[hadith]و من کلام له (علیه السلام) لمّا عَزَم علی لقاء القوم بصفّین‏:

الدعاء:

اللَّهُمَّ رَبَّ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ وَ الْجَوِّ الْمَکْفُوفِ، الَّذی جَعَلْتَهُ مَغِیضاً لِلَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَ مَجْرًی لِلشَّمْس وَ الْقَمَرِ وَ مُخْتَلَفاً لِلنُّجُومِ السَّیَّارَةِ، وَ جَعَلْتَ سُکَّانَهُ سبْطاً مِنْ مَلَائِکَتِکَ لَا یَسْأَمُونَ مِنْ عِبَادَتِکَ، وَ رَبَّ هَذهِ الْأَرْضِ الَّتِی جَعَلْتَهَا قَرَاراً لِلْأَنَامِ وَ مَدْرَجاً لِلْهَوَامِّ وَ الْأَنْعَامِ وَ مَا لَا یُحْصَی مِمَّا یُرَی وَ مَا لَا یُرَی، وَ رَبَّ الْجِبَالِ الرَّوَاسی الَّتِی جَعَلْتَهَا لِلْأَرْضِ أَوْتَاداً وَ لِلْخَلْقِ اعْتِمَاداً؛ إِنْ أَظْهَرْتَنَا عَلَی عَدُوِّنَا فَجَنِّبْنَا الْبَغْیَ وَ سَدِّدْنَا لِلْحَقِّ، وَ إِنْ أَظْهَرْتَهُمْ عَلَیْنَا فَارْزُقْنَا الشَّهَادَةَ وَ اعْصِمْنَا مِنَ الْفِتْنَةِ.

الدعوة للقتال‏:

أَیْنَ الْمَانِعُ لِلذِّمَارِ وَ الْغَائِرُ عِنْدَ نُزُولِ الْحَقَائِقِ مِنْ أَهْلِ الْحِفَاظِ؟ الْعَارُ وَرَاءَکُمْ وَ الْجَنَّةُ أَمَامَکُمْ‏.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 6، ص: 480-471

وَ مِنْ کَلَامٍ لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ لما عزم علی لقاء القوم بصفین.

از سخنان امام علیه السلام است که هنگام تصمیم به مبارزه با لشکر معاویه در صفین ایراد فرمود

.

خطبه در یک نگاه:

این سخن، نه خطبه است، نه کلام معمولی؛ بلکه یک دعای پر معناست که امام در آستانه جنگ با قاسطین یعنی معاویه و یارانش در ماه صفر سال 37 هجری ایراد فرمود و در پایان آن اصحاب خود را به جهاد دعوت نمود

.

این سخن، دو بخش دارد: بخش اوّل، دعایی است بسیار پرمعنا که خدا را با اوصافی می ستاید و روح ایمان را در انسان زنده می کند و در پایان آن از خدا می خواهد که او و

یارانش را در صورت پیروزی بر دشمن در راه حق استوار دارد و در صورت پیروزی دشمن، شهادت را نصیب فرماید و از فتنه ها دور نگه دارد

.

و در بخش دوّم، امام علیه السلام یارانش را با جمله های کوتاه، اما حماسی و تکان دهنده، به مبارزه با معاویه و طرفدارانش فرا می خواند

.

بهشت پیش شماست!

امام(علیه السلام) در بخش اوّل این سخن، دعای بسیار پرمعنایی در پیشگاه پروردگار عرضه می دارد تا خود و یارانش را آماده نبرد با دشمن سازد و از آن جا که به هنگام دعا معمولا خدا را با صفاتی می ستایند تا دل و جان آمادگی بیشتر پیدا کند، امام(علیه السلام) هم در این دعا گاه خدا را به نام پروردگار آسمان ها و گاه به اسم پروردگار زمین و سرانجام به نام پروردگار کوه ها ستایش می کند.

نخست عرضه می دارد: «بارخدایا، ای پروردگار این سقف برافراشته و این جوّ و فضای نگاه داشته، که آن را مرکز پیدایش این شب و روز و مسیر خورشید و ماه و محل رفت و آمد ستارگان و مسکن گروهی از فرشتگانت برگزیدی ; همان فرشتگانی که از پرستش تو هرگز خسته و ملول نمی شوند!» (اللَّهُمَّ رَبَّ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ، وَالْجَوِّ(1) الْمَکْفُوفِ(2)، الَّذی جَعَلْتَهُ مَغِیضاً(3) لِلَّیْلِ وَ النَّهَارِ، وَ مَجْریً لِلشَّمْس وَ الْقَمَرِ، وَ مُخْتَلَفاً لِلنُّجُومِ السَّیَّارَةِ ; وَ جَعَلْتَ سُکَّانَهُ سبْطاً(4) مِنْ مَلاَئِکَتِکَ، لاَ یَسْأَمُونَ(5) مِنْ عِبَادَتِکَ).

