[hadith]و من کلام له (علیه السلام) قاله لعبد الله بن العباس و قد جاءه برسالة من عثمان و هو محصور یسأله فیها الخروج إلی ماله بیَنبُع، لیقلّ هتف الناس باسمه للخلافة، بعد أن کان سأله مثل ذلک من قبل، فقال (علیه السلام):

یَا ابْنَ عَبَّاسٍ، مَا یُرِیدُ عُثْمَانُ إِلَّا أَنْ یَجْعَلَنِی جَمَلًا نَاضِحاً بالْغَرْب أَقْبلْ وَ أَدْبرْ، بَعَثَ إِلَیَّ أَنْ أَخْرُجَ ثُمَّ بَعَثَ إِلَیَّ أَنْ أَقْدُمَ، ثُمَّ هُوَ الْآنَ یَبْعَثُ إِلَیَّ أَنْ أَخْرُجَ؛ وَ اللَّهِ لَقَدْ دَفَعْتُ عَنْهُ حَتَّی خَشیتُ أَنْ أَکُونَ آثِماً.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 8، ص: 598-593

وَمِن کلامٍ لَهُ عَلیهِ السَلامُ

قالَهُ لِعَبْد اللَّهِ بْنِ الْعَبّاس؛ وَ قَدْ جاءَهُ برِسالَةٍ مِنْ عُثْمانٍ، وَ هُوَ مَحصُورٌ یَسْأَلُهُ فیهَا الْخُرُوجَ إلی مالِهِ بیَنْبُعٍ، لِیُقَلَّ هَتْفَ النّاس باسْمِهِ خِلافَةً، بَعْدَ أنْ کانَ سَأَلَهُ مِثْلَ ذلِکَ مِنْ قَبْلُ، فَقالَ علیه السلام

:...

از سخنان امام علیه السلام است که به ابن عباس هنگامی که عثمان در محاصره بود و از ناحیه او نامه ای برای امام آورد که در آن پیشنهاد شده بود که امام از مدینه خارج شود و به ملک خود در ینبع برود تا مردم شعار خلافت به نام او ندهند و این بار دوم بود که عثمان از آن حضرت چنین درخواستی می کرد امام در پاسخ، این سخن را ایراد فرمود: ...

خطبه در یک نگاه:

محتوای این خطبه روشن است؛ در سال 35 هجری هنگامی که مردم عثمان را در خانه اش محاصره کرده بودند و تقاضای عزل او را از خلافت داشتند، جمعیّت شعار می دادند که خلافت حق علی بن ابی طالب است. عثمان برای اینکه جلوی این شعار را بگیرد مصلحت در این دانست که علی علیه السلام از چشم مردم مدینه دور شود، لذا چنین پیشنهادی به آن حضرت کرد. و این درحالی بود که قبلا همین پیشنهاد را کرده بود و امام به آن عمل کرد. سپس نامه دیگری نوشت که امام به مدینه برگردد و از او دفاع کند. امام برگشت باز عثمان پیشنهاد رفتن به ینبع را به آن حضرت داد که امام در این کلام می فرماید: عثمان می خواهد من همچون شتر آب کش باشم، هر زمان مصلحتش در آمدن من باشد بیایم و هر زمان در رفتن من باشد بروم

.

یکی دیگر از اشتباهات عثمان:

داستان شورش توده های مردم بر ضد عثمان، یکی از داستانهای اسف انگیز صدر اسلام است. این شورش بر خلاف آنچه متعصبان می پندارند، امری کاملا طبیعی بود، زیرا عثمان از یک سو بنی امیّه و خویشاوندان خود را که افراد صالحی نبودند بر پستهای حساس کشور اسلام گماشت و از سوی دیگر بیت المال مسلمانان را همانند اموال شخصی خود به اطرافیانش به هر تعداد می خواست می بخشید در حالی که توده های مردم در محرومیت به سر می بردند.

