[hadith]ذمُّ الدنیا:

وَ الدُّنْیَا دَارٌ مُنِیَ لَهَا الْفَنَاءُ وَ لِأَهْلِهَا مِنْهَا الْجَلَاءُ وَ هِیَ حُلْوَةٌ [خَضِرَةٌ] خَضْرَاءُ وَ قَدْ عَجِلَتْ لِلطَّالِب وَ الْتَبَسَتْ بقَلْب النَّاظِرِ؛ فَارْتَحِلُوا مِنْهَا بأَحْسَنِ مَا بحَضْرَتِکُمْ مِنَ الزَّاد وَ لَا تَسْأَلُوا فِیهَا فَوْقَ الْکَفَافِ وَ لَا تَطْلُبُوا مِنْهَا أَکْثَرَ مِنَ الْبَلَاغ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 2، ص: 511-

499

 

دنیا سرای آرزوها!

از آنجا که همیشه حبّ دنیا بزرگترین مانع راه سعادت انسانها بوده است، و شیفتگی نسبت به زرق و برق آن سرچشمه انواع گناهان می باشد امام (علیه السلام) در بخش دوم این خطبه به نکوهش دنیا پرداخته، و با شش ویژگی آن را وصف می کند.

نخست می فرماید: «دنیا سرایی است که فنا بر پیشانیش نوشته شده!» (وَ الدُّنْیَا دَارٌ مُنِیَ(1) لَهَا الْفَنَاءُ).

آری آثار فنا و زوال از در و دیوار جهان نمایان است، درختانی که در بهار شکوفه می آورند و برگهای زیبا بر شاخسار آنها ظاهر می شود چند ماه بعد به هنگام پاییز پژمرده و خشک شده و با تندباد به هر سو پراکنده می شوند، گویی نه بهاری در کار بود و نه برگ و نه شکوفه ای! جوانان نیرومند و پرنشاط دیروز، پیران ناتوان و خسته امروزند، و پیران خسته امروز استخوانهای پوسیده فردا!

عجبا که قانون فرسودگی و پیری در مجموعه جهان آفرینش و عالم خلقت نیز حاکم است و دانشمندان از آن تعبیر به «آنتروپی» می کنند، اتمهای موجودات تدریجاً متلاشی می شود، و انرژیها به سوی یکنواختی پیش می رود و منظومه ها و کهکشانها رو به زوال می گذارد.

سپس امام (علیه السلام) به بُعد دیگری از این معنی پرداخته، می فرماید: «و جلای وطن برای اهل آن مقدر شده است» (وَ لاَِهْلِهَا مِنْهَا الْجَلاَءُ(2)).

همه انسانها بدون استثنا دیر یا زود با این سرای فانی وداع می گویند و به سوی زندگی جاویدان سرای دیگر می شتابند، این یک تقدیر حتمی الهی است که هیچ کس نمی تواند آن را انکار کند، و به همین دلیل در آیات قرآن از مرگ به عنوان «یقین» یاد شده، چرا که حتّی منکران مبدأ و معاد نیز به آن یقین دارند!

در سومین و چهارمین وصف به پاره ای از جهات فریبنده دنیا که گروهی را به سوی خود جذب می کند اشاره کرده، می فرماید: «این دنیا (ظاهراً) شیرین و سرسبز (و دل انگیز و وسوسه آمیز) است» (وَ هِیَ حُلْوَةٌ خَضْراءُ).

شیرینی مربوط به ذائقه و خرمی و طراوت مربوط به باصره و بینایی است، آری زیبایی خیره کننده و زرق و برق دنیا انسانهای غافل را به سوی خود می کشاند، و حلاوت و شیرینی اش انسانها را آلوده می سازد، بدیهی است جهات فریبنده دنیا تنها مربوط به این دو حسّ نیست، بلکه از طریق تمام حواس نیز جاذبه های مخصوص به خود دارد، در واقع ذکر این دو واژه (حُلْوَةٌ خَضْراءُ) کنایه از تمام جهاتی است که ایجاد جاذبه می کند.

