[hadith]تأدیب الأغنیاء:

أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَا یَسْتَغْنِی الرَّجُلُ وَ إِنْ کَانَ ذَا مَالٍ عَنْ [عَشیرَتِهِ] عِتْرَتِهِ وَ دفَاعِهِمْ عَنْهُ بأَیْدیهِمْ وَ أَلْسنَتِهِمْ، وَ هُمْ أَعْظَمُ النَّاس حَیْطَةً مِنْ وَرَائِهِ وَ أَلَمُّهُمْ لِشَعَثِهِ وَ أَعْطَفُهُمْ عَلَیْهِ عِنْدَ نَازلَةٍ إِذَا [إِنْ] نَزَلَتْ بهِ، وَ لِسَانُ الصِّدْقِ یَجْعَلُهُ اللَّهُ لِلْمَرْءِ فِی النَّاس خَیْرٌ لَهُ مِنَ الْمَالِ [یُوَرِّثُهُ غَیْرَهُ] یَرِثُهُ غَیْرُهُ. أَلَا لَا یَعْدلَنَّ أَحَدُکُمْ عَنِ الْقَرَابَةِ یَرَی بهَا الْخَصَاصَةَ أَنْ یَسُدَّهَا بالَّذی لَا یَزیدُهُ إِنْ أَمْسَکَهُ وَ لَا یَنْقُصُهُ إِنْ أَهْلَکَهُ، وَ مَنْ یَقْبضْ یَدَهُ عَنْ عَشیرَتِهِ فَإِنَّمَا تُقْبَضُ مِنْهُ عَنْهُمْ یَدٌ وَاحِدَةٌ وَ تُقْبَضُ مِنْهُمْ عَنْهُ أَیْدٍ کَثِیرَةٌ، وَ مَنْ تَلِنْ حَاشیَتُهُ یَسْتَدمْ مِنْ قَوْمِهِ الْمَوَدَّةَ.

[قال السید الشریف أقول ... و ما أحسن المعنی الذی أراده (علیه السلام) بقوله و من یقبض یده عن عشیرته ... إلی تمام الکلام فإن الممسک خیره عن عشیرته إنما یمسک نفع ید واحدة فإذا احتاج إلی نصرتهم و اضطر إلی مرافدتهم قعدوا عن نصره و تثاقلوا عن صوته فمنع ترافد الأیدی الکثیرة و تناهض الأقدام الجمة].[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 2، ص: 68-57

 

سرمایه های مردمی:

از آنجا که در بخش های قبلی این خطبه، امام(علیه السلام) توصیه هایی به افراد تنگدست کرده بود که وضع زندگی آنها، سبب انحراف از موازین اخلاق و اطاعت فرمان خدا نشود، در این بخش، به وضع اغنیا و افراد پردرآمد پرداخته و دستورهای لازم را به آنها می دهد، تا تعادلی در ارکان جامعه برقرار شود.

نخست، به تشویق آنان برای کمک به بستگان و خویشاوندان و نیازمندان پرداخته و با دلیلی روشن، آنها را به گذشت از بخشی از ثروت های خود ترغیب می کند، می فرماید: «ای مردم! انسان هر چند ثروتمند باشد از اقوام و بستگان خود بی نیاز نیست که از وی با دست و زبان دفاع کنند; (أَیُّهَا النّاسُ إِنَّهُ لاَیَسْتَغْنِی الرَّجُلُ ـ وَ إِنْ کَانَ ذَا مَال ـ عَنْ عِتْرَتِهِ(1)، وَ دفَاعِهِمْ عَنْهُ بأَیْدیهِمْ وَ أَلسنَتِهِمْ).

آنها در واقع، بزرگ ترین گروهی هستند که از او پشتیبانی می کنند و پریشانی و مشکلات او را از میان می برند و به هنگام بروز حوادث سخت، نسبت به او، از همه، مهربان ترند; (وَ هُمْ أَعْظَمُ النَّاس حَیْطَةً(2) مِنْ وَرَائِهِ وَ أَلَمُّهُمْ(3) لِشَعَثِهِ(4) وَ أَعْطَفُهُمْ عَلَیْهِ عِنْدَ نَازلَة إِذا نَزَلَتْ بهِ).

