[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) حین بلغه خبر الناکثین ببیعته و فیها یذم عملهم و یلزمهم دم عثمان و یتهدّدهم بالحرب:

ذمّ الناکثین:

أَلَا وَ إِنَّ الشَّیْطَانَ قَدْ [ذَمَرَ] ذَمَّرَ حِزْبَهُ وَ اسْتَجْلَبَ جَلَبَهُ، لِیَعُودَ الْجَوْرُ إِلَی أَوْطَانِهِ وَ یَرْجِعَ الْبَاطِلُ إِلَی نِصَابهِ؛ وَ اللَّهِ مَا أَنْکَرُوا عَلَیَّ مُنْکَراً وَ لَا جَعَلُوا بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ نَصِفاً.

دم عثمان:

وَ إِنَّهُمْ لَیَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَکُوهُ وَ دَماً هُمْ سَفَکُوهُ؛ [فَإِنْ] فَلَئِنْ کُنْتُ شَرِیکَهُمْ فِیهِ فَإِنَّ لَهُمْ لَنَصِیبَهُمْ مِنْهُ، وَ [إِنْ] لَئِنْ کَانُوا وَلُوهُ دُونِی فَمَا التَّبعَةُ إِلَّا عِنْدَهُمْ، وَ إِنَّ أَعْظَمَ حُجَّتِهِمْ لَعَلَی أَنْفُسهِمْ؛ یَرْتَضِعُونَ أُمّاً قَدْ فَطَمَتْ وَ یُحْیُونَ بدْعَةً قَدْ أُمِیتَتْ. یَا خَیْبَةَ الدَّاعِی، مَنْ دَعَا وَ إِلَامَ أُجِیبَ؟ وَ إِنِّی لَرَاضٍ بحُجَّةِ اللَّهِ عَلَیْهِمْ وَ عِلْمِهِ فِیهِمْ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 1، صفحة 668-662

بیشتر این خطبه از خطبه ای است که قبلًا یادآوری کردیم که وقتی امام (ع) شنید طلحه و زبیر بیعت خود را شکسته اند ایراد فرمود. در این خطبه کم و زیادی وجود دارد که سیّد رضی قبلًا بعضی از آنها را نقل کرده است هر چند که وی دلیل کم و زیادی و تکرار آن را بیان کرده، امّا ما تمام خطبه را نقل می کنیم تا به مقصود دست یابیم.

امام (ع) پس از حمد خدا و درود بر پیامبر (ص) خطبه را چنین ایراد می فرماید: مردم خداوند جهاد را واجب کرد و آن را بزرگ شمرد و یاری دهنده دینش قرار داد. سوگند به خدا دنیا و دین اصلاح نمی شود مگر با جهاد. شیطان جمعیّت خود را گرد آورده و لشکر و همه کسانی را که از او پیروی می کنند فراهم آورده است تا مرام و روش و نیرنگهای خود را بازگرداند و تجدید کند، من حرکتهایی را می بینم، سوگند به خدا طلحه و زبیر از هیچ کار ناپسندی در باره من دریغ نورزیدند و میان من و خود به انصاف رفتار نکردند، آنها طالب حقّی هستند که خود بدان عمل نکرده اند و از من قصاص خونی را می خواهند که خود ریخته اند، بر فرض که من شریک آنها در قتل عثمان باشم باز سهم آنها به عهده خودشان است. و اگر آنها به تنهایی عثمان را کشته باشند قصاص از آنها باید مطالبه شود. اوّلین نتیجه عدالتخواهی آنها بر علیه خودشان است. من از آنچه که انجام داده ام عذر نمی خواهم و از خود دور نمی کنم زیرا با یقین کاری را انجام می دهم، نه اشتباه می کنم و نه کسی می تواند من را به اشتباه بیندازد. آنها (طلحه و زبیر و ایادیشان) گروه سرکش و یاغی اند. 