تعبیر «سقف مرفوع» یا اشاره به محلّ ستارگانی است که در آسمان به صورت سقفی دیده می شود ـ که از شرق و غرب و از شمال به جنوب کشیده شده است ـ و یا اشاره به جوّ زمین است ; یعنی لایه هوایی که به قطر حدود دویست کیلومتر گرداگرد زمین را گرفته و همچون سقفی آن را در برابر اشعه مرگبار کیهانی و سنگ های سرگردان آسمانی حفظ می کند.(6)

ولی تفسیر اوّل، مناسب تر است ; بنابراین «سقف مرفوع» محلّ ستارگان عالم بالاست که از پایین به صورت سقفی در نظر زمینیان مجسّم می شود و مفهوم «مجری الشمس و القمر...» به همین معناست.

و «جوّ مکفوف» قشر هوای محیط بر زمین است که محل پیدایش شب و روز می باشد (شب که سایه زمین است در همین «جوّ مکفوف» ظاهر می شود و همچنین روز که محلّ تابش آفتاب است).

تعبیر به «مختلفاً للنجوم السیّارة» ممکن است اشاره به تمام ستارگان آسمان باشد که در این فضای بی کران در رفت و آمدند ; هر شب از افق مشرق طلوع و در افق مغرب غروب می کنند ; ولی اگر «النجوم السیّارة» اشاره به همان سیارات پنج گانه معروف منظومه شمسی باشد تعبیر به «مختلفاً» اشاره به حرکت مخصوص آن ها در آسمان است ; گویا این گونه به نظر می رسد که مقداری پیش می روند، کمی بر می گردند و دوباره پیش می روند (هر چند در واقع چنین نیست).

ضمناً کلام مزبور همچنین تعبیرات قرآن مجید با دانش ستاره شناسی امروز هماهنگ است و هیئت بطلیموس را نفی می کند ; چرا که مجرای شمس و قمر بودن به این معناست که این دو کره، مستقلا در آسمان در حرکتند و همچنین ستارگان ; نه این که در افلاک بلورین میخکوب شده و همراه فلک می چرخند.

سپس به زمین و موجودات زنده آن اشاره کرده، می فرماید: «ای پروردگار این زمین که آن را قرارگاه انسان ها و جای رفت و آمد حشرات و چهارپایان و آن چه به شمار در نمی آید از جانورانی که به چشم می آیند و آن ها که دیده نمی شوند، قراردادی» (وَ رَبِّ هذهِ الاَْرْضِ الَّتِی جَعَلْتَهَا قَرَاراً لِلاَْنَامِ، وَ مَدْرَجاً(7) لِلْهَوَامِّ(8) وَ الاَْنْعَامِ، وَ مَا لاَ یُحْصَی مِمَّا یُرَی وَ مَا لاَ یُرَی).

این عبارات، نشانه احاطه علمی امام(علیه السلام) به تمام جانداران روی زمین است که شامل انسان ها و انواع حیوانات اهلی و غیر اهلی و حتی جاندارانی است که به علت کوچکی اندام به چشم نمی آیند ; ماند انواع میکرب ها و ویروس ها.

جمعی از شارحان نهج البلاغه «ما لا یری» را اشاره به جانورانی دانسته اند که در حال عادی در بیابان ها پراکنده اند و کمتر کسی آن ها را می بیند و گفته اند: اگر در شب تاریک، آتشی در بیابان روشن شود در گرداگرد آن، جانورانی اجتماع می کنند که انسان آن ها را ندیده است ; ولی با توجه با کشفیّات جدید درباره جانداران ذرّه بینی که با چشم غیر مسلّح دیده نمی شود به این گونه تفسیرها نیاز نیست; زیرا گروهی از جانداران هستند که هیچوقت به چشم نمی آیند. این بیان، یکی از کرامات مولا(علیه السلام) است که پرده از روی حقیقتی که در آن زمان از همگان مخفی بوده، برداشته است.

در مورد انسان، تعبیر به قرار (محل استقرار و اقامت) شده و در مورد حیوانات، تعبیر «مدرج» (محل سیر آرام وتدریجی) آمده است ; این تفاوت تعبیر، ممکن است اشاره به این باشد که جنب و جوش و حرکت در حیوانات، بیش از انسان هاست.