آری، زندگی فراز و نشیب هایی دارد و حوداث تلخ و ناگوار و گاه طوفان های سخت، که هیچ انسانی، به تنهایی، توانایی ایستادگی در برابر آن را ندارد. عقل و درایت ایجاب می کند که انسان، در حال سلامت و آرامش، به فکر آن روزها باشد. حال، چه کسب بهتر از بستگان و خویشاوندان انسان است که از او، در چنین حالاتی، حمایت کنند؟ ولی آیا بدون نیکی به آنها و حمایت مالی و معنوی و ابراز مراتب محبّت و دوستی نسبت به آنان، می تواند حمایت شان را برای چنین روزهایی جلب کند؟ به یقین، نه. پس چه بهتر که هر انسانی، با بذلِ بخشی از امکانات مادّی خود، پیوندهای محبّت و دوستی با خویشاوندان خویش را محکم سازد تا در برابر حوادث و طوفان های سخت تنها نماند.

درست است که نیکی به دیگران، نیز آثاری را دارد که أَلإنسانُ عَبیدُ الإحسانِ، ولی بی شک، بستگان انسان، نسبت به این امر، اولویت دارند، علاوه بر این، زمینه های محبّت، در آنها، آماده تر است.

این نکته قابل توجّه است که اگر این دستور اجرا شود، در حقیقت، در تمام سطح جامعه، با محرومیت ها، مبارزه خواهد شد; زیرا، در هر قبیله و فامیلی، معمولا افراد متمکّنی وجود دارند که اگر آنها به خویشاوندان خود برسند، مشکلات در سطح عموم حل خواهد شد. به خصوص این که هم شناخت انسان نسبت به افراد محروم فامیل خود بیشتر است و هم پذیرش آنها بر آنان گواراتر.

امام(علیه السلام) در نامه ای به امام حسن مجتبی(علیه السلام) سخن جامعی در این زمینه بیان فرموده، و فایده توجّه به اقوام و بستگان را چنین شرح می دهد: «وَ أکْرِم عَشیرَتَکَ! فَإنَّهُم جَناحُکَ الّذی به تَطیرُ وَ أَصْلُکَ الّذی اِلَیْهِ تَصیرُ وَ یَدُکَ الّتی بها تَصُولُ; قبیله و بستگانت را گرامی دار! زیرا آنها، بال و پر تو هستند که به وسیله آن، پرواز می کنی، و اصل و ریشه ات هستند که به آن، باز می گردی، و دست و بازوی تو هستند که با آن، به دشمن حمله می کنی»(5).

حضرت سپس به سراغ دلیل لطیف دیگری می رود و افراد متمکّن را از این طریق، به انجام کمک های مالی نسبت به همه، ترغیب می کند. او می فرماید: «نام نیکی که خداوند (در سایه نیکوکاری و محبّت) به انسان عطا می کند، از ثروتی که به هر حال، برای دیگران به ارث می گذارد، بهتر است (که این ثروتی است معنوی و ماندگار، و آن جیفه ای مادّی و فرّار); (وَ لِسانُ الصِّدْقِ یَجْعَلُهُ اللهُ لِلْمَرْءِ فِی النّاس خَیْرٌ لَهُ مِنَ المالِ یَرِثُهُ غَیْرُهُ).

و به تعبیر دیگر:

نام نیکی گر بماند زآدمی *** به کزو مانَد سرای زرنگار

اشاره به این که مال و ثروت، به هر صورت چیزی نیست که با انسان، در قبر و قیامت وارد شود، باید بگذارد و بُگذرد و بی شک بعد از مرگ او، به دست وارثان می افتد و صاحب اصلی معمولا فراموش می شود، ولی یک چیز ممکن است بعد از مرگ انسان، برای او بماند و آن، نام نیک و ذکر خیر است که هر وقت مَردم، اسم او را می شنوند، رحمت خدا را برای او تقاضا می کنند و بر او درود می فرستند.

این یک سرمایه جاودان معنوی و مادّی است که یکی از طُرُق مهم کسب آن، انفاق در راه خدا و بذل و بخشش و احسان و نیکوکاری نسبت به بندگان حق است.

