[hadith]أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ بتَقْوَی اللَّهِ، فَإِنَّهَا الزِّمَامُ وَ الْقِوَامُ، فَتَمَسَّکُوا بوَثَائِقِهَا وَ اعْتَصِمُوا بحَقَائِقِهَا، تَؤُلْ بکُمْ إِلَی أَکْنَانِ الدَّعَةِ وَ أَوْطَانِ السَّعَةِ وَ مَعَاقِلِ الْحِرْز وَ مَنَازلِ الْعِزِّ، فِی «یَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصَارُ» وَ تُظْلِمُ لَهُ الْأَقْطَارُ وَ تُعَطَّلُ فِیهِ صُرُومُ الْعِشَارِ وَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ، فَتَزْهَقُ کُلُّ مُهْجَةٍ وَ تَبْکَمُ کُلُّ لَهْجَةٍ وَ تَذلُّ الشُّمُّ الشَّوَامِخُ وَ الصُّمُّ الرَّوَاسخُ، فَیَصِیرُ صَلْدُهَا سَرَاباً [رَقْرَاقاً] رَقْرَقاً وَ مَعْهَدُهَا قَاعاً سَمْلَقاً، فَلَا شَفِیعٌ یَشْفَعُ وَ لَا حَمِیمٌ یَنْفَعُ وَ لَا مَعْذرَةٌ تَدْفَع.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه ‏السلام، ج‏7، ص: 643-638

دورنمای هول انگیز قیامت:

در این بخش از خطبه همه انسان ها را به تقوای الهی سفارش می کند و آثار مهم تقوا را بر می شمرد و می فرماید: «ای بندگان خدا، شما را به تقوا سفارش می کنم که زمام و مهار انسان و قوام زندگی اوست»; (أُوصِیکُمْ، عِبَادَ اللّهِ، بتَقْوَی اللّهِ، فَإِنَّها الزِّمامُ وَ الْقِوَامُ).

تعبیر به «زمام» که در اصل به معنای افسار است، اشاره به نیروی بازدارندگی تقواست که انسان را در برابر گناهان مهار می کند و از سقوط در پرتگاه های فساد و گناه و گرفتار شدن در دام شیطان و هوای نفس باز می دارد. «قوام» اشاره به این است که پایه های زندگی پاک و آمیخته با سعادت، بر آن استوار است و به تعبیر دیگر : تقوا از یک سو جنبه بازدارندگی دارد و از سوی دیگر جنبه سازندگی و هر گاه این دو، دست به دست هم بدهد سعادت و نجات انسان کامل می شود و در یک کلام با وجود تقوا، سعادت انسان از نظر مادی و معنوی کامل است.

بعضی از شارحان نهج البلاغه، «زمام» و «قوام» را مربوط به عبادات دانستند، در حالی که جمله از قبیل حذف متعلق است که عمومیت به مفهوم آن می بخشد و آیات قرآن نیز گواه بر این است که تقوا، هم سبب نجات در آخرت و هم مایه برکت در زندگی مادی دنیاست. از یک سو می فرماید: (تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادنَا مَنْ کَانَ تَقِیّاً)(1) و از سوی دیگر می فرماید : (وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَات مِّنَ السَّمَاءِ وَالاَْرْضِ).(2)

در ادامه سخن به عنوان توضیح و تأکید می افزاید: «به وسیله های مطمئن تقوا، تمسّک جویید و به حقایق آن، چنگ زنید تا شما را به سر منزل آرامش و جایگاه های پر وسعت و قلعه های محکم و سراهای عزت برساند»; (فَتَمَسَّکُوا بوَثَائِقِها(3)، وَ اعْتَصِمُوا بحَقَائِقِهَا(4)، تَؤُلْ(5) بکُمْ إِلَی أَکْنَانِ(6) الدَّعَةِ(7) وَ أَوْطَانِ السَّعَةِ، وَ مَعَاقِلِ(8) الْحِرْز وَ مَنَازلِ الْعِزِّ).

