[hadith]وَ لَئِنْ عَمِیَتْ آثَارُهُمْ وَ انْقَطَعَتْ أَخْبَارُهُمْ لَقَدْ رَجَعَتْ فِیهِمْ أَبْصَارُ الْعِبَرِ وَ سَمِعَتْ عَنْهُمْ آذَانُ الْعُقُولِ وَ تَکَلَّمُوا مِنْ غَیْرِ جِهَاتِ النُّطْقِ، فَقَالُوا کَلَحَتِ الْوُجُوهُ النَّوَاضِرُ وَ خَوَتِ الْأَجْسَامُ النَّوَاعِمُ وَ لَبسْنَا أَهْدَامَ الْبلَی وَ تَکَاءَدَنَا ضِیقُ الْمَضْجَعِ وَ تَوَارَثْنَا الْوَحْشَةَ وَ [تَهَدَّمَتْ] تَهَکَّمَتْ عَلَیْنَا الرُّبُوعُ الصُّمُوتُ، فَانْمَحَتْ مَحَاسنُ أَجْسَادنَا وَ تَنَکَّرَتْ مَعَارِفُ صُوَرِنَا وَ طَالَتْ فِی مَسَاکِنِ الْوَحْشَةِ إِقَامَتُنَا وَ لَمْ نَجِدْ مِنْ کَرْبٍ فَرَجاً وَ لَا مِنْ ضِیقٍ مُتَّسَعاً؛ فَلَوْ مَثَّلْتَهُمْ بعَقْلِکَ أَوْ کُشفَ عَنْهُمْ مَحْجُوبُ الْغِطَاءِ لَکَ وَ قَد ارْتَسَخَتْ أَسْمَاعُهُمْ بالْهَوَامِّ فَاسْتَکَّتْ وَ اکْتَحَلَتْ أَبْصَارُهُمْ بالتُّرَاب، فَخَسَفَتْ وَ تَقَطَّعَتِ الْأَلْسنَةُ فِی أَفْوَاهِهِمْ بَعْدَ ذَلَاقَتِهَا وَ هَمَدَتِ الْقُلُوبُ فِی صُدُورِهِمْ بَعْدَ یَقَظَتِهَا وَ عَاثَ فِی کُلِّ جَارِحَةٍ مِنْهُمْ جَدیدُ بلًی سَمَّجَهَا وَ سَهَّلَ طُرُقَ الْآفَةِ إِلَیْهَا مُسْتَسْلِمَاتٍ، فَلَا أَیْدٍ تَدْفَعُ وَ لَا قُلُوبٌ تَجْزَعُ، لَرَأَیْتَ أَشْجَانَ قُلُوبٍ وَ أَقْذَاءَ عُیُونٍ، لَهُمْ فِی کُلِّ فَظَاعَةٍ صِفَةُ حَالٍ لَا تَنْتَقِلُ وَ غَمْرَةٌ لَا تَنْجَلِی.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 8، ص: 330-326

شرح حال خفتگان در خاک!

امام(علیه السلام) دراین بخش از خطبه، وضع مردگان و خفتگان قبور را با بیان رسا و تکان دهنده دیگری شرح می دهد و می فرماید: «هر چند آثارشان محو شده و اخبارشان منقطع گشته; ولی چشمان عبرت بین آنان را می بیند و گوشهای عقل گفتارشان را می شنود. (آری!) آنها سخن می گویند; ولی نه از طریق زبان»; (وَ لَئِنْ عَمِیَتْ آثَارُهُمْ، وَ انْقَطَعَتْ أَخْبَارُهُمْ، لَقَدْ رَجَعَتْ فِیهِمْ أَبْصَارُ الْعِبَرِ، وَ سَمِعَتْ عَنْهُمْ آذَانُ الْعُقُولِ، وَ تَکَلَّمُوا مِنْ غَیْرِ جِهَاتِ النُّطْقِ).

در واقع امام(علیه السلام) در این عبارت به دو نکته اشاره می فرماید: نخست اینکه خبر گرفتن از آنان از طرق عادی (مانند چشم گوش) نیست، بلکه از راههای عمیق تر و قوی تر است از طریق چشم دل و گوش عقل، همچنین سخن گفتن آنها نیز با زبان قال نیست، بلکه با زبان حال است که آثارش بسیار عمیق تر است، زیرا زبان قال ممکن است آمیخته با دروغ باشد، ولی زبان حال هیچ گاه دروغ نمی گوید.