در واقع، در مجموع این سخن از دو طریق، اغنیا بر کمک به نیازمندان و جامعه تشویق شده اند: یکی به دست آوردن اَعوان و انصاری که در طول زندگی و در حوادث تلخ و دردناک، به یاری او می شتابند و دیگر، یارانی که بعد از مرگ، آمرزش و شادی روح او را از خدا طلب می کنند. و چه افتخاری از این بالاتر که انسان، بتواند با متاع زودگذر دنیا، هر دو سرمایه را به دست آورد.


نکته:

ارزش نام نیک (لِسان صِدق)

در این بخش از خطبه، امام(علیه السلام) نام نیک را به عنوان یک سرمایه معنوی ماندگار، توصیف می کند و برتری آن را بر اموالی که به ارث می ماند، روشن می سازد.

قرآن مجید نیز برای این مسأله، اهمیّت بسیاری قائل است. ابراهیم خلیل که دعاهایش، برای همگان، آموزنده است، به پیشگاه خدا عرضه می دارد: (وَ اجْعَلْ لی لِسانَ صِدْق فِی الآخِرینَ); برای من، در میان امّت های آینده، زبان صدق (و ذکر خیری) قرار ده(6).

خداوند در جایی دیگر، بعد از اشاره به گروهی از پیامبران الهی، می فرماید: (وَجَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدق عَلیّاً); ما، برای آنها، نام نیک و مقام برجسته (در میان همه امّت ها) قرار دادیم.(7)

لسان، در این گونه موارد، به معنای یادی است که از انسان می شود و هنگامی که آن را به «صدق» اضافه کنیم، معنای نام نیک و ذکر خیر و خاطره خوب در میان مردم را می دهد.

بی شک، این، یک مسأله تشریفاتی و ساده نیست و آثار زیادی برای فرد و جامعه دارد: نخست این که افتخاری است ماندگار، در حالی که اموال و ثروت های مادّی، در همان نسل نخست، تقسیم می شود و در حقیقت، از میان می رود.

دیگر این که ذکر خیر و یاد نیک، در مورد انبیا و اولیاءالله، سبب فرستادن درود، و در افراد عادی، موجب طلب آمرزش بندگان خدا می شود و بی شک، همه اینها اثر عمیق معنوی دارد.

سوم این که موجب می شود که مردم، از آنها تأثیر نیکو بگیرند و به آنان، اقتدا کنند و ارزش ها، در جامعه، زنده شود و ضدّ ارزش ها، در جامعه، بمیرد و به مقتضای روایت معروف «مَن سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً کان لَهُ مِثلُ أَجرِ مَنْ عَمِلَ بها(8); هر کس، سنّت حسنه ای از خود بگذارد همانند ثواب و پاداش کسانی که به آن عمل می کنند، برای او ثبت می شود.»

چهارم این که برای بازماندگان، نسل اندر نسل، مایه آبرو و حیثیت و شخصیّت است و بسیاری از افراد عادی را می شناسیم که بسبب ارتباط شان با شخصیت هایی که همه جا ذکر خیر آنها بر زبان ها است، آبرو و حیثیت کسب کرده اند.

اینها بخشی از آثار معنوی فردی و اجتماعیِ لسان صدق و ذکر خیر است و به یقین، انسان می تواند به خاطر آثار معنوی آن، با قصد قربت، اقدام به اموری کند که مایه ذکر خیر او است.


خویشاوندان پشت و پناه یکدیگرند:

در بخش آخر این خطبه، بار دیگر، امام(علیه السلام) مردم ـ به خصوص افراد متمکّن را ـ به کمک کردن نسبت به بستگان و خویشاوندان، تشویق و ترغیب می کند، و با سه تعبیر مختلف، بر این مسأله تأکید می نهد.

