[hadith]الطاوس:

وَ مِنْ أَعْجَبهَا خَلْقاً الطَّاوُسُ الَّذی أَقَامَهُ فِی [أَحْسَنِ] أَحْکَمِ تَعْدیلٍ وَ نَضَّدَ أَلْوَانَهُ فِی أَحْسَنِ تَنْضِیدٍ بجَنَاحٍ أَشْرَجَ قَصَبَهُ وَ ذَنَبٍ أَطَالَ مَسْحَبَهُ، إِذَا دَرَجَ إِلَی الْأُنْثَی نَشَرَهُ مِنْ طَیِّهِ وَ سَمَا بهِ مُطِلًّا عَلَی رَأْسهِ، کَأَنَّهُ قِلْعُ دَارِیٍّ عَنَجَهُ نُوتِیُّهُ، یَخْتَالُ بأَلْوَانِهِ وَ یَمِیسُ بزَیَفَانِهِ، یُفْضِی کَإِفْضَاءِ الدِّیَکَةِ وَ یَؤُرُّ بمَلَاقِحِهِ أَرَّ الْفُحُولِ الْمُغْتَلِمَةِ لِلضِّرَاب؛ أُحِیلُکَ مِنْ ذَلِکَ عَلَی مُعَایَنَةٍ لَا کَمَنْ یُحِیلُ عَلَی ضَعِیفٍ إِسْنَادُهُ؛ وَ لَوْ کَانَ کَزَعْمِ مَنْ یَزْعُمُ أَنَّهُ یُلْقِحُ بدَمْعَةٍ تَسْفَحُهَا مَدَامِعُهُ فَتَقِفُ فِی ضَفَّتَیْ جُفُونِهِ وَ أَنَّ أُنْثَاهُ تَطْعَمُ ذَلِکَ ثُمَّ تَبیضُ لَا مِنْ لِقَاحِ فَحْلٍ سوَی الدَّمْعِ الْمُنْبَجِس، لَمَا کَانَ ذَلِکَ بأَعْجَبَ مِنْ مُطَاعَمَةِ الْغُرَاب.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 6، ص: 373-368

عجیب ترین پرنده جهان:

به دنبال بخش پیشین این خطبه که در آن سخن از شگفتی های جهان پرندگان به میان آمده بود، امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه، روی یکی از زیباترین و شگفت انگیزترین پرندگان دنیا یعنی «طاووس» انگشت می گذارد; همان پرنده ای که در زیبایی و جمال، ضرب المثل است تا آن جا که از پرهای زیبایش برای نشانه گزاری در قرآن ها و ساختن جارو برای غبارروبی از مکان های بسیار مقدّس استفاده می شود. امام(علیه السلام) به چند قسمت از ویژگی های این پرنده اشاره می فرماید; نخست می فرماید: «یکی از عجیب ترین آن ها (پرندگان) از نظر آفرینش، طاووس است که خداوند آن را در موزون ترین شکل آفرید و با رنگ های مختلف به بهترین صورت رنگ آمیزی نمود; با بال و پرهایی که شهپرهای آن بر روی یکدیگر قرار گرفته و به هم آمیخته و دُمی که دامنه آن را گسترده و بر زمین می کشد» (وَ مِنْ أَعْجَبهَا خَلْقاً الطَّاوُوسُ الَّذی أَقَامَهُ فِی أَحْکَمِ تَعْدیل، وَ نَضَّدَ(1) أَلْوَانَهُ فِی أَحْسَنِ تَنْضِید، بجَنَاح أَشْرَجَ(2) قَصَبَهُ(3)، وَ ذَنَب أَطَالَ مَسْحَبَهُ(4)).

نخستین چیزی که در طاووس جلب توجّه می کند، رنگ آمیزی عجیب بال ها و دامنه دار بودن قسمت دُم اوست که به هنگام راه رفتن بر زمین کشیده می شود و همچون عروسی زیبا که لباس مخصوص شب زفاف را پوشیده، خودنمایی می کند.

