[hadith]أَتَرَانِی أَکْذبُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله)، وَ اللَّهِ لَأَنَا أَوَّلُ مَنْ صَدَّقَهُ، فَلَا أَکُونُ أَوَّلَ مَنْ کَذَبَ عَلَیْهِ. فَنَظَرْتُ فِی أَمْرِی، فَإِذَا طَاعَتِی قَدْ سَبَقَتْ بَیْعَتِی وَ إِذَا الْمِیثَاقُ فِی عُنُقِی لِغَیْرِی.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 209-207

فرمایش حضرت: «أ ترانی اکذّب....»: 

انکار تهمتی است که در حقّ آن بزرگوار روا داشته و او را به دروغگویی نسبت دادند. در این عبارت استدلال بر باطل بودن تصورات واهی آنان به شکل قیاس ضمیر، و نتیجه آن آورده است. بیان حضرت در تشکیل قیاس چنین است: به خدا سوگند من اول کسی هستم که رسول خدا را تصدیق کرده ام، و هر کس اوّل تصدیق کننده او باشد اوّل تکذیب کننده وی نخواهد بود، نتیجه آن که من اوّل تکذیب کننده وی نیستم. 

«فنظرت فی امری...»: 

بخش چهارم کلام امام (ع): «در چگونگی انجام وظیفه خود نظر افکندم.» در توضیح فرمایش حضرت دو احتمال وجود دارد. یک احتمال آن است که بعضی از شارحان گفته اند و آن این که بخش چهارم سخن امام مربوط به قسمتهای سابق خطبه نیست و در بیان چگونگی رفتار خود پس از رسول خدا (ص) است، که توصیه شده است در امر خلافت نزاع نکند. چنانچه خلافت با مسالمت به دست آمد بپذیرد و در غیر این صورت صبر کند. بنا بر این معنای کلام امام (ع) این خواهد بود، دقّت کردم صلاح این بود که اطاعت فرمان رسول مقدّم بر بیعت کردن مردم با من باشد. یعنی فرمانبرداری رسول خدا (ص) در آن که امر کرده بود مرا بر ترک درگیری و نزاع، از بیعت نمودن مردم با من لازم تر بود راهی برای سرپیچی از دستور پیامبر نبود، با شرح مطلب فوق معنای این جمله که «میثاق رسول خدا بر عهده من بود» روشن می شود. 

پیمان رسول خدا (ص) و عهد آن حضرت با من عدم درگیری با مخالفان بود. بعضی چنین برداشت کرده اند که پیمان، آن چیزی بود که بر امام (ع) بعد از بیعت مردم با ابوبکر، سکوت را ایجاب می کرد. بنا بر این معنای جمله این خواهد بود، که پیمان مردم با ابو بکر با توجه به امر خلافت، بر من الزام و اجبار می کرد که پس از انجام شدن بیعت مخالفت نکنم. 

احتمال دوم در شرح سخن امام (ع) این است که این عبارت بیان کننده دلتنگی بسیار و رنج فراوان است. با این که افکار مختلفی وجود داشت، حضرت به دلیل مدارای با مردم سنگینی بار خلافت را بر خود هموار ساخت. 

با در نظر گرفتن احتمال دوّم معنای سخن حضرت چنین خواهد شد: در صلاح کار خود اندیشه کردم فرمانبرداری مردم نسبت به من در آغاز بیعت و اتّفاق نظرشان را در باره پذیرش خلافت، دریافتم و این موجب قبول بیعت از ناحیه من گردید، بدین هنگام پیمان آنها به گردنم افتاد، چاره ای جز قیام بر انجام کار آنها نیافتم، و از نزد خداوند نیز اجازه ای جز پایداری در سامان دادن امور خلافت نداشتم. و اگر این ملاحظات نبود، امر خلافت را رها می کردم. این سخن امام (ع) با توجّه بدین معنا مانند سخن دیگر آن بزرگوار است که فرمود:

«بخدا سوگند اگر حضور حاضران نبود و دلیلی بر داشتن یار و یاور اقامه نمی شد و خداوند از دانشمندان، پیمان نگرفته بود که: بر پرخوری پرخوران و گرسنگی مظلومان شکیبا نباشند، مهار شتر خلافت را به گردنش می افکندم، تا هر کجا خواهد برود و با جام نخستین خلافت آخرش را سیراب می کردم» [چنان که در آغاز، خلافت را رها کردم، در آخر هم نمی پذیرفتم ] احتمال اوّل در معنای کلام امام (ع) از احتمال دوم قویتر است، و خداوند به حقیقت امر آگاه است.