[hadith]ألَا وَ إِنَّ الْقَوْمَ اخْتَارُوا لِأَنْفُسهِمْ أَقْرَبَ الْقَوْمِ مِمَّا تُحِبُّونَ [یُحِبُّونَ]، وَ إِنَّکُمُ اخْتَرْتُمْ لِأَنْفُسکُمْ أَقْرَبَ الْقَوْمِ مِمَّا تَکْرَهُونَ؛ وَ إِنَّمَا عَهْدُکُمْ بعَبْد اللَّهِ بْنِ قَیْسٍ بالْأَمْس یَقُولُ إِنَّهَا فِتْنَةٌ، فَقَطِّعُوا أَوْتَارَکُمْ وَ شیمُوا سُیُوفَکُمْ؛ فَإِنْ کَانَ صَادقاً فَقَدْ أَخْطَأَ بمَسیرِهِ غَیْرَ مُسْتَکْرَهٍ، وَ إِنْ کَانَ کَاذباً فَقَدْ لَزمَتْهُ التُّهَمَةُ [التُّهْمَةُ]. فَادْفَعُوا فِی صَدْرِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ بعَبْد اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاس وَ خُذُوا مَهَلَ الْأَیَّامِ وَ حُوطُوا قَوَاصِیَ الْإِسْلَامِ. أَلَا تَرَوْنَ إِلَی بلَادکُمْ تُغْزَی وَ إِلَی صَفَاتِکُمْ تُرْمَی؟[/hadith]

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص 400

از خطبه های آن حضرت علیه السلام در مورد حکمین و نکوهش مردم در شام. در این خطبه که با عبارت «جفاة طغام عبید اقزام» «سفلگان فرومایه و بردگان پست» شروع می شود، ابن ابی الحدید پس از توضیح لغات و اصطلاحات و بیان مطالبی درباره ابو موسی اشعری بحث زیر را درباره او آورده است.]:

فصلی درباره نسب ابو موسی و عقیده معتزله درباره او:

ما اینک به نقل از کتاب الاستیعاب ابن عبد البر محدث نسب ابو موسی و مختصری از احوال و روش او را نقل می کنیم و سپس مطالبی از کتابهای دیگر خواهیم آورد. ابن عبد البر می گوید: نام و نسب ابو موسی چنین است: عبد الله بن قیس بن سلیم بن حضارة بن حرب بن عامر بن غنز بن بکر بن عامر بن عذر بن وائل بن ناجیة بن جماهر بن اشعر. این اشعر همان نبت بن ادد بن زید بن یشجب بن عریب بن کهلان بن سبأ بن یشجب بن یعرب بن قحطان است. مادر ابو موسی اشعری زنی از قبیله عک است که مسلمان شد و در مدینه در گذشت.

درباره اینکه ابو موسی از کسانی است که به حبشه هجرت کرده یا نکرده است اختلاف است و صحیح آن است که او از مهاجران به حبشه نیست، ولی او اسلام آورد و به سرزمین قوم خود مراجعت کرد و همچنان مقیم آنجا بود و سپس او و گروهی از افراد قبیله اشعر به حضور پیامبر آمدند و چون آمدن آنان همزمان با آمدن جعفر بن ابی طالب و یارانش با دو کشتی از حبشه بود و همگی با هم در خیبر به حضور پیامبر رسیدند، گروهی پنداشته اند که ابو موسی هم از هجرت کنندگان به حبشه بوده است. و گفته شده است: ابو موسی هرگز به حبشه هجرت نکرده بوده است، بلکه همراه گروهی از اشعری ها با یک کشتی می آمدند، ولی باد و طوفان کشتی آنان را به حبشه برد و آنان از حبشه همراه با جعفر و یارانش بیرون آمدند و چون همه با هم رسیدند، گروهی پنداشتند که او هم از مهاجران به حبشه است.

ابن عبد البر می گوید: پیامبر (ص) او را به حکومت زبید که از نواحی یمن است گماشت و عمر هنگامی که مغیره را از بصره عزل کرد ابو موسی را به حکومت آن شهر گماشت، و تا سالهای نخستین خلافت عثمان همچنان حاکم بصره بود، تا آنکه عثمان او را عزل کرد و عبد الله بن عامر بن کریز را به حکومت گماشت. در آن هنگام ابو موسی ساکن کوفه شد و چون مردم کوفه سعید بن عاص را نا خوش داشتند و او را از کوفه بیرون کردند خودشان ابو موسی را برگزیدند و در آن مورد به عثمان نامه نوشتند و تقاضا کردند که همو را والی ایشان گرداند و عثمان او را به حکومت کوفه گماشت. و چون عثمان کشته شد علی علیه السلام او را از حکومت کوفه

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص401

عزل کرد و او بدین سبب همواره نسبت به علی (ع) خشمگین و از او دلگیر بود، تا آنجا که از او کارهایی سر زد که حذیفة بن الیمان درباره او آن سخن را گفت، و حذیفه در مورد ابو موسی روایتی کرده است که در آن مطلبی است که خوش نمی دارم بگویم به هر حال خدایش بیامرزد.

