[hadith]رَوَی ذعْلَبٌ الْیَمَامِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ قُتَیْبَةَ عَنْ عَبْد اللَّهِ بْنِ یَزیدَ عَنْ مَالِکِ بْنِ دحْیَةَ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ أَمِیرِالْمُؤْمنِیِنَ (علیه السلام) وَ قَدْ ذُکِرَ عِنْدَهُ اخْتِلَافُ النَّاس، فَقَالَ:

إِنَّمَا فَرَّقَ بَیْنَهُمْ مَبَادئُ طِینِهِمْ، وَ ذَلِکَ أَنَّهُمْ کَانُوا فِلْقَةً مِنْ سَبَخِ أَرْضٍ وَ عَذْبهَا وَ حَزْنِ تُرْبَةٍ وَ سَهْلِهَا؛ فَهُمْ عَلَی حَسَب قُرْب أَرْضِهِمْ یَتَقَارَبُونَ وَ عَلَی قَدْرِ اخْتِلَافِهَا یَتَفَاوَتُونَ؛ فَتَامُّ الرُّوَاءِ نَاقِصُ الْعَقْلِ، وَ مَادُّ الْقَامَةِ قَصِیرُ الْهِمَّةِ، وَ زَاکِی الْعَمَلِ قَبیحُ الْمَنْظَرِ، وَ قَرِیبُ الْقَعْرِ بَعِیدُ السَّبْرِ، وَ مَعْرُوفُ الضَّرِیبَةِ مُنْکَرُ الْجَلِیبَةِ، وَ تَائِهُ الْقَلْب مُتَفَرِّقُ اللُّبِّ، وَ طَلِیقُ اللِّسَانِ حَدیدُ الْجَنَانِ.[/hadith]

گفتار آن حضرت در باره سبب اختلاف مردم در صورتها و اخلاق:

در این سخنان حضرت به موضوعی اشاره فرموده است که عنصر اصلی اختلاف و تفاوت صوری و اخلاقی انسانهاست.

«انّما فرّق بینهم... یتفاوتون»،

واژه «طینهم»، در سخن امام (ع) اشاره به آن خاک و گلی است که خمیر مایه وجود آدمی بوده است چنان که در خطبه اوّل کتاب نیز به این معنی اشاره فرموده است: سپس خداوند سبحان از قسمتهای سخت و نرم و مستعدّ شیرین و شوره زار زمین مقداری خاک گرد آورد، و آن را جامد کرد تا محکم شد و استوار ساخت تا چنان خشک شد که هر گاه باد بر آن می وزید صدایی از آن برمی خاست، شرح مطلب آن است که مشابهت صوری و اخلاقی انسانها تابع همانندی طینت اصلی آنان و اختلاف و تفاوتشان نیز بستگی به تفاوت و نزدیکی و دوری مقدمات و عناصر اولیه وجود ایشان دارد، برخی از شارحان گفته اند: اضافه مبادی به کلمه طین به معنای لام است. یعنی مقدماتی که برای تشکیل گل وجود آنان آماده شده است، و منظور از طینهم حالات ترکیبی است که در مسیر خلقت برای آدمی پیدا شده است از قبیل نطفه و مواد پیش از آن و علقه و مضغه و استخوان که حالات پس از آن است و نیز شامل طبیعت و مزاج اوست که پذیرنده نفس و تدبیر کننده وجود وی می باشد و همچنان که گفته اند: مبادی جوهره وجود انسان که از آن تعبیر به زمین شوره زار و گوارا و نرم و سفت شده، کنایه از قوا و طبیعتهای گوناگونی است که برای صاحبان طبیعت وجود داشته، مثل نیروی رشد گیاهی و تغذیه و سپس تشکیل نطفه و حالات پس از آن، موجودی که از قسمتهای گوناگون زمین ترکیب یافته دارای اجزای فعّالی است که با تأثیر و تأثر خود استعدادهای گوناگون به وجود می آورند و خود مقدمات تشکیل مزاج و صاحب مزاج می شوند، به عبارت دیگر: به دلیل این که شوری و شیرینی و نرمی و درشتی، صفات عارض بر موادّی می باشند که مبادی طبیعت اصلی و عنصر حقیقی انسان را تشکیل می دهند، در اختلاف استعدادهای گوناگون این طبیعت و بقیه طبایع و مزاجهای ترکیب یافته از آن مؤثر می باشند و این اختلاف در استعداد برای پذیرش مزاجها شده و باز اختلاف مزاجها، جهت پذیرش اخلاق و صورتهای ظاهر نیز باعث اختلاف در چهره های ظاهری و خویها که حالات معنوی است می باشد، از این باب ناچار علت تفاوت انسانها در صورتها و اخلاقیّات نیز همان اختلاف در مبادی و مقدمات طینت اصلی و جوهره اوّلی اوست که خاک و زمین باشد، و در شرح خطبه اوّل دلیل این که چرا حضرت ترکیب از اجزاء را به برخی از عناصر و موادّ اولیه اختصاص داده بیان کردیم.