در پنجمین و ششمین وصف می فرماید: «دنیا با سرعت به سوی علاقه مندانش پیش می رود (و در آنها نفوذ می کند)، و با قلب و روح آن کس که به آن نظر افکند می آمیزد» (وَ قَدْ عَجِلَتْ لِلطَّالِب وَ الْتَبَسَتْ(3) بقَلْب النَّاظِرِ).

آری طبیعت دنیا این است که ظاهراً «خیر عاجل» و منفعت زودرسی دارد، و هنگامی که به سراغ انسان می آید چنان نفوذ می کند که گاهی جزیی از روح و جان او را تشکیل می دهد، زیرا در دیده ها زیبا و سرسبز است، و در ذائقه ها شیرین و گوارا است و به همین دلیل رهایی از عشق آن آسان نیست، آری آنچه دیده می بیند دل از آن یاد می کند، تا آنجا که شاعر را وادار می سازد که از دست دیده و دل فریاد بکشد و خنجری از فولاد بسازد و بر دیده بزند تا دل را آزاد سازد!

بعد از بیان ویژگی های ششگانه بالا و آماده شدن دلها برای پذیرش فرمان الهی، امام می فرماید: «بنابراین سعی کنید با بهترین زاد و توشه ای که در اختیار شماست از آن کوچ نمایید، و بیش از نیاز و کفاف از آن نخواهید، و زائد بر آنچه حاجت دارید از آن نطلبید» (فَارْتَحِلُوا مِنْهَا بأَحْسَنِ ما بحَضْرَتِکُمْ مِنَ الزَّاد وَ لاَتَسْأَلُوا فِیها فَوْقَ الْکَفَافِ، وَ لاَتَطْلُبُوا مِنْهَا أَکْثَرَ مِنَ الْبَلاَغِ(4)).

فراموش نکنید شما مسافرانی هستید که موقّتاً در این منزلگاه اقامت جسته اید، مسافران آگاه و بیدار در چنین منزلگاههایی به تهیه زاد و توشه می پردازند، و از بهترین و مفیدترین زاد و توشه ها برای خود فراهم می کنند، هرگز بار خود را با اشیاء بیهوده سنگین نمی کنند، و به گردنه های صعب العبور که در مسیر خود پیش رو دارند می اندیشند!

آنها از این فرمان الهی الهام می گیرند که: (وَ تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَیْرَ الزّاد التَّقْوی وَ اتَّقُونِ یا اُولِی الاَْلْباب)(5).

«زاد و توشه تهیه کنید که بهترین زاد و توشه پرهیزگاری است، و از (مخالفت فرمان) من بپرهیزید ای خردمندان»، در نتیجه به تهیه این زاد و توشه الهی می پردازند یعنی تقوی و هرگز به خواب غفلت فرو نمی روند.


نکته:

کفاف و عفاف برتر از هر چیز است:

در این خطبه به جنبه های مختلف زندگی دنیا در عبارات کوتاه و گویایی اشاره شده است:

نخست این که طبیعت زندگی دنیا فناپذیری است، و تمام اهل دنیا بدون استثنا چه بخواهند و چه نخواهند باید از آن کوچ کنند.

دیگر این که ظاهری زیبا و فریبنده و شیرین و جذّاب دارد، و به همین دلیل ظاهربینان به سرعت مجذوب آن می شوند و آگاهان در امانند.

دیگر این که عشق به دنیا به طور تدریجی در درون جان انسان نفوذ می کند به گونه ای که جزیی از وجود او می شود و به همین دلیل رهایی از آن در این حالت بسیار مشکل است.

دیگر این که امام (علیه السلام) برای نجات از خطرات دنیا دستور مؤثّری در اینجا بیان فرموده، و آن قناعت به «کفاف» و «عفاف» است.

