[hadith]تهذیب الفقراء:

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْأَمْرَ یَنْزلُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَی الْأَرْضِ [کَقَطْرِ] کَقَطَرَاتِ الْمَطَرِ إِلَی کُلِّ نَفْسٍ بمَا قُسمَ لَهَا مِنْ زیَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ، فَإِنْ رَأَی أَحَدُکُمْ لِأَخِیهِ غَفِیرَةً فِی أَهْلٍ أَوْ مَالٍ أَوْ نَفْسٍ فَلَا تَکُونَنَّ لَهُ فِتْنَةً، فَإِنَّ الْمَرْءَ الْمُسْلِمَ مَا لَمْ یَغْشَ دَنَاءَةً تَظْهَرُ، فَیَخْشَعُ لَهَا إِذَا ذُکِرَتْ وَ یُغْرَی بهَا لِئَامُ النَّاس کَانَ کَالْفَالِجِ الْیَاسرِ الَّذی یَنْتَظِرُ أَوَّلَ فَوْزَةٍ مِنْ قِدَاحِهِ تُوجِبُ لَهُ الْمَغْنَمَ وَ یُرْفَعُ بهَا عَنْهُ [بهَا] الْمَغْرَمُ، وَ کَذَلِکَ الْمَرْءُ الْمُسْلِمُ الْبَرِیءُ مِنَ الْخِیَانَةِ یَنْتَظِرُ مِنَ اللَّهِ إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ، إِمَّا دَاعِیَ اللَّهِ فَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لَهُ وَ إِمَّا رِزْقَ اللَّهِ، فَإِذَا هُوَ ذُو أَهْلٍ وَ مَالٍ وَ مَعَهُ دینُهُ وَ حَسَبُهُ، وَ إِنَّ الْمَالَ وَ الْبَنِینَ حَرْثُ الدُّنْیَا وَ الْعَمَلَ الصَّالِحَ حَرْثُ الْآخِرَةِ وَ قَدْ یَجْمَعُهُمَا اللَّهُ تَعَالَی لِأَقْوَامٍ.[/hadith]

این خطبه با عبارت «اما بعد فان الامر ینزل من السماء الی الارض» (اما بعد، فرمان خداوند- آنچه روزی و مقدر است-  از آسمان به زمین فرو می آید) شروع می شود. [در این خطبه هیچگونه بحث تاریخی نشده است ولی چند بحث اخلاقی در آن مطرح شده است که خلاصه آن با حذف و تلخیص اشعار ترجمه می شود.]

فصلی در نکوهش حاسد و حسد و سخنانی که در این باره گفته شده است:

بدان که آغاز این خطبه درباره نهی از حسد است که از زشت ترین خویهای نکوهیده است. ابن مسعود از پیامبر (ص) روایت می کند که فرموده است: «مواظب باشید که با نعمتهای خداوند ستیز مکنید». گفته شد: ای رسول خدا چه کسی با نعمتهای خداوند ستیز می کند فرمود: «کسانی که به مردم حسد می ورزند». و ابن عمر می گفته است: به خدا پناه ببرید از سرنوشتی که موافق اراده حسود باشد.

به ارسطو گفته شد: چرا حسود اندوهگین تر از اندوهگین است گفت: زیرا که بهره خود را از غمهای دنیا می برد و افزون بر آن، اندوه او بر شادمانی مردم است.

و پیامبر (ص) فرموده اند: «برای برآمدن نیازهای خود از پوشیده داشتن آن یاری بگیرید که هر صاحب نعمتی مورد رشک است». منصور فقیه چنین سروده است:

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص155

«آه سرد کشیدن جوانمرد در آنچه که زوال می یابد دلیل بر اندکی همت اوست...» و از جمله سخنان روایت شده از امیر المومنین علی علیه السلام این سخن است که فرموده است: آفرین بر حسد چه عادل است، زیرا نخست به حاسد می پردازد و او را می کشد. و از سخنان عثمان بن عفان است که گفته است: همین انتقام برای تو از حاسد کافی است که او به هنگام شادی تو غمگین می شود. مالک بن دینار گفته است: گواهی دادن قاریان قرآن در هر موردی پذیرفته است جز گواهی دادن برخی از ایشان به زیان برخی دیگر، زیرا رشک و حسد در ایشان بیشتر از حشره بید نسبت به پشم و کرک است.

