[hadith]و من کلام له (علیه السلام) قاله بعد تلاوته «أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقابرَ»:

یَا لَهُ مَرَاماً مَا أَبْعَدَهُ، وَ زَوْراً مَا أَغْفَلَهُ، وَ خَطَراً مَا أَفْظَعَهُ! لَقَد اسْتَخْلَوْا مِنْهُمْ أَیَّ مُدَّکِرٍ وَ تَنَاوَشُوهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ. أَ فَبمَصَارِعِ آبَائِهِمْ یَفْخَرُونَ؟ أَمْ بعَدید الْهَلْکَی یَتَکَاثَرُونَ؟ یَرْتَجِعُونَ مِنْهُمْ أَجْسَاداً خَوَتْ وَ حَرَکَاتٍ سَکَنَتْ؛ وَ لَأَنْ یَکُونُوا عِبَراً أَحَقُّ مِنْ أَنْ یَکُونُوا مُفْتَخَراً، وَ لَأَنْ یَهْبطُوا بهِمْ جَنَابَ ذلَّةٍ أَحْجَی مِنْ أَنْ یَقُومُوا بهِمْ مَقَامَ عِزَّةٍ. لَقَدْ نَظَرُوا إِلَیْهِمْ بأَبْصَارِ الْعَشْوَةِ وَ ضَرَبُوا مِنْهُمْ فِی غَمْرَةِ جَهَالَةٍ؛ وَ لَوِ اسْتَنْطَقُوا عَنْهُمْ عَرَصَاتِ تِلْکَ الدِّیَارِ الْخَاوِیَةِ وَ الرُّبُوعِ الْخَالِیَةِ لَقَالَتْ ذَهَبُوا فِی الْأَرْضِ ضُلَّالًا وَ ذَهَبْتُمْ فِی أَعْقَابهِمْ جُهَّالًا، تَطَئُونَ فِی هَامِهِمْ وَ تَسْتَنْبتُونَ فِی أَجْسَادهِمْ وَ تَرْتَعُونَ فِیمَا لَفَظُوا وَ تَسْکُنُونَ فِیمَا خَرَّبُوا، وَ إِنَّمَا الْأَیَّامُ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ بَوَاکٍ وَ نَوَائِحُ عَلَیْکُمْ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 8، ص: 315-305

 

وَمِن کلامٍ لَهُ عَلیهِ السَلامُ قالَ بَعْدَ تِلاوَتِهِ: «أَلْهَاکُمْ التَّکَاثُرُ* حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقَابرَ

».

از سخنان امام علیه السلام است که هنگام تلاوت آیات «أَلْهَاکُمْ التَّکَاثُرُ* حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقَابرَ

»

بیان فرموده است.

خطبه در یک نگاه:

گرچه در واقع تمام این خطبه ناظر به تفسیر «أَلْهَاکُمْ التَّکَاثُرُ* حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقَابرَ»  ا

ست؛ ولی مجموع آن را می توان به چهاربخش تقسیم کرد

.

در بخش اوّل سخن از بی خبری بازماندگان از سرنوشت خویش است که

چگونه از وضع خفتگان در زیر خاک پند و عبرت نمی گیرند

.

در بخش دوم چگونگی حال گذشتگان را بیان می کند که چگونه در زیر خاک و در قبرهای سرد و خاموش آرمیده اند، کسی از آنها خبری نمی گیرد. خانه های آنها خالی و زندگی آنان به فراموشی سپرده شده است

.

در بخش سوم گویا امام گفت گویی با آنها دارد و آنها با زبان حال پاسخهایی می گویند که بسیار بیدارگر و تکان دهنده است

.

