[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) یصف جوهر الرسول، و یصف العلماء، و یعظ بالتقوی:

وَ أَشْهَدُ أَنَّهُ عَدْلٌ عَدَلَ وَ حَکَمٌ فَصَلَ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ سَیِّدُ عِبَادهٌِ؛ کُلَّمَا نَسَخَ اللَّهُ الْخَلْقَ فِرْقَتَیْنِ جَعَلَهُ فِی خَیْرِهِمَا، لَمْ یُسْهِمْ فِیهِ عَاهِرٌ وَ لَا ضَرَبَ فِیهِ فَاجِر. أَلَا وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدْ جَعَلَ لِلْخَیْرِ أَهْلًا وَ لِلْحَقِّ دَعَائِمَ وَ لِلطَّاعَةِ عِصَماً، وَ إِنَّ لَکُمْ عِنْدَ کُلِّ طَاعَةٍ عَوْناً مِنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ یَقُولُ عَلَی الْأَلْسنَةِ وَ یُثَبِّتُ [بهِ] الْأَفْئِدَةَ، فِیهِ کِفَاءٌ لِمُکْتَفٍ وَ شفَاءٌ لِمُشْتَفٍ.[/hadith]

امام (ع) در آغاز این خطبه از باب مجاز، لفظ «عدل» را به جای «عادل» آورده است، یعنی لازم را ذکر و ملزوم را اراده فرموده است.

جریان عدل در سراسر عالم هستی خدای متعال نظر به علم و آگاهیش بر همه چیز، حکومت و قضایش عادلانه است و هر دستوری که صادر می فرماید بر طبق نظام کلی آفرینش و حکمت بالغه اوست، و این مطلب شامل تمام موجودات می شود زیرا همه چیز به فرمان او به وجود می آیند، در این جا شارح اشکالی را که برای بعضی در مورد همگانی بودن عدل به وجود می آید پاسخ می گوید: اشکال آن است که در عالم طبیعت امور جزئی وجود دارد که شرّ به شمار می آیند و بر حسب صورت ستم است (افراد ستمگر، باد، طوفان، زمین لرزه ها)، جواب آن است که اینها شرّ و فساد مطلق نیستند بلکه هر کدام نسبی است یعنی نسبت به بعضی از امور و برخی اشخاص شرّاند، و با این حال اینها از لوازم عدل و خیر هستند زیرا بدون آن، وجود خیر و عدل امکان ندارد، چنان که انسان، وقتی انسان است که دارای قوای خشم و شهوت نیز باشد، که این صفات اندکی فساد و شرّ به همراه دارد، و چون خیر بیشتر از شرّ است و رها کردن خیر بسیار به خاطر شر اندک خود شرّی بزرگ در برابر بخشش و حکمت خداوند است، بنا بر این وجود این شرور جزئی لازم است و لطمه ای به نظام عدل کلّی در جهان آفرینش وارد نمی آورد.

امام (ع) با گفتار خود: عدل اشاره به این مطلب فرموده است که هم اکنون در عالم نظام عدل موجود و بر قرار است، و با عبارت سیّد عباده به سخن خود پیامبر اشاره کرده که فرموده است: «من سرور اولاد آدم هستم ولی این مایه افتخار من نیست.»

«کلما نسخ اللَّه الخلق فرقتین»،

منظور حضرت آن است که مردم هر زمانی به دو گروه خیر و شرّ تقسیم می شوند. چون تقسیم کردن هر چیز موجب تغییر در ذات مقسوم و از بین رفتن حالت یگانگی و وحدت آن است. لذا امام در این عبارت کلمه نسخ را که به معنای نابودی و زوال است، به معنای تقسیم به کار برده و فرموده است: خداوند جامعه را به دو گروه: خیر و شرّ تقسیم کرده است.

