[hadith]و من کلام له (علیه السلام) فی شأن الحَکَمین و ذمّ أهل الشام:

جُفَاةٌ طَغَامٌ وَ عَبیدٌ أَقْزَامٌ، جُمِعُوا مِنْ کُلِّ أَوْبٍ وَ تُلُقِّطُوا مِنْ کُلِّ شَوْبٍ، مِمَّنْ یَنْبَغِی أَنْ یُفَقَّهَ وَ یُؤَدَّبَ وَ یُعَلَّمَ وَ یُدَرَّبَ وَ یُوَلَّی عَلَیْهِ وَ یُؤْخَذَ عَلَی یَدَیْهِ؛ لَیْسُوا مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ لَا مِنَ الَّذینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِیمانَ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 8، ص: 578-573

وَمِن کلامٍ لَهُ عَلیهِ السَلامُ

فی شَأْنِ الْحَکَمَیْنِ وَ ذَمِّ أَهْلِ الشّامِ.

از سخنان امام علیه السلام است که درباره حکمین و نکوهش شامیان (پیروان معاویه) بیان فرمود.

خطبه در یک نگاه:

این خطبه در واقع از دو بخش تشکیل یافته است، در بخش اوّل امام شامیان را نکوهش می کند و آنها افرادی سنگدل و بی ریشه معرفی می نماید که باید

تربیت شوند و همچون افراد قاصر تحت ولایت و قیمومت شخص آگاهی قرار گیرند. آنها نه از مهاجرانند و نه از انصار (که به اصول اسلام آشنا باشند و برای بقای آن دل بسوزانند

).

در بخش دوم به مسئله حکمین اشاره می کند و می فرماید: شامیان برای این مسئله عمرو عاص را انتخاب کردند که بهترین کسی بود برای حفظ منافع نامشروعشان و شما ابو موسی  اشعری را برای حکمیّت انتخاب کردید که دورترین افراد از اهداف شما بود. شما می بایست سینه عمرو عاص را با مشت گره کرده عبداللَّه بن عباس می شکستید؛ نه به وسیله فرد ناتوانی همچون ابوموسی

.

پیروان معاویه:

امام(علیه السلام) در بخش اوّل این خطبه به معرفی لشکر شام و نکوهش آنها می پردازد و برای آنها اوصافی ذکر می کند که خبر از نهایت نادانی و بی خبری و فرومایگی آنها می دهد.

در آغاز با ذکر پنج وصف برای آنان می فرماید: «آنها افرادی سنگدل، اوباش و بردگانی فرومایه اند که از هر سو گردآوری شده و از گروههای مختلف و ناهمگون برگرفته شده اند»; (جُفَاةٌ(1) طَغَامٌ(2)، وَ عَبیدٌ أَقْزَامٌ(3)، جُمِعُوا مِنْ کُلِّ أَوْب(4)، وَ تُلُقِّطُوا(5) مِنْ کُلِّ شَوْب(6)).

سپس می افزاید: «آنها از کسانی هستند که سزاوار است آنان را دین و ادب بیاموزند و تعلیم و تربیت شوند و ولی و قیّمی برای سرپرستی آنها تعیین گردد و دستشان را بگیرند (و از تصرف در اموالشان ممنوع کنند)»; (مِمَّنْ یَنْبَغِی أَنْ یُفَقَّهَ وَ یُؤَدَّبَ، وَ یُعَلَّمَ وَ یُدَرَّبَ(7)، وَ یُوَلَّی عَلَیْهِ، وَ یُؤْخَذَ عَلَی یَدَیْهِ).

در پایان می افزاید: «آنها نه از مهاجرانند و نه از انصار، نه از کسانی که خانه و زندگی خود را در اختیار مهاجران قرار دادند و از جان و دل ایمان را پذیرفتند»; (لَیْسُوا مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الاَْنْصَارِ، وَ لاَ مِنَ الَّذینَ تَبَوَّؤُا(8) الدّارَ وَ الاِْیمانَ).

همان گونه که قبلاً هم اشاره شد، این کلام بخشی از نامه ای است که امام(علیه السلام) برای آگاهی مسلمانان از همه حوادثی که در عصر او و قبل از آن گذشته، مکتوب داشته است تا به صورت بخشنامه ای به مناطق مختلف فرستاده شود و درباره معرفی شامیان و طرفداران معاویه که در برابر خلیفه مسلمانان، سر به طغیان برداشته بودند و آتش جنگ صفین را برافروختند، ایراد شده است و نیّات پلید آنها و چگونگی شکل گیری جمع ایشان را واضح می سازد.


نکته:

ناآگاهی شامیان:

آنچه امام(علیه السلام) درباره ناآگاهی و بی خبری لشکر معاویه بیان فرموده (علی رغم اینکه در میان مردم شام افراد باهوش فراوان بودند) از مسائلی است که تاریخ زندگی معاویه نیز آن را تأیید می کند و از جمله دو داستان معروف زیر است که مسعودی در مروج الذهب آورده است:

نخست اینکه مردی از اهل کوفه سوار بر شتری بود و در حال بازگشت لشگر معاویه از صفین وارد دمشق شد، مردی از دمشقیان دامان او را گرفت و گفت این شتر ماده از من است که در صفین به غارت رفته (در حالی که شتر نر بود). اختلاف آنها بالا گرفت و به نزد معاویه رفتند. مرد دمشقی پنجاه مرد به عنوان شاهد نزد معاویه آورد که شهادت دادند آن شتر ماده از آن اوست. معاویه بر ضد مرد کوفی رأی داد و دستور داد شتر را به مرد شامی دهند، مرد کوفی گفت: معاویه اینها همه شهادت دادند که شتر ماده از آن اوست و شتر من اساساً ماده نیست، نر است. معاویه گفت: این حکمی است که من صادر کرده ام و گذشته است.