نخست می فرماید:

«آگاه باشید! هیچ یک از شما، نباید از بستگان نیازمند خود رویگردان شود و از آنان، چیزی را دریغ دارد; که نگه داشتنش مایه فزونی نیست و از بین رفتنش کمبودی برای او نمی آورد»; «أَلاَ لاَیَعْدلَنَّ أَحَدُکُمْ عَنِ الْقَرَابَةِ یَرَی بهَا الْخَصَاصَةَ(9) أَنْ یَسُدَّهَا بالَّذی لایَزیدُهُ إِنْ أَمْسَکَهُ وَ لاَیَنْقُصُهُ إِنْ أَهْلَکَهُ».

این تعبیر، ممکن است که اشاره به یکی از این دو معنا باشد: یا اشاره به جنبه معنوی این کار باشد که محروم ساختن بستگان از امکاناتی که در اختیار دارد، برکت را از مال و زندگی انسان برمی چیند و مایه فزونی مال و ثروت او نمی شود و بر عکس، کمک کردن به آنان، برکات الهی را به دنبال دارد و نقیصه ظاهری، به زودی، به لطف پروردگار، جبران می شود.

و یا اشاره به جنبه ظاهری و مادّی این کار است; چرا که مشکلات بستگان و خویشاوندان، به هر حال، به انسان منتقل می شود و فکر او را آزار می دهد و روح او را به خود مشغول می دارد و آبرو و حیثیت او را به خطر می اندازد و در مجموع، مشکلات زندگیش را بیشتر می کند، پس چه بهتر که به یاری آنها بشتابد که هم ثواب آخرت و هم برکات دنیوی و ذکر خیر و آبرو و شخصیت و آرامش خاطر برای خود کسب کند.

در حدیث آمده است که علی(علیه السلام) فرمود: «اَلْبَرَکَةُ فی مال مَنْ آتی الزَّکاةَ وَ واسَی الْمُؤمنینَ وَ وَصَلَ الاَْقْرَبینَ; برکت، در مال کسی است که زکات بدهد و با مؤمنان، مواسات کند و نسبت به نزدیکان، صله رحم به جا آورد»(10).

حضرت، در بیان دوم می فرماید که: چرا انسان، از کمک کردن به عشیره و بستگانش، چشم بپوشد، در حالی که زیان و خسران بزرگی دامن او را می گیرد؟!

آن کس که دستِ دهنده خویش را از بستگانش، بازدارد تنها، یک دست را از آنها بازداشته و در مقابل، آنان دست های بسیاری از کمک کردن به او، بازمی دارند; «وَ مَنْ یَقْبضْ یَدَهُ عَنْ عَشیرَتِهِ، فَإِنَّمَا تُقْبَضُ مِنْهُ عَنْهُمْ یَدٌ وَاحِدَةٌ وَ تُقْبَضُ مِنْهُمْ عَنْهُ أَیْد کَثِیرَةٌ».

هیچ عاقلی، دست به چنین کاری نمی زند و حاضر نمی شود که سود بزرگی را از خود، به خاطر از دست دادن منافع کوچکی، دور کند.

حضرت در سومین و آخرین تعبیر به نکته دیگری اشاره کرده، می فرماید:

آن کس که نسبت به بستگانش متواضع و نرمخو و پرمحبّت باشد، دوستی آنان را برای خود همیشگی خواهد ساخت; (وَ مَنْ تَلِنْ حَاشیَتُهُ یَسْتَدمْ مِنْ قَوْمِهِ الْمَوَدَّةَ).

بسیار دیده ایم که از میان یک فامیل یا قبیله، فرد یا افرادی، متمکّن می شوند و به خاطر تکبّر وبخل، از همه بستگان خود فاصله می گیرند و دوستانِ دیروزشان، مبدّل به دشمنان امروز می شوند، در حالی که اگر به شکرانه دین نعمت ها، فروتنی و سخاوت را در برنامه خود قرار می دادند، نه تنها از محبت شان کاسته نمی شد، بلکه فزونی می یافت.

این موضوع، قابل توجّه است که تعبیر به «حاشیه» در جمله بالا، تاب دو معنا را دارد: نخست این که اشاره به صفات و روحیات خود انسان باشد ـ که در تفسیر بالا آمد ـ و دیگر این که اشاره به اطرافیان و کارگزاران بوده باشد. بنابراین، تفسیرِ مفهومِ جمله، چنین می شود که کسی که اطرافیان او، نسبت به مردم، خوش برخورد و متواضع و پرمحبّت اند، دوستی اقوام دور و نزدیکش را، همواره، به او جلب می کنند.