در بخش چهارم امام علیه السلام از روزهای پایانی عمر انسان سخن می گوید که چگونه طبیبان از درمان مأیوس می شوند و داروها از اثر می افتد و لحظه به لحظه انسان به آخر عمر نزدیک می شود و از دوستان و بستگان فاصله می گیرد زبان از کار می افتد گوش شنوایی خود را از دست می دهد و مرگ بر همه وجود انسان سایه می افکند. دقت در بخشهای مختلف این خطبه، هر انسانی را هر قدر قسی القلب باشد تحت تأثیر قرار می دهد و بیدار می سازد

.

تفاخر بی معنا به جای عبرت گرفتن!

این خطبه یکی از مهم ترین و جامع ترین و مؤثرترین خطبه های امیرمؤمنان علی(علیه السلام) است. ابن ابی الحدید تعریفات عجیبی درباره این خطبه دارد و آن را از نظر فصاحت و بلاغت بی نظیر می شمرد و می گوید: کسی که آن را بررسی کند، کلام معاویه درباره علی(علیه السلام) را باور خواهد کرد. او می گفت: «وَاللهِ ما سَنَّ الْفَصاحَةَ لِقُریش غَیْرُهُ; به خدا سوگند فصاحت را برای قریش غیر او بنیانگذاری نکرد». سپس به این نکته می پردازد که گاهی شعرا هنگام شنیدن اشعار فصیح و بلیغ سجده می کردند و می گفتند همان گونه که قاریان قرآن مواضع سجود قرآن را می دانند ما نیز مواضع سجود شعر را می دانیم. آنگاه ابن ابی الحدید می افزاید سزاوار است تمام فصحای عرب اجتماع کنند و این خطبه بر آنها خوانده شود و به جهت عظمت آن (برای آفریدگار) سجده کنند.

آنگاه اضافه می کند: من به راستی بسیار تعجب می کنم از کسی که درباره جنگ خطبه ای می خواند که نشان می دهد طبع او همانند شیران است. سپس همان کس خطبه ای می خواند که نشان می دهد طبع او همچون زاهدی است که چشم از دنیا پوشیده که نه در عمر خود خونی ریخته و نه گوشت حیوانی خورده است، و یا همانند مسیح ابن مریم اسطوره زهد و ترک دنیا بود. از همه جالب تر اینکه می گوید: من به کسی که به همه امتها سوگند می خورد، قسم یاد می کنم که در طول 50 سال از عمرم بیش از هزار بار این خطبه را خوانده ام و هیچ زمان نبوده، که به هنگام تلاوت این خطبه در من اثری از خوف و پند و موعظه و لرزش در اندام من حاصل نشود. واعظان و خطبا و فصحا در این زمینه بسیار سخن گفته اند و من بارها آنها را بررسی کرده ام; ولی هیچ کدام از آنها تأثیر این خطبه را در من نداشته است.(1)

با توجّه به آنچه گفته شد سزاوار است هنگام شرح و تفصیل این خطبه به عمق سخنان امام(علیه السلام) بیندیشیم و بهره کافی از آن ببریم و آثار آن را در روح و جان خود احساس کنیم.

همان گونه که در عنوان خطبه آمد این سخن در واقع تفسیری است برای دو آیه آغاز سوره تکاثر (أَلْهَاکُمْ التَّکَاثُرُ * حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقَابرَ).

نخست یک نظری اجمالی به تفسیر این دو آیه بیفکنیم:

  1. مفسّران معروف، دو تفسیر برای آن ذکر کرده اند: الف. منظور آن است که فزون طلبی شما را از خدا و قیامت غافل ساخت تا زمانی که از دنیا بروید و به قبرها سپرده شوید. ب. منظور آن است که فزونی طلبی و تفاخر شما را از خدا و قیامت غافل ساخت تا آنجا که برای اثبات برتری خود به زیارت و دیدار قبرها رفتید و هر یک قبور مردگان خود را برشمردید تا برتری خود را ثابت کنید.