ابو تمام چنین سروده است: «و چون خداوند اراده فرماید که فضیلت پوشیده یی را منتشر و پراکنده فرماید زبان حسود را برای آن آماده می سازد. اگر چنین نبود که آتش مجاور هر چه باشد در آن شعله می کشد هرگز بوی خوش عود شناخته نمی شد، اگر بیم و بر حذر بودن از سرانجامها نباشد، حاسد را همیشه بر محسود حق نعمت است.» گروهی از اشخاص ظریف بصره درباره حسد گفتگو می کردند. مردی از ایشان گفت: چه بسا که مردم در مورد بردار کشیدن هم رشک ببرند، دیگران منکر این امر شدند. آن مرد پس از چند روز پیش آنان برگشت و گفت، خلیفه فرمان داده است احنف بن قیس و مالک بن مسمع و حمدان حجام [خون گیر] را با یکدیگر

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص156

بر دار کشند آنان گفتند: این ناپاک همراه این دو سالار بر دار کشیده می شود گفت: به شما نگفته بودم که مردم در مورد بر دار کشیدن هم رشک می برند. انس بن مالک روایت می کند که «رشگ حسنات و کارهای پسندیده را چنان می خورد که آتش هیمه را.» و در کتابهای قدیمی آمده است که خدای عز و جل می گوید: حسود دشمن نعمت من و نسبت به کار من خشمگین و از تقسیم من ناخشنود است. اصمعی می گوید: مرد عربی را دیدم که به صد و بیست سالگی رسیده بود. به او گفتم چه عمری طولانی گفت: آری، حسد را ترک کردم و سلامت باقی ماندم.

یکی از دانشمندان گفته است: هیچ ظالمی را که بیشتر از حسود به مظلوم شبیه باشد ندیده ام. و از سخن حکیمان است که گفته اند: از حسد بپرهیز که آثارش در تو آشکار می شود و در محسود آشکار نمی شود. و از جمله گفتار ایشان است که از پستی و زشتی حسد این است که نسبت به هر کس که نزدیک تر است شروع می شود. و به یکی از حکیمان گفته شد: چرا بادیه نشین شده و شهر و قوم خویش را رها کرده ای گفت: مگر چیزی جز حسود بر نعمت و سرزنش کننده بر اندوه و سوگ باقی مانده است. در حالی که عبد الملک بن صالح همراه رشید و در موکب او حرکت می کرد، ناگاه صدایی شنیده شد که می گفت: ای امیر المومنین از اشراف او بکاه و لگامش را کوتاه کن و بند سخت بر او بنه، و عبد الملک نزد رشید متهم بود که بر خلافت طمع بسته است. رشید به عبد الملک گفت: این شخص چه می گوید عبد الملک گفت: سخن حسود و دسیسه کینه توزی است. گفت: راست می گویی، که قوم کاستی یافتند و تو بر آنان بیشی یافتی و آنان عقب ماندند و تو از ایشان گوی سبقت ربودی،

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص157

آنچنان که قدر تو آشکار شد و دیگران از تو فرو ماندند، اینک در سینه هایشان شراره پس ماندگی و سوزش دریغ است. عبد الملک گفت: ای امیر المومنین، با افزون کردن نعمت بر من آن را بیشتر شعله ور فرمای. و شاعری چنین سروده است: «ای کسی که خواهان زندگی در امن و آسایشی و می خواهی کدورتی در آن نباشد و صاف و بدون ناخوشی باشد، دل خود را از کینه و رشک پاک گردان که کینه در دل، چون غل و زنجیر بر گردن است.» از سخنان عبد الله بن معتز است که می گوید: چون آن چیزی که بر آن رشک برده می شود زائل گردد، خواهی دانست که حسود بدون سبب و بیهوده حسد می ورزیده است. و هم از سخنان اوست که حسود بر کسی که او را گناهی نیست خشمگین است و نسبت به آنچه که مالک آن نیست بخیل است. و هم از سخنان اوست که برای حسود آسایش نیست و آزمند را آزرم نیست. و از سخنان اوست که بر مرده رشک کم می شود، ولی دروغ بستن بر او بسیار می شود.

و از سخنان اوست که هیچ قومی زبون نمی شود تا ناتوان نگردد و ناتوان نمی شود تا پراکنده نشود و پراکنده نمی شود تا اختلاف پیدا نکند و اختلاف پیدا نمی کند تا نسبت به یکدیگر کینه توزی نکند و کینه توزی نمی کند تا رشک و حسد به یکدیگر نورزند و رشک و حسد نمی ورزند مگر آنکه برخی از ایشان بر برخی دیگر افزون طلبی کنند و چیزهایی را ویژه خود گردانند.

