِ الرّیاحُ عَلی مَحَلِّ دیارِهِمْ *** فَکَأَنَّما کانُوا عَلی میعاد»!

بادها بر ویرانه های کاخ آنها وزید گویی همه آنها وعده گاهی داشتند که به سوی آن شتافتند».

امام (علیه السلام) فرمود، چرا این آیات را نخواندی (که از آن گویاتر است): «کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنّات وَ عُیُون ...». «چه بسیار باغها و چشمه ها که از خود به جای گذاشته اند، و زراعتها و قصرهای زیبا و گرانقیمت، و نعمتهای فراوان دیگر که در آن غرق بودند، آری این گونه بود ماجرای آنان و ما اینها را برای اقوام دیگر میراث قرار دادیم، نه آسمان به حال آنها گریست و نه زمین! و نه در موعد مقرّر به آنها مهلتی داده شد!»(7)

2 ـ در سرزمین کربلا

امام (علیه السلام) در این مسیر از سرزمین کربلا گذشت، در آنجا توقّفی فرمود و نگاهی به آن سرزمین خاموش کرد، حوادث آینده این سرزمین در برابر چشمان او نمایان گشت، با یارانش در آنجا نماز خواندند، هنگامی که سلام نماز را داد کمی از خاک کربلا را برداشت و بو کرد; سپس فرمود: «آه ای خاک کربلا! از خاک تو گروهی محشور می شوند که بدون حساب وارد بهشت می شوند، سپس جایگاه شهیدان و محل خیمه ها را با اشاره نشان داد (هیهُنا مَوضِعُ رِحالِهِمْ وَ مَناخُ رِکابهِمْ ثُمَّ أَومَأَ بیَده اِلی مَکان آخَر وَ قالَ: «هیهُنا مِراقُ دمائِهِمْ»); اینجا بار انداز و محل نزول آنهاست، سپس به جای دیگری اشاره کرد و فرمود: و اینجا محل ریختن خون آنان است».

3 ـ در سرزمین انبار

هنگامی که امام (علیه السلام) از سرزمین «انبار» (یکی از شهرهای شمالی عراق) می گذشت گروهی از کشاورزان و دهداران را دید که از مرکبهای خود پیاده شده و در رکاب امام به عنوان تواضع و احترام شروع به دویدن کردند، امام آنها را از این کار منع کرد و فرمود: این چه کاری است که می کنید؟

عرض کردند: این برنامه ای است که زمامداران خود را با آن، بزرگ می داریم.

فرمود: زمامداران شما از این کار بهره نمی گیرند، و شما با این کار بی جهت به خود زحمت می دهید، دیگر این گونه کارها را تکرار نکنید.

در ذیل این داستان می خوانیم که مردم انبار هدایایی از چهار پایان و مواد غذایی خدمت امام آوردند. امام فرمود: چهار پایان را قبول می کنم و جزء خراج شما حساب خواهم کرد، و اما غذایی را که برای ما درست کرده اید دوست ندارم جز در مقابل قیمت از آن استفاده کنم، و هر چه اصرار کردند که امام هدیه آنها را بپذیرد امام نپذیرفت (این در حالی بود که غالب زمامداران دنیا در آن زمان هزینه لشکر خود را بر شهرهای مسیر راه تحمیل می کردند).

4 ـ در کنار دیر راهب

در مسیر راه به جایی رسیدند که لشکریان از نظر آب در مضیقه افتادند و سخت تشنه شدند، امام (علیه السلام) در آن بیابان گردش کرد و در کنار صخره ای قرار گرفت و فرمود این صخره را بلند کنید!

هنگامی که آن را از جای برکندند، آب گوارایی از زیر آنجاری شد، و همه مردم سیراب شدند، سپس فرمود: سنگ را به جای اوّل بازگردانید، مقدار کمی که حرکت کردند، فرمود: آیا کسی از میان شما جای آن چشمه را می داند؟ گفتند: آری، ای امیرمؤمنان! سپس گروهی از سواره و پیاده بازگشتند ولی اثری از آن ندیدند! راهبی را در آن نزدیکی یافتند از او سؤال کردند: چشمه آبی که نزدیک تو بود کجاست؟ گفت در اینجا چشمه آبی نیست! گفتند: کمی قبل از آن نوشیدیم با تعجب گفت: شما از آن نوشیدید؟! گفتند: بلی، راهب گفت: به خدا قسم! این عبادتگاه من در اینجا به خاطر یافتن همین آب بنا شده، و آن را جز پیامبر، و یا وصی پیامبری استخراج نکرده است.

گویا امام می خواست با این گونه معجزات قلب یارانش را محکم کند و در مسیر جنگ با دشمن خونخوار به آنها قوّت، قدرت و نیرو بخشد.

