[hadith]تهذیب الفقراء:

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْأَمْرَ یَنْزلُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَی الْأَرْضِ [کَقَطْرِ] کَقَطَرَاتِ الْمَطَرِ إِلَی کُلِّ نَفْسٍ بمَا قُسمَ لَهَا مِنْ زیَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ، فَإِنْ رَأَی أَحَدُکُمْ لِأَخِیهِ غَفِیرَةً فِی أَهْلٍ أَوْ مَالٍ أَوْ نَفْسٍ فَلَا تَکُونَنَّ لَهُ فِتْنَةً، فَإِنَّ الْمَرْءَ الْمُسْلِمَ مَا لَمْ یَغْشَ دَنَاءَةً تَظْهَرُ، فَیَخْشَعُ لَهَا إِذَا ذُکِرَتْ وَ یُغْرَی بهَا لِئَامُ النَّاس کَانَ کَالْفَالِجِ الْیَاسرِ الَّذی یَنْتَظِرُ أَوَّلَ فَوْزَةٍ مِنْ قِدَاحِهِ تُوجِبُ لَهُ الْمَغْنَمَ وَ یُرْفَعُ بهَا عَنْهُ [بهَا] الْمَغْرَمُ، وَ کَذَلِکَ الْمَرْءُ الْمُسْلِمُ الْبَرِیءُ مِنَ الْخِیَانَةِ یَنْتَظِرُ مِنَ اللَّهِ إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ، إِمَّا دَاعِیَ اللَّهِ فَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لَهُ وَ إِمَّا رِزْقَ اللَّهِ، فَإِذَا هُوَ ذُو أَهْلٍ وَ مَالٍ وَ مَعَهُ دینُهُ وَ حَسَبُهُ، وَ إِنَّ الْمَالَ وَ الْبَنِینَ حَرْثُ الدُّنْیَا وَ الْعَمَلَ الصَّالِحَ حَرْثُ الْآخِرَةِ وَ قَدْ یَجْمَعُهُمَا اللَّهُ تَعَالَی لِأَقْوَامٍ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 15-6

امام (ع) جملات آغاز خطبه را به این دلیل آورده اند، تا مقصود خود را از ایراد این خطبه روشن کنند. خلاصه کلام حضرت به این حقیقت اشاره دارد که آنچه از زیادی و نقصان و دگرگونیها پدید آید و به مصلحت مردم باشد، چه در امور دنیا و یا آخرت. از زیادی و فراوانی مال و منال، دانش و علم، جاه و مقام، تندرستی و سلامت، تشکیل خانواده و... به تقدیر خداوند است، که به قلم قضای پروردگار بر لوح محفوظ نگاشته شده است. لوحی که گنجینه، همه چیز است. 

منظور از کلمه (امر) در بیان حضرت، فرمان مقدّر الهی بر وجود جهان ممکنات است، که از آن در کلام خداوند تعالی: «إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْءٍ إِذا أَرَدْناهُ ...» به «کن» تعبیر شده است. 

غرض حضرت از نزول امر، رسیدن نصیب و بهره هر کس به اندازه مقدّر و مقرّر است. این اختصاص یا بی بهره و نصیب، همان است، که در آیه کریمه «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بقَدَرٍ» توضیح داده شده است. 

مقصود از آسمان بلندای بخشش خداوندی و زمین عالم کون و فساد است. که از باب استعاره به کار گرفتن، دو لفظ محسوس (آسمان و زمین) برای دو معنای معقول (بخشش و نابود شونده) در فرموده حضرت منظور شده است. 

وجه استعاره در هر دو موضع «آسمان و زمین» و مشارکت معنی آنها، به ترتیب در بلندی و پستی مکان و مقام است، و با توجّه به معنی استعاره ای، معنای حقیقی، آسمان و زمین در فرموده آن حضرت (ع) منظور نیست. گذشته از این برای نزول سمت و جهتی لحاظ نمی توان کرد، که بعدا نزول امر باشد. زیرا لازمه آن، تعیین جایگاه و مکان، برای خداوند است، و خداوند بلند مرتبه تر از آن است، که برایش مکان و جایگاهی تصور شود. 