به یقین تفسیر دوم صحیح تر است، زیرا اوّلا زیارت قبور به معنای دفن شدن در قبرها معنای بسیار بعیدی است و دیگر اینکه اگر تفسیر اوّل صحیح باشد باید بگوید: «تزوروا القبور» یعنی فعل به صورت مضارع باشد نه ماضی، زیرا فرض بر این است که مخاطبان زنده اند. سخن امام در این خطبه نیز بر محور دوم دور می زند و این خود دلیل روشن بر ترجیح این تفسیر است.

امام(علیه السلام) نخست می فرماید: «شگفتا! چه هدف و مقصد بسیار دوری و چه زیارت کنندگان غافلی و چه افتخار موهوم و نفرت انگیزی»; (یَا لَهُ مَرَاماً(2) مَا أَبْعَدَهُ! وَ زَوْراً(3) مَا أَغْفَلَهُ! وَ خَطَراً(4) مَا أَفْظَعَهُ!(5)).

آری استخوانهای پوسیده در زیر خاک و بدنهایی که مور و مار به آن در آویخته چیزی نیست که به آن افتخار کنند چه خوب بود به جای این افتخارات موهوم عبرت می گرفتند و فردای خود را در زیر خروارها خاک در گورهایی سرد و خاموش و بریده از همه بستگان و دوستان با چشم خود می دیدند و از این خواب سنگین غفلت بیدار می شدند. از همین رو امام(علیه السلام) در ادامه این سخن می فرماید: «آنها (در حال زیارت قبور) همه جا را از پیشینیان خود خالی دیدند چه عبرت بزرگی (ولی این غافلان بیدار نشدند) آنها به سراغ کسانی رفتند که بسیار از دسترسشان دورند (و یک عالم میان آنها فاصله است)»; (لَقَد اسْتَخْلَوْا(6) مِنْهُمْ أَیَّ مُدَّکِر، وَ تَنَاوَشُوهُمْ(7) مِنْ مَکَان بَعِید!).

بعضی از مفسّران جمله (لَقَد اسْتَخْلَوْا) را چنین تفسیر کرده اند: «آنها به یاد کسانی افتادند که مدتها پیش در گذشته و خاک شده اند» (در تفسیر اوّل «استَخْلَوْا» به معنای خالی دیدن جای آنها و در تفسیر دوم به معنای یاد کردن از گذشتگان است).

سپس در ادامه این سخن آنها را ملامت و سرزنش شدید می کند و می فرماید: «آیا به گورها و محل سقوط اجساد پدرانشان افتخار می کنند یا با شمارش تعداد مردگان فزونی می طلبند؟!» ; (أَفَبمَصَارِعِ آبَائِهِمْ یَفْخَرُونَ! أَمْ بعَدید الْهَلْکَی یَتَکَاثَرُونَ!)

انسان چه اندازه بی خبر باشد که بخواهد به آن استخوانهای پوسیده افتخار کند و مردگان متلاشی شده را در صف زندگان قرار دهد و آنها را دلیل بر فزونی جمعیّت خویش بشمارد. در ادامه می فرماید: «گویی آنها می خواهند اجساد بی جان و بدنهای بی روح و از کار افتاده را باز گردانند (چه خیال باطل و فکر محالی)»; (یَرْتَجِعُونَ مِنْهُمْ أَجْسَاداً خَوَتْ(8)، وَ حَرَکَات سَکَنَتْ).

نیز می افزاید: «اگر آن (اجساد بی جان واستخوانهای پوسیده) مایه عبرت گردد، سزاوارتر است تا مایه افتخار شود و اگر با توجّه به وضع آنان این بازماندگان، به آستانه تواضع و ذلت فرود آیند عاقلانه تر است از اینکه آنها را وسیله سربلندی و عزت بدانند»; (وَ لاََنْ یَکُونُوا عِبَراً، أَحَقُّ مِنْ أَنْ یَکُونُوا مُفْتَخَراً; وَ لاََنْ یَهْبطُوا بهِمْ جَنَابَ(9) ذلَّة، أَحْجَی(10) مِنْ أَنْ یَقُومُوا بهِمْ مَقَامَ عِزَّة!).