شاعری چنین سروده است: «اگر بر من رشک می برند آنان را سرزنش نمی کنم که پیش از من بر مردم اهل فضل رشک و حسد برده اند. برای من آنچه داشته ام و برای آنان آنچه

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص158

دارند ادامه یافته است و بیشتر ما به سبب غیظی که دارد می میرد.» و از گفتار حکیمان است که هیچ جسدی از حسد خالی نیست.

حد حسد این است که از آنچه به دیگری روزی و نصیب شده است خشمگین شوی و دوست بداری که آن نعمت از او زایل شود و به تو برسد و غبطه آن است که از آن خشمگین نشوی و دوست نداشته باشی که نعمت از او زایل شود، ولی دوست بداری و آرزو کنی که نظیر آن نعمت به تو نیز ارزانی شود و غبطه نکوهیده و ناپسند نیست. شاعر چنین گفته است: «چون به سعی و کوشش جوانمرد نمی رسند بر او حسد می ورزند و همگان نسبت به او دشمن و ستیزه جویند، همانگونه که هووهای زن زیبارو از حسد و ستم می گویند زشت روی است.»

فصلی در مدح صبر و انتظار فرج و آنچه در این باره گفته شده است:

و بدان که امیر المومنین علیه السلام در این خطبه پس از آنکه از حسد نهی فرموده است به صبر و انتظار فرج از خداوند فرمان داده است، یا به مرگی که راحت کننده است، یا با دست یافتن و پیروزی به خواسته. صبر از مقامات شریف است و در آن باره احادیث فراوان رسیده است، از جمله عبد الله بن مسعود از پیامبر (ص) نقل می کند که فرموده است: «صبر نیمی از ایمان است و یقین تمام آن». و عایشه گفته است: اگر صبر به صورت مردی بود مردی بزرگوار می بود. و علی علیه السلام فرموده است: صبر، یا صبر بر مصیبت است، یا صبر بر طاعت، یا صبر در پرهیز از معصیت، و این نوع سوم، از دو نوع دیگر آن بلند مرتبه تر و گرانقدرتر است.

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص159

و از همان حضرت است که حیاء مایه زیور و تقوی کرم است و بهترین مرکبها مرکب صبر است.

و از علی (ع) روایت شده است که قناعت شمشیری است که کند نمی شود و صبر مرکبی است که بر روی در نمی افتد و بهترین ساز و برگ، صبر در سختی است. امام حسن مجتبی (ع) فرموده است: ما و دیگر تجربه کنندگان آزموده ایم، هیچ چیز را سودبخش تر از صبر و هیچ چیز را زیان بخش تر از نبودن آن ندیده ایم. همه کارها با صبر مداوا می شود ولی آن با چیزی جز خودش مداوا نمی شود.

سعید بن حمید کاتب چنین سروده است: «بر پیشامدهای دشوار خشمگین مشو و سرزنش مکن، که روزگار هر سرزنش کننده خشمگین را بر خاک می افکند. بر پیشامدهای روزگار شکیبا باش که برای هر کاری سرانجامی است، چه بسیار نعمتها که برای تو پیچیده در میان پیشامدهای دشوار است و چه بسیار شادمانی که از آنجا که انتظار مصیبتها را داری فرا می رسد.» و از گفتار حکیمان است که جام صبر تلخ است و کسی جز آزاده آنرا نمی آشامد. مردی اعرابی گفته است: به هنگام تلخی مصیبت، تو شیرینی صبر باش.

خسرو انو شروان به بزرگمهر گفت: چه چیز نشانه ظفر و پیروزی بر خواسته های سخت است گفت: همواره در جستجو بودن و محافظت بر صبر و پوشیده نگهداشتن راز. احنف به یکی از دوستان گفت: من بردبار نیستم، همانا که من صبورم و این صبر بود که برای من بردباری را به ارمغان آورد.

از علی (ع) پرسیده شد: چه چیزی به کفر از همه نزدیک تر است گفت: فقیری که او را صبر نباشد، و همو فرموده است: صبر با حوادث نبرد می کند و بی تابی از یاران زمانه است.

