[hadith]و من کلام له (علیه السلام) بعدَ أن أقدم أحدهم علی الکلام فحصر، و هو فی فضل أهل البیت، و وصف فساد الزمان:

أَلَا وَ إِنَّ اللِّسَانَ بَضْعَةٌ مِنَ الْإِنْسَانِ، فَلَا یُسْعِدُهُ الْقَوْلُ إِذَا امْتَنَعَ وَ لَا یُمْهِلُهُ النُّطْقُ إِذَا اتَّسَعَ؛ وَ إِنَّا لَأُمَرَاءُ الْکَلَامِ وَ فِینَا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ وَ عَلَیْنَا تَهَدَّلَتْ غُصُونُهُ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 8، ص: 529-521

وَمِن کلامٍ لَهُ عَلیهِ السَلامُ

بَعْدَ أنْ أقْدَمَ أحَدُهُمْ عَلَی الْکَلامِ فَحَصَرَ، وَ هُوَ فی فَضْلِ أهْلِ الْبَیْتِ، وَ وَصْفِ فَساد الزَّمانِ.

از سخنان امام علیه السلام است این سخن را هنگامی ایراد فرمود که بعضی از یارانش (جعدة بن حبیره) نتوانست در منبر سخن بگوید. این سخن درباره فضایل اهل بیت علیهم السلام و وضع نابسامان مردم در آن عصر است.

خطبه در یک نگاه:

این خطبه از دو بخش تشکیل شده است

:

بخش اوّل درباره اهمّیّت سخن گفتن و محروم بودن بعضی از این موهبت عظیم است. سپس به وجود این موهبت عظیم به طور کامل در اهل بیت علیهم السلام اشاره می کند

.

در بخش دوم وضع زمان خود را تشریح می فرماید که مردم بر اثر پشت کردن به تعلیمات اسلام رو به فساد گذارده، حق گویان ذلیل، صادقان کلیل، جوانان بداخلاق، پیران گنهکار، عالمان منافق و دوستان خیانتکار شدند و به این ترتیب هشدار می دهد که به راه حق بازگردند و پیش از آنکه عذاب الهی دامانشان را بگیرد، بیدار شوند

.

ما فرمانروایان سخنیم!

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه به دو نکته اشاره می فرماید:

نخست اینکه چرا بعضی به هنگام سخنرانی از سخن باز می ایستند و بعضی با قدرت پیش می روند، می فرماید: «آگاه باشید زبان پاره گوشتی از انسان است، هرگاه آمادگی در آن نباشد سخن او را یاری نمی کند و به هنگام آمادگی، نطق او را مهلت نمی دهد»; (أَلاَ وَ إِنَّ اللِّسَانَ بَضْعَةٌ(1) مِنَ الاِْنْسَانِ، فَلاَ یُسْعِدُهُ الْقَوْلُ إِذَا امْتَنَعَ، وَ لاَ یُمْهِلُهُ النُّطْقُ إِذَا اتَّسَعَ).

این پاره گوشتی که زبان نام دارد از عجایب آفرینش خداست. با حرکات بسیار سریع و دقیق و حساب شده، مقاطع 28 گانه یا 32 گانه حروف را با دقّت می سازد و آنها را پشت سر هم ردیف می کند و با مجموع آنها تمام منویّات مادی و معنوی و خواسته های خود را بیان می کند; زیباییها و زشتیها، خوبیها و بدیها را با آن آشکار می سازد و شگفت اینکه هر قومی به لغتی تکلّم می کنند و بیش از هزار لغت در دنیا وجود دارد و این موهبت تنها به انسان داده شده و سخن گفتن تنها از او بر می آید و به قدری اهمّیّت دارد که خداوند آن را در طلیعه سوره «الرحمن» که شرح مواهب و نعمتهای الهی را می دهد، ذکر فرموده است: (الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الاِْنسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَیَانَ)(2) البتّه نباید فراموش کرد که مهم فرماندهی روح نسبت به زبان است. هرگاه این فرمانده آمادگی داشته باشد زبان با فصاحت و بلاغت و به راحتی می چرخد و هرگاه در روح، آمادگی نباشد زبان از کار می ماند و در جمله های بالا اگر «امتناع» و «اتّساع» را به زبان نسبت می دهد در حقیقت منظور، امتناع و اتساع روح انسان است. در حقیقت امام با این سخن ضمن اشاره به اهمّیّت زبان و نطق، دلیل موفق و ناموفق بودن افراد را در سخنرانی بیان می فرماید.

