[hadith]و من کلام له (علیه السلام) بعد ما بُویعَ له بالخلافة، و قد قال له قوم من الصحابة: لو عاقبتَ قوماً مِمّن أجلَبَ علی عثمان، فقال علیه السلام:

یَا إِخْوَتَاهْ إِنِّی لَسْتُ أَجْهَلُ مَا تَعْلَمُونَ، وَ لَکِنْ کَیْفَ لِی بقُوَّةٍ وَ الْقَوْمُ الْمُجْلِبُونَ عَلَی حَدِّ شَوْکَتِهِمْ یَمْلِکُونَنَا وَ لَا نَمْلِکُهُمْ، وَ هَا هُمْ هَؤُلَاءِ قَدْ ثَارَتْ مَعَهُمْ عِبْدَانُکُمْ وَ الْتَفَّتْ إِلَیْهِمْ أَعْرَابُکُمْ وَ هُمْ خِلَالَکُمْ یَسُومُونَکُمْ مَا شَاءُوا، وَ هَلْ تَرَوْنَ مَوْضِعاً لِقُدْرَةٍ عَلَی شَیْءٍ تُرِیدُونَهُ؟ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ أَمْرُ جَاهِلِیَّةٍ وَ إِنَّ لِهَؤُلَاءِ الْقَوْمِ مَادَّةً، إِنَّ النَّاسَ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ إِذَا حُرِّکَ عَلَی أُمُورٍ، فِرْقَةٌ تَرَی مَا تَرَوْنَ وَ فِرْقَةٌ تَرَی مَا لَا تَرَوْنَ وَ فِرْقَةٌ لَا تَرَی هَذَا وَ لَا [هَذَا] ذَاکَ

،

فَاصْبرُوا حَتَّی یَهْدَأَ النَّاسُ وَ تَقَعَ الْقُلُوبُ مَوَاقِعَهَا وَ تُؤْخَذَ الْحُقُوقُ مُسْمَحَةً، فَاهْدَءُوا عَنِّی وَ انْظُرُوا مَا ذَا یَأْتِیکُمْ بهِ أَمْرِی، وَ لَا تَفْعَلُوا فَعْلَةً تُضَعْضِعُ قُوَّةً وَ تُسْقِطُ مُنَّةً وَ تُورِثُ وَهْناً وَ ذلَّةً، وَ سَأُمْسکُ الْأَمْرَ مَا اسْتَمْسَکَ، وَ إِذَا لَمْ أَجِدْ بُدّاً، فَآخِرُ الدَّوَاءِ الْکَیّ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 6، ص: 450-441

وَ مِنْ کَلَامٍ لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ بعد ما بویع بالخلافة. و قد قال له قوم من الصحابة: لو عاقبت قوماً ممن أجلب علی عثمان؟ فقال علیه السلام

:...

از سخنان امام علیه السلام است که پس از بیعت با آن حضرت گروهی از یارانش پیشنهاد کردند خوب است کسانی را که بر عثمان شوریدند کیفر می کردید. امام علیه السلام در پاسخ آن ها خطبه زیر را ایراد کرد

.

خطبه در یک نگاه:

همان گونه که ذکر شد، جمعی پس از بیعت با امام علیه السلام در امر خلافت از آن حضرت خواستند کسانی را که بر ضد عثمان شوریده بودند و او را کشتند مجازات کند؛ ولی حضرت با توضیحات روشنی آن ها را قانع ساخت که اکنون زمان این کار نیست؛ زیرا آن ها

کاملًا منسجم اند و گروه زیادی با آن ها هم صدا شده اند و هر کس بر خلاف آنان اقدام کند، در برابر او می ایستند و از هیچ کاری ابا ندارند

.

