[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) و هی کلمة جامعة للعِظة و الحکمة:

فَإِنَّ الْغَایَةَ أَمَامَکُمْ وَ إِنَّ وَرَاءَکُمُ السَّاعَةَُ تَحْدُوکُمْ، تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا، فَإِنَّمَا یُنْتَظَرُ بأَوَّلِکُمْ آخِرُکُمْ.

[قال السید الشریف أقول إن هذا الکلام لو وُزن بعد کلام الله سبحانه و بعد کلام رسول الله (صلی الله علیه وآله) بکل کلام لمال به راجحا و برز علیه سابقا. فأما قوله (علیه السلام) تخففوا تلحقوا، فما سمع کلام أقل منه مسموعا و لا أکثر منه محصولا و ما أبعد غورها من کلمة و أنقع نطفتها من حکمة و قد نبهنا فی کتاب الخصائص علی عظم قدرها و شرف جوهرها].[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه‏ السلام، ج‏2، ص: 22-15

 

سبکبار شوید تا به منزل برسید!

این کلام، بخشی از خطبه طولانی تر 167 است. همین جمله ها با تفاوت کمی، ضمن آن خطبه آمده است.

از کلام مرحوم سید رضی، استفاده می شود، که امام(علیه السلام) آن را در آغاز خلافت خویش بیان فرموده است، امّا از کتاب مطالب السئول(1) استفاده می شود که این خطبه دنباله خطبه گذشته است و همان مطالب را دنبال می کند.

این احتمال نیز وجود دارد که هر سه خطبه، یکجا از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) صادر شده و سپس به بخش های سه گانه، تقسیم شده است.

به هر حال، این بخش از خطبه ـ که چند جمله بیش نیست ـ به گفته سیدرضی، به قدری پرمحتوا و پرمعنا است که با هر کلامی، جز کلام خدا و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) مقایسه شود، بر آن پیشی می گیرد! و راستی که چنین است. این چه فصاحت و بلاغتی است که در جمله هایی کوتاه، حقایق چنان بلندی را مطرح می کند!

حضرت، نخست، مردم را به مسأله معاد و دادگاه بزرگ عدل الهی متوجّه می سازد و از این طریق، آنها را متوجّه مسؤولیت های بزرگی که در دوران خلافتش دارند، می کند و از هر گونه نفاق و دورویی و کارشکنی و اختلاف، برحذر می دارد و می فرماید: پایان کار (رستاخیز، قیامت، بهشت و دوزخ) در برابر شما است و عوامل مرگ، پیوسته شما را به پیش می راند; (فَإِنَّ الْغایَةَ أَمَامَکُمْ، وَ إِنَّ وَرَاءَکُمُ السّاعَةَ تَحْدُوکُمْ)(2).

تعبیر به «اَلْغایَة» (پایان کار) در مورد رستاخیز و بهشت و دوزخ، به خاطر آن است که زندگی این جهان، مقدمه ای است برای حیات ابدی در جهان دیگر.

این که می فرماید: «در پیش روی شما است»; یعنی، شکّ و تردیدی در آن وجود ندارد و هر که باشی و به هر کجا که برسی، سرانجامِ کار تو، آنجا است.

و تعبیر به «الساعة»، به گفته بعضی از شارحان نهج البلاغه، اشاره به قیامت صغرا، یعنی مرگ است.

این که می گوید: «پشت سر شما است» به خاطر آن است که عوامل مرگ، پشت سر انسان قرار دارد و انسان را از کودکی به جوانی و از جوانی به پیری و از پیری به پایان زندگی می راند.

بعضی نیز گفته اند که منظور از «الساعة»، ساعات شب و روز است که گویا، مانند مأموری، پشت سر انسان قرار گرفته و او را به سوی پایان زندگی می راند.

این دو تفسیر، تفاوت چندانی با هم ندارد و نتیجه هر دو، یکی است.

با توجه به این که «تَحْدُوکُمْ» از ماده «حدو» به معنای «راندن شتران با آواز مخصوص» است، این نکته به ذهن می رسد که گردش شب و روز و ماه و سال، گرچه انسان را به پایان زندگی نزدیک می کند، امّا چون آمیخته با زر و زیورها و سرگرمی های دنیا است، غافل کننده است.

در واقع، در این جمله کوتاه که در آغاز این کلام آمده، هم سخن از قیامت کبرا است و هم سخن از قیامت صغرا. و توجه به این دو، شنونده را آماده پذیرش سخنی که بعد از آن آمده، می کند.

حضرت، سپس این جمله کوتاه، ولی بسیار پرمعنا را بیان می فرماید: «سبکبار شوید تا به قافله برسید; «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا».

