[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) حین بلغه خبر الناکثین ببیعته و فیها یذم عملهم و یلزمهم دم عثمان و یتهدّدهم بالحرب:

ذمّ الناکثین:

أَلَا وَ إِنَّ الشَّیْطَانَ قَدْ [ذَمَرَ] ذَمَّرَ حِزْبَهُ وَ اسْتَجْلَبَ جَلَبَهُ، لِیَعُودَ الْجَوْرُ إِلَی أَوْطَانِهِ وَ یَرْجِعَ الْبَاطِلُ إِلَی نِصَابهِ؛ وَ اللَّهِ مَا أَنْکَرُوا عَلَیَّ مُنْکَراً وَ لَا جَعَلُوا بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ نَصِفاً.

دم عثمان:

وَ إِنَّهُمْ لَیَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَکُوهُ وَ دَماً هُمْ سَفَکُوهُ؛ [فَإِنْ] فَلَئِنْ کُنْتُ شَرِیکَهُمْ فِیهِ فَإِنَّ لَهُمْ لَنَصِیبَهُمْ مِنْهُ، وَ [إِنْ] لَئِنْ کَانُوا وَلُوهُ دُونِی فَمَا التَّبعَةُ إِلَّا عِنْدَهُمْ، وَ إِنَّ أَعْظَمَ حُجَّتِهِمْ لَعَلَی أَنْفُسهِمْ؛ یَرْتَضِعُونَ أُمّاً قَدْ فَطَمَتْ وَ یُحْیُونَ بدْعَةً قَدْ أُمِیتَتْ. یَا خَیْبَةَ الدَّاعِی، مَنْ دَعَا وَ إِلَامَ أُجِیبَ؟ وَ إِنِّی لَرَاضٍ بحُجَّةِ اللَّهِ عَلَیْهِمْ وَ عِلْمِهِ فِیهِمْ.[/hadith]

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص148

این خطبه با عبارت «الا و ان الشیطان قد ذمر حزبه» (آگاه باشید که همانا شیطان گروه خویش را برانگیخته است) شروع می شود. این خطبه آنچنان که قطب راوندی گفته و پنداشته است، از خطبه های ایراد شده در جنگ صفین نیست، بلکه از خطبه های جنگ جمل است و ابو مخنف که خدایش رحمت کناد بسیاری از آنرا نقل کرده است. او می گوید: مسافر بن عفیف بن ابی الاخنس نقل می کند که چون فرستادگان علی علیه السلام از پیش طلحه و زبیر و عایشه برگشتند و آنان به علی (ع) اعلان جنگ داده بودند، برخاست و حمد و ثنای خدا را بجا آورد و بر رسول خدا سلام و درود فرستاد و چنین گفت: ای مردم من این گروه را زیر نظر گرفتم و مدارا کردم که شاید تبهکاری را بس کنند و به حق باز گردند و در مورد پیمان گسلی ایشان آنان را سرزنش کردم و جور و ستم آنان را بر ایشان گفتم، ولی آزرم نکردند و اینک برای من پیام فرستاده اند که برای نیزه زدن به میدان روم و برای شمشیر زدن شکیبا باشم، و حال آنکه نفس تو آرزوهای یاوه به تو می دهد و ترا می فریبد. مادرشان بی فرزند گردد، مرا از دیرباز هیچگاه از جنگ و ضربه شمشیر نترسانده و بیم نداده اند آری: آن کس که با قبیله قاره مسابقه تیراندازی بدهد داد قبیله را می دهد. حال چون رعد و برق بانگی برآرند و بدرخشند. آنان از دیرباز مرا دیده اند و چگونگی حمله و کشتار مرا می شناسند.

مرا چگونه دیده اند من ابو الحسنم، همانی که تندی و تیزی حمله مشرکان را کند کرده و جماعت ایشان را پراکنده ساخته ام. امروز هم با همان دل با دشمن خود رویاروی خواهم شد و من به امید وعده یی هستم که پروردگار من برای نصرت و تأییدم داده است، و در کار خود که بر حق است یقین دارم و در مورد دین خود هیچ شبهه ندارم. ای مردم نه آن کس که استوار و پا برجاست از چنگال مرگ در امان است و نه آن کس که می گریزد می تواند مرگ را از تعقیب خود باز دارد و ناتوان سازد. از مرگ هیچ چاره و گریزگاهی نیست و آن کس که کشته هم نشود خواهد مرد. همانا بهترین مرگ کشته شدن است و سوگند به کسی که جان علی در دست اوست همانا هزار ضربه شمشیر سبک تر و آسان تر از یک مرگ در بستر است. بار خدایا طلحه پیمان و بیعت مرا گسست. او خود مردم را بر عثمان شوراند تا او را کشت و سپس تهمت ناروای کشتن او را به من بست. پروردگارا، او را مهلت مده. خداوندا زبیر پیوند خویشاوندی مرا برید و بیعت مرا شکست و دشمن مرا بر ضد من یاری داد، امروز به هر گونه که می خواهی شر او را از من کفایت فرمای. و سپس از منبر فرو آمد.