معنی سخن حضرت به صورت استعاره همان بود که شرح شد، گر چه در نظر گرفتن معنای حقیقی آسمان و زمین، با تأویل و توجیه دیگری هم محتمل به نظر می رسد. بدین سان، که چون گردش فلک از جمله شرایط معده اند که بواسطه آن پدیده های نو، در زمین پدید می آیند، پس آسمان به این توجیه، مبدأ حدوث و نزول امور است. 

اما تشبیه حضرت تقسیم روزی را، در میان بندگان خدا به ریزش باران، به این دلیل است که: به دست آمدن روزی، و فراهم ساختن زندگی، خانواده و نظایر آن نصیب هر کس از این امور، کم یا زیاد، گوناگون است چنان که بارندگی به نسبت هر یک از مزارع و اراضی مختلف است. 

این عبارت حضرت علی (ع) نیز از باب تشبیه معقول، به محسوس است. نزول باران، در زمینهای مختلف امور محسوس، تقدیر و تقسیم روزی بندگان خداوند، از امور معقول می باشد.

فرمود: «فاذا رأی أحدکم لأخیه (المسلم) غفیرة فی اهل او مال او نفس، فلا تکوننّ له فتنة»،

یعنی هرگاه یکی از شما، برای برادر مسلمانش فزونی، برتری در خانواده یا مال و سرمایه و یا شخصیت اجتماعیش ببیند، این امور نباید موجب گمراهی و ضلالتش شود. 

این فراز شروع و آغازی است، برای تربیت کردن کسانی که در زندگی خانوادگی و یا مال و جان آنها نقص و کمبودی، پدید آمده، و بدین لحاظ دچار انحراف اخلاقی و دوری از مسیر حق شده اند. حضرت با این بیانات آنان را از ژاژخواهی نهی می فرمایند: بر حال کسانی که، به وجهی در مال، خانواده و شخصیت، فزونی و برتری و یا ارزشمندی یافته اند، حسرت نخورید و به راه ناحق نروید. 

بعضی از شارحان نهج البلاغه کلمه فتنه را در فرموده حضرت، به معنی حسد و بدخواهی گرفته، منظور آن جناب را از این عبارت، نهی از حسد و بدخواهی تفسیر کرده اند، ولی به نظر ما «افتنان» در این عبارت گمراهی از طریق حق است. انحراف از راه حق، به دلیل دوستی امر ناچیز، از امور دنیوی است. از طرفی سرگرم شدن به اندیشه ای نادرست، و کناره گیری از پیمودن راه خدا، با وجود لزوم و وجوبی که در پیمودن راه حق می باشد، افتتان است. چون بطور معمول و طبیعی، بیچارگان و مستمندان، بدلیل کمبود، در مال و منال و... همواره نسبت به کسانی که دارای ثروت فراوان، و تشخّص و تعیّن اجتماعی هستند، دچار حسد و بدخواهی می شوند. 

بعضی از فقرا یا خود را نسبت به دارندگان مال و منال، شایسته تر می دانند، این تصوّر موجب حسد آنان می شود، و یا خود را همردیف و همسان صاحبان مال و جاه می دانند، و بدین توهّم دچار غبطه، می شوند. 

و برخی از آنها بر خلاف گروه یاد شده، خود را شایسته داشتن مال و منال نمی دانند، ولی ذاتا مایلند، که خدمت گزار ثروتمندان باشند. در این صورت با تمام وجود آنان را دوست می دارند. مانند بسیاری از فقرا که طبعا علاقه مند به خدمت گزاری ثروتمندانند، و خالصانه در خدمت به آنها تلاش می کنند، در این کوشش و تلاش، قصدی جز کسب مال و مقام و... ندارند. 

شاید، گمان سود بردن فقرا از ثروتمندان، از جهت مال و ثروتی که دارند، همین نتیجه اشتباه آمیزی باشد، که همواره مستمندان بدان دچار هستند. 