هنگامی که جمعیّت متفرق شدند معاویه به سراغ مرد کوفی فرستاد و او را احضار کرد و پرسید که قیمت شتر تو چقدر است. او عددی را بیان کرد. معاویه دو برابر آن را به او داد و به او نیکی و محبّت کرد و گفت: پیام من را به علی برسان و بگو من با صد هزار نفر لشگر به مقابله تو می آیم از کسانی که فرق میان شتر نر و ماده نمی گذارند.

داستان دوم اینکه: مردم شام به قدری در برابر معاویه تسلیم بودند که هنگامی که می خواست روز جمعه آنها را به سوی میدان صفین ببرد، اعلام کرد که نماز جمعه را روز چهارشنبه خواهیم خواند (مردم پذیرفتند و روز چهارشنبه نماز با شکوهی به عنوان نماز جمعه بجا آوردند).(9)

این نکته نیز قابل توجّه است که حدیث معروفی از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل شده که به عمار فرموده بود: «تَقْتُلُکَ الْفِئَةُ الْباغِیَةُ; گروه ستمکار تو را شهید خواهند کرد». عمّار در لشگر علی(علیه السلام) بود و در صفین به دست جنایتکاران لشگر معاویه شربت شهادت نوشید. هنگامی که گروهی فریاد برآورند که این سند زنده ای است بر ستمکاری لشگر معاویه، عمرو و عاص به توجیه حدیث پرداخت گفت: قاتل عمار در حقیقت علی است، چرا که او را با خود آورد و در برابر شمشیرها و تیرهای لشگر ما قرار داد.(10) شگفت اینکه گروهی این توجیه را پذیرفتند.(11)


پی نوشت:

  1. «جفاة» جمع «جافی» به معنای انسان نادان و خشن است.

  2. «طغام» جمع «طغامة» به معنای اراذل و اوباش و افراد شرور و بی سر و پاست. واژه «طغام» گاه به معنای مفرد نیز به کار می رود.

  3. «اقزام» جمع «قزم» بر وزن «خشن» به معنای افراد فرومایه و پست است.

  4. «أوب» به معنای بخش و ناحیه است.

  5. «تلقطوا» از ریشه «تلقّط» به معنای گردآوری چیزی از اینجا و آنجاست.

  6. «شوب» به معنای مخلوط کردن چیزی با چیز دیگر است. این واژه معنای اسمی هم دارد; یعنی اشیای مخلوط شده و در کلام بالا معنای اسمی آن مراد است.

  7. «یدرّب» از ریشه «تدریب» به معنای عادت دادن و تمرین نمودن برای فراگرفتن چیزی است.

  8. «تبوّؤا» از ریشه «تبوّأ» به معنای سکنی گرفتن در جایی به قصد بقا و دوام از ریشه «بَواء» به معنای تساوی اجزای مکان آمده است و از آنجا که هرکس بخواهد در مکانی ساکن شود، آن مکان را صاف و هموار می سازد این واژه به معنای مزبور به کار رفته است.

  9. مروج الذهب، ج 2، ص 72 مطابق نقل مرحوم علاّمه امینی در الغدیر، ج 10، ص 195.

  10. الغدیر، ج 10، ص 196.

سند خطبه

:

نویسنده کتاب مصادر نهج البلاغه در اینجا چنین می گوید: «ما منابع این خطبه را در ذیل خطبه 26 آورده ایم و در واقع این خطبه فصلی است از نامه ای که امام آن را نوشت و دستور داد برای مردم (در مناطق مختلف) بخوانند» و هنگامی که به گفتار مصادر در ذیل خطبه 26 باز می گردیم، می بینیم که در آنجا می گوید: «این خطبه (خطبه 26) از خطبه های طولانی است که مرحوم سیّد رضی تنها بخشی از آن را آورده است و جماعتی از پیشینیان بر سیّد رضی آن را به صورتی که با نقل سیّد رضی تفاوتهایی دارد، ذکر کرده اند از جمله «ابراهیم بن هلال الثقفی» در کتاب الغارات، «ابن قتیبه» در کتاب الامامة و السیاسة، «طبری» در کتاب المسترشد و «کلینی» در کتاب الرسائل و در ذیل همان مبحث می گوید: «خطبه 236 که همان خطبه 238 ماست نیز بخشی از این خطبه بوده است و انگیزه نوشتن این نامه این بوده که گروهی از آن حضرت درخواست کردند رأی خود را درباره خلفای پیشین بیان کند. امام ضمن اینکه به آنها تأکید کرد در فکر وضع کنونی خود باشید که مشکلات مهمی جهان اسلام را تهدید می کند، این نامه را برای آنها نوشت و در اختیارشان قرار داد». (مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 390

)