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص149

خطبه علی (ع) در مدینه در آغاز خلافت:

بدان که گفتار امیر المومنین علی علیه السلام و گفتار بیشتر یاران و کارگزارانش در جنگ جمل بر همین الفاظ و معانی که در این فصل خواهد آمد دور می زند، از جمله خطبه یی است که آنرا ابو الحسن علی بن محمد مدائنی از قول عبد الله بن جنادة نقل می کند که می گفته است: از حجاز به قصد رفتن به عراق حرکت کردم و این در آغاز خلافت علی (ع) بود. نخست به مکه رفتم و عمره گزاردم و سپس به مدینه آمدم و چون وارد مسجد پیامبر (ص) شدم، منادی مردم را به مسجد فرا خواند و مردم جمع شدند. علی علیه السلام در حالی که شمشیر بر دوش داشت آمد و همه نگاهها به سوی او کشیده شد. او نخست حمد و ثنای خدای را بر زبان آورد و بر پیامبر (ص) درود فرستاد و سپس چنین فرمود: اما بعد، چون خدای پیامبر خویش را که درودش بر او و خاندانش باد به سوی خود باز گرفت، ما با خود گفتیم که ما افراد خاندان و عترت و وارثان اوییم و از میان همه مردم، ما اولیای اوییم، و هیچکس با ما در مورد حکومت ستیز نخواهد کرد و هیچ آزمندی به حق ما طمع نخواهد بست، ولی ناگهان قوم ما در قبال ما خود را تراشیدند و حکومت پیامبر ما را از دست ما ربودند و غصب کردند و امارت برای کسی غیر از ما فراهم شد. ما رعیت شدیم آنچنان که هر ناتوانی در ما طمع بست و هر فرومایه و زبونی بر ما عزت و تکبر فروخت. چشمهای ما از این پیشامد گریست و سینه ها به بیم افتاد و جانها بی تابی کرد، و به خدا سوگند که اگر بیم جدایی و پراکندگی میان مسلمانان و اینکه کفر به قدرت خود برگردد و دین نابود شود نبود، ما به گونه دیگری- غیر از آنچه بودیم و تحمل کردیم- می بودیم. والیانی حکومت را عهده دار شدند که برای مردم خواهان خیر نبودند. و سپس ای مردم، شما مرا از خانه ام بیرون کشیدید و با من بیعت کردید در حالی که امیری بر شما را نمی پسندیدم،

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص150

زیرا فراست و زیرکی من آنچه را که در دلهای بسیاری از شما بود برای من گواهی می کرد. این دو مرد هم پیشاپیش همه بیعت کنندگان با من بیعت کردند و شما این موضوع را می دانید و اینک آن دو پیمان شکنی و مکر کردند و با عایشه به بصره رفته اند تا جمع شما را به پراکندگی بکشند و قدرت و شجاعت شما را میان خودتان رویاروی قرار دهند. پروردگارا ایشان را در قبال کاری که کرده اند سخت فروگیر و شکست و فرو افتادن آن دو را جبران مفرمای و لغزش آن دو را میامرز و آنان را به اندازه فاصله میان دو بار دوشیدن ناقه یی [اندکی ] مهلت مده، که آن دو اینک حقی را که خود آنرا رها کردند می طلبند و خونی را که خود آنرا بر زمین ریختند می خواهند. پروردگارا از تو می خواهم تا وعده خویش را برآری که خود فرموده ای و سخنت بر حق است که بر آن کس که ستم شود خدای او را نصرت خواهد داد. پروردگارا وعده خویش را برای من برآور و مرا به خودم وا مگذار که تو بر هر کاری توانایی. و سپس از منبر فرو آمد.