سپس در ادامه این سخن می افزاید: «ما فرمانروایان سخنیم، درخت سخن در ما ریشه دوانده و شاخه هایش بر سر ما سایه افکنده است»; (وَ إِنَّا لاَُمَرَاءُ الْکَلاَمِ، وَ فِینَا تَنَشَّبَتْ(3) عُرُوقُهُ(4)، وَ عَلَیْنَا تَهَدَّلَتْ(5) غُصُونُهُ).

امام(علیه السلام) در این عبارت زیبا سخن گفتن را به درخت تنومندی تشبیه کرده که دارای ریشه ها و شاخه هاست و اضافه می کند که این درخت پربار در سرزمین وجود ما ریشه دوانده و شاخه های پربارش بر سر ما سایه افکنده و به همین دلیل خاندان وحی را «امیران کلام» نامیده است.

همه می دانیم این یک ادّعا نیست، واقعیّتی است که دوست و دشمن به آن معترف اند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از فصیح ترین افراد عرب زبان بود; چگونه فصیح نباشد در حالی که کلام خدا که فصاحتش در حدّ اعجاز است بر زبان او جاری شده و فصاحت امیرمؤمنان علی(علیه السلام) زبانزد خاص و عام است و خطبه های او در نهج البلاغه دست به دست می گردد و در گذشته، استادان سخن به شاگردان خود توصیه می کردند اگر می خواهند سخن گفتن آمیخته با فصاحت و بلاغت را فرا گیرند خطبه های نهج البلاغه را حفظ کنند.

خطبه های بانوی اسلام نیز از فصیح ترین و بلیغ ترین خطبه هاست. پرورش یافتگان این خانواده حضرت زینب و زین العابدین(علیهما السلام) در خطبه های کوفه و شام چنان داد سخن دادند که دوست و دشمن را منقلب ساختند، بنابراین باید تصدیق کرد که نام «امیران سخن» برای این خانواده، بسیار زیبنده است.


نکته ها:

  1. شگفتی های زبان:

زبان ظاهری یعنی قطعه گوشتی که در دهان انسان است و کارهای مهم و پیچیده ای بر عهده دارد و همچنین زبان فکری به معنای قدرت بر ادای کلمات و جمله بندی ها و بیان مقاصد خویش از این طریق هر دو از مواهب عظیم خداوند است، لذا فلاسفه و دانشمندان فصل ممیّز انسان را همان نطق (زبانی و فکر) شمرده و انسان را «حیوان ناطق» معرّفی می کنند. درباره این دو هر چه دقیق تر شویم عجایب بیشتری بر ما ظاهر می شود.

جالب اینکه زبان تقریباً تمام فضای میان دندانها را پر کرده، هنگام غذا خوردن مواد غذایی را به سرعت به زیر دندانها می فرستد و خودش را با مهارت به عقب می کشد، بی آنکه آسیبی ببیند.

پزشکان می گویند: غذا چهار هضم دارد: هضم اوّل آن در دهان است که کاملا نرم می شود و با بزاق دهان آمیخته می گردد و تغییرات فراوانی از نظر فیزیکی و شیمیایی در آن ظاهر می شود. سپس روانه معده می گردد و ما بی آنکه بدانیم زبان به هنگام غذا خوردن چه نقش مهمی دارد شب و روز از آن بهره می گیریم.

کار مهم تر زبان انسان، خلق کلمات و مقاطع حروف و کنار هم چیدن جمله ها و بیان تمام مقاصد کوچک و بزرگ و ساده و پیچیده و بسیار پیچیده است که راستی از شگفتیهای آفرینش به شمار می آید.

ولی مهم این است که همه در این کار مهارت ندارند. مهارت در سخن گفتن مرهون عوامل متعددی است که یکی از مهم ترین آنها تمرین مداوم است.

اعتماد به نفس و مرعوب نشدن در برابر جمعیّت و حفظ خونسردی و تلقین موفقیّت به خویشتن، از عوامل مهم دیگر است.

حضور در مجالس اساتید سخن و استفاده از تجربیات آنها و نکات ظریفی را که در برابر مخاطبان خود اعمال می کنند عامل مهم دیگری است.