هنگامی که قافله ای به راه می افتد و گروهی در آن شرکت دارند، با رسیدن به گردنه های صعب العبور، گرانباران وامی مانند و از آنجا که قافله، نمی تواند برای مدّت طولانی، به خاطر یک نفر یا چند نفر توقّف کند، او را رها کرده، خود می روند. چنین کسی، طعمه خوبی برای دزدان و راهزنان یا گرگان بیابان است، ولی آنها که سبکبارند، در پیشاپیش قافله حرکت می کنند و زودتر از دیگران به منزل می رسند.

انسان ها، در زندگی این جهان، مسافرانی هستند که بار سفر بسته، به سوی سرمنزل مقصود (زندگی ابدی پس از مرگ) پیش می روند. آنها که بار خود را از متاع دنیا سنگین کنند، در فراز و نشیب زندگی می مانند و طعمه شیطان می شوند، ولی پارسایان و زاهدان، سبکبال، از تمام فراز و نشیب ها بسرعت می گذرند و به سعادت جاویدان می رسند.

در خطبه 204 ـ همان خطبه ای که بارها و بارها «حضرت علی(علیه السلام)» برای اصحابش ایراد می فرمود ـ نیز می خوانیم: تَجَهَّزُوا ـ رَحِمَکُمُ اللهُ ـ فَقَدْ نُودیَ فِیکُمْ بالرَّحیلِ وَ أقِلُّوا العُرْجَةَ عَلَی الدُّنیا ... فَإِنَّ أَمامَکُمْ عَقَبَةً کَؤُوداً وَ مَنازلَ مَخُوفَةً مَهُولَةً; خدای، شما را رحمت کند! آماده حرکت شدید که ندای رحیل و کوچ کردن، در میان شما داده شده است. علاقه به اقامتِ در دنیا را کم کنید... که گردنه های سخت و دشوار و منزلگاه های خوفناک در پیش دارید.

بعضی از شارحان نهج البلاغه، انسان ها را به مسافرانی تشبیه کرده اند که در یک سفر دریایی، گرفتار گرداب ها و امواج کوه پیکر می شوند که اگر کشتی خود را سبک نکنند، غرق شدن آنها حتمی است.

او می گوید: «گرداب»، امواج زندگی این دنیا است و «کشتی» قلب انسان است و «حبّ دنیا» آن را سنگین کرده، آماده غرق شدن می کند.(3)

حضرت دستور بالا را با این جمله تکمیل می فرماید: پیشینیان را برای رسیدن بازماندگان، نگه داشتند; «فَإِنَّما یُنْتَظَرُ بأَوَّلِکُمْ آخِرُکُمْ».

این جمله، اشاره به این دارد که مجموعه جهان بشریّت، در حکم قافله واحدی است که گروهی در پیشاپیش آن در حرکت بوده اند و گروهی در وسط و گروهی در آخر این قافله اند و همه، یک مسیر را طی می کنند و برای رستاخیز بزرگ به هم ملحق می شوند.

به تعبیر دیگر، قانون مرگ، استثنا بردار نیست و به یقین، در سرنوشت همه انسان ها، رقم زده شده است. بنابراین سرنوشت پیشینیان، هشداری برای بازماندگان و پیام روشنی برای همه انسان ها است.


نکته:

سرنوشت گرانباران!

مهم ترین عامل بدبختی و شکست گروهی از انسان ها، همان چیزی است که در این چند جمله کوتاه به آن اشاره شده است; یعنی، سنگین کردن بار خویش از اموری که هرگز، در زندگی ساده دنیا، به آن نیازی نیست.

مسافری را فرض کنید که برای سفری یک روزه، به راه می افتد. او، مقدار کمی نان و غذا و میوه، درست به اندازه سفر یک روزه، در دستمالی بسته، به همراه خود می برد. حال، مسافر دیگری را فرض کنید که ساک های متعدّدی، از موادّ مختلف غذایی و نان و آب انواع شیرینی ها و میوه ها را برای همین سفر یک روزه، بر دوش گرفته و حرکت می کند.

بدیهی است که مسافر نخست، با خاطری آسوده و بسیار راحت، با گامهایی استوار و سریع، به سوی مقصد می تازد، در حالی که مسافر دوم در همان نخستین فراز و نشیب، به نَفَسْ نَفَسْ افتاده، وامی ماند.

این سرنوشت کسانی است که اموال فراوان و زرق و برق بسیارِ متاع دنیا را گرد خود فراهم ساخته و شب و روز، در فکر حساب و کتاب و حفظ و نگهداری آن هستند و چنان مشغولند که نه تنها به فکر خدا و معاد نیستند، بلکه آرامش دنیا را نیز از دست می دهند.