امام(علیه السلام) در این چند جمله بر این نکته پافشاری می کند که دیدگاه آنها درباره مردگان به کلی وارونه است و چنان از بیراهه می روند که زشت در نظرشان زیباست. آنها باید با دیده عبرت این گورستانهای خاموش را بنگرند; وضع نیاکان خود را در زیر خاکها مشاهده کنند و آینده خویش را با توجّه به قانون مرگ که هرگز استثنایی ندارد، بنگرند.

در حدیثی آمده است: هنگامی که علی(علیه السلام) با اصحاب خود به سوی میدان صفین می رفت، به ساباط مدائن و اطراف رسید (جایی که روزی مرکز یکی از قدرتمندترین حکومتها بود; ولی همه چیز از آن رخت بربست). ناگهان یکی از یاران حضرت در حالی که نگاه به آثار کسری می کرد یکی از اشعار عبرت انگیز معروف عرب را بر زبان جاری ساخت:

جَرَتِ الرِّیاحُ عَلی مَکانِ دیارِهِمْ *** فَکأنَّهُمْ کانُوا عَلی میعاد

بادها بر ویرانه های خانه ها و قصرهایشان می زود. گویی آنها قراری داشتند و بر سر قرارشان رفتند.

امام(علیه السلام) به این مقدار نیز قانع نشد و فرمود چرا این آیات قرآن را نخواندید: «(کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّات وَعُیُون وَزُرُوع وَمَقَام کَرِیم وَنَعْمَة کَانُوا فِیهَا فَاکِهِینَ * کَذلِکَ وَأَوْرَثْنَاهَا قَوْماً آخَرِینَ); چه بسیار باغها و چشمه هایی که خود به جای گذاشتند ـ وکشتزارها، قصرهای زیبا و گرانبها ـ و نعمتهای فراوان دیگری که در آن غرق بودند ـ آری این چنین بود سرنوشت آنان ما آنها را به ارث به اقوام دیگری دادیم».(11)(12)

در ادامه این سخن، امام(علیه السلام) به بیان این موضوع می پردازد که چرا به جای عبرت گرفتن از اجساد پوسیده اموات، آنها را وسیله تفاخر بر یکدیگر قرار دادند و می فرماید: «(آری!) این به علت آن است که آنها با چشمان کم نور به مردگان خود نگریستند و (بر اثر کوته بینی) در دریای جهل و غرور فرو رفتند»; (لَقَدْ نَظَرُوا إِلَیْهِمْ بأَبْصَارِ الْعَشْوَةِ، وَ ضَرَبُوا مِنْهُمْ فِی غَمْرَةِ جَهَالَة).

در ادامه این سخن می فرماید: «(آنها راهی برای بیدارشدن از این خواب غفلت داشتند; ولی از آن راه نرفتند) اگر شرح حال آنان را از عرصه های ویران شده آن دیار و خانه های خالی می پرسیدند در پاسخ به آنها می گفتند: آنها در زمین گم شدند (و اجسادشان خاک شد و خاک آنها پراکنده گشت); ولی شما از روی جهل همان مسیر آنها را ادامه دادید (در حالی که) از روی جمجمه هایشان عبور می کنید و روی اجسادشان زراعت می نمایید و از آنچه آنها باقی می گذاردند می خورید و در خانه های آنها که رو به ویرانی می رود سکونت می گزینید (شما بر آنها می گریید) در حالی که روزهایی که در میان شما و آنها قرار دارد بر شما می گریند و نوحه گری می کنند»; (وَ لَوِ اسْتَنْطَقُوا عَنْهُمْ عَرَصَاتِ تِلْکَ الدِّیَارِ الْخَاوِیَةِ، وَ الرُّبُوعِ(13) الْخَالِیَةِ، لَقَالَتْ: ذَهَبُوا فِی الاَْرْضِ ضُلاَّلاً(14)، وَ ذَهَبْتُمْ فِی أَعْقَابهِمْ جُهَّالاً، تَطَؤُونَ فِی هَامِهِمْ(15)، وَ تَسْتَنْبتُونَ(16) فِی أَجْسَادهِمْ، وَ تَرْتَعُونَ(17) فِیمَا لَفَظُوا(18)، وَتَسْکُنُونَ فِیَما خَرَّبُوا; وَ إِنَّمَا الاَْیَّامُ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ بَوَاک(19) وَ نَوَائِحُ(20) عَلَیْکُمْ).

