[hadith]العِظَةُ بالتقوی:

فَاعْتَصِمُوا بتَقْوَی اللَّهِ، فَإِنَّ لَهَا حَبْلًا وَثِیقاً عُرْوَتُهُ وَ مَعْقِلًا مَنِیعاً ذرْوَتُهُ؛ وَ بَادرُوا الْمَوْتَ وَ غَمَرَاتِهِ وَ امْهَدُوا لَهُ قَبْلَ حُلُولِهِ وَ أَعِدُّوا لَهُ قَبْلَ نُزُولِهِ، فَإِنَّ الْغَایَةَ الْقِیَامَةُ وَ کَفَی بذَلِکَ وَاعِظاً لِمَنْ عَقَلَ وَ مُعْتَبَراً لِمَنْ جَهِلَ، وَ قَبْلَ بُلُوغِ الْغَایَةِ مَا تَعْلَمُونَ مِنْ ضِیقِ الْأَرْمَاس وَ شدَّةِ الْإِبْلَاس وَ هَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَ رَوْعَاتِ الْفَزَعِ وَ اخْتِلَافِ الْأَضْلَاعِ وَ اسْتِکَاکِ الْأَسْمَاعِ وَ ظُلْمَةِ اللَّحْد وَ خِیفَةِ الْوَعْد وَ غَمِّ الضَّرِیحِ وَ رَدْمِ الصَّفِیحِ.[/hadith]

پس از آن که توجه اصحاب خود را به شکر و سپاس خداوند و گواهی دادن به رسالت و نیز صبر و استقامت پیامبر جلب فرمود، در عبارت بعد به آنان هشدار می دهد که تقوای الهی را پیشه سازند زیرا که سرچشمه تمام کمالات و کارهای نیک تقوا می باشد:

«فاعتصموا بتقوی اللَّه»،

پس به تقوا چنگ زنید چنان که پیامبر شما، با آشکار کردن دین خود و مواظبت بر آن، تقوا را پیشه خود ساخت، و از دشمن بیم نداشته باشید -با آن که جمعیت شما زیاد است- چنان که پیامبر نترسید، در حالی که تنها و بی یاور بود. پرهیزکار باشید که پرهیزکاری همانند ریسمانی است که جای دستگیره آن محکم است، هر کس به آن تمسک جوید، دشمن قادر نیست به او زیانی برساند، و نیز پناهگاهی است محدود به دیواره ای بلند که هر کس بدان پناه برد از هر گونه گزندی بدور خواهد ماند، در این عبارت امام (ع) واژه های جبل و معقل را برای تقوا، استعاره آورده و شرح این گونه استعاره ها در خطبه های قبل بیان شده است، و پس از بیان اهمیت تقوا، اصحاب خود را امر کرده است که به سوی مرگ و سختیهای آن بشتابند، یعنی آن چنان با انجام دادن اعمال خیر و عبادات، خود را آماده پذیرش مرگ و ناگواریهایش سازند که گویا در مسابقه ای شرکت دارند تا فضایلی کسب کنند که پیش از فرا رسیدن مرگ آمادگی خویش را اعلان کنند که با رسیدن مرگ غافلگیر و دچار عذاب نشوند.

«فانّ الغایه القیامه»،

در این جمله، حضرت با یادآوری آخرین منزل، که قیامت است مردم را به یاد هنگامهای ترس آور آن می اندازد، و این غایت لازمه مرگ است چنان که امام (ع) فرموده است: «هر کس بمیرد رستاخیزش به پا شده است» بنا بر این، امر به آمادگی برای مرگ، در حکم امر به آمادگی برای قیامت است، و به این دلیل، پس از امر به آمادگی برای مرگ، این جمله را با حرف انّ که مفید تاکید است آغاز فرموده است و این در حقیقت صغرای قیاسی می باشد که کبرایش به این عبارت در تقدیر است: و هر کس که سرانجامش رستاخیز باشد واجب است خود را برای آن آماده کند.

«و کفی بذلک»،

یاد مرگ و سختیهایش و قیامت و هراسهایش خردمند را برای بازداشتن از گناه و روآوردن به کارهای نیک، کفایت می کند، این که امام (ع) این امر را ویژه خردمند قرار داده است به این دلیل است که خطابهای شرعی بطور کلی مخصوص عاقلان و خردمندان می باشد.

«و معتبرا لمن جهل»،

یعنی محل عبرت و پند است برای غافلان، حقیقت امر آن است که عارض شدن مرگ بر این ساختمان بدن و متلاشی شدن چنین پیکری که به این استواری و نظم لطیف ساخته شده پند دهنده بلیغی است که نفس آدمی را از پیروی خواسته های مادّی باز می دارد و وسیله عبرتی است، که انسان می فهمد که پس از این وجود مادی و پشت سر این بدن خاکی، وجودی برتر و شریفتر از آن قرار دارد که هدف غایی آن می باشد و اگر غیر از این بود نمی بایست این بنای مستحکم و استوار به تعطیل کشیده و متلاشی شود، و بلکه این امر، کاری سفیهانه و بر خلاف حکمت می بود، همچنان که اگر انسان خانه ای را با کمال استحکام بسازد و با زینتهای رنگارنگ آن را بیاراید و پس از اتمام، آن را عمدا خراب کند، جامعه وی را سفیه و نابخرد می خوانند مگر آن که غرض از ساختن این خانه چیز دیگری باشد که پس از تحصیل آن، خرابی خانه امری خردمندانه خواهد بود، این جا نیز هدف از ساختمان جسم مادی انسان، کمال نفسانی بشر است، که با مکارم اخلاق و کسب معارف به دست می آید و پس از رسیدن به این مرحله، مقصود حاصل شده و جسم مادی عمرش به سر می رسد و مرگ وی را فرا می گیرد این جاست که از بین بردن بدن به وسیله مرگ از جانب گرداننده جهان امری خردمندانه و حکمت آمیز می باشد.

«و قبل بلوغ الغایة ما تعملون»،

پیش از آمدن قیامت به چیزهایی آگاهی می یابید... این جمله عطف بر جمله «قبل نزوله» می باشد.

«من ضیق الارماس... الصفیح»،

در این عبارت حضرت گرفتاریهایی را که پیش از قیامت برای آدمی رخ می دهد تشریح می فرماید و آن عبارت از ویژگیهای مرگ و هراسهایش می باشد بدیهی است که خانه قبر نسبت به منزلهای دنیا تنگ و تاریک است و هنگام رفتن از دنیا، دوری احباب و مشاهده سختیهایی که انتظارش را نمی کشید باعث شدت اندوه و حزن وی می باشد آن چنان ترس و اضطراب او را فرا می گیرد که عقل از سرش می رود، از این رو، در روایت آمده است: خدایا از هول مطلع به تو پناه می برم.