علل تأخیر در مجازات قاتلان عثمان:

این خطبه، پاسخی است برای ایرادی که گروهی از صحابه و یاران آن حضرت مطرح می ساختند و آن، این که چرا امام(علیه السلام) درباره مجازات قاتلان عثمان، اقدام نمی کند؟ امام(علیه السلام) ضمن یک تحلیل بسیار دقیق و حساب شده، مطلب را موشکافی کرده و به آن ها پاسخ می گوید. نخست می فرماید: «برادران من! از آن چه شما می دانید من بی اطلاع نیستم ; ولی چگونه می توانم (در شرایط فعلی) قدرت بر این کار را به دست آورم؟» (یَا إِخْوَتَاهُ! إِنِّی لَسْتُ أَجْهَلُ مَا تَعْلَمُونَ، وَ لکِنْ کَیْفَ لِی بقُوَّة).

بسیار می شود که ایرادکنندگان بر پیشوایان دین، تصورشان این است که به نکته تازه ای دست یافته اند که اگر رعایت بشود به مصلحت جامعه اسلامی است. آن ها در واقع مو را می بینند و از پیچش آن غافلند! به ابرو نگاه می کنند و از اشارت های آن بی خبرند و از مسایل پیچیده و پشت پرده آگاهی ندارند!

لذا امام(علیه السلام) به دنبال این سخن، شرایط اجتماعی آن روز را برای آن ها تشریح می کند تا روشن شود که پیشنهادشان در آن شرایط، عملی نیست. می فرماید: «آنان (کسانی که بر عثمان شوریدند) همچنان بر قدرت و شوکت خویش باقی اند و (در حال حاضر) بر ما مسلّط اند و ما بر آن ها سلطه ای نداریم» (وَالْقَوْمُ الْمُجْلِبُونَ(1) عَلَی حَدِّ شَوْکَتِهِمْ، یَمْلِکُونَنَا وَ لاَ نَمْلِکُهُمْ!).

چگونه می توان در آغاز امر خلافت در برابر یک گروه متشکل و منسجم و خشمگین ایستاد؟! جز این که خون های زیادی ریخته شود، نتیجه ای به بار نخواهد آمد!

شاهد این گفتار امام(علیه السلام) روایتی است که بعضی از شارحان نهج البلاغه نقل کرده اند که امام(علیه السلام) (در آغاز کار خود) مردم را جمع کرد و اندرز داد; سپس فرمود: «لتقم قتله عثمان» قاتلان عثمان بپا خیزند. در این هنگام همه حاضران جز افراد کمی به پا خاستند.(2)

سپس امام(علیه السلام) به نکته دیگری اشاره می کند و می فرماید: «این ها جمعیّتی هستند که بردگان شما نیز با جوش و خروش به آنان پیوسته اند و اعراب بادیه نشین نیز به آن ها ملحق شده اند (اضافه بر این، آن ها یک دشمن خارجی نیستند; بلکه) در میان شما قرار دارند و هر بلایی را که بخواهند می توانند بر سر شما بیاورند» (وَ هَاهُمْ هؤُلاَءِ قَدْ ثَارَتْ مَعَهُمْ عِبْدَانُکُمْ، وَالْتَفَّتْ إِلَیْهِمْ أَعْرَابُکُمْ، وَ هُمْ خِلاَلَکُمْ یَسُومُونَکُمْ(3) مَا شَاؤُوا).

از این تعبیرات به خوبی استفاده می شود که شورش بر ضد عثمان بسیار ریشه دار بود و مخصوصاً گروه های محروم اجتماع با تمام قدرت در آن شرکت داشتند.

امام(علیه السلام) پس از ذکر این سخن می افزاید: «آیا با این حال شما قدرتی بر اجرای خواسته های خود دارید؟» (وَ هَلْ تَرَوْنَ مَوْضِعاً لِقُدْرَة عَلَی شَیْء تُرِیدُونَهُ!).

اشاره به این که در شرایط فعلی نه شما می توانید دست به چنین برنامه ای بزنید و نه من.

سپس برای تأکید این مطلب، امام(علیه السلام) تحلیل دیگری ارائه می فرماید: «این کار (کار شورشیان در برابر عثمان) کار دوران جاهلیّت بود و این گروه پشتیبان هایی دارند» (إِنَّ هذَا الاَْمْرَ أَمْرُ جَاهِلِیَّة، وَ إِنَّ لِهوُلاَءِ الْقَوْمِ مَادَّةً).