در اینجا، بعضی از شارحان نهج البلاغه، داستانی را از سلمان فارسی نقل کرده اند که شاهد خوبی بر گفتار بالا است. فشرده آن چنین است:

هنگامی که سلمان فارسی، به عنوان استاندار مداین انتخاب شد، بر چهارپایی که داشت، سوار شد و به تنهایی، به راه افتاد. هنگامی که خبر آمدن او به مداین، در میان اهل شهر منتشر شد، قشرهای مختلف مردم، خود را برای استقبال از وی آماده کردند.(4)

مردم بر در دروازه شهر در انتظار بودند. پیرمردی را دیدند که بر چارپایش سوار است و تنها به شهر می آید. سؤال کردند: «ای پیرمرد! در راه، امیر ما را ندیدی؟» پرسید: «امیر شما کیست؟» گفتند: «امیر ما، سلمان فارسی، همان یار رسول خدا است».

گفت: «من امیر را نمی شناسم، ولی سلمان منم.»

همه، به احترام او، پیاده شدند و مرکب های خوب را پیش آوردند و از او تقاضا کردند که بر یکی از آنها سوار شود.

او گفت: «چهارپای خودم، برای من، از همه اینها بهتر است.»

به این ترتیب، همه به راه افتادند. هنگامی که وارد شهر شدند، گفتند: «باید در قصرِ استانداری، اِجلال نزول فرمایید.» سلمان گفت: «من به شما گفتم که امیر نیستم تا در دارالإماره منزل گزینم!»

او دکانی را در بازار انتخاب و از صاحب آن اجاره کرد و همان جا را مرکز حکومت و قضاوت خود قرار داد. وی تنها چیزی که با خود داشت، زیراندازی کوچک برای نشستن و ظرفی برای وضو گرفتن و عصایی برای راه رفتن بود.

در آن ایام که سلمان در آنجا حکومت می کرد، سیل شدیدی آمد و بخش عظیمی از شهر را فرا گرفت. فریاد مردم از هر سو بلند شد. گروهی فریاد می زدند: «فرزندان ما چه شد؟ بر سر خانواده ما چه آمد؟ اموال ما به چه سرنوشتی گرفتار شد؟» سلمان زیرانداز خود را بر دوش گرفت و ظرف آب و عصای خود را برداشت و بر یک بلندی قرار گرفت و فرمود: «هکَذا یَنْجُو الْمُخَفَّفُونَ یَوْمَ الْقیامَةِ»; این گونه، سبکباران، در روز قیامت، اهل نجات می شوند.(5)

بی شک، سلمان ـ که در جنگ احزاب، برای نجات لشکر اسلام، آن تدبیر ویژه را پیشنهاد کرد ـ کسی نبود که از حال مردم در آن شرایط غافل شود. هدف او از این کار، این بوده است که با روح تجمل پرستی ایرانیان آن روز در پایتخت بزرگ ساسانی مداین، به ستیز برخیزد و به آنها که غرقِ آن زندگی بسیار پرزرق و برق و اسراف کارانه بودند، هشدار دهد و عواقب شوم این گونه زندگانی را نشان دهد.

این، همان است که مولا علی(علیه السلام) در خطبه بالا، در جمله کوتاهی که دو کلمه بیش نیست، ولی یک دنیا معنا دارد، بیان فرموده است: «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا»; سبکبار شوید تا به منزل برسید!

اینک به سراغ کلام «شریف رضی» می رویم که بعد از ذکر این خطبه می گوید:

این گفتار امام (علیه السلام) جز سخن خدا و پیامبر اسلام، با هر سخنی سنجیده شود، بر آن، برتری خواهد داشت و از آن پیشی می گیرد. مخصوصاً جمله «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا» کلامی است که از آن کوتاه تر و پرمعناتر، شنیده نشده است. چه سخن ژرف و عمیقی! و چه جمله پرمعنا و حکمت آمیزی است! این کلام، که روح تشنه طالبان حکمت را سیراب می کند، در کتاب خصائص درباره اهمیت و عظمت این جمله بحث کرده ایم.


پی نوشت:

1 ـ منهاج البراعة، جلد 3، صفحه 301.

2 ـ «تحدوکم» از مادّه «حَدو» و «حُدی» به معنای راندن شتر همراه با آواز مخصوصی است که ساربان ها می خوانند، سپس بر معنای گسترده ترِ «مطلقِ راندن و سوق دادن» اطلاق شده است.

3 ـ معارج نهج البلاغه، محقق بیهقی، صفحه 109.

4 ـ توجه داشته باشید که امارت مداین، به معنای امارت بر تمام یا بخش عظیمی از ایران بود و انتخاب سلمان فارسی نیز انتخابی بجا و مناسب بود که به پذیرش اسلام واقعی از سوی ایرانیان کمک می کرد.

5 ـ منهاج البراعة، جلد 3، صفحه 304.