«جعله فی خیرهما»،

این سخن امام نیز اشاره به کلام دیگری از خود پیامبر است که مطّلب بن ابی وداعه از آن حضرت نقل کرده است که فرمود: من محمّد پسر عبد المطّلب هستم، خدا که آفریدگان خویش را بیافرید، مرا از بهترین آنها قرار داد، آن گاه گروه دوم را به دو قسمت تقسیم کرد و مرا در میان بهترین آنان قرار داد، و گروه اخیر را چند قبیله کرد و من را در قبیله بهتر قرار داد، سپس آن قبیله را به خانواده هایی تقسیم فرمود و مرا در بهترین خانواده به وجود آورد، بنا بر این من از نظر خانوادگی و ویژگیهای روحی و نفسانی از همه شما برتر و بهترم.

«لم یسهم فیه عاهر، و لا ضرب فیه فاجر»،

معنای این سخن امام این است که در نسب شریف پیامبر برای زناکار بهره ای نبوده و در اصل و ریشه او، گناه دخالت نداشته است «ضرب فی کذا بنصیب»، یعنی برای او در آن بهره ای است این دو جمله اشاره است به پاکی و طهارت و منزّه بودن اصل و ریشه و نژاد رسول خدا از آلودگی به زنا و فحشاء، چنان که از خود پیامبر نقل شده است که: پیوسته پروردگار متعال مرا از اصلاب پاک به رحمهای پاک منتقل کرده است، و نیز می فرماید: چون خداوند حضرت آدم را آفرید، نور وجود مرا در پیشانی او به ودیعت نهاد، و پیوسته آن را از صلب پدران نیکو به ارحام مادرانی پاک منتقل می کرد تا موقعی که به عبد المطلّب رسید و نیز آن حضرت فرموده است: «با پیوندی که شرعی بوده است زاده شده ام نه از راه نامشروع.»

«الا و انّ اللَّه... عصما»،

امام (ع) در این جمله. شنوندگان خود را تشویق و وادار می کند که پایه های استوار حقیقت بوده همواره مطیع فرمان خدا باشند تا سرانجام بتوانند خویش را اهل بهشت قرار دهند، و نیز در جمله «و انّ لکم... من اللَّه» با این بیان که برای آنها موقع اطاعت و عبادت الهی از ناحیه خداوند کمک و یاری می رسد، آنان را به پرستش حق تعالی و پیروی از فرمان او تشویق می کند، و ظاهرا مراد امام (ع) از کلمه عون (یاور)، قرآن کریم است.

«یقول علی الالسنه و یثبّت الافئده»،

حضرت در این دو جمله راههای گوناگون کمکهایی را که از طرف خدا در هنگام انجام دادن اعمال نیک به انسان می رسد بیان می فرماید: و آنها بر دو قسم است: زبانی و قلبی:

1-  وعده پاداشهای عظیمی که خداوند با زبان پیامبران خود به اطاعت کنندگان داده و آنان را ستایش فرموده، و به آنان مژده بهشت و رضوان داده است، و خود این نویدها انسان را در راه انجام دادن اطاعت و عبادت خدا تقویت و کمک می کند.

2-  کمکهایی که از ناحیه اطمینان و آرامش قلبی برای او پیدا می شود همان آمادگی وجودی او برای عبادت و آگاه شدن به اسرار علم الهی و کشف حقایق از کتاب خداوند می باشد چنان که می فرماید: «أَلا بذکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.»، و نیز می فرماید: «... کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بهِ فُؤادَکَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلًا.» بطور کلی آیات قرآن از یک طرف انسان را از عقوبت و کیفر کارهای ناپسند بر حذر می دارد و از طرفی با بیان پاداشهای اعمال نیک، دل آدمی را از غیر خدا می کند و به آرامشی که در سایه قرب الهی به سبب اطاعت و عبادت به دست می آید وادار می کند.

«فیه کفاء لمکتف و شفاء لمشتف»،

معنای این عبارت چنین است: هر کس طالب کمالات نفسانی و شفای بیماریهای درونی و خصوصیات اخلاقی است، بداند که این سخن او را کفایت و دردهای او را درمان می سازد.