رنگ آمیزی بال و پر طاووس را با هیچ بیانی نمی توان وصف کرد; جز این که انسان آن را ببیند و با چشم مشاهده کند و لذت برد و به آفریننده اش آفرین گوید.

یکی از نکته های قابل توجّه و دقیق در جهان حیوانات این است که جنس نر برای جلب توجّه جنس ماده از عوامل مختلفی استفاده می کند; گاه از صدای زیبا و گاه از حرکات موزون و گاه از جلوه های دیگر. امام(علیه السلام) در ادامه این سخن به این نکته باریک اشاره کرده، می فرماید: «هنگامی که طاووس به سوی جفت خود حرکت می کند، دم خود را می گشاید و همچون چتری (بسیار زیبا) بر سر خود سایبان می سازد» (إِذَا دَرَجَ(5) إِلَی الاُْنْثَی نَشَرَهُ مِنْ طَیِّهِ، وَ سَمَا بهِ مُطِلاًّ(6) عَلَی رَأْسهِ(7)).

چتر زدن طاووس به راستی از زیبایی های جهان آفرینش است. به راستی چگونه می تواند این پرهای زیبا را ناگهان به صورت چتری درآورد که نظم خاصی بر آن و بر تمام رنگ هایش حکمفرما باشد؟!

سپس امام(علیه السلام) در مورد آن تشبیهی بیان کرده، می فرماید: «گویی بادبان کشتی است که از سرزمین «دارین» مشک با خود آورده و ناخدا آن را برافراشته است» (کَأَنَّهُ قِلْعُ(8) دَارِیٍّ(9) عَنَجَهُ(10) نُوتِیُّهُ(11)).

این تشبیه ممکن است از این نظر باشد که به هنگام حرکت بادبان را به سوی مقصد می گشایند و در ضمن، زیبایی خاصی به کشتی می دهد. طاووس نیز به هنگام حرکت برای جفت گیری، چتر خود را می گشاید تا بازیبایی هایش جلب توجّه جفت خود کند و به مقصودش نایل گردد.

و در ادامه سخن می افزاید: «(در این حال) او با این همه رنگ های زیبا غرق در غرور می شود و با حرکات متکبّرانه به خود می نازد; همچون خروس با جفت خود می آمیزد و همانند حیوانات نر که از طغیان شهوت به هیجان آمده اند با او درآمیخته باردارش می کند» (یَخْتَالُ(12) بأَلْوَانِهِ، وَ یَمِیسُ(13) بزَیَفَانِهِ(14). یُفْضِی(15) کَإِفْضَاءِ الدِّیَکَةِ، وَ یَؤُرُّ(16) بمَلاَقِحِهِ(17) أَرَّ الْفُحُولِ الْمُغْتَلِمَةِ(18) لِلضِّرَاب(19)).

این سخن در واقع مقدمه ای است برای ابطال بعضی از خرافات که در مورد این پرنده در میان عوام موجود است (و چه بسیارند خرافاتی که عوام برای عجایب حیوانات ساخته اند!) لذا به دنبال آن چنین می فرماید: «من این موضوع را با چشم خود دیده ام و برای اثبات آن به مشاهده حسّی حواله می کنم; نه همچون کسی که به دلیل ضعیف ذهنی حواله کند» (آری آن چه درباره تولید مثل طاووس گفتم با چشم خود دیده ام; امری است حسّی نه خیالی و پنداری) (أُحِیلُکَ مِنْ ذلِکَ عَلَی مُعَایَنَة، لاَ کَمَنْ یُحِیلُ عَلَی ضَعِیف إِسْنَادُهُ).