سر و صدای این دو کار ناشایست همه جا پیچید و سبب شورشی شدید بر ضد عثمان شد، گرچه پرچمدار این شورش گروهی از مصریان و مردم کوفه بودند; ولی مردم مدینه نیز با آنها هم صدا شده و مهاجران و انصار در برابر آن سکوت کردند و هیچ کس جز علی(علیه السلام) به دفاع از عثمان برنخاست، زیرا آن حضرت گرچه از معترضان شدید بر اعمال عثمان بود; ولی کشتن او را به مصلحت جامعه اسلامی نمی دانست.

به هر حال، در این ماجرا عثمان چند نامه یا چند پیام ضد و نقیض برای امام فرستاد; نخست از او خواست که از مدینه به سوی سرزمین «ینبع» خارج شود. بار دیگر نامه نوشت که حضرت باز گردد، دفعه سوم نامه نوشت که مجدداً از مدینه خارج شود.

دلیل این دستورهای ضد و نقیض این بود که در آغاز گمان می کرد ماندن علی(علیه السلام) در مدینه سبب تشویق مردم به عزل او و بیعت با آن حضرت به عنوان خلافت خواهد شد. سپس هنگامی که حضرت از مدینه بیرون رفت، عثمان احساس کرد کسی جز علی(علیه السلام) نمی تواند از او دفاع کند و سبب نجات او از دست شورشیان شود، لذا از آن حضرت تقاضای بازگشت به مدینه را کرد. باز هنگامی که خبرهایی به او رسید که مردم شعار بیعت با امام را سر داده اند، وحشت بر او مستولی شد و بار دیگر تقاضای خروج آن حضرت را از مدینه کرد و از آنجا که آورنده نامه اخیر، ابن عباس بود امام او را مخاطب ساخته و چنین فرمود: «ای ابن عباس عثمان (با این پیام های ضد و نقیض) مقصودی جز این ندارد که مرا همچون شتر آبکش قرار دهد; گاهی بگوید بیا و گاهی بگوید باز گرد»; (یَا ابْنَ عَبَّاس، مَا یُرِیدُ عُثْمَانُ إِلاَّ أَنْ یَجْعَلَنِی جَمَلاً نَاضِحاً(1) بالْغَرْب(2): أَقْبلْ وَ أَدْبرْ!).

سپس افزود: «یکبار عثمان کسی را نزد من فرستاد که از مدینه خارج شوم باز شخصی را نزد من فرستاد که برگردم و هم اکنون فرستاده است که بیرون روم»; (بَعَثَ إِلَیَّ أَنْ أَخْرُجَ، ثُمَّ بَعَثَ إِلَیَّ أَنْ أَقْدُمَ، ثُمَّ هُوَ الاْنَ یَبْعَثُ إِلَیَّ أَنْ أَخْرُجَ!).

این امر نشان می دهد که فشار مردم به قدری شدید بود که عثمان کاملاً دستپاچه شده بود و هر ساعت تصمیم تازه ای می گرفت. غافل از اینکه کار از کار گذشته و دوران حکومتش پایان یافته و مردم هیچ عذری را از او نمی پذیرند و در این میان با شخصیتی همچون علی(علیه السلام) که مقام والایش در پیشگاه خالق و خلق بر کسی پوشیده نیست معامله یک مأمور حلقه به گوش و بی اختیار می کرد.

جالب اینکه عثمان درباره کس دیگری چنین دستورهای ضد و نقیضی را صادر نکرد، زیرا دیگران چنان نقشی را در جامعه اسلامی نداشتند که حضورو غیابشان تأثیرگذار باشد.

سرانجام امام(علیه السلام) در پایانِ این سخن به نکته مهمی اشاره می کند و آن اینکه نهایت کوشش را برای دفاع از عثمان به خرج داده است. کاری که هیچ کس جز آن حضرت انجام نداد و نمی توانست انجام دهد، می فرماید: «به خدا سوگند من آن قدر از عثمان دفاع کردم که ترسیدم گنهکار باشم»; (وَ اللَّهِ لَقَدْ دَفَعْتُ عَنْهُ حَتَّی خَشیتُ أَنْ أَکُونَ آثِماً).

