[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) یصف جوهر الرسول، و یصف العلماء، و یعظ بالتقوی:

وَ أَشْهَدُ أَنَّهُ عَدْلٌ عَدَلَ وَ حَکَمٌ فَصَلَ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ سَیِّدُ عِبَادهٌِ؛ کُلَّمَا نَسَخَ اللَّهُ الْخَلْقَ فِرْقَتَیْنِ جَعَلَهُ فِی خَیْرِهِمَا، لَمْ یُسْهِمْ فِیهِ عَاهِرٌ وَ لَا ضَرَبَ فِیهِ فَاجِر. أَلَا وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدْ جَعَلَ لِلْخَیْرِ أَهْلًا وَ لِلْحَقِّ دَعَائِمَ وَ لِلطَّاعَةِ عِصَماً، وَ إِنَّ لَکُمْ عِنْدَ کُلِّ طَاعَةٍ عَوْناً مِنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ یَقُولُ عَلَی الْأَلْسنَةِ وَ یُثَبِّتُ [بهِ] الْأَفْئِدَةَ، فِیهِ کِفَاءٌ لِمُکْتَفٍ وَ شفَاءٌ لِمُشْتَفٍ.[/hadith]

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص149

از سخنان آن حضرت (ع) این خطبه با عبارت «و اشهد انه عدل عدل و حکم فصل» (گواهی میدهم که او خداوند عادل است که دادگری کند و داوری است که حق را از باطل جدا کند» شروع میشود. ابن ابی الحدید پس از بیان مقدمه یی نسبتا کوتاه در مورد اینکه پیامبر (ص) سرور همه بندگان خداوند است و آوردن شواهدی از حدیث و طرح ادعای گروهی که با این فرض مخالفت ورزیده و از قول پیامبر نقل کرده اند که فرموده است «مرا بر برادرم یونس بن متی تفضیل و برتری مدهید» و پاسخ به آن به این صورت که اسناد این خبر نادرست است و اگر درست هم باشد سخنی است که پیامبر (ص) از قول عیسی علیه السلام نقل فرموده اند و توضیح درباره طهارت نسب پیامبر و اینکه

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص150

هیچیک از نیاکان مادری و پدری آن حضرت زنازاده نبوده اند مطالب تاریخی زیر را بیان داشته است.

ذکر پاره یی از طعنه های نسب و سخنی از جاحظ در این مورد:

در سخن علی علیه السلام رمزی است در مورد گروهی از صحابه که در نسب ایشان سخن است. چنانکه گفته میشود که خاندان سعد بن ابی وقاص از تیره بنی زهرة بن کلاب نیستند و از بنی عذره و از قحطانی ها هستند، و یا اینکه گفته اند خاندان زبیر بن عوام از سرزمین مصر و از قبطی هایند و از خاندان بنی اسد بن عبد العزی نیستند.

هیثم بن عدی در کتاب مثالب العرب میگوید: خویلد بن اسد بن عبد العزی به مصر آمد و از مصر با برده خود عوام برگشت و سپس او را به پسر خواندگی گرفت و حسان بن ثابت ضمن آنکه خاندان عوام را هجو میکند چنین میگوید: «ای بنی اسد، آل خویلد را چه میشود که همه روزه شوق آهنگ به قبط دارند...» همانگونه که درباره گروهی دیگر هم از صحابه چنین گفته اند و ما این کتاب را فراتر از آن میداریم که طعنه هایی را که در نسب آنان زده شده است بیاوریم، تا نسبت به ما این گمان برده نشود که گفتگو در مورد نسب مردم را دوست میداریم.

شیخ ما ابو عثمان جاحظ در کتاب مفاخرات قریش میگوید: در یاد کردن و بر شمردن عیوب در انسان خیری نیست، مگر در حد ضرورت، و هرگز کتابهای مثالب را نمیابیم که کسی جز افراد پست و وابسته و شعوبی نوشته باشد، و افراد صحیح النسب و کم حسد را ندیده ام که چنان کتابهایی بنویسند، و گاه چنان است که نقل فحش ناپسندتر و زشت تر از خود فحش است و نقل دروغ ناپسندتر از دروغ. وانگهی پیامبر (ص) فرموده اند «از خفتگان در گور در گذرید» و همچنین فرموده اند «با دشنام دادن به مردگان زندگان را میازارید» و در مثل آمده است «از شر شنیدنش

 جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5    ، صفحه ی 151

تو را کفایت کرد». نیز گفته اند آن کس که پیامی را به تو میرساند همو آن را به گوش تو خواهد رساند، و گفته اند هر کس در جستجوی عیبی باشد آن را میابد و نابغه در این مورد چنین سروده است: «نمیتوانی برادری را که در او خاک آلودگی فراهم نبینی داشته باشی، آخر چه کسی کاملا مهذب و پاکیزه است».