سپس در ادامه این سخن می افزاید: «و آن گونه که بعضی پنداشته اند، طاووس به وسیله اشکی که از چشم خود فرو می ریزد جنس ماده را باردار می کند به این صورت که قطره اشک در دو طرف پلک های جنس نر حلقه می زند و ماده او آن را می نوشد سپس تخم می گذارد، بی آن که با نر آمیزش کرده باشد، جز همان قطره اشکی که از چشمش بیرون پریده است، (افسانه بی اساسی است) و این عجیب تر از افسانه تولید مثل کلاغ نیست» (وَ لَوْ کَانَ کَزَعْمِ مَنْ یَزْعُمُ أَنَّهُ یُلْقِحُ بدَمْعَة تَسْفَحُهَا(20) مَدَامِعُهُ(21)، فَتَقِفُ فِی ضَفَّتَی(22) جُفُونِهِ(23)، وَ أَنَّ أُنْثَاهُ تَطْعَمُ ذلِکَ، ثُمَّ تَبیضُ لاَ مِنْ لِقَاحِ فَحْل سوَی الدَّمْعِ الْمُنْبَجِس(24)، لَمَا کَانَ ذلِکَ بأَعْجَبَ مِنْ مُطَاعَمَةِ(25) الْغُرَاب).

اشاره به این که نباید از چنین خرافه ای درباره طاووس تعجب کرد; زیرا عجیب تر از آن را درباره کلاغ گفته اند. می گویند: کلاغ، آمیزش جنسی ندارد; بلکه به هنگامی که می خواهد جنس ماده را باردار کند منقار خود را در منقار او می نهد و کمی آبی که در چینه دان او هست به ماده منتقل می کند و او باردار می شود; در حالی که این سخن باطل است و بارها آمیزش جنسی کلاغ مشاهده شده است; هر چند سعی دارد دور از انظار انسان ها باشد و لذا آمیزش جنسی او که یک امر پنهانی است در زبان عربی ضرب المثل شده است و گفته اند: «أخفی من سفاد الغراب; پنهان تر از آمیزش جنسی کلاغ».

ممکن است سرچشمه این اشتباه آن باشد که بسیاری از پرندگان، قبل از آمیزش جنسی، منقار در منقار هم می نهند و این سبب اشتباه بعضی شده است. ممکن است شبیه آن در مورد اشک طاووس وجود داشته باشد که قبل از آمیزش جنسی، جنس ماده اشک جنس نر را می نوشد.(26)

ممکن است این سؤال پیش آید که امام(علیه السلام) چه اصراری دارد که این موضوع خرافی را درباره طاووس یا کلاغ نقل کند، در حالی که اگر چنین می بود از شگفتی های خلقت محسوب می شد؟

پاسخ این است که اگر مردم برای اثبات عجایب خلقت به دنبال خرافات بروند، واقعیت ها نیز متزلزل می شود و نتیجه مطلوب از آن ها گرفته نمی شود.

سؤال دیگری که در این جا مطرح شده این است که در حجاز، طاووسی وجود نداشته است که امام(علیه السلام) بارها لقاح جنس نر و ماده آن را دیده باشد و از آن سخن بگوید.

ابن ابی الحدید در پاسخ این سؤال (در شرح این خطبه) چنین می گوید: گرچه به حسب ظاهر در مدینه چنین پرنده ای وجود نداشت، ولی مولا علی(علیه السلام) این خطبه را در کوفه خوانده است که همه چیز از همه جا به آن جا آورده می شد; حتی هدایا و صفایای پادشاهان; بنابراین جای تعجب نیست که حضرت، طاووس و حرکات آن را با چشم مبارک خود دیده باشد.(27)


پی نوشت:

  1. «نضّد» از ماده «تنضید» به معنای ترکیب اشیایی با یکدیگر و تنظیم آنهاست.

  2. «أشرج» از ماده «اِشراج» به معنای آمیختن اشیایی با یکدیگر یا داخل کردن طناب ها و ریسمان های یک کیسه، یا یک صندوق در یکدیگر آن را محکم بستن است.

  3. «قصب» به معنای «نی» و ساقه های توخالی گیاهان و مانند آن است.