اشاره به این که اگر بنا بود عثمان برای تصرف های نادرست در بیت المال و سپردن مقامات حسّاس کشور اسلامی به نااهلان از اقوام و خویشان خود محاکمه شود باید از طریق صحیح شرعی و نزد قضات عادل این کار انجام گیرد; ولی نتیجه شورش های حساب نشده، هر چه باشد، شبیه حرکت های دورانِ جاهلیّت است و با جمله «ان لهؤلاء القوم مادّة» همان حقیقتی را که در عبارات گذشته ذکر شد، بیان می فرماید که این گروه، تنها نیستند; بردگان، اعراب بیابانی و جمعی از سیاست بازان حرفه ای که در انتظار رسیدن مقاماتی اند آن ها را تقویت می کنند; بنابراین درگیر شدن با آن ها مصلحت نیست.

در ادامه این سخن به این نکته اشاره می فرماید که درگیر شدن با قاتلان عثمان، سبب تفرقه در کلّ جامعه می شود; می فرماید: «و اگر حرکتی (برای مجازات قاتلان) صورت گیرد، مردم به چند گروه تقسیم می شوند: گروهی همان را می خواهند که شما می خواهید و گروهی رأی شان بر خلاف رأی شماست و گروه سوّمی نه با شما هستند نه با آن ها (و به این ترتیب شکاف عمیقی در جامعه اسلامی رُخ می دهد)» (إِنَّ النَّاسَ مِنْ هذَا الاَْمْرِ ـ إِذَا حُرِّکَ ـ عَلَی أُمُور: فِرْقَةٌ تَرَی مَا تَرَوْنَ، وَ فِرْقَةٌ تَرَی ما لاَ تَرَوْنَ، وَ فِرْقَةٌ لاَ تَرَی هذَا وَ لاَ ذَاکَ).

«حال که چنین است صبر کنید تا مردم آرام گیرند و دل ها از تب و تاب بیفتد و حقوق به آسانی گرفته شود» (فَاصْبرُوا حَتَّی یَهْدَأُ(4) النَّاسُ، وَ تَقَعَ الْقُلُوبُ مَوَاقِعَهَا، وَ تُؤْخَذَ الْحُقُوقُ مُسْمَحَةً(5)).

سپس در تأکید دیگری می افزاید: «مرا آسوده بگذارید و به من فشار نیاورید و ببینید چه دستوری از سوی من برای شما می آید. کاری نکنید که قدرت ما را تضعیف کند و شوکت ما را فرو ریزد و سستی و ذلّت به بار آورد» (فَاهْدَؤُوا عَنِّی، وَانْظُرُوا مَاذَا یَأْتِیکُمْ بهِ أَمْرِی، وَ لاَ تَفْعَلُوا فَعْلَةً تُضَعْضِعُ(6) قُوَّةً، وَ تُسْقِطُ مُنَّةً(7)، وَ تُورِثُ وَهْناً وَ ذلَّةً).

اشاره به این که در مسائل اجتماعی، شتاب بی جا نتیجه منفی دارد. نباید پیش از فراهم شدن شرایط و زمینه ها، اقدام به امری کرد; چرا که ناکامی در آن سبب سستی و ذلّت و شکست است; همان گونه که در خطبه پنجم گذشت: «وَ مُجْتَنِی الثَّمَرَةِ لِغَیْرِ وَقْتِ إِیناعِها کَالزَّارِع بغَیْرِ اَرْضِهِ; کسی که میوه اش را پیش از رسیدن بچیند، همچون کسی است که بذر را در زمین نامناسبی بپاشد (که سرمایه و نیروی خود را تلف کرده ونتیجه ای عاید وی نمی شود).(8)

و در آخر خطبه با دو جمله پر معنا سخن را به پایان می برد; می فرماید: «من (در برابر این گروه) تا آن جا که ممکن است خویشتن داری می کنم امّا اگر راه دیگری نیابم، آخرین درمان، داغ کردن و سوزاندن (محل زخم) است!» (وَ سَأُمْسکُ الاَْمْرَ مَا اسْتَمْسَکَ. وَإِذَا لَمْ أَجِدْ بُدّاً فَآخِرُ الدَّواءِ الْکَیُّ(9)).