تعبیر به «وثائق» جمع وثیقه به معنای دستگیره محکم، اشاره به جنبه های ظاهری تقواست و تعبیر به «حقائق» جمع حقیقت اشاره به جنبه های واقعی آن است.

جمله های چهارگانه ای که در عبارت بالا به عنوان نتیجه (و جزای شرط مقدّر) ذکر شده، نشان می دهد که تمسّک به تقوا هم سبب آرامش است و هم گشایش و هم محفوظ ماندن از خطرات و هم برخورداری از عزّت.

آری! هنگامی که تقوا به معنای احساس مسئولیت الهی، بر جامعه حاکم شود، کمتر کسی به حقوق دیگری تجاوز می کند و دست به ظلم و ستم می آلاید که نتیجه آن آرامش است و هنگامی که تقوا به معنای وظیفه شناسی حاکم شود، جامعه روز به روز گسترش پیدامی کند و هنگامی که تقوا به معنای حالت بازدارندگی در مقابل دشمن، حاکم گردد، جامعه از شرّ آنان مصون خواهد ماند و مجموعه این امور مایه عزّت و آبرو و سربلندی است.

سپس امام(علیه السلام) در ادامه این سخن می افزاید : این آثار چهارگانه به طور کامل در آخرت تحقّق می یابد، نه به این معنا که این آثار، در زندگی دنیا هم نباشد، بلکه یعنی هدف اصلی و نهایی آنجاست. می فرماید : «این در روزی است که چشمها در آن خیره شود و از حرکت باز ایستد و همه اقطار جهان تیره و تار گردد و گله های شتران (نفیس ترین ثروت های عرب) بی صاحب ماند»; (فی (یَوْم تَشْخَصُ(9) فِیهِ الاَْبْصَارُ)، وَ تُظْلِمُ لَهُ الاَْقْطَارُ، وَ تُعَطَّلُ فِیهِ صُرُومُ(10) الْعِشَارِ(11)).

این اوصاف سه گانه مربوط به صیحه نخستین و زلزله پایان جهان است زیرا به قدری وحشتناک و دهشت آفرین است که همه کس همه چیز را جز خود فراموش می کند همانگونه که قرآن در ترسیمی گویا می گوید : «(یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَة عَمَّآ أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْل حَمْلَهَا وَتَرَی النَّاسَ سُکَارَی وَمَا هُمْ بسُکَارَی وَلکِنَّ عَذَابَ اللهِ شَدیدٌ); روزی که آن (زلزله رستاخیز) را می بینید هر مادر شیردهی، کودک شیرخوارش را فراموش می کند و هر بارداری جنین خود را بر زمین می نهد، و مردم را مست می بینی در حالی که مست نیستند ولی عذاب الهی شدید است».(12)

در ادامه این سخن امام(علیه السلام) گوشه های دیگری از آغاز رستاخیز را شرح می دهد که دلها را می لرزاند و افکار را حیران می سازد، می فرماید: «در آن هنگام در صور دمیده می شود، قلبها از کار می افتد، زبانها بند می آید، کوههای بلند فرو می ریزند و سنگهای محکم درهم می شکنند و آن سنگهای سخت چنان متلاشی و صاف می شود که همچون سرابی لرزان و متلألئی به نظر می آید و جای آنها، صاف و هموار می گردد که گویی هرگز کوهی در آنجا وجود نداشته است»; (وَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ، فَتُزْهَقُ(13) کُلُّ مُهْجَة(14)، وَ تَبْکَمُ(15) کُلُّ لَهْجَة، وَ تَذلُّ الشُّمُّ(16) الشَّوَامِخُ(17)، وَالصُّمُّ(18) الرَّوَاسخُ(19)، فَیَصِیرُ صَلْدُهَا(20) سَرَاباً رَقْرَقاً(21)، وَ مَعْهَدُهَا(22) قَاعاً(23) سَمْلَقاً(24)).

