[hadith]أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ بتَقْوَی اللَّهِ، فَإِنَّهَا الزِّمَامُ وَ الْقِوَامُ، فَتَمَسَّکُوا بوَثَائِقِهَا وَ اعْتَصِمُوا بحَقَائِقِهَا، تَؤُلْ بکُمْ إِلَی أَکْنَانِ الدَّعَةِ وَ أَوْطَانِ السَّعَةِ وَ مَعَاقِلِ الْحِرْز وَ مَنَازلِ الْعِزِّ، فِی «یَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصَارُ» وَ تُظْلِمُ لَهُ الْأَقْطَارُ وَ تُعَطَّلُ فِیهِ صُرُومُ الْعِشَارِ وَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ، فَتَزْهَقُ کُلُّ مُهْجَةٍ وَ تَبْکَمُ کُلُّ لَهْجَةٍ وَ تَذلُّ الشُّمُّ الشَّوَامِخُ وَ الصُّمُّ الرَّوَاسخُ، فَیَصِیرُ صَلْدُهَا سَرَاباً [رَقْرَاقاً] رَقْرَقاً وَ مَعْهَدُهَا قَاعاً سَمْلَقاً، فَلَا شَفِیعٌ یَشْفَعُ وَ لَا حَمِیمٌ یَنْفَعُ وَ لَا مَعْذرَةٌ تَدْفَع.[/hadith]

امام (ع) پس از آن که خداوند را از آنچه سزاوار او نیست تنزیه، و به آنچه شایسته اوست توصیف می کند به تقوا و پرهیزگاری سفارش می کند و به بیان فضیلتها و آثار نیکوی آن می پردازد، واژه زمام را برای تقوا استعاره فرموده است.

زیرا پرهیزگاری مانند زمامی که بر ناقه است انسان را به راه حقّ می کشاند و او را از گرایش به سوی باطل باز می دارد، و مراد از این که تقوا قوام است این است که بنده را سالک راه خدا می گرداند و او را در این راه مقیم و پایبند می سازد، و در این جا قوام که مصدر است جانشین مقیم که اسم فاعل است شده است.

فرموده است: «فتمسّکوا بوثائقها».

یعنی به رشته های محکم آن چنگ زنید، و اینها همان عبادتهایی است که از اجزای تقوا به شمار است و تمسّک به آنها عبارت از مداومت و مواظبت بر این اعمال است، معنای «و اعتصموا بحقائقها» این است که این عبادتها را برای خداوند خالص گردانید و از شایبه ریا و نفاق پاکیزه سازید، زیرا خلوص در عبادت تنها طریقه رستگاری و راه رهایی از عذاب الهی است.

فرموده است: «تؤل بکم».

فعل تؤل مجزوم است زیرا در جواب فعل «تمسّکوا و اعتصموا» آمده است، منظور از «أکنان الدّعة» جاهایی است که از آلام حسّی و عقلی خالی و بر کنار باشد و این محلّها همان غرفه های بهشت و منازل آن است و مراد از «أوطان السّعة» نیز همینهاست، زیرا با در نظر گرفتن تنگنای قفس تن، و خانه های تنگ آتشین، غرفه های بهشت منزلگاههایی پر وسعت و فراخ، و پناهگاههایی امن و استوار از عذاب، و سراهای آبرو و عزّت در جوار رحمت پروردگار است.

فرموده است: «فی یوم...».

جار و مجرور مذکور متعلّق به تؤل می باشد، و منظور از آن روز رستاخیز است، صفاتی را که آن حضرت برای این روز بیان کرده همانهایی است که خداوند در قرآن کریم ذکر، و فرموده است: «إِنَّما یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصارُ» و «وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ» و «وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ» و «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسفُها رَبِّی نَسْفاً فَیَذَرُها...» و «فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ وَ لا صَدیقٍ حَمِیمٍ» و «فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذینَ ظَلَمُوا مَعْذرَتُهُمْ» اینها برخی از احوال هولناک روز قیامت محسوس است، امّا در باره قیامت معقول گروهی از سالکان گفته اند: هنگامی که انسان را مرگ فرا می رسد دیده دل را به سوی آنچه از اوضاع و احوال آخرت برای او منکشف می شود باز و خیره می کند، در این موقع همه جای دنیا در نظر او تاریک، و آنچه را پیش از این می دیده از چشم او ناپدید می گردد، و مال و منال یا شتران آبستن ده ماهه اش فراموش می شود، در این هنگام که منادی مرگ او را به سوی دیار آخرت می خواند جان از تنش بیرون می رود، و این دعوت را اجابت می گوید، و پس از این زبانش از کار می افتد، و به سبب مشاهده جمال عظمت حقّ و جلال کبریایی او، کوههای استوار سر بر افراشته در نظرش پست، و در برابر ملکوت قدرت او آن چنان نابرابر و ناچیز می گردد که گویا همه آن کوههای بلند و با عظمت از میان رفته و ناپدید شده، و به صورت سرابی که می درخشد و حقیقتی ندارد در آمده اند، همچنین به سبب توجّه به عالم ملکوت نظرش از جهان اجسام و جسمانیّات بریده می شود و آنچه را از این معموره به خاطر داشته به فرمان الهی و قهر و قدرت او همچون بیابانی صاف و هموار گشته است، در این موقع است که دست انسان از رسیدن به شفیعی که از او شفاعت کند، و دوستی که به دفاع از او پردازد کوتاه است، و هیچ عذری هم سودمند و پذیرفته نیست، و توفیق از خداوند است.