توجّه به حقیقت فوق -برازندگی عده ای از نظر ثروت و تشخصهای اجتماعی- برای فقرا موجب نهایت بدخواهی و غبطه، و یا سبب میل و علاقه به ثروتمندان به لحاظ مکنت، تعیّن و تشخّصی که برای آنان فراهم است می شود. از طرفی این حقیقت هم بر کسی پوشیده نیست که حسد و مانند آن از اخلاق رذیله ای است، که انسان را از توجّه به خداوند متعال، و پیمودن راه راست باز می دارد. 

با در نظر گرفتن مطالب فوق، آن افتتان که امیر مؤمنان (ع) افراد را از آن نهی فرموده اند، باید همان گمراهی و دوری جستن از کلّ اخلاق پست و رذیله باشد، نه صرف حسد که یکی از اخلاق ناروای اجتماعی است. چنان که بعضی از شارحان بزرگوار فرموده اند:

فرمود: «فانّ المرء المسلم... و معه دینه و حسبه»،

شارح بزرگوار طبق معمول بدواًً اعراب بعضی از کلمات را بیان کرده می فرمایند: «ما» در «ما لم یغش» بمعنی زمان و مدت، و «کالفالج» خبر «انّ» است. فعل تظهر صفت است برای دناءة فعل فیخشع اگر بر معنی لغوی کلمه، به معنی خشوع که فروهشتن چشم و طمأنینه است حمل شود، لزوما فعل یخشع به فعل «تطهر» عطف می گردد. و اگر به معنای عرفی کلمه، که خضوع در برابر خداوند و ترس از عدل الهی است، در نظر گرفته شود، فا در اوّل فعل یخشع، به معنی ابتدائیّت به کار رفته، و معنای جمله فرق می کند. کلمه «یاسر» بمعنی قمارباز، صفت است برای «فالج» کلمه «اذا» برای مفاجات (که بیان عمل ناگهانی را می کند) به کار رفته است. 

امیر المؤمنین (ع) پس از برحذر داشتن و نهی از در افتادن به ضلالت و گمراهی، لغزش و بدخواهی، نسبت به صاحبان جاه و مقام و نعمت، بر آن شده اند، تا برکناری از رذایل اخلاقی را بیشتر توضیح دهند، تنفّر و دوری از کارهای زشت را شدّت بخشند، و آراسته شدن به صفات حسنه و تزکیه نفس را توصیه کنند. بیان این حقیقت را ضمن یک تشبیه و تقسیم چنین گوشزد می فرمایند: «فأنّ المرء المسلم...» مرد مسلمانی که به این دلیل کار پست و بی ارزشی را-  که لزوما مخفی نمی ماند و روزی آشکار می شود-  رها می کند. با ترک کار پست اخلاقی جانش را از آلودگی به فساد اخلاق باز می دارد، چرا که مرتکب خلاف، هرگاه، عمل زشتش، در میان مردم بازگو شود، موجب شرمساری و سرافکندگی و ملامت می گردد، بعلاوه سبب ترغیب و تشویق فرومایگان بی بندبار و ناآگاهان جامعه می شود، که کارهای مشابه آن را انجام می دهند، و موجب هتک حرمت و پرده دری می گردد. پس آن ترک کننده به قمارباز موفّقی ماند که به انتظار توفیق بردن مال و یا لااقل پوچ در آمدن تیر قمارش و ضرر نکشیدن از این بابت، نشسته است. 