اراذل و اوباش اطراف آنها را گرفته و سر و صدا راه انداخته اند، تاریکی و گمراهی اطراف آنها را گرفته تا باطل را به جایگاه اوّلش برگردانند. ای دعوت کننده فریبکار چه کسی را فرا می خوانی چیز ناآشنایی در کار نیست آنچه در پیش روست و روش معمول است جنگ در راه خداست. به خدا سوگند اگر جنگی پیش آید باطل رسوا می شود و زبانش قطع می گردد. اگر چنین وضعی پیش آید گمان نمی کنم راه روشنی در پیش داشته باشد. به خدا سوگند کسی را که کشته اند پیش از مرگ از گناهانش توبه نکرد و از خطاهایش پوزش نخواست و از شورشیان عذرخواهی نکرد تا بپذیرند و از آنها یاری نخواست تا یاریش کنند. سوگند به خدا برای آنها حوضی را پر آب کنم که کسی نتواند آن را خالی کند و از آنها که در آن افتاده اند کسی را نجات نیابد و از آن سودی نبرند. من به حجّتهای الهی و علم او در باره آنها راضیم. من آنها را به حقّ دعوت می کنم و عذرخواهیشان را می پذیرم پس اگر باز گردند و توبه کنند و حرف حق را بپذیرند و در پیشگاه خدا زاری کنند توبه قابل پذیرفتن است و از جانب من مزاحمتی نخواهد بود، و اگر امتناع ورزند تیزی شمشیر را بر آنها قرار خواهم داد که در این حالت شمشیر باطل را نابود و اهل ایمان را یاری می کند با هر نامه عملی نویسندگان آنها بر آنها شاهدند. به خدا سوگند زبیر و طلحه و عایشه می دانند که حق با من است و آنها بر باطلند. 

باید دانست که امام (ع) در آغاز به فضیلت جهاد توجّه داده است و مقصود امام (ع) بیان فرار مردم از جنگ با اهل بصره است. پس امام (ع) نخست به وجوب جهاد از جانب خداوند اشاره فرموده و کتاب خدا از آن پُر است چنان که می فرماید: «انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا ...» و امثال این نیز وارد شده است. 

پس از بیان وجوب جهاد، امام (ع) فضیلت جهاد را در پیشگاه خداوند تعالی بیان می فرماید و در این معنی سخن حق تعالی است: «لا یَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِی سَبیلِ اللَّهِ بأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ بأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسهِمْ عَلَی الْقاعِدینَ دَرَجَةً وَ کُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنی  وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَی الْقاعِدینَ أَجْراً عَظِیماً دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً». 

سپس امام (ع) اشاره فرموده است که خداوند جهاد را پیروزی دین خدا و یاور دین قرار داده است و این معنی از این آیه استفاده می شود که: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا....» مقصود از یاری خدا یاری دین خدا و بندگان شایسته اوست، زیرا خداوند بی نیاز مطلقی است که حاجتی به کمک و پشتیبان ندارد. سپس امام (ع) بدرستی سوگند یاد می کند که صلاح دین و دنیا ممکن نیست، مگر به جهاد، زیرا اگر جهاد در راه خدا و مقاومت دین داران نباشد زمین و شهرها خراب می شوند چنان که خدای تعالی فرموده است: فَهَزَمُوهُمْ بإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا یَشاءُ». 

امّا نظام یافتن دین روشن است، زیرا تلاش دشمنان دین در مورد براندازی آن ناکام می ماند، امّا کلام امام (ع) که فرمود شیطان گروه خود را بسیج کرده و جمعیّت خود را فراهم آورده است قبلًا توضیح داده شد. 

فرموده است: «لیعود له دینه و سنّته و خدعه»، 

توضیح کلام این است که نهایت سعی شیطان در وسوسه ای که می کند این است که فریبکاری را در میان مردم رواج دهد و روشهای باطلی که پیش از بعثت رسول (ص) دین و روش شیطان بوده است دوباره در جامعه برقرار سازد. 

تمام سخن امام (ع) برای این است که شنوندگان را به سمت خدا کوچ دهد و آنها را برای جنگ آماده سازد. 

فرموده است: «و قد رأیت امورا قد تمحّضت»، 

این سخن امام (ع) اشاره به بیان اموری است که آنان را به گریز از آن وا می دارد و آن امور احساس آن حضرت در باره مخالفت (ناکثین) و آمادگی آنها برای جنگ با آن حضرت بوده است. 

