[hadith]اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ عَلَیْکُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسکُمْ وَ عُیُوناً مِنْ جَوَارِحِکُمْ، وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ یَحْفَظُونَ أَعْمَالَکُمْ وَ عَدَدَ أَنْفَاسکُمْ، لَا تَسْتُرُکُمْ مِنْهُمْ ظُلْمَةُ لَیْلٍ دَاجٍ، وَ لَا یُکِنُّکُمْ مِنْهُمْ بَابٌ ذُو رِتَاجٍ. وَ إِنَّ غَداً مِنَ الْیَوْمِ قَرِیبٌ، یَذْهَبُ الْیَوْمُ بمَا فِیهِ وَ یَجِیءُ الْغَدُ لَاحِقاً بهِ، فَکَأَنَّ کُلَّ امْرِئٍ مِنْکُمْ قَدْ بَلَغَ مِنَ الْأَرْضِ مَنْزلَ وَحْدَتِهِ وَ مَخَطَّ حُفْرَتِهِ، فَیَا لَهُ مِنْ بَیْتِ وَحْدَةٍ وَ مَنْزلِ وَحْشَةٍ وَ مُفْرَد غُرْبَةٍ، وَ کَأَنَّ الصَّیْحَةَ قَدْ أَتَتْکُمْ وَ السَّاعَةَ قَدْ غَشیَتْکُمْ وَ بَرَزْتُمْ لِفَصْلِ الْقَضَاءِ. قَدْ زَاحَتْ عَنْکُمُ الْأَبَاطِیلُ وَ اضْمَحَلَّتْ عَنْکُمُ الْعِلَلُ وَ اسْتَحَقَّتْ بکُمُ الْحَقَائِقُ وَ صَدَرَتْ بکُمُ الْأُمُورُ مَصَادرَهَا، فَاتَّعِظُوا بالْعِبَرِ وَ اعْتَبرُوا بالْغِیَرِ وَ انْتَفِعُوا بالنُّذُر.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 6، ص: 188-180

حضور در دادگاه الهی:

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه برای تکمیل نصایح گذشته به سه نکته مهم اشاره می فرماید: نخست درباره مراقبان و کاتبان و حافظان اعمال و سپس درباره مرگ و قبر و مشکلات آن و سرانجام درباره حساب و کتاب قیامت که در مجموع، روح خفتگان را بیدار و غافلان را هشیار می کند.

در قسمت اوّل می فرماید: «ای بندگان خدا بدانید که مراقبانی از خودتان بر شما گماشته شده و دیده بانانی از اعضای پیکرتان، و نیز حسابدارانی راستگو که مراقب شمایند که اعمالتان و حتی شماره نفس هایتان را ثبت می کنند» (اعْلَمُوا، عِبَادَ اللّهِ، أَنَّ عَلَیْکُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسکُمْ، وَ عُیُوناً مِنْ جَوَارِحِکُمْ، وَ حُفَّاظَ صِدْق یَحْفَظُونَ أَعْمَالَکُمْ، وَ عَدَدَ أَنْفَاسکُمْ).

و در ادامه در وصف این مراقبان اعمال می فرماید: «نه ظلمت شب تاریک شما را از آن ها پنهان می دارد و نه درهای محکم و فروبسته!» (لاَ تَسْتُرُکُمْ مِنْهُمْ ظُلْمَةُ لَیْل دَاج(1)، وَ لاَ یُکِنُّکُمْ(2) مِنْهُمْ بَابٌ ذُو رِتَاج(3)).

