[hadith]وَ لَمْ یُبَایِعْ حَتَّی شَرَطَ أَنْ یُؤْتِیَهُ عَلَی الْبَیْعَةِ ثَمَناً، فَلَا ظَفِرَتْ یَدُ الْبَائِعِ وَ خَزیَتْ أَمَانَةُ الْمُبْتَاعِ. فَخُذُوا لِلْحَرْب أُهْبَتَهَا وَ أَعِدُّوا لَهَا عُدَّتَهَا، فَقَدْ شَبَّ لَظَاهَا وَ عَلَا سَنَاهَا؛ وَ اسْتَشْعِرُوا الصَّبْرَ فَإِنَّهُ أَدْعَی إِلَی النَّصْرِ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 64-60

امام (ع) در ادامه شکایت از رفتار مردم و پیشآمدهای ناگوار، به یک موضوع زشت و نامتناسب نسبت به شئون اسلامی برای روشن شدن افکار و توضیح و تفسیر بیشتر مطلب قبل اشاره می کنند می فرمایند: 

در این فراز از خطبه امام (ع) جریان بیعت عمرو عاص با معاویه را تحلیل می کنند و چنین می فرمایند: عمرو عاص با معاویه بیعت نکرد مگر آن که شرط کرد برای بیعتش عوض دریافت دارد. توضیح مطلب این است که پس از جنگ بصره امیر مؤمنان (ع) در شهر کوفه فرود آمد و نامه ای به معاویه نوشت و از وی خواست که با حضرت بیعت کند و این امر را لازم و مهم دانست. 

از سوی دیگر معاویه گروهی از مردم شام را به خونخواهی عثمان دعوت کرد و آنان با این امر موافقت کردند و پشتیبانی خود را از معاویه در جنگ اعلام داشتند. 

عتبة بن ابی سفیان برادر معاویه از وی خواست عمر و عاص را که در آن زمان در مدینه زندگی می کرد به یاری بطلبد. معاویه این نظر را پسندید و از عمرو عاص تقاضای ملاقات و یاری کرد. 

هنگامی که عمرو عاص به شام آمد و از نیت معاویه آگاه شد به ظاهر از معاویه فاصله گرفت و علی (ع) را ستایش کرد، فضایل آن بزرگوار را برشمرد تا معاویه را در مورد خواسته خود تحت فشار قرار دهد و به عبارتی بفریبد. 

و یا هر کدام به وجهی دیگری را گول بزنند. از جمله گفتگوهای این دو فریبکار، این بود که روزی معاویه خطاب به عمرو عاص گفت: «من تو را برای این به شام دعوت کردم، که با این مرد گناهکار که میان مسلمانان اختلاف ایجاد کرده، خلیفه را به قتل رسانده، آشوب به پا داشته، وحدت جامعه اسلامی را از میان برده، و صله رحم را مراعات نکرده است پیکار کنیم. 

عمرو عاص پرسید: آن کیست معاویه جواب داد: علی (ع)، عمرو عاص با شنیدن این جواب برآشفت که، معاویه، تو و علی در یک درجه از فضیلت نیستید. 

تو، نه جزو مهاجرانی و نه در اسلام پیشینه علی را داری و نه از صحابه به حساب می آیی نه جهاد را مانند او می دانی و نه دانش علی را داری. سپس کلام را چنین ادامه داد: «به خدا سوگند علی در جنگ مهارتی دارد، که هیچ کس جز او دارای چنان مقامی نیست ولی به هر حال من این پیشآمد را از جانب خدا نیکی و امتحان و بلایی زیبا می دانم. 

خوب سهم من در این معامله چیست تو برای من چه چیز منظور می کنی که با تو برای جنگ با علی بیعت کنم با این که خود، خوب می دانی، این کار خود فریبی و خطر بزرگی است».

معاویه جواب داد، هرچه تو بخواهی یا داوری کنی. عمرو عاص گفت: فرمانروایی مصر معاویه به آسانی زیر بازخواست عمرو عاص نرفت، امروز و فردا می کرد و بر سر این موضوع و بیعت عمرو عاص به اصطلاح چانه می زد. عمرو عاص سرسختانه از بیعت سر باز می زد تا سرانجام معاویه راضی شد، و فرمانروایی مصر را به او واگذارد و منشور فرمان وی را نوشت. عمرو عاص با دریافت فرمانروایی با معاویه بیعت کرد. این مضمون فرموده حضرت: «و لم یبایع معاویة... ثمنا...» می باشد که توضیح داده شد. 