مرحوم علامه مجلسی بعد از ذکر این حدیث به این نکته نیز اشاره می کند و می افزاید: راهب بعد از مشاهده این موضوع خدمت امام آمد و شهادتین بر زبان جاری کرد و مسلمان شد و در صف یاران آن حضرت قرار گرفت و در ملازمت آن حضرت بود و در شام، در شب معروف به «لیلة الحریر» در میدان نبرد شربت شهادت نوشید و هنگام صبح امام بر او نماز خواند و با دست خود او را در قبر گذاشت سپس فرمود: «به خدا سوگند! گویی او را می بینم و جایگاهش را در بهشت مشاهده می کنم».(8)

5 ـ در شهر رقّه

نکته دیگر این که هنگامی که علی (علیه السلام) به «رقّه» (یکی از شهرهای شمال غربی عراق) رسید به اهالی آنجا دستور داد که روی فرات پلی بزنند تا حضرت و لشکریانش عبور کنند و راه شام را پیش گیرند، آنها خودداری کردند و حاضر نشدند کشتیهای خود را به هم پیوند دهند و پلی بسازند امام از آنجا حرکت کرد تا در نقطه دیگری از فرات عبور کند و مالک اشتر را مأمور مراقبت از اهل «رقّه» نمود. مالک مردم را تهدید کرد و گفت: به خدا سوگند! اگر پلی بر فرات در کنار این شهر نبندید تا علی (علیه السلام) از آن عبور کند شما را شدیداً مجازات خواهم کرد، اهل رقّه که می دانستند مالک در گفتار خود جدّی و صادق است گفتند: مانعی ندارد ما پل را خواهیم ساخت. مالک به سراغ امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرستاد که اهالی رقّه آماده ساختن پل هستند، امام بازگشت پل ساخته شد و همگی از آن عبور کردند.


پی نوشت:

1 ـ «غَسَقَ» به معنی شدّت ظلمت است و از آنجا که شب هر چه به نیمه نزدیک می شود تاریکیش بیشتر می شود، غَسَقَ کنایه از نیمه شب نیز می باشد، به همین دلیل مفسران گفته اند: اَقِمِ الصَّلواةَ لِدُلُوکِ الشَّمْس اِلی غَسَقِ الَّیلِ، اشاره به چهار نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء می کند، وَ قُرآنَ الْفَجْرِ، اشاره به نماز صبح است (سوره اسراء، آیه 78).

2 ـ «لاح» از ماده «لَوْح» به معنی آشکار شدن و درخشیدن است، و در مورد هر موجود صیقلی و درخشنده به کار می رود. «لوح» نیز به صفحه سفید رنگی می گویند که از چوب یا فلز ساخته شده باشد.

3 ـ «خَفَقَ» از ماده «خَفْق» و «خفوق» به معنی تزلزل و تحرّک است به همین جهت هنگامی که ستاره و یا خورشید و ماه غروب می کند این تعبیر در مورد آنها به کار می رود.

4 ـ «وَقَبَ» از ماده وَقْب گودال یا فرورفتگی در کوه یا زمین است، و هنگامی که چیزی داخل گودالی شود یا در تاریکی فرو رود، از آن تعبیر به «وَقَبَ» می کنند، به همین جهت تعبیر بالا برای وارد شدن شب به کار رفته است.

5 ـ سوره قصص، آیه 73.

6 ـ سوره انعام، آیه 97.

7 ـ سوره نحل، آیه 16.

8 ـ «افضال» به معنی احسان و نیکی کردن است، از ماده فضل.

9 ـ مناجاتهای پانزده گانه، مناجات شاکرین ـ بحارالانوار، جلد 91، صفحه 146.

10 ـ بحارالانوار، جلد 13، صفحه 351، حدیث 41.

1 ـ «مقدِّمه» با کسر دال به معنی پیشی گیرنده است و به فتح دال به معنی از پیش فرستاده شده است، و این هر دو واژه در مورد پیشتازان لشکر یعنی گروهی که در پیشاپیش لشکر حرکت می کنند تا آنها را از جریاناتی که در مسیر لشکر وجود دارد آگاه سازند اطلاق می شود.

2 ـ همانطور که در بالا گفته شده «ملطاط» به گفته بعضی از ماده «لطّ»، (لطط) گرفته شده و میم آن زائد است و این ماده به معنی نزدیک بودن و همراه بودن است، و به همین جهت به گردنبند «لطّ» می گویند چون همیشه همراه گردن است، و ساحل رودخانه و دریا را «ملطاط» می نامند، ولی گروهی دیگر از ارباب لغت آن را از ماده «مَلْط» (بر وزن شرط) گرفته اند که از نظر معنی تفاوت چندانی با آنچه در بالا گفته شد ندارد، هر چند لفظاً متفاوت است.

3 ـ «نطفه» به معنی آب صاف است خواه کم باشد یا زیاد، و گاه به معنی آب جاری و هرگونه مایع سیّال اطلاق شده است، و اگر به معنی «نطفه» اطلاق می شود، به خاطر این است که ترکیب آن بسیار خالص و خالی از هر گونه زوائد است، و در واقع عصاره خالص از وجود آدمی می باشد.

4 ـ «شرذَمه» در اصل به معنی گروه اندک و باقیمانده چیزی است، و به قطعه ای که از میوه جدا می کنند شرذمه گفته می شود.

5 ـ «اکناف» جمع «کَنَف» (بر وزن هدف) به معنی اطراف چیزی است، و از آنجا که اطراف اشیاء سبب پوشش قسمتهای درونی می شود «کنیف» به چهار دیواری که انسان در آن مستور بماند، و همچنین به سپر که انسان را در مقابل ضربات دشمن حفظ می کند اطلاق می شود.

6 ـ این نکات تاریخی در شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، جلد 3، در ذیل این خطبه و خطبه 46 آمده است.

7 ـ سوره دخان، آیه 25 ـ 29.

8 ـ بحارالانوار، جلد 41، صفحه 265.