خطبه علی (ع) هنگام حرکت برای بصره:

کلبی روایت کرده است که چون علی علیه السلام آهنگ رفتن به بصره فرمود برخاست و برای مردم خطبه خواند و پس از حمد و ثنای خداوند و درود بر رسول خدا (ص) چنین فرمود: چون خداوند متعال پیامبرش را به سوی خود فرا گرفت، قریش در مورد حکومت بر ضد ما بپا خاست و ما را از حقی که به آن از همه مردم سزاوارتر بودیم باز داشت. و چنان دیدم که شکیبایی بر آن کار بهتر از پراکنده ساختن مسلمانان و ریختن خون ایشان است که بسیاری از مردم تازه مسلمان بودند و دین همچون مشگ آکنده از شیر بود که اندک غفلتی آنرا تباه می کرد و اندک تخلفی آنرا باژگونه می ساخت. گروهی حکومت را بدست گرفتند که در کار خود چندان کوششی نکردند و آنان به سرای دیگر که سرای جزاء است منتقل شدند و خداوند ولی ایشان است تا کارهای بد ایشان را پاکیزه فرماید و از لغزشهای ایشان در گذرد. ولی طلحه و زبیر

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص151

را چه می شود و آنان را که بر این حکومت راهی نیست یک سال و حتی یک ماه بر حکومت من شکیبایی نکردند و برانگیخته و از دایره فرمان بیرون شدند و در کاری با من به ستیز پرداختند که خداوند برای آن دو در آن راهی قرار نداده است، آن هم پس از اینکه با آزادی و بدون آنکه مجبور باشند بیعت کردند. اکنون از پستان مادری که شیرش باز گرفته شده است می خواهند شیر بخورند، و بدعتی را که مرده است می خواهند زنده کنند. آیا به گمان واهی خود خون عثمان را می خواهند که به خدا سوگند گرفتاری آن فقط نزد آنان و میان خودشان است و بزرگترین حجت و برهان آن دو به زیان خودشان است، و من به حجت خدا و رفتارش با آنان خشنودم. اکنون اگر تسلیم شوند و باز گردند، بهره آنان محرز است و جان خویش را به غنیمت خواهند برد که چه بزرگ غنیمتی است و اگر نپذیرند و سرپیچی کنند، من لبه شمشیر به ایشان خواهم داد و آن بهترین یاور حق و شفا دهنده باطل است و سپس از منبر فرو آمد.

خطبه علی (ع) در ذوقار:

ابو مخنف از زید بن صوحان نقل می کند که می گفته است: در ذوقار همراه علی علیه السلام بودم و او عمامه یی سیاه بسته بود و جامه یی سبز که به سیاهی می زد بر خود پیچیده و خطبه ایراد می کرد و چنین فرمود: سپاس و ستایش خدای را در هر کار و در همه حال به بامدادان و شامگاهان، و گواهی می دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و محمد بنده و رسول اوست که او را برای رحمت به بندگان و حیات بخشیدن به سرزمینها مبعوث فرموده است، به روزگاری که زمین از فتنه آکنده و آشفته بود و شیطان در همه جای آن پرستش می شد و دشمن خداوند - ابلیس-  بر عقاید مردمش چیره بود. محمد بن عبد الله بن عبد المطلب

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص152

همان بزرگواری است که خداوند به برکت وجودش آتشهای زمین را خاموش کرد و شراره های آنرا فرو نشاند و سران و سالارهای کفر را ریشه کن ساخت و کژی آنرا با او راست کرد، امام هدایت و پیامبر برگزیده بود، درود خداوند بر او و خاندانش باد.

و همانا آنچه را که به آن مأمور بود نیکو به انجام رساند و پیامهای پروردگار خویش را تبلیغ کرد و رساند و خداوند به برکت وجود او میان مردم را اصلاح فرمود و راهها را ایمن ساخت و خونها را محفوظ بداشت و میان دلهایی که نسبت به یکدیگر کینه های ژرف داشتند الفت داد، تا آنگاه که مرگ او فرا رسید و خداوند او را در کمال ستودگی به پیشگاه خود فرا گرفت. سپس مردم ابو بکر را به خلافت برگزیدند و او به اندازه توان کوشید و سپس ابو بکر عمر را به خلافت برگزید، او هم به اندازه توان خود کوشید و سپس مردم عثمان را به خلافت برگزیدند. او به شما دست یازید و دشنام داد و شما به او دشنام می دادید تا کارش آن چنان شد که شد. آنگاه پیش من آمدید که با من بیعت کنید، گفتم: مرا نیازی به خلافت نیست و به خانه خود رفتم. آمدید و مرا از خانه بیرون آورید. من دست خویش را جمع کردم و شما آنرا گشودید و برای بیعت چنان بر من ازدحام کردید و هجوم آوردید که پنداشتم قاتل من خواهید بود و برخی از شما قاتل برخی دیگر. با من بیعت کردید و من از آن شاد و خرم نبودم.