اکنون ببینیم آنها با زبان حال چه می گویند؟ امام(علیه السلام) سخن آنها را چنین بیان می کند: «آنها می گویند: چهره های خرم و زیبای ما زشت و پژمرده شد و بدنهای نرم و نازک (که در ناز و نعمت پرورش یافته بود) بر زمین افتاد و از هم متلاشی شد، لباس کهنگی و فرسودگی بر تن پوشیدیم و تنگی قبر، سخت ما را در فشار قرار داد. وحشت و ترس را از یکدیگر به ارث برده ایم و خانه های خاموش قبر بر ما فرو ریخته است»; (فَقَالُوا: کَلَحَتِ(1) الْوُجُوهُ النَّواضِرُ(2)، وَ خَوَتِ(3) الاَْجْسَامُ النَّوَاعِمُ، وَ لَبسْنَا أَهْدَامَ(4) الْبلَی، وَ تَکَاءَدَنَا(5) ضِیقُ الْمَضْجَعِ، وَ تَوَارَثْنَا الْوَحْشَةَ، وَ تَهَکَّمَتْ(6) عَلَیْنَا الرُّبُوعُ الصُّمُوتُ(7)).

آری! آنها گاه از سرنوشت بدنهایشان سخن می گویند و گاه از جایگاهایشان. بدنها نخست پژمرده، چهره ها درهم کشیده، سپس از هم متلاشی شده و سرانجام پوسیده و خاک شده است. قبرها تنگ و تاریک و سرد و خاموش است وامواج وحشت آنها را در برگرفته و همگی در سکوت فرو رفته اند.

سپس می افزاید: «زیباییهای بدنهای ما محو شده و نشانه های شناسایی چهره ما دگرگون گشته، اقامت ما در این خانه های وحشت، طولانی شده نه از این درد و رنج، فرجی یافته ایم و نه از تنگی قبر، گشایشی»; (فَانْمَحَتْ مَحَاسنُ أَجْسَادنَا، وَ تَنَکَّرَتْ مَعَارِفُ صُوَرِنَا، وَ طَالَتْ فِی مَسَاکِنِ الْوَحْشَةِ إِقَامَتُنَا; وَ لَمْ نَجِدْ مِنْ کَرْب فَرَجاً، وَ لاَ مِنْ ضِیق مُتَّسَعاً!).

آری! صورتهایی که در حال حیات بسیار زیبا و شناخته شده بود و منزلگاههایی که وسیع و زیبا و راحت بود، با فرا رسیدن مرگ دگرگون می شود، آن منزلگاه زیبا و فراخ به خانه تنگ و تاریک قبر مبدل می گردد، و آن صورتهای زیبا بعد از چند صباحی نه تنها طراوت و شادابی و جمال خود را از دست می دهد، بلکه به صورت بسیار وحشتناکی در می آید.

به همین دلیل پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در گفتار کوتاه و تکان دهنده ای می فرماید: «ما رَأَیْتُ مَنْظَراً إلاّ وَالْقَبرُ أفْضَعُ مِنْهُ; من هیچ منظره وحشتناکی را ندیدم مگر اینکه قبر از آن وحشتناکتر است».(8)

سپس امام(علیه السلام) با تعبیرات زنده ای سعی می کند وضع حالات آنها را در قبر برای مخاطبان خود کاملا آشکار کند: «اگر با عقل خود آنها را در نظر خویش، مجسم سازی، یا پرده ها کنار رود و با چشم خود آنها را ببینی، در حالی که گوشهای آنها را حشرات خورده اند و از کار افتاده، و بر چشمهایشان سرمه خاک کشیده شده و (در کاسه) فرو رفته، زبانهایی که با سرعت و فصاحت سخن می گفتند پاره پاره شده، قلبها در سینه های آنها پس از بیداری خاموش گشته است و در هر یک از اعضای آنان پوسیدگی تازه ای آشکار شده و آن را زشت و بدمنظر ساخته و راه آفات را به سوی آن به آسانی گشوده است در حالی که همه آنها (در برابر این امور) تسلیم اند. نه دستی برای دفاع وجود دارد و نه قلبی برای جزع و بی تابی (و ناله سر دادن). (آری اگر حال آنها را این گونه در نظر خود مجسم سازی) قلبهایی پر از غم و چشمهایی پر خاشاک را می بینی (که بر آنها نوحه گری می کنند)»; (فَلَوْ مَثَّلْتَهُمْ بعَقْلِکَ، أَوْ کُشفَ عَنْهُمْ مَحْجُوبُ الْغِطَاءِ لَکَ، وَ قَد ارْتَسَخَتْ(9) أَسْمَاعُهُمْ بالْهَوَامِّ(10) فَاسْتَکَّتْ(11)، وَ اکْتَحَلَتْ أَبْصَارُهُمْ بالتُّرَاب فَخَسَفَتْ، وَ تَقَطَّعَتِ الاَْلْسنَةُ فِی أَفْوَاهِهِمْ بَعْدَ ذَلاَقَتِهَا(12)، وَ هَمَدَتِ(13) الْقُلُوبُ فِی صُدُورِهِمْ بَعْدَ یَقَظَتِهَا، وَ عَاثَ(14) فِی کُلِّ جَارِحَة مِنْهُمْ جَدیدُ بلیً(15) سَمَّجَهَا(16) وَ سَهَّلَ طُرُقَ الاْفَةِ إِلَیْهَا، مُسْتَسْلِمَات فَلاَ أَیْد تَدْفَعُ، وَ لاَ قُلُوبٌ تَجْزَعُ، لَرَأَیْتَ أَشْجَانَ(17) قُلُوب، وَ أَقْذَاءَ(18) عُیُون).