منظور از «کفاف»(6) و «عفاف» (یا عفاف و کفاف) این است که انسان در دنیا به مقدار نیازش قانع باشد و زیاده طلبی را کنار بگذارد و از اموال حرام چشم بپوشد که در این صورت هم قرین آرامش در زندگی دنیا خواهد بود، و هم بار او برای آخرت سبک می شود چرا که بیشترین بدبختی انسان به خاطر حرص و ولع و افزون طلبی است.

البتّه اگر اضافات را برای خدمت به محرومان بخواهد نه تنها با کفاف و عفاف منافات ندارد، بلکه در طریق تقویت برنامه کفاف و عفاف دیگران است.

قرآن مجید الگویی در این زمینه برای همه انسانها بیان کرده، می فرماید: (یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتُحَرِّمُوا طَیِّباتِ مَا اَحَلَّ اللهُ لَکُمْ وَ لاتَعْتَدُوا اِنَّ اللهَ لایُحِبُّ الْمُعْتَدْینَ); «ای کسانی که ایمان آورده اید روزی های پاکیزه ای را که خداوند برای شما حلال کرده، بر خود حرام نکنید (و از آنها بهره بگیرید) ولی از حد تجاوز ننمایید که خداوند متجاوزان را دوست نمی دارد».(7) این معنی در احادیث اسلامی نیز بازتاب وسیعی دارد، امام صادق (علیه السلام) این دعای کوتاه و پرمعنی را از پیغمبر اکرم نقل می کند که عرضه می داشت: «اَللّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّدَاً وَ آلَ مُحَمَّد وَ مَنْ أَحَبَّ مُحَمَّدَاً وَ آلَ مُحَمَّد الْعِفافَ وَ الْکَفافَ»! «خداوندا! به محمد و آل محمد و کسانی که محمد و آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را دوست دارند عفاف و کفاف مرحمت فرما».(8)

در حدیث دیگری از امام امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) می خوانیم: «قَلِیلٌ یَکْفِی خَیْرٌ مِنْ کَثیر یُرْدی»; زندگی مختصری که برای انسان کافی باشد بهتر است از اموال زیاد و گسترده ای که انسان را به هلاکت افکند».(9)

اصولا کسی که به حدّ لازم زندگی قانع باشد به پرهیزگاری و عفاف و پاکی از گناه آراسته خواهد شد، در غیر این صورت غالباً آلوده گناه می شود علی (علیه السلام) می فرماید: «مَنْ اقْتَنَعَ بالْکَفافِ اَدّاهُ اِلَی الْعِفافِ»; «کسی که به مقدار کفایت قانع شود او را به سوی عفّت و پاکی هدایت می کند!»(10)

اضافه بر این قناعت به مقدار لازم برای زندگی علاوه بر جنبه های معنوی و اخلاقی، سبب آرامش روح و جان آدمی در همین دنیاست، در یکی از کلمات قصار مولی علی (علیه السلام) در نهج البلاغه آمده است: «وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلَی بُلْغَةِ الْکَفافِ فَقَد انْتَظَمَ الرَّاحَةَ وَ تَبُوَّأَ خَفْضَ الدَّعَةِ»; «آن کس که به مقدار نیاز اکتفا کند به آسایش و راحتی دست یافته و در آرامش مسکن می گزیند!»(11)

افراد حریص و افزون طلب به انسانهای بسیار فربهی می مانند که در هر وعده غذا چندین برابر دیگران می خورند، و این نتیجه ای جز این که بار سنگینی از گوشتهای اضافی بر آنها تحمیل شود که قدرت حرکت را از آنها بگیرد ندارد حتی برای چند قدم راه رفتن به نفس نفس می افتند، نه از سلامت برخوردارند و نه از آسایش و آرامش!