جمله «أَنَّ عَلَیْکُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسکُمْ...» اشاره به گواهی اعضای پیکر انسان و حتی پوست تن او در قیامت است; آن گونه که قرآن می گوید: «(یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسنَتُهُمْ وَأَیْدیهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ بمَا

کَانُوا یَعْمَلُونَ); روزی که زبان ها و دست ها و پاهای آن ها بر ضدّ آن ها گواهی می دهد و اعمالشان را بازگو می کند».(4) و نیز می فرماید: «(حَتَّی إِذَا مَا جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ * وَقَالُوا لِجُلُودهِمْ لِمَ شَهِدْتُّمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللهُ الَّذی أَنطَقَ کُلَّ شَیْء); وقتی (کنار آتش دوزخ) می رسند گوش ها و چشم ها و پوست های تنشان به آن چه می کردند گواهی می دهند. به پوست های تنشان می گویند: چرا بر ضدّ ما گواهی دادید آن ها جواب می دهند: همان خدایی که هر موجودی را به نطق درآورده، ما را گویا ساخته است».(5)

با توجه به این که «رصد» به معنای مراقب است و «عیونا» به معنای دیده بان ها، روشن می شود که این دو از قبیل اجمال و تفصیل است; یعنی مراقبان اعمال انسان در درجه اوّل، همان اعضا و جوارح اویند که در قیامت به نطق می آیند و تمام اعمال را گواهی می دهند. این که جمعی از شارحان نهج البلاغه «رصد» را به معنای وجدان اخلاقی انسان گرفته اند که او را بر بدی ها ملامت می کند، اشتباه است; زیرا وجدان قاضی درون است; نه مراقب و گواه که در مفهوم «رصد» نهفته است.

آیا این گواهی با زبان قال و نطق معمولی است و یا با زبان حال و شهادت آثار است؟ هر دو احتمال ممکن است; چرا که انسان هر عملی انجام می دهد در تمام اعضای او اثر می گذارد و در قیامت، این آثار بازگو کننده تمام اعمالی است که انسان در طول عمر خود انجام داده و نیز قابل تبدیل به امواج صوتی است که همگان آن را بشنوند.

و جمله «وَ حُفَّاظَ صِدْق...» اشاره به فرشتگانی است که مأمور ثبت و ضبط اعمال انسان است; آن گونه که قرآن کریم می فرماید: «(وَإِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ کِرَاماً کَاتِبینَ یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ); و بی شک، نگاهبانانی بر شما گمارده شده والا مقام و نویسنده (اعمال نیک و بد شما) که می دانند شما چه می کنید».(6)

در این جا سؤال معروفی مطرح است و آن این است که با وجود علم خداوند به همه حقایق جهان هستی و این که به ما از خود ما نزدیک تر است چه نیازی به این مراقبان و گواهان است؟

پاسخ این پرسش با توجه به یک نکته روشن می شود. انسان موجودی است مادی و با جهان ماورای ماده آشنایی زیادی ندارد و نزدیک بودن خداوند را به خود احساس نمی کند; اما هنگامی که گفته شود اعضای پیکر و پوست تن شما در قیامت گواه تن شماست این مطلب را به خوبی درک می کند; همچنین اگر گفته شود: دو فرشته الهی همیشه با شماست و اعمال و کردار شما را ثبت و ضبط می کند، این گونه امور او را به موضوع مراقبت توجّه بیشتری می دهد و عامل بازدارنده مؤثری در برابر گناهان اوست. خداوند متعال می خواهد به هر وسیله بندگانش را از گناهان باز دارد و گواه قراردادن اعضای پیکر و فرشتگان یکی از این وسائل است.

جالب این که این گواهان همه چیز حتی تعداد نفس کشیدن های ما را ثبت می کنند و برای نوشتن نامه اعمال ما نیازی به روشنایی چراغ ندارند; حتی در ظلمت مطلق نیز می نویسند و ثبت می کنند; اما نوشتن آن ها چگونه است؟ به یقین مانند نوشتن ما نیست; هر چند جزئیات آن را نمی دانیم.

در ادامه بحث حافظان و مراقبان اعمال از مرگ و قبر سخن به میان می آید; مرگ و قبری که توجّه به آن، خفتگان را بیدار و هوسبازان را هشیار می کند; می فرماید: «فردا به امروز نزدیک است، امروز آن چه را در آن است با خود می برد و فردا پشت سر آن فرا می رسد (و به این ترتیب، عمر به سرعت سپری می شود)» (وَ إِنَّ غَداً مِنَ الْیَوْمِ قَرِیبٌ. یَذْهَبُ الْیَوْمُ بمَا فِیهِ، وَ یَجِیءُ الْغَدُ لاَحِقاً بهِ).