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص160

اعشی همدان چنین سروده است: «اگر به چیزی نائل شوم به آن شاد نمی شوم و چون در رسیدن به آن گوی سبقت از من بربایند اندوهگین نمی شوم، و هر گاه از حوادث روزگار نکبتی به تو رسد، شکیبا باش که هر پوشش و ظلمتی باز و گشوده می شود.» و سخن سخنی دیگر فرایاد آورد، این دو بیت اعشی همان دو بیتی است که حجاج بن یوسف روزی که او را کشت برای او خواند. این موضوع را ابو بکر محمد بن قاسم بن بشار انباری در کتاب الامالی خود آورده و گفته است: چون اعشی همدان را اسیر کردند و پیش حجاج آوردند، و اعشی با عبد الرحمان بن محمد بن اشعث خروج کرده بود. حجاج به او گفت: ای پسر زن بویناک آیا تو برای عدو الرحمان-  و منظورش عبد الرحمان بود-  این ابیات را سروده ای «ای پسر اشج، سالار قبیله کنده، من در دوستی با تو از سرزنش پروایی ندارم. تو سالار پسر سالار و از همه مردم نژاده تری. به من خبر رسیده است که حجاج بن یوسف از پشت ستور لغزیده و در هم شکسته شده است...» آنگاه حجاج فریاد بر آورد که عبد الرحمان در افتاد و در هم شکست و زیان کرد و فرو کوفته شد و آنچه را دوست می داشت ندید. در این حال شانه های حجاج می لرزید و دو رگ پیشانیش بر آمده بود و چشمانش سرخ شده بود و هیچکس در آن مجلس نبود مگر اینکه از او به بیم افتاده بود. اعشی گفت: ای امیر من این شعر را هم سروده ام: «خداوند نمی پذیرد مگر آنکه نور خود را به تمام و کمال رساند و پرتو کافران را خاموش می فرماید و خاموش می شود. خداوند به عراق و مردم آن از این جهت که عهد استوار و موثق را شکستند خواری فرود خواهد آورد، آنچنان که چیزی نگذشت که حجاج بر ما شمشیر کشیده و جمع ما پشت کرد و گسسته شد.» حجاج به حاضران نگریست و گفت: چه می گویید گفتند: ای امیر نیکو گفته است و با سخن آخر خود بدی سخن اولش را محو کرده است، مناسب است

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص161

حلم و بردباری تو او را در بر گیرد. حجاج گفت: هرگز، خدا نکند او آنچه شما می پندارید اراده نکرده، بلکه خواسته است با این ابیات یاران خود را به جنگ ترغیب کند. سپس به اعشی گفت: ای وای بر تو مگر تو گوینده این ابیات نیستی «اگر به چیزی نائل شوم به آن شاد نمی شوم...» و همانا به خدا سوگند، چنان سیه بختی و ظلمتی ترا فرو گرفته که هرگز باز نخواهد شد، مگر تو درباره عبد الرحمان چنین نسروده ای «و چون بپرسی جایگاه مجد کجاست، مجد میان محمد و سعید است، مجد میان اشج و قیس فرود آمده است. به به، به پدر و فرزندش.» به خدا سوگند که پس از این هرگز رهایی و رستگاری نخواهد یافت، ای جلاد گردنش را بزن.

و از مطالبی که درباره صبر آمده آن است که به احنف گفتند: تو پیر مردی ناتوانی و روزه ترا درهم می شکند. گفت: من آنرا برای شر روزی بسیار طولانی فراهم می سازم و همانا صبر بر اطاعت از خداوند آسان تر است از صبر بر عذاب خدا. و از سخنان هموست که هر کس بر شنیدن یک سخن صبر نکند ناچار سخن ها خواهد شنید چه بسا خشمی را که فرو خوردم و تحمل کردم، از بیم آنچه که از آن سخت تر است. یونس بن عبید گفته است: اگر به ما فرمان به بی تابی شده بود صبر می کردیم. ابن السماک می گوید: مصیبت یک درد است و اگر مصیبت زده بی تابی کند دردش دو می شود، یعنی فقدان آنکه از دست داده است و فقدان نواب. حارث بن اسد محاسبی می گوید: هر چیز را گهری است، گهر انسان عقل است و گهر عقل صبر است.