خلاصه مقال این که هر چند، نه بخاطر رضای خدا، بلکه به لحاظ ترس از ملامت گناه کار زشت را ترک کند، باز هم خوب و قرین توفیق است. شرح فوق از سخن امیر مؤمنان (ع) با توجّه به معنی لغوی «فعل یخشع» که سرافکندگی و شرمساری است بیان شده ولی اگر معنای عرفی و شرعی «یخشع» که خضوع و تضرّع در پیشگاه حضرت حق است در نظر گرفته شود، توضیح فرموده حضرت چنین خواهد بود: مرد مسلمان هنگامی که کاری را پست و بی ارزش دید، از ارتکاب آن خودداری می کند و به وقت یادآوری زشتی آن، در برابر خداوند به وحشت می افتد و خاضع می گردد و از ترس گرفتار شدن به کار بد و ابتلای به معصیت، به خداوند پناه می برد. مانند قماربازی که هم امید پیروزی و هم بیم ضرر دارد. مضطرب است که در قمار زندگی چه خواهد شد. به هر حال چنین فردی انتظار بردن و نباختن را دارد، اندیشه اش پیرامون زندگی روزمرّه دور می زند. مسلمان مبرّا و پاک از خطا نیز انتظار می کشد، امّا یکی از دو نیکی و خیر را که به شرح آن خواهیم رسید. 

پیش از آنکه شارح به توضیح تشبیه کلام امام (ع) بپردازند، طبق وعده قبلی خود، کیفیّت بازی قمار جاهلیّت، یا همان میسر را بیان می دارد و می فرماید: حال وقت آن رسیده است که به چگونگی، بازی قماری که میسر نامیده شده است بپردازیم، تا وجه تشبیه در کلام حضرت روشن شود. 

تعداد چوبهایی که، «قداح» نامیده می شده، و در بازی قمار (گوشت قربانی) گوسفند یا شتر به کار می رفته، هفت تیر و به نامهای ذیل بوده است: اوّل را «فذّ» می نامیده اند. و به معنای یک سهم دوّم را «توأم» می گفته اند به معنای دو سهم سوّم را ضریب به معنای سه سهم، چهارم را حلس به کسر «ح» و به روایت احمد بن فارس در کتاب جمل حلس به فتح «ح» و کسر «ل» می گفته اند به معنی چهار سهم پنجم را نافیش می خوانده اند به معنای پنج سهم ششم را «مسیل» می نامیده اند، به معنی شش سهم و هفتم «المعلّی» نامیده می شده و بالاترین بهره یعنی هفت سهم را داشته است. 

پس از این هفت چوبه تیر، تیری که دارای سهمی در قمار باشد نبوده است، جز آن که چهار تیر دیگر هم با این هفت تیر داخل جعبه تیرها قرار می داده اند و آن چهار چوبه تیر بی سهم، و پوچ را «ارغاد» می گفته اند، و برای سنگینی وزن تیرهای بازی در داخل کیسه یا جعبه می گذاشته اند و به نامهای ذیل می نامیده اند: 1-  المصدر 2-  المضعف 3-  المنبح 4-  الصفیح. 

وقتی که تیرهای قمار آماده می شد، هر یک از شرکت کنندگان در بازی به میل خود یکی از تیرها را می گرفت و بر آن نام خود، یا علامتی را می نوشت، پس از آن قربانیی را که معمولا شتر بود، به دست صاحبش نحر می شد و به ده قسمت، به طریق ذیل تقسیم می گردید: دنباله رانها را دو قسمت، رانها را بدو قسمت، بالای شانه را، یک قسمت فقرات پشت را یک قسمت، جلو سینه را یک قسمت، دست ها را دو قسمت آخرین جزء بدن شتر را یک قسمت می کرد. سپس خاصره و گردن قربانی را به طور برابر تقسیم و بر اجزای ده گانه می افزود. 

پس از تقسیم بندی مساوی چنانچه استخوان یا قطعه گوشتی باقی می ماند، نحر کننده انتظار می کشید، تا کدام برنده آن ما زاد را -هر چند که مورد ملامت قرار می گرفت- بردارد. اگر هیچ برنده ای در آن طمع نمی کرد، مال نحر کننده بود. پس از طیّ مراحل یاد شده. مردی را که مشهور بود هرگز از پول خودش گوشت نخورده است -هر چند در نزد دیگران خورده باشد- حاضر می کردند، و او را «حرضه» می نامیدند. آن گاه دستهایش را در پارچه ای می پیچیدند و بر سر انگشتانش پارچه می بستند، که خصوصیّات تیرهای قمار را تشخیص ندهد. جعبه تیر یا همان کیسه ای که تیرهای قمار در آن بود در اختیارش می گذاشتند. 