این تعبیر ممکن است اشاره به این باشد که دفاع بیش از حد از کسی که مرتکب آن کارهای خلاف شده نوعی حمایت از ظلم و خطاست و این کار جایز نیست.

این بهترین تفسیری است که برای عبارت فوق می توان گفت، هرچند ابن ابی الحدید و ابن میثم در شرح نهج البلاغه خود دو احتمال دیگر نیز ذکر کرده اند:

نخست اینکه امام می گوید: به اندازه ای از عثمان دفاع کردم که بر جان خود بیمناکم، زیرا ایستادن در مقابل این همه جمعیّت که بر ضد او قیام کرده اند این گمان را به وجود می آورد که آنان به من حمله کنند و آسیبی به من برسانند و این خود گناهی است.

دیگر اینکه می ترسم زیاده روی در دفاع از وی باعث ایجاد اختلاف و کشمکش شود و من ناچار از شدت عمل گردم و کسانی از دست من آزرده شوند و این خود نیز گناه است; ولی روشن است که هیچ یک از این دو احتمال متناسب با تعبیر بالا نیست.

در کتاب العقد الفرید آمده است که ابن عباس می گوید: عثمان به سراغ من فرستاد و گفت: مشکل پسر عمویت را با من حل کن (منظورش امام امیرالمؤمنین بود) من به او گفتم: پسر عموی من کسی نیست که بتوانم برای او تعیین تکلیف کنم او خودش در باره خود تصمیم می گیرد حالا بگو چه دوست داری من به او بگویم؟ عثمان گفت: به او بگو از مدینه بیرون رود و در «ینبع» در کنار مِلک خودش باشد: نه او سبب اندوه من شود و نه من سبب اندوه او. ابن عباس می گوید: من خدمت علی(علیه السلام) رسیدم و پیام عثمان را عرض کردم فرمود: عثمان می خواهد من شتر آبکش او باشم (گاه می گوید از مدینه بیرون رو و گاه می گوید باز گرد) سپس این شعر را انشاد کرد:

فَکَیْفَ بهِ أنّی أداوی جَراحَهُ *** فَیُدْوی فَلا مَلَّ الدَّواءُ وَ لاَ الدّاءُ

او را چه می شود من می خواهم بر زخمهای او دوا بگذارم تا درمان شود ولی نه دواء فایده ای دارد و نه درد او.

علی(علیه السلام) به دنبال این ماجرا (برای پرهیز از هر گونه اتهام) به روستای ینبع رفت; ولی هنگامی که کار بر عثمان مشکل شد عثمان نامه به حضرت نوشت و تقاضا کرد که به مدینه باز گردد.(3)

این سخن تأییدی است بر آنچه سیّد رضی در کلام بالا آورده است که عثمان بر اثر دست پاچگی در برابر شورش عظیم مردم دستورات ضد و نقیضی در باره آن حضرت صادر کرد.(4)


پی نوشت:

  1. «ناضح» به معنای شتر آب کش است و در اصل از ریشه «نضح» بر وزن «نظم» گرفته شده که به معنای آب پاشی کردن است.

  2. «غرب» به معنای دلو بزرگ است.

  3. شرح نهج البلاغه مرحوم شوشتری، ج 9، ص 254 (با کمی تلخیص).

سند خطبه

:

در کتاب مصادر نهج البلاغه آمده است که ابن عبد ربّه در عقد الفرید قسمتی از سخن را آورده و پس از آن نوشته است که علی علیه السلام به دنبال این پیغام عثمان از مدینه خارج شد و به ینبُع رفت (ینبع محلی است در نزدیکی مدینه در کنار دریای احمر که در آن زمان بخشی از آن تعلق به حضرت داشت و آن را وقف نموده بود) ولی پس از مدت کوتاهی عثمان نامه دیگری به آن حضرت نوشت و مجدداً تقاضا کرد به مدنیه باز گردد (و از وی دفاع کند) نویسنده کتاب مصادر نهج البلاغه سپس می افزاید: همین مطلب را مبرّد در کتاب کامل و ابن قتیبه در کتاب الامامة و السیاسة آورده اند. (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 189

)