جمله «ضَرَبُوا مِنْهُمْ فِی غَمْرَةِ جَهَالَة» اشاره به غرق شدن آنها در دریای جهالت است و «ضرب» به قرینه آخر این جمله، همان معنای غرق شدن را می رساند.

و جمله «تَطَؤُونَ فِی هَامِهِمْ» اشاره به این است که هنگامی که بدنهای انسانها می پوسد و خاک می شود بر اثر عوامل مختلف، همچون باد و باران و سیلاب و زیر و رو شدن زمین بوسیله انسانها، آن خاکها به روی زمین منتقل می شود و این انسانهای غافل از روی آن می گذرند و نمی دانند چه می کنند و ذکر «هام» (فرق سر) برای این است که مهم ترین جای بدن انسان، جمجمه اوست و گرنه تمام اجساد خاک شده زیر پای عابران است.

جمله «تَسْتَنْبتُونَ فِی أَجْسَادهِمْ» اشاره به این است که زارعان، بذرافشانی به روی زمینهایی می کنند که آمیخته با خاک جسدهای پیشینیان است و با این حال در خواب غفلتند.

جمله «تَرْتَعُونَ فِیمَا لَفَظُوا» گاه به آن معنا که در بالا گفتیم تفسیر شده (تَرْتَعُونَ به معنای بهره گرفتن و لَفَظُوا به معنای ترک کردن) و گاه گفته اند که از اجساد آنها، اجزایی پراکنده می شود و باغبانها ناآگاهانه نهال بر آن می نشانند و از میوه های آن بهره می گیرند.

جمله «تَسْکُنُونَ فِیمَا خَرَّبُوا» ممکن است اشاره به این باشد که آنها مدتی در این خانه های زیبا زندگی کردند و پس از آنکه رو به ویرانی گذارد آن را رها کردند و به زیر خاک رفتند و شما در آن ساکن شدید و بعضی از شارحان، جمله «خربوا» را به معنای خالی شدن از ساکنان تفسیر کرده اند، این احتمال نیز داده شده که منظور خراب بودن خانه ها به علت ترک ذکر خدا و عبادت بوده همان گونه که عمران وآبادی را در آیه شریفه (إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللهِ) (21) به عمران و آبادی با ذکر و عبادت خدا تفسیر کرده اند.

آری! آنها حق این مساکن را ادا نکردند و با غرور و غفلت و فراموش کردن ذکر خدا عملا آن را تخریب نمودند، هر چند به ظاهر آباد بود و به دست غافلان همچون خود سپردند و رفتند.

جمله «وَ إِنَّمَا الاَْیَّامُ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ بَوَاک» اشاره لطیفی به این نکته است که شما برای مردگان و از دست رفتگان اشک می ریزید و ناله سر می دهید; ولی روزگار برشما می گرید و نوحه گری می کند که چقدر از سرنوشت خود غافل و بی خبرید و فراموش می کنید که خودتان نیز باید این مسیر را به زودی طی کنید.(22)


پی نوشت:

  1. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 11، ص 152 به بعد (با تلخیص).

  2. «مرام» به معنای مقصد و هدف است و از ریشه «روم» بر وزن «قوم» به معنای خواستن و قصد کردن گرفته شده است.

