[hadith]من کلام له (علیه السلام) لما هرب مصقلة بن هبیرة الشیبانی إلی معاویة، و کان قد ابتاع سبی بنی ناجیة من عامل أمیر المؤمنین (علیه السلام) و أعتقهم، فلما طالبه بالمال خاس به و هرب إلی الشام:

قَبَّحَ اللَّهُ مَصْقَلَةَ، فَعَلَ فِعْلَ السَّادَةِ وَ فَرَّ فِرَارَ الْعَبید، فَمَا أَنْطَقَ مَادحَهُ حَتَّی أَسْکَتَهُ وَ لَا صَدَّقَ وَاصِفَهُ حَتَّی بَکَّتَهُ، وَ لَوْ أَقَامَ لَأَخَذْنَا مَیْسُورَهُ وَ انْتَظَرْنَا بمَالِهِ وُفُورَهُ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 248

از سخنان آن حضرت است هنگامی که مصقلة بن هبیرة الشیبانی به سوی معاویه فرار کرد، بیان فرموده است. وی تعدادی اسیر را از معقل بن قیس با پول بیت المال خریداری و آزاد کرد. وقتی که حضرت پول را از او مطالبه نمود مقداری از آن را پرداخت و بقیه را به بعد موکول و پس از چندی به شام فرار کرد. 


در علت صدور این کلام از حضرت باید دانست که مصقله عامل حضرت علی (ع) در محلی به نام اردشیر خرّه بود و بنو ناجیه قبیله ای بودند که خود را به اسامة بن لوّی بن غالب نسبت می دادند، ولی قریش این نسبت را برای آنها صحیح ندانسته و آنها را بنی ناجیه نامیدند. و این ناجیه مادر آنها زنی سامی بود. 

اما علت فرار مصقله به شام این بود که «حریث» یکی از همین بنی ناجیه که در صفین همراه حضرت علی (ع) بود شیطان او را اغوا کرد و به دلیل حکمیت جزو خوارج شد و با گروهی از یارانش از علی (ع) کناره گرفت و به مداین رفت. امام (ع) معقل بن قیس را با دو هزار سوار از مردم بصره برای سرکوب آنها فرستاد. معقل بن قیس آنها را تعقیب کرد تا سرانجام در ساحل خلیج فارس بدانها رسید. با حریث جمعیّت فراوانی از جمله مسیحیانی بودند که قبلا مسلمان شده و سپس به سبب اختلاف مسلمین از اسلام برگشته بودند. 

معقل بن قیس بر حریث و یارانش تاخت. حریث و جماعتی کشته و تعدادی زن و مرد هم اسیر شدند. معقل از اسرا هر کس را که مسلمان بود آزاد کرد. نصرانیهای مرقد با خانواده هاشان که حدود پانصد نفر بودند، در اسارت باقی ماندند. 

معقل، همراه اسرا از محلّ «اردشیر خرة» که محلّ فرمانروایی، مصقله بود عبور می کرد. اسرا از مصقله یاری خواسته تقاضا کردند، که بزرگواری کرده آنها را خریداری و آزاد کند. مصقله سوگند یاد کرد که صدقه داده آنها را آزاد خواهد کرد. سپس قاصدی پیش معقل فرستاد و اسرا را به پانصد هزار درهم خریداری کرد و به معقل فرمانده نظامی حضرت قول داد که این پانصد هزار درهم را در وقت معیّنی برای امیر المؤمنین (ع) خواهد فرستاد. معقل بهنگام بازگشت جریان امر را به عرض امام (ع) رساند. حضرت از زحمات معقل قدردانی کرد و منتظر فرستادن پانصد هزار درهم شد. امّا مصقله در فرستادن مال تأخیر کرد. حضرت نامه ای نوشت و از مصقله خواست که یا سریعا پول را بفرستد، و یا خودش برای رسیدگی نزد آن حضرت باز گردد، مصقله که نامه حضرت را خواند بفکر تهیه پول افتاد. باز مدّتی گذشت. هنگامی که امام (ع) در کوفه بود، مجددا مال را مطالبه کرد. مصقله دویست هزار درهم فرستاد، و سیصد هزار درهم باقی مانده را نتوانست فراهم کند. از این بابت هراسناک شده و به نزد معاویه گریخت.

وقتی که خبر فرار مصقله به حضرت رسید این کلام را ایراد فرمود: «قَبَّحَ اللَّهُ مَصْقَلَةَ» مقصود حضرت از این دعا نفرین مصقله، و بیان اشتباه اوست، خطای مصقله این بود که میان دو امر مخالفی که عرفا قابل جمع نیستند جمع کرده بود. 

یکی خریدن و آزادی اسرا که کاری شبیه کار بزرگان است و یکی فرار از حقیقت که روش بردگان و طبیعت آنهاست. 

برای تاکید و توضیح بیشتر مطلب حضرت دو مثال آورده اند و بطریق ذیل. 

1-  ستایشگر او هنوز ستایشش را شروع نکرده بود که خاموش شد. این بیان حضرت دو معنا دارد. 

الف: ساکت شدن ستایشگر فرع بر این است که شروع به ستایش کرده باشد، در صورتی که عبارت حضرت «لم ینطق» به کار رفته، یعنی شروع نکرده بود، پس چگونه تصوّر خاموش ساختن ستایشگر می رود پس باید معنای سخن حضرت را چنین بدانیم که مدح کننده قصد ستایش مصقله را به سبب کرم و بزرگواریی که بواسطه خریدن و آزاد کردن بردگان به حسب ظاهر صورت گرفته بود، داشت که ناگاه به علّت فرار او، از این قصد منصرف شد. 

ب: معنای دوّم این که مقصود از ادای این عبارت، بیان اندیشه مصقله، که جمع میان دو هدف متناقض است می باشد، یعنی او ستایشگر را به سبب فدیه دادن برای اسرا به ستایش واداشت و پیش از اتمام سخن و ستایش فرار کرد، و ستایشگر را از ستایش ساکت نمود، و این کنایه از مربوط کردن پستی و رذیلت مصقله است با فضیلت او، چنان که گویا میان این دو هدف جمع کرده است. بدان سان که در باره جدایی سریع دوستان از یکدیگر، گفته اند: اجتماع نکردند مگر آن که متفرق شدند. یعنی به دلیل سرعت جدایی شان، گویا روزگار بین اجتماع و افتراق شان جمع کرده بود. 

2-  مثال دوّم حضرت که توصیف کننده او هنوز تصدیقش نکرده بود که ملامتش کرد. توضیح این مثال مانند توضیح مثل فوق است بنا بر این تکرار نمی کنیم. 

بدنبال ذکر این دو مثال امام (ع) فرموده اند: اگر مصقله فرار نکرده ایستاده بود، هر مقدار از پانصد هزار درهم را که می توانست می پرداخت. پس از آن که حضرت به اشتباه مصقله اشاره می کند. سخنی را می فرمایند که بتواند جواب بهانه تراشیهایی باشد که احتمالا از ناحیه وی مطرح می شود، و آن بهانه جوییها می تواند چنین باشد، گمان ما این بود که در باره پرداخت الباقی پانصد هزار درهم، مورد تعقیب قرار گیریم، بهمین دلیل از انجام وظیفه فرار کردیم. 

در برخی از روایات، بیان حضرت این است: اگر مصقله فرار نمی کرد، آنچه در توان داشت می گرفتیم و اگر پرداخت مقدار وجه برایش دشوار بود مهلتش می دادیم و اگر نمی توانست بپردازد از او چیزی نمی گرفتیم ولی عبارت اول از این روایت مشهورتر است. توفیق از ناحیه خداوند است.