می گویم [ابن ابی الحدید]: سخنی که ابن عبد البر اشاره کرده و آن را نگفته است این است که در حضور حذیفة سخن از تدین ابو موسی رفت. حذیفه گفت: شما اینچنین می گویید، ولی من گواهی می دهم که او دشمن خدا و رسول خدا و در این جهان و به روز رستاخیز در حال ستیز با آنان است. روزی که معذرت خواهی و بهانه تراشی ستمگران را سود نمی بخشد و برای آنان لعنت و بدفرجامی است، و حذیفه به منافقان آشنا بوده و پیامبر (ص) کار آنان و نامهایشان را پوشیده به او فرموده بود.

و روایت شده است که از عمار در مورد ابو موسی سوال شد. گفت: از حذیفه درباره او سخنی بس بزرگ و شگفت انگیز شنیدم. شنیدم که می گفت: صاحب آن شب کلاه سیاه، و سپس عمار روی ترش کرد و لبهای خویش را به دندان گزید، آنچنان که از آن کار او دانستم که ابو موسی در زمره افرادی بوده که در آن شب روی گردنه بوده اند [آهنگ رم دادن شتر پیامبر و قصد جان آن حضرت را داشته اند].

سوید بن غفله می گوید: به روزگار حکومت عثمان بر کناره رود فرات همراه ابو موسی بودم. برای من خبری از پیامبر (ص) نقل کرد و گفت: شنیدم آن حضرت می فرمود: «همانا بنی اسرائیل اختلافی پیدا کردند که همچنان ادامه یافت تا آنکه دو داور گمراه بر انگیختند که هم خودشان و هم هر کس از آن دو پیروی کردند گمراه شدند. کار امت من هم چنان خواهد شد که دو داور بر می گزینند که آن دو گمراه می شوند و هر که را از ایشان پیروی کند گمراه می سازند.» سوید می گوید: به ابو موسی گفتم: بر حذر باش که تو یکی از آن دو داور نباشی گوید: ابو موسی پیراهن خویش را از تن خود بیرون آورد و گفت: از آن کار به سوی خداوند بیزاری می جویم، همانگونه که از این پیراهن خویش.

اما آنچه معتزله درباره ابو موسی اعتقاد دارند، من همان را می گویم که ابو-محمد بن متویه در کتاب الکفایة گفته است.

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص402

او، که خدایش رحمت کناد، گفته است: اما ابو موسی به سبب کاری که انجام داده گناهش بزرگ است و کار او منجر به زیانی شده است که پوشیده نیست و علی علیه السلام در قنوت خویش بر او و کسان دیگری نفرین می کرد و می گفت: بار خدایا، نخست معاویه و دو دیگر عمرو عاص و سدیگر ابو اعور سلمی و چهارمین تن ابو موسی را لعنت فرمای. و از علی علیه السلام روایت است که در مورد ابو موسی می فرموده است: نخست رنگ علم گرفت، رنگ گرفتنی و سپس از آن بیرون کشیده شد بیرون کشیدنی.

ابن متویه می گوید: و ابو موسی همان کسی است که از پیامبر (ص) روایت کرده که فرموده است: «میان بنی اسرائیل دو داور گمراه بودند و بزودی میان امت من هم دو داور گمراه خواهند بود، که هر کس هم از آن دو پیروی کند گمراه است.» به او گفتند: مبادا که تو یکی از آن دو داور باشی می گفت: نه، یا سخنی می گفت که چنان معنی می داد. و چون گرفتار آن مسأله شد، درباره او گفته می شد که گرفتاری و بلا به زبان بسته است. در مورد توبه او هم چیزی بدانگونه که درباره توبه دیگران ثابت شده است، ثابت نشده است، هر چند شیخ ابو علی در پایان کتاب حکمین می گوید که او در بیماری حسن بن علی (ع) به حضور امیر المومنین علی علیه السلام آمد و علی (ع) از او پرسید: آیا برای عیادت ما آمده ای یا برای شماتت گفت: که برای عیادت آمده ام، و حدیثی در فضیلت عیادت نقل کرد.

ابن متویه می گوید: این نشانه سست و ضعیفی در مورد توبه اوست. سخن ابن متویه اینجا به پایان می رسد و من آنرا نقل کردم برای اینکه بدانی به عقیده معتزله او از کسانی است که مرتکب گناه کبیر شده است و حکم او همچون حکم نظایر اوست که در گناه کبیره بیفتند و بر همان حال بمیرند.

ابن عبد البر می گوید: در تاریخ مرگ ابو موسی اختلاف است. گفته شده است: به سال چهل و دوم، و هم سالهای چهل و چهارم، پنجاهم و پنجاه و دوم گفته شده است. در مورد گور او هم اختلاف است. برخی گفته اند در مکه مرده و آنجا خاک شده است و برخی گفته اند در کوفه مرده و آنجا به خاک سپرده شده است.