  3. «زور» به معنای زیارت کننده است و بر مفرد و جمع هر دو اطلاق می شود.

  4. «خطر» گاه به معنای امر خطرناک و گاه به معنای امر مهم آمده است و در جمله بالا اشاره به معنای دوم است; یعنی آنها کثرت قبور مردگانشان را مهم می شمرند در حالی که افتخار موهوم و نفرت انگیزی است.

  5. «أفظع» از ریشه «فضاعت» به معنای نفرت انگیز و زشت بودن گرفته شده است.

  6. «استخلوا» از ریشه «خلوّ» بر وزن «غلوّ» به معنای خالی شدن و درگذشتن گرفته شده است.

  7. «تناوشوا» از ریشه «تناوش» و از «نوش» بر وزن «خوف» به معنای برگرفتن چیزی با سهولت یا با قدرت است و تناوش از مکان بعید به معنای دسترسی پیدا کردن از نقطه دور دست می باشد.

  8. «خوت» از ریشه «خوی» بر وزن «هوا» در اصل به معنای خالی شدن است و گاه به معنای ویران گشتن نیز آمده و در عبارت بالا منظور همان معنای دوم است.

  9. «جناب» از ریشه «جَنْب» به معنای پهلو گرفته شده. این واژه در معنای ناحیه و اطراف به کار می رود و جناب ذلّه در جمله بالا به همین معناست.

  10. «احجی» از واژه «حِجا» بر وزن «رضا» به معنای عقل است، بنابراین اَحجی به معنای عاقلانه تر است.

  11. دخان، آیه 25-28 .

  12. بحارالانوار، ج 68، ص 327 .

  13. «ربوع» جمع «ربع» بر وزن «رفع» به معنای خانه، اقامتگاه و پناهگاه است.

  14. «ضلال» جمع «ضال» به معنای گمراه است.

  15. «هام» جمع «هامة» به معنای سر یا قسمت بالای آن است.

  16. «تستنبتون» از ریشه «نبت» بر وزن «ضبط» به معنای روییدن گرفته شده و نبات به معنای گیاه است و استنبات به معنای زراعت کردن و طلب رویش است.

  17. «ترتعون» از ریشه «رتع»، بر وزن «قطع» در اصل به معنای چریدن و فراوان خوردن حیوانات است; ولی گاه در مورد انسان به معنای تفریح کردن و خورد و خوراک فراوان داشتن به کار می رود و در جمله مورد بحث، به معنای دوم است.

  18. «لَفَظُوا» از ریشه «لفظ» به معنای بیرون افکندن چیزی گرفته شده و غالباً به معنای بیرون انداختن از دهان بکار می رود و چون سخن از دهان بیرون می آید، از این رو به آن لفظ گفته می شود و در جمله بالا معنای اوّل اراده شده است.

  19. «بواک» جمع «باکیه» در اصل به معنای زنان گریه کن و سوگوار است.

  20. «نوائح» جمع «نائحه» به معنای زن نوحه گر است و تفاوت این دو، در این است که نوحه گری به معنای گریه با سر و صدا و ذکر الفاظ و مطالبی است در حالی که بکاء و گریه مفهوم عامی دارد.

  21. توبه، آیه 18 .

سند خطبه

:

این کلام را علی ابن محمد شاکر لیثی در کتاب عیون الحکم والمواعظ که در سال 453 هجری تألیف شده و قاعدتاً از سیّد رضی متأخر بوده است آورده؛ ولی تفاوت وتعبیرات در جمله های متعددی از این خطبه به خوبی نشان می دهد که آن را از منبع دیگری غیر از نهج البلاغه گرفته. ابن اثیر نیز در کتاب النهایه لغات پیچیده این خطبه را تفسیر کرده (واحتمالًا او هم منبع دیگری غیر از نهج البلاغه در دست داشته است. (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 145 با کمی تلخیص

)