امام(علیه السلام) در سوّمین ویژگی ذات پاک خدا در این دعای پر معنا عرضه دارد: «و ای پروردگار کوه های محکم و استوار که آن ها را برای زمین به منزله میخ های محکم و برای خلق، تکیه گاه مطمئنی ساختی» (وَ رَبَّ الْجِبَالِ الرَّوَاسی(9) الَّتِی جَعَلْتَهَا لِلاَْرْضِ أَوْتَاداً(10)، وَ لِلْخَلْقِ اعْتِمَاداً).

این بیان که کوه ها میخ های زمین اند، از قرآن مجید اقتباس شده که در مورد کوه ها می فرماید: (وَالْجِبَالَ اَوْتَاداً).(11)

اما این که می فرماید: «تکیه گاه مطمئنی برای خلق خدا می باشد» به دلیل این است که کوه ها بادهای سخت و عظیم را درهم می شکند و مانع توفان های شن و سیلاب های خطرناک می شود ; افزون بر آن بسیاری ازچشمه ها و رودخانه ها از کوه ها سرازیر می شود و مرکز بسیاری از معادن مفید و سودمند است و نیز گاه، قلعه ها و خانه های محکم در آن ساخته می شود. در مناطقی که در معرض جریان سیل است، غالباً خانه ها را روی کوه ها می سازند تا از خطر در امان بماند.

اکنون ببینیم این مقدمه دعا و ثنا به کجا منتهی می شود و امام(علیه السلام) از خدا در ذیل آن چه می طلبد؟ عرضه می دارد: «(بارالها!) اگر ما را بر دشمن پیروز ساختی از ستمگری بر کنار دار و بر راه حق استوار فرما و اگر آن ها را بر ما غلبه دادی، شهادت را نصیب ما کن و از فتنه، دورمان دار» (إِنْ أَظْهَرْتَنَا عَلَی عَدُوِّنَا، فَجَنِّبْنَا الْبَغْیَ وَ سَدِّدْنَا لِلْحَقِّ ; وَ إِنْ أَظْهَرْتَهُمْ عَلَیْنَا فَارْزُقْنَا الشَّهَادَةَ، وَاعْصِمْنَا مِنَ الْفِتْنَةِ).

امام(علیه السلام) در این دعای پرمعنا نخست به این حقیقت اشاره می کند که در میدان نبرد، در فرض پیروزی بسیاری اند که از مسیر عدالت خارج می شوند و ظلم و ستم های ناروا بر دشمن روا می دارند ; از این رو از خدا می خواهد که در صورت پیروزی از این کار خلاف دور بماند; ثانیاً بسیارند کسانی که پیروزی را برای خودکامگی و هوس رانی و سلطه بر خلق می خواهند. امام(علیه السلام) عرضه می دارد: خداوندا، به ما توفیق ده که پیروزی را برای اقامه حق و عدل بخواهیم ; ثالثاً در فرض غلبه دشمن، از خدا شهادت می طلبد و برکنار ماندن از فتنه را.

واژه «فتنه» در این جا ممکن است اشاره به موضوع امتحان باشد; چرا که میدان نبرد یکی از میدان های بزرگ امتحان است و انسان باید از خدا بخواهد در این میدان پایش نلغزد ; زیرا آن کس که به حقانیت خویش معتقد است، هرگاه گرفتار شکستی شود ممکن است بر بخت و اقبال خود خشمگین گردد و در برابر پروردگار زبان به شکوه بگشاید و این شکستی دیگر است در میدان امتحان.


سپس امام(علیه السلام) به دنبال دعاهای پرمعنای خود اصحاب و یارانش را با عباراتی مهیج و پرنفوذ به مقابله با دشمن دعوت می کند، می فرماید: «کجایند آن ها که در برابر دشمن و حوادث سخت می ایستند و افتخاراتشان را حفظ می کنند و کجایند آن مردان غیوری که به هنگام نزول مشکلات به پاسداری (از عقیده و کشور خود) می پردازند؟» (أَیْنَ الْمَانِعُ لِلذِّمَارِ(12)، وَالْغَائِرُ(13) عِنْدَ نُزُولِ الْحَقَائِقِ(14) مِنْ أَهْلِ الْحِفَاظِ!(15)).

و سرانجام پیشتازان را با این عبارت تشویق و فرارکنندگان را توبیخ و تهدید می کند; می فرماید: «(بدانید) ننگ و عار پشت سر شماست و بهشت پیش رویتان!» (العَارُ وَرَاءَکُمْ وَالْجَنَّةُ أَمَامَکُمْ!).

اشاره به این که اگر عقب نشینی و فرار کنید، ننگ دامان شما را خواهد گرفت و اگر به پیش تازید بهشت جاویدان پاداش شما خواهد بود.