و خداوند سبحان می داند که من حکومت میان امت محمد (ص) را خوش نمی داشتم که خود از او شنیدم می فرمود: «هیچ والی عهده دار کاری از امت من نمی شود مگر اینکه روز قیامت در حالی که دستهایش بر گردنش بسته است او را پیش مردم می آورند و به کارنامه اش رسیدگی می شود، اگر عادل بوده باشد رهایی می یابد و اگر ستمگر بوده باشد زبون و هلاک می شود.» سرانجام سران شما هم بر من جمع شدند و طلحه و زبیر با من بیعت کردند و حال آنکه آثار مکر و فریب را در چهره شان و پیمان گسلی را در چشمهایشان می دیدم. سپس آن دو برای عمره گزاردن از من اجازه خواستند و به آن دو گفتم که قصدشان عمره گزاردن نیست. به مکه رفتند عایشه را به سبکی کشیدند و او را گول زدند و فرزندان آزاد شدگان از بردگی با آن دو همراه شدند و به بصره رفتند و مسلمانان را در آن شهر کشتند و گناه بزرگ انجام دادند. و چه جای شگفتی است که آن دو در فرمانبرداری از ابو بکر و عمر پایداری کردند و نسبت به من ستم روا داشتند و آن

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 153

دو می دانند که من فروتر از هیچیک نیستم و اگر می خواستم بگویم همانا می گفتم، معاویه از شام برای آن دو نامه یی نوشته و آنان را در آن گول زده بود و آنرا از من پوشیده داشتند. آن دو بیرون رفتند و به سفلگان چنین وانمود کردند که خون عثمان را طلب می کنند. به خدا سوگند که آن دو نتوانستند کار ناروایی را به من نسبت دهند و میان من و خودشان انصاف ندادند و همانا که خون عثمان بر عهده آن دو است و باید از آن دو مطالبه شود. این چه ادعای واهی و پوچی است به چه چیز فرا می خواند و به چه چیز می رسد به خدا سوگند که آن دو به گمراهی سخت و نادانی شگرف در افتاده اند و شیطان گروه خود را برای آن دو برانگیخته و سواران و پیادگان خود را گرد آن دو فراهم آورده است تا ستم را به جایگاه خود و باطل را به پایگاه خویش برساند.

علی (ع) آنگاه دستهای خویش را بلند کرد و عرضه داشت: پروردگارا، همانا که طلحه و زبیر از من بریدند [پیوند خویشاوندی مرا بریدند] و بر من ستم کردند و بر من شورش کردند و بیعت مرا گسستند. پروردگارا، آنچه را گره زده اند بگشای و آنچه را استوار کرده اند از هم گسسته فرمای و آن دو را هرگز میامرز و در آنچه کرده اند و آرزو بسته اند فرجامی ناخوش بهره شان فرمای.

ابو مخنف می گوید: در این هنگام مالک اشتر برخاست و چنین گفت: سپاس و ستایش خداوندی را که بر ما منت گزارد و افزونی فرمود و نسبت به ما احسان پسندیده معمول داشت. ای امیر المومنین سخن ترا شنیدیم و همانا درست می گویی و موفقی و تو پسر عمو و داماد و وصی پیامبر مایی و نخستین کسی هستی که او را تصدیق کرده و همراهش نماز گزارده ای. در همه جنگهای او شرکت کردی و در این مورد بر همه امت فضیلت داری. هر کس از تو پیروی کند به بهره خود رسیده و مژده رستگاری یافته است و آن کس که از فرمان تو سر پیچیده و از تو روی گردانده به جایگاه خویش در دوزخ روی کرده است. ای امیر المومنین سوگند به جان خودم که کار طلحه و زبیر و عایشه برای ما کار مهمی نیست و همانا آن دو مرد در آن کار در آمده اند و بدون اینکه تو بدعتی آورده و ستمی کرده باشی از تو جدا گشته اند، اگر می پندارند که خون عثمان را طلب می کنند باید نخست از خود قصاص بگیرند که آن دو نخستین کسانند که مردم را بر او شوراندند و آنان را به ریختن خونش وا داشتند، و خدا را گواه می گیرم که اگر به بیعتی که از آن بیرون رفته اند باز نگردند آن دو را به عثمان ملحق خواهیم ساخت که شمشیرهای ما بر دوشهای ماست و دلهای ما در سینه هایمان استوار است و ما امروز همانگونه ایم که دیروز بودیم. و سپس بر جای خود نشست.