فرموده است: «و اللّه ما انکروا علیّ منکرا و لا جعلوا بینی و بینهم نصفا و انّهم... الی قوله سفکوه»، 

این سخن حضرت انکار ادّعای انجام امر ناشایستی بود که به آن حضرت نسبت می دادند و آن عبارت بود از قتل عثمان و سکوت آن حضرت در برابر قاتلان عثمان، که به نظر مخالفان، سکوت حضرت را در مقابل قاتلان عثمان امری ناشایست و از نظر دینی منکر می دانستند. 

امام (ع) اولًا پشت کردن به عثمان را که مخالفان کار منکری از آن حضرت می دانستند انکار فرمود و چون این کار از حضرت صادر نشده بود، این نسبت به آن حضرت افترا بوده و خود امر منکری است که مخالفان حضرت مرتکب شدند. و به این حقیقت اشاره می فرماید که اگر میان من و آنها میزان عدالتی برپا گردد. روشن می شود که آنها ادّعای باطلی دارند، زیرا آنها از من امر حقّی را مطالبه می کنند که خودشان آن را ترک کرده اند و قصاص خونی را می طلبند که خود ریخته اند. منظور از قصاص خون مطالبه خون عثمان می باشد که مخالفان حضرت او را مسئول می دانستند در حالی که خود شریک اصلی خون بودند. 

ابو جعفر طبری در تاریخ خود نقل کرده است که وقتی مردم تصمیم گرفتند تا عثمان را محاصره کنند امام (ع) برای کاری در خیبر بود و زمانی که به مدینه وارد شد مردم به منظور محاصره عثمان در خانه طلحه جمع شده بودند، عثمان کسی نزد آن حضرت فرستاد و از طلحه شکایت کرد. حضرت به فرستاده فرمود من چاره اندیشی خواهم کرد و سپس به خانه طلحه روانه شد، خانه او پر از جمعیت بود. حضرت به طلحه فرمود: این چه کاری است که در باره عثمان می کنی طلحه پاسخ داد ای أبا لحسن این تصمیمی است که گرفته شده. 

امام (ع) روانه بیت المال شود و فرمود تا در آن را باز کنند امّا کلید آن پیدا نشد، حضرت در آن را شکست و اموال آن را بین مردم تقسیم کرد. اطرافیان طلحه بعد از این ماجرا از اطراف او پراکنده شدند و او تنها ماند. عثمان از این پیشامد خوشحال شد. طلحه (که خود را تنها دید) پیش عثمان آمد و گفت: ای امیر المؤمنین من قصد انجام کاری را داشتم ولی خداوند بین من و آن کار فاصله انداخت و اینک برای توبه نزد تو آمده امد. عثمان گفت، برای توبه نیامده ای، چون شکست خورده ای آمده ای، خدا سزایت را بدهد. 

و باز طبری نقل کرده است که عثمان پنجاه هزار دینار یا درهم از طلحه طلبکار بود، روزی طلحه به عثمان گفت طلبت حاضر است بیا بگیر، عثمان به طلحه گفت آن پاداش جوانمردیت باشد. وقتی که عثمان به محاصره افتاد امام (ع) به طلحه گفت به خدا سوگندت می دهم آیا تو از جانب عثمان برخوردار نشدی طلحه گفت نه، به خدا قسم دست برنمی دارم تا این که حقّ بنی أمیه را بپردازد. بعد از این واقعه امام (ع) می فرمود: «بازخواست خدا بر این صعبه (طلحه) باد، عثمان به او بخشش کرد آنچه بخشش کرد و طلحه در باره او انجام داد آنچه انجام داد.»

نقل شده است در روز جنگ جمل وقتی که زبیر به میدان امام (ع) آمد، امام (ع) به وی فرمود چه چیز تو را به این کار وادار کرده است زبیر در پاسخ گفت مطالبه خون عثمان، امام (ع) به او فرمود تو و طلحه رهبری قتل عثمان را به عهده داشتید، توبه شما این است که خود را تسلیم ورثه عثمان کنید. دخالت طلحه و زبیر در قتل عثمان امری روشن است و ما این مقدّمه را برای اتمام حجّت علیه آنها نگاشتیم. 