احتمال دیگری که در معنای سخن امام داده می شود آن است که اشاره به طبیعتهای اجزای زمین باشد که باعث اعتدال مزاجهای مختلف انسانها می شود و اطبای قدیم عناصر چهارگانه را ریشه آنها می دانستند. به این طریق که سبخ اشاره به گرم خشک و عذب به گرم تر و سهل به سردتر و حزن به سرد خشک باشد، و سخن پیامبر اکرم (ص) را نیز به همین معنا حمل کرده اند که می فرماید وقتی که خداوند سبحان خواست آدم را بیافریند امر فرمود که از هر جا از زمین قطعه ای برداشته شود، از این رو بنی آدم بر حسب مقدار مادّه ای که از آن آفریده شده اند به حالات و کیفیات مختلف سرخ و سفید، نرم و درشت و مطبوع و نامطبوع در آمدند، بنا بر این سخن رسول خدا: «قبضة من کل ارض»، اشاره به عناصری است که در زمین وجود دارد، و اختلاف به سرخی و سفیدی اشاره به اخلاقیات آنان و اختلاف به نرمی و درشتی و مطبوع و نامطبوع، اشاره به مختلف بودن خواصّ و استعدادهایی است که در راستای خلقت پیش از پیدایش مزاج در موجودات مادّی وجود دارد، بنا بر این معنای این کلام امام: «فهم علی حسب قرب ارضهم یتقاربون»، آن است که هر اندازه مادّه اصلی وجودی انسانها در استعدادهایشان با همدیگر تشابه و نزدیکی داشته اند، در چهره های ظاهری و ویژگیهای اخلاقی نیز هماهنگ و متشابه می باشند و به هر مقدار که این تشابه وجود نداشته باشد با هم تضاد و اختلاف خواهند داشت و این تفسیر و توجیه در سخن امام و نیز کلام پیامبر امری است لازم، زیرا اگر که فقط به ظاهر آن اکتفا شود اقتضا خواهد کرد که ماده اصلی آفرینش آدمی تنها خاک باشد با این که می دانیم منظور عموم عناصری است که در زمین یافت می شود و این که در سخن حضرت امیر (ع) تنها خاک و گل نام برده شده از باب اکثر و اغلب است نه تعیین و تخصیص.

«فتأمّ الرّواء...»،

امام (ع) از این عبارت تا آخر خطبه صفات گوناگون انسانها را بطور تفصیل بیان فرموده است که مجموعا شامل هفت صفت و هر کدام از آنها مرکب از دو ویژگی می باشد، و در ابتدا پنج قسم را که خصوصیت ظاهری با ویژگی معنوی و یا -چنان که در بعضی از آنهاست- دو ویژگی اخلاقی آن با هم اختلاف دارد، ذکر کرده و در آخر به دو صفت پرداخته است که در هر کدام از آنها دو جهت: ظاهر و باطنش با هم متناسب و موافق می باشد:

1-  نخستین صفتی که ویژگی ظاهر آن با جنبه باطنش تناسب ندارد آن جاست که مزاج و استعداد مزاجیش پذیرای صورت کامل و چهره زیباست اما ویژگی معنویش نقص عقل و بی خردی است و از این لحاظ متصف به صفت کودنی و نادانی است و این صفت جزء صفات رذیله به حساب می آید.

2-  برخی انسانها یافت می شوند که دارای قامتی بلند و رسا می باشند ولی از نظر ویژگی باطنی کم همت و ترسو هستند که از صفات ناپسند شمرده می شود، این دو صفت که تا کنون شمرده شد از یک جهت با هم شریک و از دیگر سوی متفاوتند.

3-  سومین صفتی که شقّ ظاهریش با استعداد باطنی وی نامناسب است، این است که صورت ظاهر شخص، زشت باشد ولی جنبه معنوی آن که از اعتدال مزاجی ذهن وی سرچشمه می گیرد، پاکی و انجام دادن کارهای نیکوست.

4-  صفت چهارم را به جمله «قریب القعر بعید السّیر»، تعبیر فرموده است، یعنی: کوتاه قامتی که با دوراندیشی باطنیش، بر اسرار و رموز دقیق آگاهی دارد، چنان که پیداست، این دو صفت نیز از نظر ویژگی ظاهر و جنبه باطن با هم متفاوتند، یعنی شماره سوم و چهارم.