این سخن می تواند اشاره به فشارهایی باشد که از سوی طالبان خون عثمان به امام(علیه السلام) وارد می شد; می فرماید: تا آن جا که ممکن است مقاومت می کنم و دست به شمشیر نمی برم; ولی اگر راه های مسالمت آمیز را به روی خود بسته ببینم، ناچار به زور متوسّل می شوم و به هیاهوی شورشیان پایان می دهم.

احتمال دیگر این است که این جمله اشاره به کسانی باشد که خون عثمان را دست آویزی برای مخالفت با امام(علیه السلام) قرار داده بودند (مانند طلحه و زبیر) امام(علیه السلام) می فرماید: من تا آن جا که می شود راه مسالمت را با آنان می پویم و اگر نشد به ناچار وارد نبرد می شوم.

البتّه این احتمال با بقیه خطبه چندان سازگار نیست; چون از مثل طلحه و زبیر و گروه آنان سخنی در بین نبود; مگر این که سیّد رضی(رحمه الله) به هنگام گلچین کردن خطبه جمله هایی از کلام امام(علیه السلام) را حذف کرده باشد و آن هم در این جا بعید به نظر می رسد.

جمله «آخر الدواء الکیّ» ضرب المثل معروفی است که نخست در مورد زخم های هولناک آمده که در گذشته، همه طرق درمان را می آزمودند و اگر راهی برای درمان پیدا نمی شد، محل زخم را با آهن داغ می سوزاندند که درمانی بسیار دردناک بود; سپس این جمله به صورت کنایه، در موارد دیگر که از جهاتی با آن شباهت دارد به کار می رود ; بنابراین در مواردی که تمام درهای معمولی ومسالمت آمیز بسته شود، این جمله را به کار می برند.(10)

نکات:

1 ـ مشکلات در راه اجرای عدالت:

آن چه امام(علیه السلام) در این خطبه بیان فرموده، یک مطلب جدّی است; نه آن گونه که بعضی پنداشته اند جنبه اسکاتی داشته باشد. به راستی در آن زمان، شورشیان بر ضدّ عثمان، نیرومند بودند و به همین سبب، حتّی بعضی از صحابه که موافق عثمان بودند، جرأت مقابله با آن ها را به هنگام قتل عثمان نداشتند.

و از آن مهم تر این که معاویه، هنگامی که به قدرت رسید و سال ها از این ماجرا گذشته بود و اساساً تمام قدرت خود را به بهانه خونخواهی عثمان به چنگ آورده بود، جرأت نکرد قاتلان عثمان را محاکمه کند و گروهی را که در قتل او شرکت داشتند شناسایی نماید ; بلکه هنگامی که معاویه (بعد از شهادت علی(علیه السلام) و تسلّط بر اوضاع) وارد مدینه شد به خانه عثمان رفت. دختر عثمان که عایشه نام داشت فریاد کشید و گریه کرد و صدا زد: پدرجان! کجایی؟ (و منظورش انتقام خون عثمان از قاتلان بود) معاویه گفت: دختر برادرم! مردم تسلیم ما شدند و ما هم به آن ها امان دادیم. ما نوعی بردباری ـ که زیر آن خشم نهفته است ـ در برابر آن ها اظهار داشتیم. آنان هم تسلیمی ـ که زیر آن کینه نهفته است ـ اظهار داشتند و هر یک شمشیر خود را همراه دارند; اگر ما پیمان آن ها را بشکنیم، آن ها نیز پیمان ما را خواهند شکست و نمی دانیم پایانش به نفع ماست یا زیان ما! (بهتر این است که سکوت کنیم و خلافت ما متزلزل نشود) تو دختر عموی خلیفه باشی بهتر از این است که یک زن عادی باشی!(11) (اشاره به این که وقتی خلافت من بر باد رود، تو هم یک فرد عادی بیش نخواهی بود).