به یقین مطالعات قبلی و داشتن مایه های علمی به اعتماد به نفس کمک می کند و اینکه می بینیم بعضی در مجالس مهم بهترین سخنرانیها را ارائه می دهند و بعضی در مجالس کوچک تر به زودی وا می مانند ریشه هایش را در وجدان و عدم وجدان یکی از عوامل بالا باید جستجو کرد.

حالات روحی انسان از شادی و غم، سلامت و بیماری، آرامش و اضطراب و گرفتاری نیز در این امر بسیار مؤثّر است.

تعبیر به امتناع (خودداری زبان از سخن گفتن) و اتّساع (گسترش و آمادگی زبان برای این کار) در خطبه بالا اشاره به همین حالات است.

ابن ابی الحدید موارد جالبی را درباره کسانی که بر منبر رفتند و نتوانستند خطابه ای بخوانند و با ذکر الفاظ نامناسبی از منبر پایین آمدند از کتاب «البیان والتبیین» جاحظ نقل می کند، از جمله می گوید:

عثمان (خلیفه سوم) روزی بر منبر رفت و از سخن گفتن واماند. جمله زیر را گفت و از منبر پایین آمد:

«أنْتُمْ إلی إمام عادل أحْوَجْ مِنْکُمْ إلی إمام خَطیب; احتیاج شما به پیشوای عادل بیش از احتیاج شما به پیشوای خطیب و سخنران است» (تکیه کردن عثمان بر مسئله عدالت بسیار جالب است!).

سپس نقل می کند «عدّی بن أرطاة» به منبر رفت، چشمش که به مردم افتاد، از سخن بازماند. این جمله را گفت و از منبر پایین آمد: «اَلْحَمْدُللهِِ الَّذی یُطْعِمُ هؤلاءِ وَ یَسْقیهِمْ; حمد و سپاس برای خداوندی که این حاضران را غذا می دهد و آب می نوشاند».

و نیز «روح بن حاتم» روزی به منبر رفت و همین که چشمش به مردم افتاد که همگی به او نگاه می کنند و گوش به او سپرده اند، صدا زد: «سرهای خود را پایین بیفکنید و چشمهای خود را ببندید، زیرا سوار شدن بر مرکب در اوّل کار مشکل است، هنگامی که خداوند قفلی را بگشاید آسان می شود».

نیز نقل می کند: «مصعب بن حیّان» روزی می خواست خطبه نکاحی بخواند ناگهان واماند و گفت: «لقَّنُوا مَوْتاکُمْ لا إلهَ إِلاَّ اللهُ; به مردگان خود لا اله الا الله تلقین کنید». مادر عروس گفت: «عَجَّلَ اللهُ مَوْتَکَ أَلِهذا دَعَوْناکَ; خدا به زودی مرگت دهد تو را برای این دعوت کرده بودیم؟!» و موارد دیگری از این قبیل.(6)

  1. امیران سخن:

آنچه امام(علیه السلام) در این خطبه بیان فرموده که ما امرای کلام هستیم واقعیّتی انکارناپذیر است که دوست و دشمن به آن معترف اند. بهترین دلیل برای این مطلب، آثاری است که از این خاندان مقدس باقی مانده; مانند سخنان پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) که به عنوان نهج الفصاحه منتشر شده و این کتاب نهج البلاغه در بخشهای سه گانه خود و دعاهایی مانند دعای کمیل و صباح که سندش به آن حضرت می رسد و دو خطبه معروف بانوی اسلام فاطمه زهرا(علیها السلام) و همچنین دعای عرفه که سندش به امام حسین(علیه السلام) می رسد و خطبه هایی که خاندان آن حضرت بعد از حادثه کربلا در کوفه و شام و سپس در مدینه ایراد کردند و همچنین دعاهای صحیفه سجادیه و دعاهایی مانند دعای ابوحمزه ثمالی که آن نیز سندش به امام سجاد(علیه السلام) می رسد و امثال آنها.