ابو عثمان جاحظ میگوید: به عمر بن خطاب خبر رسید که گروهی از راویان اشعار و آگاهان از اخبار بر مردم خرده میگیرند و در مورد گذشتگان و نیاکان ایشان آنان را سرزنش میکنند. او روی منبر ایستاد و گفت: از بر شمردن و یاد کردن معایب و بحث و جستجو در مورد ریشه ها خودداری کنید که اگر هم اکنون بگویم امروز از این درهای مسجد هیچ کس جز کسی که هیچ عیب و ننگی در او نیست بیرون نرود یک تن از شما نمیتواند از این درها بیرون رود. مردی از قریش، که خوش نداریم نامش را ببریم، برخاست و گفت: ای امیر المومنین در آن صورت من و تو بیرون میرویم عمر گفت: یاوه میگویی که در آن صورت به تو خواهند گفت «ای آهنگر، پسر آهنگر بر جای خود بنشین.»

میگویم: مردی که برخاست مهاجر پسر خالد بن ولید بن مغیره مخزومی بود. عمر او را به دو سبب خوش نمیداشت یکی اینکه نسبت به پدرش خالد کینه داشت، دیگر آنکه مهاجر به راستی از شیفتگان و معتقدان به علی بود و حال آنکه برادرش عبد الرحمن پسر خالد بر خلاف او بود. در جنگ صفین مهاجر همراه علی علیه السلام و عبد الرحمان همراه معاویه بود. در جنگ جمل نیز مهاجر همراه علی علیه السلام بود و در آن روز یک چشمش از حدقه بیرون آمده بود. ظاهرا [این ماجرا] چنین است که به عمر خبر رسیده بود که مهاجران چنان می گوید. پدر بزرگ مهاجر یعنی ولید بن مغیره با همه جلال و شکوهی که میان قریش داشت و او را «ریحانه قریش» و «عدل» و «بی همتا» نام نهاده بودند هنر آهنگری را نیکو میدانست، زره و برخی سلاحهای دیگر را به دست خویش میساخت. این موضوع را عبد الله بن قتیبة از قول خود ولید در کتاب المعارف آورده است. ابو الحسن مدائنی هم این خبر را در کتاب امهات الخلفاء روایت کرده و گفته

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص152

است: در حضور جعفر بن محمد علیه السلام در مدینه آن را نقل کرده و ایشان فرموده است ای برادرزاده، او را سرزنش مکن که ترسیده است خودش را در مورد داستان نفیل بن عبد العزی و صهاک کنیز زبیر بن عبد المطلب سرزنش کنند و سپس فرمود خدا عمر را رحمت کند که از سنت تجاوز نمیکرد. و این آیه را تلاوت کرد. «آنان که دوست دارند کار زشت میان آنان که ایمان آورده اند شایع شود، برای ایشان عذابی دردناک خواهد بود».

اما سخن ابن جریر آملی طبرستانی در کتاب المسترشد که میگوید، عثمان پدر ابو بکر صدیق [ابو قحافه ] با ام الخیر دختر خواهر خود ازدواج کرده بود، صحیح نیست بلکه ام الخیر دختر عموی ابو قحافه بوده است. او دختر صخر بن عامر است و ابو قحافه پسر عمرو بن عامر است و جای شگفتی است که فضلای امامیه بدون تحقیق در این مورد و مراجعه به کتابهای انساب از این گفتار او پیروی کرده اند و چگونه تصور این واقعه میان قریش ممکن است که نه مجوسی بوده اند و نه یهودی و در مذهب آنان ازدواج با خواهرزاده و برادرزاده روا نبوده است.