مردی پشت سر او می ایستاد که به او (رقیب) می گفتند. پس از آن اجازه می یافت که تیرها را یکی یکی بی آن که به آنها نگاه کند، بیرون آورد و تحویل دهد. قماربازان به انتظار می ایستادند که چه خواهد شد در بیم و امید هر کس تیرش از جعبه بیرون می آمد به اندازه سهمی که تیرش نامگذاری شده بوده از گوشتها برنده می شد. آن که تیرش وقتی بیرون می آمد که دیگر سهمی باقی نمانده بود. به اندازه سهم تیرش باید به صاحب شتر غرامت می داد. 

به عنوان مثال اگر اتفاقا ابتدا تیری که المعلی نام داشت و دارای هفت سهم بود بیرون می آمد هفت قسمت گوشت را صاحب المعلی می برد. و اگر پس از آن، تیر «المسیل» که شش سهم داشت بیرون می آمد، سه سهم باقیمانده را صاحب مسیل می برد، و سه سهم هم طلبکار می شد، و چون دیگر سهمی نمانده بود، باید قماربازان دیگر که تیرشان برنده نشده بود، از گوشت شتر دیگری غرامت و تاوان، می دادند. چهار تیر اوغاد اگر بیرون می آمد سهمی نداشت، و اگر هم می ماند غرامت نمی داد، چون به اصطلاح پوچ و بی سهم بودند. 

نقل شده است که بازی کنان خوردن این گوشتها را برخود حرام کرده بودند و به میهمانی اختصاص می دادند. 

پس از بیان کیفیت بازی قمار «میسر» وجه مشابهت مسلمانی که به دلیل شرمساری و ملامت، از گناه پرهیز می کند، با قمارباز پیروز در کلام علی (ع) این است که قمارباز قبل از شروع بازی، موفقیّت بیرون آمدن تیری را که برایش سودآور و برطرف کننده غرامت باشد، انتظار و امید دارد، مسلمان پاک از خیانت، و خود نگهدارنده از گناه، نیز چون رحمت خدا را می طلبد. و خویشتن داری از معصیت را پیشه خود ساخته است، رسیدن به یکی از دو نیکی، احدی الحسنیین را انتظار می کشد. 

یکی از دو نیکی مورد انتظار برای مسلمان این است، که یاد خداوند او را به جوار رحمت خود، فرا خواند، بنا بر این از سختیهای این دنیا خلاصی یابد. زیرا، آنچه خداوند، برای دوستان خویش آماده ساخته است، برای مؤمن از نعمتهای دنیا، بهتر است و به نعمتهای بی منتها و پایدار دست می یابد، و چون دستیابی به نعمتهای آخرت، مستلزم نبودن، زیان است، زیبایی تشبیه، این شخص به قمارباز پیروز که امید سود، بی غرامت و زیان را دارد کاملا روشن است. 

فرض دوم یکی از دو نیکی محتمل است، که منظور از فرا خواندن حضرت حق شخص را فوت و مردن نباشد، بلکه مقصود، جاذبه های خداوندی و الهامات ربّانی باشد که او را به سمت زهد حقیقی می کشاند، و توجه او را از امور پست این دنیا، به مقصدی که وعده آن را به پرهیزگاران داده است معطوف می کند، بدینسان که درهای روزی را به رویش، بگشاید، در کوتاهترین زمان ممکن، مال و ثروت و فرزند با حفظ شرافت و آبرو و دیانت برایش فراهم آورد و به رستگاری بزرگش نایل کند، و از کیفر دردناکش در امان دارد. 

