[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) خَطَبَها بذی قار و هو متوجّهٌ إلی البصرة:

فَصَدَعَ بمَا أُمِرَ بهِ وَ بَلَّغَ رِسَالاتِ رَبِّهِ؛ فَلَمَّ اللَّهُ بهِ الصَّدْعَ وَ رَتَقَ بهِ الْفَتْقَ وَ أَلَّفَ بهِ الشَّمْلَ بَیْنَ ذَوِی الْأَرْحَامِ، بَعْدَ الْعَدَاوَةِ الْوَاغِرَةِ فِی الصُّدُورِ وَ الضَّغَائِنِ الْقَادحَةِ فِی الْقُلُوب.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 8، ص: 513-509

وَمِن کلامٍ لَهُ عَلیهِ السَلامُ

خَطَبَها بذی قارٍ وَ هُوَ مُتَوَجِّهٌ إلَی الْبَصْرَةِ، ذَکَرَهَا الْواقِدی فی کِتاب «الْجَمَلِ

».

از خطبه های امام علیه السلام است که در «ذی قار» هنگام حرکت به سوی بصره ایراد فرمود. «واقدی» این خطبه را در کتاب الجمل آورده است.

خطبه در یک نگاه:

آغاز خطبه به خوبی نشان می دهد که آنچه در بالا آمد بخشی از خطبه مشروح تری بوده است که امام علیه السلام در سرزمین ذی قار ایراد فرمود و بعید به نظر نمی رسد که این خطبه دنباله خطبه 104 باشد که آن هم به نظر می رسد ادامه

خطبه 33 باشد که آن هم در ذی قار بیان شده است. به هر حال امام علیه السلام در این خطبه به دو نکته مهم اشاره می فرماید: نخست اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آنچه را مأمور به ابلاغ آن بود به مردم رساند و وظیفه خود را به خوبی انجام داد و دیگر اینکه یکی از کارهای مهم رسول خدا صلی الله علیه و آله ایجاد وحدت صفوف و تشکیل جامعه واحد اسلامی و زدودن کینه ها از سینه ها بود

.

پیامبر (صلی الله علیه وآله) کینه ها را از سینه ها شست:

امام(علیه السلام) بعد از بیان مقدماتی در خطبه ای که در ذی قار ایراد کرد، چنین فرمود: «پیامبر آنچه را به آن مأمور بود آشکار ساخت و رسالتها و پیامهای پروردگارش را ابلاغ کرد»; (فَصَدَعَ بمَا أُمِرَ بهِ، وَ بَلَّغَ رِسَالاَتِ رَبِّهِ).

با توجّه به اینکه «صدع» از ریشه «صدع» بر وزن صبر در لغت به معنای شکافتن یا شکافتن اجسام محکم است و با شکافتن چیزی، درونش ظاهر می شود، این واژه به معنای اظهار و افشا و آشکار کردن به کار می رود و از آنجا که ابراز حقیقت توحید در آن محیط جاهلی مملوّ از شرک به منزله شکافتن پرده های ضخیم کفر و انحراف بود امام(علیه السلام) در اینجا این واژه را استعمال فرموده و در واقع آن را از آیه 94 سوره حجر (فَاصْدَعْ بمَا تُؤْمَرُ) گرفته است.

فرق این جمله با جمله «وَ بَلَّغَ رِسَالاَتِ رَبِّهِ» ممکن است از این نظر باشد که در واژه «بلّغ» مفهوم تأکید و تکرار وجود دارد، بنابراین مفهوم دو جمله چنین می شود که پیامبر حق را آشکار ساخت و پی در پی بر آن تأکید ورزید.

سپس به یکی از مهم ترین و پرارزش ترین خدمات پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) پرداخته، می فرماید: «خداوند به وسیله او شکافهای اختلاف را به هم پیوست و فاصله ها را از میان برداشت و در میان اجتماع خویشاوندان الفت برقرار ساخت بعد از آنکه آتش سوزان دشمنیها در سینه ها انباشته شده بود و شعله کینه از درون دلها زبانه می کشید»; (فَلَمَّ اللّهُ بهِ الصَّدْعَ، وَ رَتَقَ بهِ الْفَتْقَ، وَ أَلَّفَ بهِ الشَّمْلَ(1) بَیْنَ ذَوِی الاَْرْحَامِ، بَعْدَ الْعَدَاوَةِ الْوَاغِرَةِ(2) فِی الصُّدُورِ، وَ الضَّغَائِنِ(3) الْقَادحَةِ(4) فِی الْقُلُوب).

