[hadith]الطاوس:

وَ مِنْ أَعْجَبهَا خَلْقاً الطَّاوُسُ الَّذی أَقَامَهُ فِی [أَحْسَنِ] أَحْکَمِ تَعْدیلٍ وَ نَضَّدَ أَلْوَانَهُ فِی أَحْسَنِ تَنْضِیدٍ بجَنَاحٍ أَشْرَجَ قَصَبَهُ وَ ذَنَبٍ أَطَالَ مَسْحَبَهُ، إِذَا دَرَجَ إِلَی الْأُنْثَی نَشَرَهُ مِنْ طَیِّهِ وَ سَمَا بهِ مُطِلًّا عَلَی رَأْسهِ، کَأَنَّهُ قِلْعُ دَارِیٍّ عَنَجَهُ نُوتِیُّهُ، یَخْتَالُ بأَلْوَانِهِ وَ یَمِیسُ بزَیَفَانِهِ، یُفْضِی کَإِفْضَاءِ الدِّیَکَةِ وَ یَؤُرُّ بمَلَاقِحِهِ أَرَّ الْفُحُولِ الْمُغْتَلِمَةِ لِلضِّرَاب؛ أُحِیلُکَ مِنْ ذَلِکَ عَلَی مُعَایَنَةٍ لَا کَمَنْ یُحِیلُ عَلَی ضَعِیفٍ إِسْنَادُهُ؛ وَ لَوْ کَانَ کَزَعْمِ مَنْ یَزْعُمُ أَنَّهُ یُلْقِحُ بدَمْعَةٍ تَسْفَحُهَا مَدَامِعُهُ فَتَقِفُ فِی ضَفَّتَیْ جُفُونِهِ وَ أَنَّ أُنْثَاهُ تَطْعَمُ ذَلِکَ ثُمَّ تَبیضُ لَا مِنْ لِقَاحِ فَحْلٍ سوَی الدَّمْعِ الْمُنْبَجِس، لَمَا کَانَ ذَلِکَ بأَعْجَبَ مِنْ مُطَاعَمَةِ الْغُرَاب.[/hadith]

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 4، ص 338

از سخنان آن حضرت (ع) در بیان شگفتیهای آفرینش طاووس این خطبه با عبارت «ابتدعهم خلقا عجیبا من حیوان و موات» (خداوند متعال موجودات را از جانور و جماد [زنده و مرده ] بیافرید)، شروع می شود. [اگر چه هیچ بحث تاریخی مطرح نشده است ولی چند نکته در آن آمده است.]

می گویم: طاووس در مدینه نبوده است و امیر المومنین علیه السلام آن را در کوفه دیده است که در آن هنگام هر چیز گزینه را به کوفه می آورده اند و هدایای ارسالی پادشاهان از گوشه و کنار در آن جمع می شده است.

[ابن ابی الحدید سپس از کتابهای الحیوان جاحظ و شفاء ابن سینا پاره یی از ویژگیهای این پرنده را نقل کرده است که از جمله عمر متوسط و چگونگی تخمگذاری آن است. در دنباله همین خطبه که در وصف بهشت است او روایتی درباره امیر المومنین علیه السلام آورده که چنین است:]

زمخشری در کتاب ربیع الابرار این چنین روایت کرده است - و مذهب زمخشری در اعتزال و نصرت او در مورد عقاید یاران معتزلی ما معلوم است و انحراف او از شیعه و بی ارزش شمردن گفته های آنان نیز آشکار است-، او می گوید: پیامبر (ص) فرموده است «هنگامی که مرا به معراج بردند جبریل دست مرا گرفت و بر فرشی از فرشهای بهشت نشاند و گلابی یا بهی به من داد، همانگونه که من آن میوه را در دست خود می چرخاندم از هم گشوده شد، دوشیزه یی از آن بیرون آمد که زیباتر و نکوتر از آن ندیده بودم، بر من سلام داد. گفتم: تو کیستی گفت: راضیه مرضیه ام که خداوند جبار مرا از سه عنصر آفریده است: بخش بالای بدنم از عنبر و بخش وسط از کافور و بخش پایین از مشک است، آنگاه مرا با آب حیات در آمیخت و فرمود: چنین باش و چنان شدم و مرا برای برادر و پسر عمویت علی بن ابی طالب آفریده است.»