با توضیح فوق تشبیه جایگاه خود را یافته است. زیرا، در نزد خردمند هر یک از دو فضیلت، از به گمراهی افتادن ناشی از حسد بردن به دیگران، و عدم توجّه به خدا و آلوده ساختن، صحیفه نفس به پستیهای اخلاقی از جمله حسد و مانند آن بهتر است. 

با تشریح مطلب فوق این فصل از سخن امام (ع) چنان که مستلزم بازداری و نهی از حسد ورزیدن، و دیگر مفاسد اخلاقی است، موجب ترغیب و امر به شکیبایی بر مصیبت و بلاهای رسیده از جانب خداوند. و انتظار رحمت حق را داشتن نیز هست. 

در توضیح و تکمیل مطلب قبل و بیان تشبیه که: واگذار کننده رذایل اخلاقی و انتظار دارنده نیکی از خداوند رستگار است توجه بیشتری به پستی و ناچیزی اموری داده اند که ریشه تمام جنجالها و کشمکشهای رذایل اخلاقی هستند، که بزرگترین و با اهمیت ترین آنها را، در نزد مردم دو چیز دانسته و فرموده اند: «انّ المال و البنین حرث الدّنیا»: «ثروت و فرزندان، حاصل دنیایی انسانند» و این دو، بزرگترین اسباب اصلاح دنیای انسان و برترین زینتهای موجودند. چنان که خداوند متعال فرموده است: «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ العَمَل الصّالِح حَرْثُ الآخِرَةِ» با این بیان حق تعالی بر پستی و ناچیزی مال و فرزندان، نسبت به کارهای شایسته توجّه داده است بدین بیان که مال و فرزندان مزرعه و محصول دنیایی و کار شایسته و نیک سرمایه، آخرت است. از این بیان یک قیاس منطقی، بدین سان به دست می آید که «صغرا» یش مال و فرزندان محصول دنیایند که در عبارت آمده است. «کبرا» ی آن بطور ضمنی و نهفته: محصول دنیایی در برابر محصول آخرت ناچیز است، می باشد. نتیجه این می شود که در حقیقت مال و فرزندان نسبت به ثواب آخرت ناچیز و حقیرند توضیح برهان: در مقدمه دوّم: و العمل الصالح حرث الآخرة، ثابت شد که محصول آخرت کارهای شایسته اند بنا بر این مال و فرزندان نسبت به عمل نیک پست و بی مقدارند. 

اثبات مقدمه اول بسیار واضح و روشن است، زیرا مال و فرزندان برای غیر دنیا مفید نیستند اثبات مقدمه دوّم به دو طریق ممکن است:

1-  خداوند متعال فرموده است: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قِیلَ...». روشن است که منظور از کلمه قلیل در آیه کمیّت و مقدار نیست، بلکه پستی و بی ارزشی آن نسبت به متاع و زیباییهای آخرت است. 

2-  وجه دوّم آنکه محصول دنیایی از امور فانی شونده و از بین رونده است. و محصول آخرت از امور پایدار است، و موجب سعادت ابدی می شود. امور فانی و از بین رونده نسبت به امور شایسته و پایدار، بی ارزش و بی مقدارند. 

چنان که فرموده پروردگار متعال گویای این حقیقت است: «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ». 

حضرت امیر مؤمنان (ع) با توضیح این مطلب شنوندگان را متوجه این حقیقت کرده اند که گاهی خداوند دنیا و آخرت را برای عده ای فراهم آورده، پس، توجّه و توکّل بر خداوند واجب است. بدین شرح که چون جمع کردن میان دنیا و آخرت و فراهم ساختن آن در سرشت هر عاقلی هست، و فراهم شدن آن برای بندگانی، که بخواهد، فقط از ناحیه خداوند -نه غیر او- میسور خواهد بود. 

امام (ع) این موضوع را بدین سبب بیان فرموده اند تا جویندگان سعادت، تمام همّت خویش را در جهت فراهم آوردن دنیا و آخرت متوجه خداوند یعنی تقرّب به حضرت حق در آماده کردن اسباب آن، بنمایند و از آنچه بیهوده است، همچون حسد و بدخواهی کناره گیری کنند.