فرموده است: «فلئن کنت شریکهم فیه فانّ لهم لنصیبهم منه و لئن کانوا ولّوه دونی فما التّبعة الّا عندهم»، 

این کلام امام (ع) برای اتمام حجّت آورده شده است. توضیح آن این است که (ناکثین) در قتل عثمان شرکت داشتند و هر کس که در قتل عثمان شرکت کرده، یا به کمک دیگران بوده است یا بدون کمک دیگران. و به هر حال آنها نمی توانند از دیگران قصاص خون را مطالبه کنند. طبق نظر آنها بر فرض که من شریک آنها در قتل عثمان باشم باز هم آنها خود شریک قتل عثمانند، پس بر آنها لازم است که خود را تسلیم صاحبان خون عثمان کنند. و اگر آنها بدون شرکت من عثمان را به قتل رسانده اند فقط آنها متّهم به قتل هستند و قصاص خون از آنها مطالبه می شود و اگر آنها می خواهند عدالت را برپا سازند باید خود را مؤاخذه کنند. این جمله امام (ع) توضیح دیگری برای اتمام حجّت است، یعنی عدالتی که آنها می پندارند طرفدار آن هستند شایسته است که اوّل در باره خود اجرا کنند. 

فرموده است: «و لا اعتذر ممّا فعلت و لا ابرء ممّا صنعت»،

یعنی کناره گیریی که من به هنگام قتل عثمان انجام دادم بر سبیل کوتاهی در وظیفه دینی نبود که موجب معذرت خواهی و تبرّی من شود. به خواست خدا معنی این سخن امام (ع) را بزودی توضیح خواهیم داد. 

فرموده است: «و انّ معی لبصیرتی ما لبست و لا لبّس علیّ» توضیح این سخن امام (ع) قبلًا گذشت (و نیازی به تکرار آن نیست). 

فرموده است: «و انّها للفئة الباغیة فیها الحمّ و الحمّة»، 

دو لفظ «حمّ» و «حمّه» را برای افراد پست و رذل جامعه که برای جنگ با آن حضرت گرد هم آمده بودند استعاره آورده است. وجه استعاره شباهت آنهاست به تفاله دنبه که روغن آنها را گرفته اند و فایده ای ندارد. و منظور امام (ع) از کلمات: طالت جلّبها، بلند کردن سر و صداست و آن کنایه از این سخن است که امام (ع) را به جنگ تهدید کرده و او را می ترسانند. 

فرموده است: «انکفّت جونتها»، 

یعنی جمعیّت فراوانی گرد آورده بودند و آن کنایه از این است که جمعیّت خود را برای مقصودی که داشتند جمع آوری کرده بودند. 

فرموده است: «یرتضعون امّا قد فطمت»، 

امام (ع) «امّ» را برای خود یا برای خلافت استعاره آورده است، در این صورت بیت المال به منزله شیر و مسلمانان به منزله بچّه های شیرخوار بیت المال اند. و شیر خوردن مردم از پستان بیت المال که اکنون خشک شده، کنایه است از تقاضای عده ای از مردم برای دریافت بخششهای و هدایا از بیت المال، چنان که عثمان به آنها بخشش و هدایا می داد و در این راه بعضی را بر بعضی برتری می بخشید. ولی امام (ع) این کار را منع کرد. 

فرموده است: «و یحیون بدعة قد امیتت»، 

این کلام امام (ع) اشاره به همین فزون طلبی بی دلیل است که بر خلاف سنّت رسول خدا (ص) و دو خلیفه اوّل بوده است و بدعتی است در مقابل سنّت و مقصود از «اماتتها» کنار گذاشتن این بدعت است به وسیله امام (ع) در زمان خلافتش. 

فرموده است: «لیعودنّ الباطل فی نصابه»، 

این جمله امام (ع) ترساندن مردم است از بازگشت به دوران باطل جاهلیّت و بدین سبب شنوندگان را برای جنگ بسیج می کند. 

فرموده است: «یا خیبة الدّاعی من دعا»، 

این جمله به منزله تعجّب از فریبکاری بزرگی است که دعوت کنندگان مردم برای جنگ با آن حضرت به راه انداخته بودند، و جمله «من دعا» و «ما اجیب»، پرسشی است بر سبیل تحقیر دعوت شدگان به جنگ و یارانشان، زیرا مردم عوام و بی اراده را جمع کرده بودند و دعوت برای یاری چیزی می کردند که باطل بود.