این مقال را با حدیثی از امام زین العابدین (علیه السلام) پایان می دهیم، می فرماید: «پیغمبر اکرم در بیابانی از کنار ساربانی که مشغول چرای شترهایش بود گذشت از او مقداری آب (یا شیر) خواست. آن مرد که می خواست طفره برود گفت: آنچه در پستانهای این شترهاست صبحانه قبیله است، و آنچه در ظرفهاست شام قبیله! پیغمبر عرض کرد: خداوندا! مال و فرزندانش را افزون کن! از آنجا گذشت و به چوپانی رسید همین درخواست را از او کرد، چوپان آنچه در پستان گوسفندان بود دوشید، و آنچه در ظرف داشت نیز بر آن ریخت (و با خوشحالی) خدمت رسول الله فرستاد و گوسفندی هم به عنوان هدیه بر آن افزود و عرضه داشت: این چیزی است که نزد ما حاضر بود و اگر دوست داشته باشی باز بر آن بیفزایم؟! پیغمبر در حق او دعا کرد و عرضه داشت: «اَلْلهُمَّ ارْزُقْهُ الْکَفافَ!»; «خداوندا! به اندازه کفایت به او روزی ده!».

بعضی از یاران عرض کردند: ای رسول خدا! آن کس را که دست رد بر سینه تو گذاشت و بخل کرد مشمول دعایی ساختی که همه ما به آن علاقه داریم، و به آن کس که سخاوتمندانه نیاز شما را برآورد، دعایی کردید که همه ما از آن کراهت داریم! پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در پاسخ آنها این جمله بسیار پرمعنی را فرمود: «اِنَّ مَا قَلَّ و کَفَی خَیْرٌ مِمّا اَکْثَرُ وَ أَلْهی; اَللّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد الْکَفافَ»; «مقدار کم که برای زندگی انسان کافی باشد بهتر است از مقدار زیادی که انسان را از خدا غافل کند، خداوندا محمد و آل محمد را به اندازه کفایت روزی بده»!(12)


پی نوشت:

1 ـ «مُنِیَ» از ماده «منی» (بر وزن نفی) به معنی برنامه ریزی کردن است، و به آرزوهایی که انسان برای آن طراحی می کند اطلاق می گردد، و مفهوم جمله بالا این است که در طبیعت دنیا فنا مقدر شده است.

2 ـ «جلاء» در اصل به معنای ظاهر نمودن و آشکار ساختن است و از آنجا که خروج از شهر و وطن افراد را در صحنه بیابان ظاهر و آشکار می سازد گویی انسان در شهر مخفی است و با خروج آشکار می شود به این معنی نیز جلاء اطلاق شده است و جلای وطن به معنی ترک وطن است.

3 ـ ماده «التباس» اگر به وسیله باء متعدی شود به معنی ملحق شدن و آمیختن است و اگر به وسیله «علی» متعدی شود به معنی مشتبه شدن است و از اینجا روشن می شود که سخن آنها که التباس را در جمله بالا به معنی اشتباه گرفته اند صحیح به نظر نمی رسد.

4 ـ «بلاغ» در اصل به معنی رسیدن به چیزی است، و بلوغ را از این جهت بلوغ می گویند که انسان به مرحله خاصی از زندگی می رسد، و به همین جهت «بلاغ» به معنی «کافی بودن» به کار رفته است.

5 ـ سوره بقره، آیه 197.

6 ـ «کفاف» از ماده «کف» به معنای کف دست گرفته شده، و از آنجا که انسان با کف دست چیزی را از خود دور می سازد این واژه به معنی منع کردن و بازداشتن آمده است، و شخص نابینا را «مکفوف» می گویند به خاطر این که بینایی او گرفته شده، و به جماعت و گروه «کافّه» گفته می شود چون حالت باز دارنده در مقابل دشمنان و مخالفان دارند، و از آنجا که مقدار کافی برای زندگی می تواند انسان را از نیاز به مردم و آلودگیها بازدارد به آن کفاف و گاه همراه با عفاف اطلاق کرده اند.

7 ـ سوره مائده، آیه 87.

8 ـ اصول کافی، جلد 2، صفحه 140.

9 ـ غررالحکم، حدیث 234.

10 ـ غررالحکم، حدیث 286.

11 ـ نهج البلاغه، جمله 371.

12 ـ شرح نهج البلاغه، علاّمه خویی، جلد 4، صفحه 249.