  4. «مسحب» ازماده «سحب» (بر وزن سهو) به معنای کشیدن یا کشیدن بر روی زمین است و «مسحب» دراین جا معنای مصدری، یا اسم مصدری دارد.

  5. «درج» از ماده «درج» (بر وزن خرج) به معنای راه افتادن به سوی مقصد و یا از پله بالا رفتن است و در خطبه یاد شده، معنای اوّل را دارد; به حرکت آهسته کودک نیز اطلاق می شود.

  6. «مُطِلّ» از ماده «طلّ» (بر وزن حلّ) به معنای مشرف شدن و از بالا نگریستن است و دراین جا به معنای اوّل است.

  7. «قلع» به بادبان کشتی گفته می شود.

  8. «داریّ» منسوب به «دارین» محلی در «بحرین» بوده که مرکز تجارت مُشک محسوب می شده است و مفهوم جمله یاد شده این است که طاووس چتر خود را بر سرش بلند می کند; گویی بادبان کشتی است که از سرزمین دارین، مشک با خود آورده است.

  9. «عنج» از ماده «عنج» (بر وزن رنج) به معنای کشیدن و بستن است.

  10. «نوتی» به معنای ناخدا و کشتی بان است و در اصل از ماده «نوت» (بر وزن فوت) به معنای این طرف و آن طرف حرکت کردن است و اطلاق این واژه بر ناخدا به سبب آن است که کشتی را به هر طرف که بخواهد متمایل می سازد.

  11. «یختال» از ماده «اختیال» به معنای تکبر و غرور است که معمولا از خیال و پندار برتری بر دیگران پیدا می شود.

  12. «یمیس» از ماده «میس» (بر وزن شیث) به معنای حرکت کردن متکبّرانه است.

  13. «زیفان» به معنای راه رفتن متکبّرانه است و تأکیدی است بر جمله (یمیس).   

  14. «یفضی» از ماده «افضاء» کنایه از آمیزش جنسی است و در اصل به معنای توسعه دادن است (ریشه اصلی آن فضاست).

  15. «یؤرُّ» از ماده «أرَّ» (بر وزن شرّ) به معنای آمیزش جنسی است.

  16. «ملاقح» جمع «مُلحقة» به معنای آلت تناسلی است و در اصل از ماده لقاح به معنای باردار کردن گرفته شده است.

  17. «مغتلمة» از ماده «غلمة» (بر وزن لقمه) به معنای شدت شهوت جنسی گرفته شده است و «فحول مغتلمة» به معنای حیوانات نری است که از شدت شهوت به هیجان آمده اند.

  18. «ضراب» به معنای جفت گیری و آمیزش جنسی است.

  19. «تسفح» از ماده «سفح» (بروزن محو) به معنای جریان خون یا اشک است و «سفاح» به معنای خون ریز می باشد.  

  20. «مدامع» جمع «مِدمَع» (بر وزن منبر) به معنای مجرای اشک است و «دمع» به اشک گفته می شود.

  21. «ضفه» به معنای ساحل دریا یا نهر است و در خطبه یاد شده پلک ها تشبیه به ساحل نهر شده است.

  22. «جفون» جمع «جفن» (بر وزن جفت) به معنای پلک چشم است.

  23. «منبجس» از ماده «انبجاس» از ریشه «بجس» (بر وزن نحس) به معنای بیرون ریختن آب به صورت خفیف و ملایم است.

  24. «مطاعمه» از ماده «طعم» به معنای غذاخوردن با یکدیگر است و سپس به کار حیواناتی که منقارهای خود را در یکدیگر داخل می کنند، گفته شده است; گویا هر یک به دیگری غذا می دهد.

  25. بنابر آن چه ذکر شد، جواب قضیه شرطیه «و لو کان...» جمله «لما کان ذلک باعجب...» می باشد.

  26. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، جلد 9، صفحه 270.