بسیار دیده ایم کسانی، خودشان، آدم های خوبی هستند، ولی بر اثر خشونت اطرافیان و سوء برخوردشان با مردم، همه، از اطرافشان پراکنده شده اند.


نکته:

برکات پیوند محکم با خویشاوندان:

گرچه در آیات و روایات، مسأله صله رحم و برقرار ساختن رابطه صحیح با خویشاوندان به عنوان یک وظیفه الهی و انسانی، مطرح شده که باید با انگیزه های الهی، به سراغ آن رفت، ولی بی شک، انجام این وظیفه الهی و انسانی، برکات فراوانی از نظر ظاهر نیز دربردارد که در فرازهای اخیر این خطبه، با تعبیرات بسیار پرمعنا و زیبایی، به آن اشاره شده است.

مهم این است که انسان، بتواند این پیوند را محکم کند و با کارهای اشتباه موجب قطع آن نشود. انسان، باید هنگام نعمت و آرامش به آنها نیکی کند، تا در هنگام بروز مصیبت و ظهور بحران ها و طوفان ها، به حمایت او برخیزند. حقیقت، این است که غلبه بر بسیاری از مشکلات زندگی، کار یک فرد نیست و حمایت گروه یا گروه هایی را می طلبد. حال، چه کسی بهتر از اقوام و بستگان و خویشاوندان هستند که هم یکدیگر را به خوبی می شناسند و هم پیوند خون و عاطفه، آنها را به هم مربوط ساخته است؟! امّا افسوس که بسیاری از افراد، همین که به نوایی رسیدند، همه این مسائل را فراموش کرده و از آنان فاصله می گیرند و این ذخایر روز بیچارگی را، از دست داده و سنگر خود را در برابر حوادث سخت، در هم می شکنند. تعبیرات لطیفی که در روایات آمده است، دقیقاً ناظر به همین معانی است.

در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم: «صِلَةُ الرَّحِمِ وَ حُسْنُ الْجِوارِ، یُعَمِّرانِ الدّیارَ وَ یَزیدانِ فِی الاَْعْمارِ; صله رحم و پیوند با خویشاوندان و نیکی با همسایگان، خانه و شهرها را آباد و عمرها را زیاد می کند»(11).

در حدیث دیگری از امام باقر(علیه السلام) می خوانیم که فرمود: «صِلَةُ الاَْرحامِ وَ حُسنُ الْجِوارِ، زیادَةً فِی الاَْموالِ; صله رحم و نیکی با همسایگان، سرمایه ها را فزونی می بخشد(12)».

در روایت دیگری از همان امام همام(علیه السلام) چنین آمده است: «صِلَةُ الأَرْحامِ تُزَکَّی الاَْعمالُ و تُنْجِی الأَموالُ و تُرْفَعُ الْبَلْوی وَ تُیَسَّرُ الْحِسابُ وَ تُنْسی فِی الاْجَلِ; صله رحم، اَعمال انسان را پربار می کند و اَموال او را نمو می دهد و بلاها را برطرف ساخته و حساب قیامت را آسان می کند و مرگ را به تأخیر می اندازد.»(13)

در مقابل، قطع رحم و بریدن پیوندهای خویشاوندی، آثار دردناکی در زندگی انسان، در دنیا، و مجازات سختی در آخرت برای او دارد.

این سخن را با حدیث دیگری از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) پایان می دهیم، در این حدیث آمده است: «أَخْبَرَنی جبْرئیلُ إنَّ ریحَ الْجَنَّةَ تُوجَدُ مِنْ مَسیرةِ أَلْفِ عام ما یَجِدُها عاقٌّ وَ لا قاطِعُ رَحِم وَ لا شَیْخُ زان; جبرئیل، به من خبر داد که بوی بهشت، از هزار سال راه، به مشام می رسد، ولی سه گروه، آن را احساس نمی کنند: کسی که عاق (پدر و مادر) باشد و کسی که رابطه خویش را با خویشاوندان قطع کند و پیرمردی که زنا کند.»(14)

تعبیر فوق، بسیار پرمعنا است و مفهومش این است که این سه گروه، نه تنها، وارد بهشت نمی شوند، بلکه نزدیک آن نیز هرگز نخواهند شد.