پس از بیان کیفیت بیعت عمرو عاص با معاویه، حضرت دین فروشی عمرو عاص را با بیان این جمله: فلا ظفرت ید البایع نفرین می کنند که در جنگ یا فرمانروایی مصر پیروز نشود، و به دنبال این نفرین خریدار یعنی معاویه را سرزنش می نمایند که امانت مسلمانان سرزمین و اموالی که خداوند شهر آنان قرار داده، از دست داده است. 

احتمال دیگری که در شرح سخن حضرت: خزیت امانة المتاع است، این که جمله را مجازی در نظر بگیریم و بگوییم معنای فرموده حضرت این است که: امانت خوار گردید. و یا فاعل خوار کننده امانت را در ضمن کلام منظور داشته، عبارت را چنین معنا کنیم: فروشنده امانت خوار و ذلیل گردید، به دلیل خیانتی که در امانت روا داشت. 

بعضی از شارحان نهج البلاغه خریدار را عمرو عاص و فروشنده را معاویه دانسته اند. این نظر روشنی نیست زیرا در صورتی که مصر بهای معامله باشد «چنان که در عبارت ثمن به کار رفته» لزوما معاویه خریدار و عمرو عاص دین فروش بوده است. 

با روشن شدن موضوع فوق -که مردم شام در جنگ از معاویه پشتیبانی کردند و عمرو عاص نیز بیعت کرده بود- اینها دلایل آمادگی جنگی مخالفان با حضرت بود. با توجّه به این قراین و شواهد، امام (ع) فرمان آمادگی و فراهم کردن ساز و برگ نظامی به یاران خود می دهد. 

در نشانه های وقوع کارزار به کنایه فرموده اند: و قد شبّ لظاها و علا سناها این جملات حضرت کنایه ای است. وجه شباهت، میان شعله های آتش و بالا رفتن زبانه های آن و نشانه های جنگ، این است که در هر دو عامل، گمان هلاکت و زمینه آشوب وجود دارد. یعنی جنگ را به آتش تشبیه کرده اند. زبانه کشیدن که از خصوصیات آتش است به کنایه برای جنگ آورده است. 

احتمال دیگر این که عبارت حضرت از باب استعاره ترشیحی باشد، با این توضیح که لفظ «سناها» علامت استعاره ترشیحی گرفته شود. 

امام (ع) به دنبال فرمان آمادگی برای جهاد، صبر و استقامت در جنگ را توصیه می کنند، که شعار پیکار قرار گیرد. این عبارت را به شکل استعاره به کار برده اند، یعنی چنان که لباس زیرین همواره بدن را فرا می گیرد و می پوشاند، صبر در جنگ هم باید ملازم و همراه جهادگر باشد. ممکن است واژه «استشعار» در فرموده آن بزرگوار به معنای علامت و نشانه باشد، یعنی نشانه بارز شما در جنگ باید صبر و شکیبایی باشد. 

احتمال سوّمی هم در معنای «استشعار» داده اند و آن این که این کلمه از «شعور» بمعنی فهم گرفته شده باشد یعنی فهم و درک شما باید در جنگ صبر و تحمّل باشد. ولی دانشمندان علم اشتقاق، شعار به معنی علامت را مشتق از شعور نمی دانند. 

سپس امام (ع) صبر را برترین عامل پیروزی دانسته اند. این گفته حضرت نتیجه است برای کسانی که شکیبایی را شعار خود قرار دهند. حال اگر شعار را به معنی همان لباس زیرین بگیریم مقصود حضرت از عبارت روشن است و معنای فرموده آن بزرگوار این است که صبر را بر خود لازم بدانید و بوضوح معلوم است که صبر و شکیبایی از نیرومندترین اسباب پیروزی است. 

و اگر «استشعار» را به معنای علامت بگیریم، منظور حضرت این خواهد بود که شما شکیبایی را نشانه بارز خود در جنگ قرار دهید، و هر گروهی که نشانه بارز آنها صبر باشد، و دشمن هم این را بداند تصوّر خصم از این علامت، موجب ضعف روحیه اش می شود و در اراده اش تزلزل ایجاد می گردد. از طرفی این علامت برای کسانی که شعارشان صبر و شکیبایی باشد غلبه آور و پیروزی آفرین است هر چند نوعی تلقین ذهنی باشد.