از مجموع آیات قرآن به خوبی استفاده می شود که دو نوع تحوّل شدید و تکان دهنده در پایان جهان و آستانه رستاخیز رخ می دهد که از آنها تعبیر به نفخ صور (دمیدن در شیپور) شده است، زیرا در گذشته هنگامی که می خواستند لشکر را به حرکت درآورند یا اعلام جنگ کنند یا از خواب بیدار نمایند شیپور بیداری یا شیپور حرکت یا جنگ نواخته می شد و با آهنگ های مختلفی که صدای شیپور داشت، مطلب به گوش می رسید، بنابراین نفخ صور به معنای آغاز تحوّلی عظیم است.

از آیات قرآن استفاده می شود که همراه نفخ صور اوّل، زلزله عظیمی در سراسر جهان رخ می دهد و همه موجودات زنده بر اثر شدّت آن، قالب تهی می کنند که این شیپور مرگ است. آیه شریفه (إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ * یَوْمَ تَرَوْنَهَا...)(25) نیز آیه (وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّمواتِ وَمَنْ فِی الاَْرْضِ...)(26) اشاره به همین نفخ صور است.

در نفخ صور دوم که همان شیپور تجدید حیات و زندگی است، تحوّل تازه ای رخ می دهد و بر ویرانه های جهان پیشین جهانی نو پدیدار می شود و مردگان از قبرها بر می خیزند و آماده حساب می شوند. در سوره «زلزال» اشاره به نفخه دوم شده، می فرماید: (إِذَا زُلْزلَتِ الاَْرْضُ زلْزَالَهَا وَأَخْرَجَتِ الاَْرْضُ أَثْقَالَهَا وَقَالَ الاِْنسَانُ مَا لَهَا * یَوْمَئِذ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا). همچنین در ادامه آیه 68 سوره زمر که در بالا آمد، می فرماید:«(ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَی فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنْظُرُونَ); سپس بار دیگر در صور دمیده می شود، ناگهان همه مردگان از قبر بر می خیزد و در انتظارند». آنچه امام در این بخش از خطبه بیان فرمود، اشاره به همان نفخ صور اوّل است که سبب ویرانی جهان، درهم شکستن کوه ها و محو شدن آثار آن و تحیّر عجیب انسان ها و سپس مرگ آنان می شود.

آنچه در ذیل این خطبه آمده اشاره به حوادث بعد از نفخ دوم است که می فرماید : «(در آن روز) نه شفیعی است که شفاعت کند و نه دوستی که سودی بخشد و نه عذر موجّهی که عذاب الهی را برطرف سازد»; (فَلاَ شَفِیعٌ یَشْفَعُ، وَ لاَ حَمِیمٌ یَنْفَعُ، وَ لاَ مَعْذرَةٌ تَدْفَعُ).

این سخن نیز برگرفته از آیات قرآن مجید است که می فرماید : «(مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیم وَلاَ شَفِیع یُطَاعُ); برای ستمگران نه دوست پر محبّتی است و نه شفاعت کننده ای که شفاعتش پذیرفته شود».(28) نیز می فرماید : «(فَیَوْمَئِذ لاَّ یَنفَعُ الَّذینَ ظَلَمُوا مَعْذرَتُهُمْ وَلاَ هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ); آن روز عذرخواهی ظالمان سودی به حالشان ندارد و توبه آنان پذیرفته نمی شود».(27)

بدیهی است عدم پذیرش معذرت همان گونه که از آیات بالا بر می آید، مخصوص کسانی است که با اعمال خود پلهای ارتباطی شفاعت پشت سر خود را ویران کرده اند; ولی آنان که راه شفاعت را بازگردانده اند، مشمول شفاعت خواهند شد. قرآن مجید می فرماید : «(وَلاَ یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضَی); و (شافعان) شفاعت نمی کنند مگر برای کسانی که خداوند راضی به شفاعت آنان است».(29)


پی نوشت:

  1. مریم، آیه 63 .

  2. اعراف، آیه 96 .

  3. «وثائق» جمع «وثیقه» چیزی است که بر آن تکیه و اعتماد می کنند.