5-  «معروف الضریبة منکر الجلیبه»، این ویژگی چنان است که شخصی در حقیقت متصف به صفتی است و به آن شهرت دارد اما به جهاتی ضدّ آن را بر خود می بندد و چون این تظاهری بر خلاف واقع است، این ویژگی ناشناخته از او بعید به نظر می آید و معلوم می شود که او اهل این ویژگی نیست مثل این که از نظر استعداد و خوی باطنی و شهرت و معروفیت، ترسو باشد ولی شجاعت و دلیری را به خود ببندد و یا شخص بخیلی خود را سخیّ و بخشنده نشان دهد، پیداست که دو خصوصیت ادعایی و غیر حقیقی در او عجیب به نظر می آید.

این بود پنج قسم از صفاتی که حضرت برای آدمیان بر شمرد، و در میان این ویژگیهای پنجگانه، قسم اول و سوم کمتر تحقّق می یابد، زیرا در اغلب موارد، از کسی که دارای چهره زیبا و آفرینش معتدل است انتظار می رود که با هوش و زیرک باشد و در کسی که زشت رو و کریه المنظر است، عکس آن. و حال آن که آنچه در باره این دو صفت بیان فرمود بر خلاف غالب است، ولی شماره های دوّم و چهارم زیاد پیدا می شود و بر خلاف انتظار نیست به دلیل این که غالبا بلند قامتها بی خردند که لازمه آن سستی اراده و بی همّتی است و بر عکس از کوتاه قدها، هوشیاری و حسن تدبیر انتظار می رود چنان که وقتی از حکیمی پرسیدند که چرا کوتاه قامتان زیرک و حاذقند جواب داد: به دلیل آن که قلبهای آنان به مغزهایشان نزدیک است، یعنی چون قلب سرچشمه حرارت طبیعی است و عوارض نفسانی از قبیل تیز هوشی، درک و شعور، جرأت و جسارت، حسن ظن، درست اندیشی، امیدواری، نشاط، اخلاق مردانگی، تنبل نبودن و تحت تأثیر هر چیزی واقع نشدن بالاخره تمام اینها نشانه حرارت غریزی و ضدّ این ویژگیها دلیل بر، برودت و زیادی سردی مزاج و طبیعت می باشد. بنا بر این در اشخاصی که قدشان کوتاه است نزدیک بودن دل با مغز علّت زیادی حرارت در مغز و برتری آمادگی قوای نفسانی برای پیدایش این عوارض می شود، و بر عکس در قد بلندها، دوری قلب از مغز باعث نرسیدن حرارت به آن و آماده نبودن قوا برای پدیدار شدن صفات مذکور است، البته این حرارت تنها سبب مادّی نیست بلکه ممکن است سبب دیگری هم در کار باشد ولی مهمترین سبب است.

صفت پنجم از ویژگیهای پنجگانه نیز در بسیاری از اشخاص امکان تحقق دارد زیرا بیشتر نفوس طالب کمالند از باب مثال می بینیم شخص بخیلی را که دوست دارد و می خواهد که از بخشندگان شمرده شود و به این منظور خود را کریم و بخشنده نشان می دهد و شخص ترسو دلش می خواهد که شجاع به حساب آید و لذا شجاعت را به خود می بندد.

امام (ع) در بیان این صفات صنعت مطابقه را رعایت فرموده است به این طریق که تامّ را در مقابل ناقص، بلند قامت را در مقابل کوتاه قد، ذکی را در مقابل قبیح، نزدیک را در مقابل دور، و معروف را در مقابل منکر ذکر کرده است، دو نوع دیگر از صفات هفتگانه مرکب را در آخر آورده که یکی از آنها: «تائه القلب متفرق اللب»، دلش حیران و اندیشه اش مشوّش است و آنها بی سوادان عوام مردمند که دنبال هر آوازی می روند و در ورطه نادانی و تفرقه سرگردان و در دریای هوا و هوس خود به سوی تمایلات دنیوی و خواسته های شیطانی متحیّرانه شناورند. صفت دوم: زبانی گویا و دلی قوی دارد، زبان آور و هوشمند است این دو صفت که آخرین صفات می باشند بر خلاف چند صفت اول، جنبه ظاهر و باطنشان هماهنگ است و در هر کدام از دو همراه صنعت سجع متوازی رعایت شده است، در اول قلب و لب و در دوم لسان و جنان را قرین هم آورده است. توفیق از خداوند است.