درست است که با قبض روح تمام همه از کار می افتد; ولی تا زمانی که سالم است هنوز قابلیتی در آن وجود دارد که اگر فرضاً روح به آن باز می گشت فعال می شد; ولی پس از پوسیدن و متلاشی شدن دیگر هیچ کارایی ندارد، و به همین دلیل امام(علیه السلام) می فرماید: حشرات گوش آنها را از کار می اندازند و سرمه خاک چشم آنان را و پاره شدن زبان نطق آنان را.

آنگاه در تکمیل این سخن در یک جمله به صورت جمع بندی می فرماید: «آنها در هر شدت و سختی حالات ناراحت کننده ای دارند که هرگز دگرگون نمی شود (و به سوی خوبی نمی گراید) و بلای فراگیری که هیچ گاه برطرف نمی گردد»; (لَهُمْ فِی کُلِّ فَظَاعَة صِفَةُ حَال لاَ تَنْتَقِلُ، وَ غَمْرَةٌ(19) لاَ تَنْجَلِی).

اشاره به اینکه مصیبت بزرگ آنان این است که این گرفتاریها زایل نمی شود، بلکه روز به روز پیچیده تر می گردد; بدبختی آنان دراین است که آینده روشنی در پیش رو ندارند هر چه زمان بگذرد بدن متلاشی تر و استخوانها پوسیده تر می شود.


پی نوشت:

  1. «کلحت» از ریشه «کلوح» بر وزن «طلوع» به معنای چین و چروک برداشتن و چهره عبوس کردن و درهم کشیدن گرفته شده است.

  2. «نواضر» از ریشه «نضرة» بر وزن «دفعة» به معنای خرمی و شادابی و شکوفایی گرفته شده است.

  3. «خوت» از ریشه «خواء» به معنای فرو ریختن و از هم متلاشی شدن است.

  4. «اهدام» جمع «هدم» بر وزن «حرص» به معنای لباس کهنه وصله دار است.

  5. «تکائدنا» از «تکائد» به معنای مشقت بار شدن گرفته شده و ریشه آن «کأد» بر وزن «رعد» است.

  6. «تهکمت» از «تهکّم» به معنای سقوط در چاه و مانند آن و یا فرو ریختن و ویران شدن است.

  7. «صموت» به معنای خاموش شدن و لب فرو بستن است و در عبارت بالا مصدری است که معنای وصفی دارد.

  8. سنن ترمذی، ج 3، ص 379 ; میزان الحکمه، ماده «قبر»، ح 16251 .

  9. «ارتسخت» از ریشه «ارتساخ» به معنای ثابت شدن و فرو رفتن از ریشه «رسوخ» به معنای نفوذ کردن و جذب شدن گرفته شده است.

  10. «هوام» جمع «هامة» به معنای حشرات دارای سمّ کشنده است; مانند مار و گاه به هر نوع حشره اطلاق می شود.

  11. «استکت» از ریشه «سکّ» بر وزن «حک» به معنای فرو بستن گرفته شده است.

  12. «ذلاقه» به معنای برّندگی وتیزی است; سپس به معنای لسان و سرعت بیان به کار رفته است و خطیب ذلق به گوینده فصیح و سخنور گفته می شود.

  13. «همدت» از ریشه «همود» بر وزن «سجود» در اصل به معنای خاموش شدن آتش است. سپس به معنای سکوت و سکون و از کار افتادن به کار رفته است.

  14. «عاث» از ریشه «عیث» بر وزن «حیف» به معنای فاسد کردن گرفته شده و به معنای تبذیر و اتلاف نیز آمده است و در جمله بالا همان معنای اوّل اراده شده است.

  15. «جدید بلی» با توجّه به اینکه «جدید» به معنای نو و «بلی» به معنای کهنه است در عبارت بالا نوعی صناعت بدیع به کار رفته که دو ضد در کنار هم به صورت مضاف و مضاف الیه آمده و معنای آن پوسیدگی تازه است.

  16. «سمجّ» از ریشه «سماجت» به معنای ناهنجار بودن و نفرت انگیز شدن گرفته شده و «سمج» بر وزن «خشن» به کسانی گفته می شود که به طریقه زشت و ناپسند چیزی را دنبال می کنند.

  17. «اشجان» جمع «شجن» بر وزن «کفن» به معنای غم و اندوه است.

  18. «اقذاء» جمع «قذی» بر وزن «قبا» به معنای خار و خاشاک و اجسام کوچکی است که در چشمش می ریزد و انسان را ناراحت می کند که ساعت به ساعت در بدن بی جان مردگان ظاهر می شود.

  19. «غمره» در اصل به معنای آبی است که فراگیر باشد و اشیایی را بپوشاند; سپس به معنای هر امر فراگیر شدید به کار رفته است.