ممکن است سؤال شود که منظور از صله رحم چیست؟ منظور این است که پیوند محبّت، برقرار باشد و در مشکلات، به یاری هم بشتابند و از حال هم غافل نشوند و در شرایط مختلف، به مقتضای آن شرایط، عمل کنند. حتّی گاه می شود با یک سلام و یک تلفن، بخشی از تکلیف صله رحم انجام می گیرد.

در حدیثی از امیرمؤمنان علی(علیه السلام) می خوانیم که فرمود: «صِلُوا أرحامَکُمْ وَ لَو بالتَّسلیمِ; صله رحم را به جا بیاورید، هر چند با یک سلام کردن باشد».(15)

در زمینه صله رحم و اهمّیت و آثار مادّی و معنوی آن، مطالب دیگری در موارد مناسب آن، در آینده، به خواست خدا، خواهد آمد.

در انتهای این خطبه مرحوم سیّد رضی، توضیحی دارد. او در این توضیح، چنین می فرماید: و چه عالی است مطلبی که امام (علیه السلام) در جمله: «وَ مَنْ یَقْبضْ یَدَهُ عَنْ عَشْیِرَتِهِ» تا آخر سخن، ایراد کرده است! زیرا کسی که نیکی های خود را از بستگانش قطع کند، تنها، یک یاور از آنها گرفته است، ولی هنگامی که نیاز و احتیاج شدید به یاری آنان داشت، آنها، به ندای او پاسخ نمی گویند، پس او، خود را، از یاوران بسیاری محروم ساخته است.


پی نوشت:

1 ـ «عِترت» به گفته ارباب لغت، به معنای اصل و اساس چیزی است و گاه گفته اند این واژه، از عِتْر (بر وزن فِطر) به معنای «مرزنگوش» که گیاه پرشاخ و برگ و معطّری است گرفته شده و اشاره به شاخ و برگ های یک فامیل است. بعضی نیز گفته اند که عترت، تنها به فرزندان گفته می شود. و لذا عترت رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرزندان فاطمه(علیها السلام) هستند و حدیث معروف «إنّی تارکٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ کِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتی» را اشاره به همان می دانند. (لسان العرب، صحاح و مقائیس اللغة).

2 ـ «حیطة» اسم مصدر از ماده «حوط» و به معنای «احاطه کردن» است. و حیطه، در این جا، به معنای «حفظ و نگهداری» آمده است. و بعضی گفته اند که: حیطه به فتح حاء، به معنای «مراقبت کردن» و به کسر حاء، به معنای «حفظ کردن» است.

3 ـ «اَلَمّ» از ماده «لمم» به معنای «جمع کردن و اصلاح کردن» است.

4 ـ شَعَث به معنای «پراکندگی و پریشانی» است.

5 ـ پایان نامه 3.

6 ـ سوره شعرا، آیه 84.

7 ـ سوره مریم، آیه 50.

8 ـ این مضمون در روایات بسیاری نقل شده است، برای آگاهی از آن، به باب 16 از ابواب امر به معروف و نهی از منکر، از کتاب وسائل الشیعة، جلد 11، مراجعه شود.

9 ـ «خصاصه»، به گفته مقائیس اللغة، در اصل به معنای شکاف و ثلمه است و به همین مناسبت، به معنای فقر و بی نوایی و نیازمندی و اختلال حال، به کار می رود; زیرا، این امور، در واقع شکافی در زندگی انسان ایجاد می کند.

10 ـ بحارالانوار، جلد 74، صفحه 413.

11 ـ بحارالانوار، جلد 71، صفحه 120.

12 ـ بحارالانوار، جلد 71، صفحه 97.

13 ـ بحارالانوار، جلد 71، صفحه 111.

14 ـ معانی الاخبار، بنا به نقل از بحارالانوار، جلد 71، صفحه 95، حدیث 26.

15 ـ اصول کافی، (بنابر نقل بحارالانوار، جلد 71، صفحه 126).