2 ـ ایراد عمده کار شورشیان:

بی شک، شورشی که بر ضدّ عثمان به پا شد، بسیار ریشه دار بود; زیرا طرفداران عثمان و بستگان و یاران او ـ در میان مردم مدینه کم نبودند ـ نتوانستند در برابر آن بایستند و گروه مهاجران و انصار، غالباً تماشاچی این صحنه بودند. دلیل آن هم روشن است; زیرا کمتر کسی بود که از حکومت عثمان، دل خوشی داشته باشد; جز همان گروه خویشاوندان و اطرافیان او که بر مقامات و بیت المال چنگ انداخته بودند و به یغما می بردند.

هر محقّق بی طرفی کارهای دوران خلافت عثمان را غیر قابل توجیه می داند; به همین دلیل، شایسته بود قبل از آنی که شورشی از قشرهای پایین برخیزد، بزرگان صحابه از مهاجرین و انصار، او را به محاکمه دعوت می کردند تا کار به دست توده مردم نیفتد.

بنابراین، ایراد عمده کار شورشیان این است که خارج از محور قوانین قضایی اسلام، به طور خودسرانه عمل کردند و همان گونه که گفتیم می بایست محاکمه به دست بزرگان صحابه انجام می شد و اگر امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در خطبه یادشده می فرماید: «اگر اوضاع آرام شود، من متخلّفان را کیفر خواهم داد» به جهت همین موضوع است; همان گونه که آن حضرت در مدّت محاصره عثمان، برای خاموش کردن این آتش، تلاش و کوشش فراوانی کرد و فرزندانش حسن و حسین را برای این کار فرستاد. بنابراین، جوابی که حضرت در این خطبه بیان فرموده، حساب شده و هماهنگ با قوانین قضایی اسلام است.(12)


پی نوشت:

  1. «مجلبون» از ماده «جلب» (بر وزن جنگ) در اصل به معنای سوق دادن و به پیش راندن است و به افرادی که به آسانی تغییر موضع می دهند. «جلب» (بر وزن غضب) می گویند «جلب» و «اجلاب» به معنای جمع کردن و گردآوری نمودن آمده است و «مجلبون» در این جا اشاره به شورشیانی است که مردم را برای مخالفت با عثمان جمع کرده بودند.

  2. منهاج البراعه، جلد 10، صفحه 102. این حدیث را مرحوم علاّمه مجلسی در جلد 31 بحارالانوار، صفحه 503 نقل کرده است.

  3. «یسومونکم» از ماده «سوم» (بر وزن قوم) به معنای جستجو کردن و دنبال چیزی رفتن و نیز به معنای تحمیل کردن کاری بر دیگران آمده است.

  4. «یهدأ» از ماده «هُدوء» به معنای آرام گرفتن است.

  5. «مسمحة» ازماده «سماح» و «سماحة» به معنای سهولت و آسانی و گاه به معنای سخاوت و بخشش و یا موافقت کردن است و در این جا به معنای اوّل به کار رفته است.

  6. «تضعضع» از ماده «ضَعْضَعَة» به معنای کوبیدن و ویران کردن و ناتوان نمودن است.

  7. «مُنّة» به معنای قوت است.

  8. پیام امام امیرمؤمنان، جلد 1، صفحه 435.

  9. «کیّ» (بر وزن حیّ) به معنای داغ کردن و سوزاندن بدن انسان یا حیوانی به وسیله آهن داغ و مانند آن است.

  10. مرحوم علاّمه مجلسی در بحارالانوار می فرماید: «در بیش تر نسخه ها «آخر الداء الکیّ» نقل شده ; به این معنا که پایان دردهای سخت، داغ کردن و سوزاندن است) ولی این معنا بسیار بعید به نظر می رسد (بحارالانوار، جلد 31، صفحه 503).

  11. عقد الفرید، جلد 5، صفحه 113.

سند خطبه

:

تنها موردی که غیر از نهج البلاغه برای این خطبه ذکر کرده اند تاریخ طبری است که در حوادث سال 35 قمری آن را آورده است.(مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 406؛ تاریخ طبری، جلد 3، صفحه 458

).