نکته:

در تاریخ بشر، جنگ های فراوانی به وقوع پیوسته ; اعم از جنگ های منطقه ای یا جهانی; ولی هدف آن ها غالباً برتری جویی و فزون طلبی و گاه انتقام گیری و ماجراجویی بوده است; به همین دلیل به هنگام پیروزی یک طرف، جنایات هولناکی به وقوع پیوسته است ; چرا که هدف مقدّسی در کار نبوده است.

تنها جنگ های انبیا و اولیاء الله از این اصل کلی مستثنا بوده است. اسلام، جنگ را برای خاموش کردن آتش فتنه (وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّی لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ(16)) و نیز برای دفاع در مقابل مهاجم (فَإِنْ قَاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ(17)) مجاز می شمرد. به همین دلیل هم در اثنای جنگ و هم بعد از پایان آن، اصول انسانی را رعایت می کردند. امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در توصیه خود به سربازان اسلام می فرمود: «هنگامی که دشمن شکست خورد و فرار کرد، فراری ها را نکشید و زخمی ها را به قتل نرسانید و زنان را آزار ندهید ; هر چند به شما دشنام دهند و آبروی شما را بریزند و به بزرگانتان بدگویی کنند».(18)

در خطبه مورد بحث نیز می بینیم که امام(علیه السلام) در دعایی که قبل از جنگ صفّین می فرماید، از خداوند تقاضا می کند که در صورت پیروزی ما را از تعدّی و ستم برکنار دار و بر راه حق استوار بنما. این است تفاوت جنگ طلبان دنیاپرست و خداپرستان حق جو.(19)


پی نوشت:

  1. «جوّ» به معنای آسمان، فضا و هوا آمده است.

  2. «مکفوف» به معنای متراکم و نیز به معنای بازداشته شده آمده است و از ماده «کف» به معنای جمع یا منع است.

  3. «مغیض» به معنای محل فرو رفتن آب است ; گویا فضا نیز مانند زمین است که شب و روز را در سینه خود فرو می برد این واژه از ماده «غیض» (بر وزن فیض) به معنای فرو نشستن آب در عمق زمین است.

  4. «سبط» به معنای قبیله و طایفه است و در اصل به معنای توسعه و گسترش چیزی به آسانی می باشد و از آن جا که طوایف، گسترش می یابند، این واژه بر آن ها اطلاق شده است.

  5. «یسأمون» از ماده «سئامة» به معنای خستگی از ادامه کار گرفته شده است.

  6. شرح این مطلب را در تفسیر نمونه، جلد 13، ذیل آیه 32 سوره انبیا نوشته ایم.

  7. «مدرج» از ماده «دروج» به معنای پیمودن راه است و مدرج به محل پیمودن راه گفته می شود.

  8. «هوام» جمع «هامّة» به معنای حشرات و حیوانات کوچک، همچون موش و مار آمده است.

  9. «رواسی» جمع «راسیة» به معنای استوار و پابرجاست.

  10. «اوتاد» جمع «وتد» (بر وزن نمد) به معنای میخ است و از ماده «وَتْد» (بر وزن وقت) به معنای ثابت ساختن چیزی گرفته شده است.

  11. نبأ، آیه 7.

  12. «ذمار» به معنای چیزی است که حفظ آن بر انسان لازم است ; مانند خانواده و نوامیس و وطن، از ماده «ذمر» (بر وزن رمل) به معنای برانگیختن همراه با سرزنش گرفته شده است و از آن جا که اگر در حفظ ناموس و خانواده و وطن کوتاهی شود، انسان مستحقّ هرگونه سرزنش و ملامت است، واژه ذمار در آن معنا که گفتیم به کار گرفته است.

  13. «غائر» به معنای غیرتمند است.

  14. «حقایق» جمع «حقیقت» در این جا اشاره به حوادث سختی است که به انسان یا کشور و جامعه روی می آورد.

  15. «حفاظ» از ماده «حفظ» در این جا به معنای وفاداری و نگهداری عهد و پیمان است.

  16. بقره، آیه 193.

  17. بقره، آیه 191.

  18. نهج البلاغه، نامه 14.

سند خطبه

:

این دعا را گروهی قبل از سیّد رضی(ره) در کتاب هایشان نقل کرده اند؛ از جمله نصر بن مزاحم در کتاب صفین و حسین بن سعید اهوازی در کتاب الدعا والذکر طبق نقل سیّد بن طاووس(ره) در مهج الدعوات و طبری در تاریخش در حوادث سنه 37 (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 411

).