  4. «حقائق» جمع حقیقت، معنای آن معروف و مشهور است; ولی بعضی از شارحان نهج البلاغه (ابن ابی الحدید) آن را به معنای رایت (پرچم) گرفته که در هیچ یک از منابع لغت پیدا نشده است.

  5. «تؤل» (که در اصل «تؤول» بوده و به جهت جزای شرط مقدّر واقع شدن، مجزوم شده و به صورت تؤلْ درآمده) از ریشه «اول» بر وزن «قول» به معنای بازگشت، گرفته شده است، بنابراین جمله «تؤل بکم» مفهومش این است که شما را باز می گرداند.

  6. «اکنان» جمع «کنّ» بر وزن «جن» به معنای ستر و پرده است.

  7. «دعة» به معنای استراحت و آرامش است.

  8. «معاقل» جمع «معقل» بر وزن «مسجد» به معنای ملجأ و پناهگاه و گاه به معنای کوه های بلند آمده که می تواند انسان را از خطر سیلاب و مانند آن نجات دهد.

  9. «تشخص» از ریشه «شخوص» به معنای خیره شدن چشم به یک نقطه است، به طوری که از حرکت باز ایستد. این تعبیر معمولا کنایه از رعب و وحشت است.

  10. «صروم» جمع «صرم» بر وزن «فعل» در اصل به معنای گله شتران است سپس به مجموعه های دیگر انسانی و غیر انسانی اطلاق شده است.

  11. «عشار» جمع «عشراء» بر وزن «وکلا» در اصل به معنای شتر باردار ده ماهه است و از آنجا که چنین شتری هم به جهت خودش و هم به جهت بچه کاملی که در شکم دارد پر ارزش است این واژه، کنایه از اموال نفیس است.

  12. حج، آیه 2 .

  13. «تزهق» از «زهوق» بر وزن «غروب» به معنای هلاکت و نابودی است.

  14. «مهجه» در اصل به معنای خونی است که در درون قلب وجود دارد و حیات آدمی به آن بسته است. سپس به خود قلب اطلاق شده است.

  15. «تبکم» از «بکم» بر وزن «قلم» به معنای لال شدن و از کار افتادن زبان گرفته شده و «بکم» بر وزن «قفل» جمع «ابکم» یعنی شخص گنگ و لال.

  16. «شمّ» جمع «أشمّ» به معنای مرتفع است.

  17. «شوامخ» جمع «شامخ» به معنای بلند است، بنابراین «الشمّ الشوامخ» به عنوان تأکید برای کوه های بلند ذکر شده است.

  18. «صمّ» جمع «أصم» گاه به معنای ناشنوا و گاه به معنای سنگهای سخت می آید و در جمله بالا در معنای دوم استعمال شده است.

  19. «رواسخ» جمع «راسخ» به معنای محکم و پابرجاست.

  20. «صلد» در اصل سنگ صاف و سختی را گویند که چیزی بر آن نمی روید. سپس به معنای بخیل و انعطاف ناپذیر نیز استعمال شده و در اینجا همان معنای اوّل مراد است.

  21. «رقرق» به معنای اشک خفیفی است که در چشم حلقه می زند و می درخشد و از آن خارج نمی شود. سپس به هر چیز کم و خفیفی اطلاق شده و نیز به معنای برق زدن و تلألؤ نیز بکار رفته است و در جمله بالا به همین معنای اخیر است.

  22. «معهد» جایگاهی است که به سوی آن باز می گردند و در تعبیرات امروز به آموزشگاه نیز اطلاق می شود و «معهدها» در این خطبه به معنای جایگاه کوه هاست.

  23. «قاع» یعنی زمین صاف و مستوی.

  24. «سملق» زمین صافی است که هیچ جای آن بلندتر از جای دیگر نباشد.

  25. حج، آیه 1 و 2 .

  26. زمر، آیه 68.

  27. غافر، آیه 18 .

  28. روم، آیه 57 .

  29. انبیاء، آیه 28 .