امام(علیه السلام) در مورد وحدت کلمه که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در میان مردم با آن همه اختلافات ایجاد کرد سه تعبیر ذکر فرموده است: اوّل تعبیر به «لمّ» (بر وزن غم) که به معنای جمع آوری کردن یا جمع آوری توأم با اصلاح است و مفهومش این می شود که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در سایه تعلیمات اسلام شکافها را چنان جمع کرد و به هم پیوست که اثری از گذشته باقی نماند.

دوم تعبیر به «رتق» است که آن نیز به معنای به هم پیوستن پارگیها و جداییهاست و شاید تأکیدی بر جمله سابق باشد یا اشاره به خصوص مواردی که قبلا به هم پیوسته بوده و جدا شده و سپس آن را به هم پیوند می دهند.

سوم تعبیر به «تألیف» که به معنای الفت دادن و جمع کردن توأم با انس و انسجام است که در مورد خصوص ذوی الارحام (خویشاوندان) ذکر شده، زیرا در عصر جاهلیّت بسیار می شد که پدر و فرزند با برادر بر سر منافع جزئی با هم می جنگیدند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در سایه ایمان به مبانی اسلام آنها را به هم الفت داد.

نتیجه اینکه این الفاظ سه گانه می تواند تأکید بر یکدیگر باشد و ممکن است هر یک ناظر به نوعی اختلاف در جامعه باشد.

این احتمال نیز وجود دارد که تعبیر به «تألیف شمل» مربوط به اختلافات خانوادگی و خویشاوندی و «رتق» اشاره به برطرف شدن اختلافات قبیلگی و «لم» اشاره به رفع اختلافات از همه جامعه و وحدت صفوف آنها باشد. به هر حال هیچ کس باور نمی کرد که این جامعه کوچک عصر جاهلی با آن همه اختلافات عجیب و وحشتناک روزی مبدّل به جامعه بزرگ واحدی گردد که وحدت آنها پشت دشمنان را بلرزاند و در واقع یک معجزه الهی بود، همان گونه که قرآن می فرماید: «(هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بنَصْرِهِ وَبالْمُؤْمِنِینَ * وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِی الاَْرْضِ جَمِیعاً مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبهِمْ وَلَکِنَّ اللهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ); او همان کسی است که تو را با یاری خود و مؤمنان تقویت کرد و دلهای آنها را به هم الفت داد. اگر تمام آنچه را روی زمین است صرف می کردی که میان دلهای آنان الفت دهی، نمی توانستی; ولی خداوند در میان آنها الفت ایجاد کرد»(5). (6)


پی نوشت:

  1. «شمل» به معنای جمع کردن و گردآوری نمودن است و گاه که معنای اسم مصدری دارد به معنای مجموعه و اجتماع می آید.

  2. «واغره» به معنای داغ و سوزان از ریشه «وغر» بر وزن «فقر» به معنای شدّت حرارت گرفته شده است و به معنای کینه و خشم و عداوت شدید نیز استعمال می شود.

  3. «ضغائن» جمع «ضغینه» به معنای کینه و عداوت شدید است و در اصل به معنای پوشانیدن توأم با انحراف است.

  4. «قادحه» به معنای شعله ور از ریشه «قدح» بر وزن «مدح» به معنای برافروختن آتش آمده است.

  5. انفال، آیه 62-63.

سند خطبه

:

با اینکه مرحوم سیّد رضی این خطبه را از کتاب جمل واقدی نقل کرده است صاحب مصادر نهج البلاغه اضافه می کند که ابن عبد ربّه مالکی در کتاب عقد الفرید و مرحوم مفید در کتاب ارشاد نیز این خطبه را قبل از سیّد رضی نقل کرده اند. ابن ابی الحدید نیز این خطبه را به طور مشروح تری در جای دیگری (ج 1، ص 309، ذیل خطبه 22) آورده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 176

)