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص162

جابر بن عبد الله می گوید: از پیامبر (ص) از ایمان پرسیده شد، فرمود: «صبر و بخشندگی است». عتابی چنین سروده است: «چون پیشامد سختی ناگهان به تو برسد شکیبا باش و آن کس که به صبر پیوسته است بی آرام نمی شود. صبر شایسته ترین چیزی است که به آن چنگ یازی و چه نیکو چیزی است برای انباشتن سینه از آن.» و از سخنان علی علیه السلام است که صبر کلید پیروزی است و توکل بر خداوند پیام آور گشایش است. و از سخنان هموست که انتظار گشایش با صبر عبادت است.

اکثم بن صیفی گفته است: صبر بر جرعه های مرگ گواراتر از پیامدهای پشیمانی است. و از سخنان یکی از زاهدان است که گفته است: در مورد کاری که از ثواب آن بی نیاز نیستی شکیبا باش و از انجام کاری که بر عذاب آن یارا نداری صبر کن. ابن العمید نوشته است: درباره صبر سوره هایی می خوانم و خوانده ام و در مورد بی تابی یک آیه هم نخوانده ام. و درباره خودداری و دلیری نمودن قصائدی حفظ دارم و درباره خود را به پستی و فرومایگی زدن حتی یک بیت هم حفظ نیستم. ابو حیة نمیری چنین سروده است: «همانا که خود دیده ام و به روزگاران تجربه ثابت کرده است که صبر را سرانجامی پسندیده و اثری نیکو است. کمتر اتفاق می افتد کسی در کاری که در جستجوی آن است کوشش کند و صبر پیشه سازد و به آن دست نیابد.» حسن بصری علی علیه السلام را توصیف کرده و گفته است: هیچگاه نادان                     

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 163

نبود، و اگر نسبت به او نادانی می شد بردباری می کرد. و هرگز ستم نمی کرد، و اگر نسبت به او ستم می شد گذشت می فرمود. و بخل نمی ورزید و اگر دنیا به او بخل می ورزید شکیبایی می فرمود. و از سخنان برخی از حکیمان است که هر کس نیکو بنگرد صبر پیشه می سازد. صبر روزنه های امید را گشاده می سازد و در بسته را باز می کند. به محنت چون با رضایت و صبر برخورد شود خود نعمتی دائم است، و نعمت هرگاه از سپاسگزاری خالی باشد خود محنتی  پیوسته است. به ابو مسلم خراسانی صاحب دولت گفته شد: با چه چیز به این قدرت رسیدی گفت: شکیبایی را ردای خود ساختم و پوشیده داشتن راز را ازار خویش، با دور-  اندیشی پیمان بستم و با هوای نفس مخالفت ورزیدم، دشمن را دوست و دوست را دشمن قرار ندادم.

از جمله گفتار امیر المومنین علی علیه السلام است که فرموده است: شما را به پنج چیز سفارش می کنم که اگر با تازیانه زدن به پهلوهای شتران و با کوشش، خود را به آنها برسانید، سزاوار است. همانا که هیچیک از شما امیدی جز به خدای خود نبندد و از هیچ چیز جز گناه نترسد و اگر از او چیزی را که نمی داند بپرسند شرم نکند که بگوید نمی دانم و چون چیزی را نداند از آموزش و فرا گرفتن آن آزرم نکند. و بر شما باد بر صبر که صبر از ایمان همچون سر از بدن است و همانگونه که در بدن بدون سر خیری نیست، در ایمانی که صبر همراهش نباشد خیری نیست. و از گفتار همان حضرت است که شخص صبور پیروزی را از دست نخواهد داد هر چند زمان آن طول بکشد. و همو فرموده است: اندوههای رسیده را با افسون صبر و حسن یقین از خود دور گردان، و فرموده است: اگر بر آنچه که از دست داده ای بی تابی می کنی بنابراین باید بر آنچه که به دست تو هم نرسیده است بی تابی کنی و در نامه یی که امیر المومنین علیه السلام به برادر خود عقیل نوشت چنین آمده است: و چنین مپندار که اگر پسر مادرت [یعنی علی علیه السلام ] را مردم رها کنند خوار و زبون باشد و با سستی تن به زیر بار ستم دهد و به سادگی لگام خود را به دست قائد سپارد، یا به آسانی پشت برای راکب فرود آورد، بلکه او چنان است که آن مرد قبیله بنی سلیم سروده: «اگر از من می پرسی که چگونه ای، بدان که من بر پیشامد روزگار شکیبا و سختم. بسیار بر من گران است که بر من اندوهی دیده شود که موجب آید دشمن شاد و دوست اندوهگین شود.»