اعتراف دشمنان در این زمینه قابل ملاحظه است. ابن ابی الحدید در جلد اوّل شرح نهج البلاغه از شخصی به نام محقن ابن ابی محقن نقل می کند هنگامی که او محضر علی(علیه السلام) را رها کرد و به معاویه پیوست، معاویه از او پرسید: از نزد چه کسی آمدی؟ گفت: «جِئْتُکَ مِنْ عِنْد أَعْیَی النّاس» او برای چاپلوسی در برابر معاویه چنین گفت: من از نزد ناتوان ترین اشخاص در سخن گفتن، آمده ام. معاویه گفت: «وَیْحَکَ کَیْفَ یَکُونُ أعْیَی النّاس فَوَاللهِ ما سَنَّ الْفَصاحَةَ لِقُرَیْش غَیْرُهُ; وای بر توچگونه او را ناتوان ترین افراد می شماری در حالی که به خدا سوگند، اساس فصاحت را در میان قریش جز او کسی بنا ننهاد».(7)

نیز او از عبدالحمید کاتب که در فن نویسندگی ضرب المثل بود نقل می کند که می گفت: هفتاد خطبه از خطبه های علی(علیه السلام) را حفظ کردم و پس از آن ذهن من فوق العاده جوشید.(8)

مرحوم سیّد رضی در مقدمه جالبی که بر نهج البلاغه نوشته سخنی دارد که ترجمه اش این است:

امیرمؤمنان علی(علیه السلام) سرچشمه فصاحت و منشأ بلاغت و زادگاه آن است، اسرار بلاغت از وی آشکار شد و قواعد و دستوراتش از او سرچشمه گرفت. با استفاده از شیوه او هر خطیب توانایی به قدرت خطابه دست یافت و از گفتار او سخنرانان ماهر یاری جستند، او در این میدان همچنان پیش می رود و دیگران از او عقب مانده اند، زیرا در کلامش نشانه هایی ازعلم خداست و عطر و بویی از سخنان پیامبر(صلی الله علیه وآله) .

همان گونه که در آغاز جلد اوّل نوشتیم، ابن ابی الحدید ذیل خطبه 221 بعد از شرح بخشی از کلام مولا درباره عالم برزخ چنین می گوید: «اگر تمام فصحای عرب در مجلس واحدی اجتماع کنند و این بخش از خطبه را برای آنها بخوانند، سزاوار است همگی به خاطر آن سجده کنند، چنان که شعرای عرب هنگامی که شعر معروف عدی بن رقاع را که با این جمله: «قلم اصحاب...» شروع می شود، شنیدند (برای خدا) سجده کردند، چون از علّت آن سؤال شد، گفتند: ما محلّ سجود در شعر را می شناسیم، آن گونه که شما محل سجود را در قرآن می شناسید».(9)

برای شرح بیشتر در این زمینه به کتاب سیری در نهج البلاغه شهید مطهری و مقدّمه جلد اوّل شرح پیام امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) رجوع شود.(10)


پی نوشت:

  1. «بضعه» (به فتح باء) و «بضعه» (به کسر باء) به معنای قطعه هر چیزی است و گاه در جایی که کسی به دیگری بسیار نزدیک است، گفته می شود: «هو بضعة منی».

  2. الرحمن، آیه 1-4 .

  3. «تنشّبت» از ریشه «نشوب» به معنای پیوستن یا فرورفتن در چیزی است.

  4. «عروق» جمع «عرق» بر وزن «صدق» به معنای اصل و ریشه هر چیزی است.

  5. «تهدّلت» از ریشه «هدل» بر وزن «جدل» به معنای سست و آویزان شدن است و به شاخه هایی که رو به پایین می آید و آویزان می شود، اطلاق می شود.

  6. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 13، ص 13-14 .

  7. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 24 .

  8. همان مدرک، طبق نقل مرحوم علاّمه مطهری در کتاب سیری در نهج البلاغه، ص 28 .

  9. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 11، ص 153 .

سند خطبه

:

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه هنگامی که به این خطبه می رسد، چنین می گوید: بدانید این کلام را امیرمؤمنان علیه السلام در حادثه ای که ایجاب می کرد چنین سخنی را بیان کند، ذکر فرمود و آن اینکه به خواهرزاده اش جعدة بن حبیره مخذومی دستور داد برای مردم خطبه ای بخواند. او به منبر رفت؛ ولی (ابهّت حضرت و جمعیّت او را گرفت و) نتوانست سخن بگوید و از منبر پایین آمد. امیرمؤمنان شخصاً بر منبر قرار گرفت و خطبه طولانی بیان فرمود که سیّد رضی بخش کوچکی از آن را در اینجا آورده است (و از این سخن روشن می شود که خطبه را از جای دیگری گرفته است). مرحوم کلینی نیز در روضه کافی و آمدی در غررالحکم با تفاوتی آن را آورده اند، زمخشری نیز در جلد اوّل کتاب ربیع الابرار بخشی از آن را ذکر کرده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 179

)