منظور از «فردا» فردای مرگ و پایان عمر است که اگر انسان آن را دور پندارد، در گرداب غفلت فرو می رود و هنگامی که آن را نزدیک ببیند مراقب اعمال خویش و تسویه حساب و ادای حقوق و توبه از گناهان می شود.

و به راستی پایان عمر دور نیست، حتی اگر انسان عمر طبیعی طولانی کند; چرا که سال و ماه به سرعت می گذرد و کودکان، جوان و جوانان پیر می شوند; ضمن این که حوادث غیر منتظره، توفان بلاها و بیماری ها همواره در کمین عمرند و گاه در یک چشم بر هم زدن همه چیز پایان می یابد.

بعضی از شارحان نهج البلاغه «غد» را در عبارت بالا به معنای فردای قیامت تفسیر کرده اند; گرچه آن هم نزدیک است، ولی با توجه به جمله های بعد که سخن از قبر است، معنای اوّل صحیح تر به نظر می رسد.

سپس همگان را به تنهایی در قبر توجه می دهد و می فرماید: «گویی هر یک از شما به سر منزل تنهایی و حفره گور خویش رسیده است. ای وای از آن خانه تنهایی و منزلگاه وحشت و جایگاه غربت» (فَکَأَنَّ کُلَّ امْرِیء مِنْکُمْ قَدْ بَلَغَ مِنَ الاَْرْضِ مَنْزلَ وَحْدَتِهِ، وَ مَخَطَّ(7) حُفْرَتِهِ. فَیَا لَهُ مِنْ بَیْتِ وَحْدَة، وَ مَنْزلِ وَحْشَة، وَ مُفْرَد غُرْبَة!).

آری، انسانی که یک ساعت تنهایی را به آسانی تحمل نمی کرد و همیشه در جمع دوستان و بستگان و یاران می زیست، هنگامی که چشم از این دنیا می پوشد از همه دوستان و یاران و

خویشان برای همیشه فاصله می گیرد و در گوری سرد و تاریک و وحشتناک در تنهایی مطلق گرفتار می شود و چه سخت و دردناک است; مگر این که توفیق یابد یاران جدیدی از میان اعمال صالح خود و فرشتگان پروردگار برگزیند و قبر او روضه ای از ریاض جنّت و باغی از باغ های بهشت شود; نه حفره ای از حفره های جهنم.

در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم: «اِنْ لِلْقَبْرِ کَلاَماً فِی کُلِّ یَوْم یَقُولُ: أَنَا بَیْتُ الْغُرْبَةِ; أَنَا بَیْتُ الْوَحْشَةِ; أَنَا بَیْتَ الدُّود; أَنَا الْقَبْرُ; أَنَا رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النَّارِ; قبر هر روز این سخن را تکرار می کند: من خانه غربت، خانه وحشت، خانه حشرات، خانه قبرم. من باغی از باغ های بهشت یا حفره ای از حفره های دوزخم».(8)

سرانجام امام(علیه السلام) در آخرین بخش از سخنان خود بعد از بیان پدیده مرگ و داستان قبر به سراغ صحنه قیامت و دادگاه عدل الهی می رود و به همگان هشدار می دهد و می فرماید: «گویی نفخه صور و صیحه نشور فرا رسیده، و قیامت، شما را در بر گرفته و در آن صحنه دادگاه الهی حاضر شده اید. باطل ها از شما رخت بر بسته; عذر تراشی ها از میان رفته; حقایق برای تان مسلّم شده و حوادث، شما را به سرچشمه اصلی رسانده است (و به نتایج اعمال خود رسیده اید)» (وَ کَأَنَّ الصَّیْحَةَ قَدْ أَتَتْکُمْ، وَالسَّاعَةَ قَدْ غَشیَتْکُمْ، وَ بَرَزْتُمْ لِفَصْلِ الْقَضَاءِ، قَدْ زَاحَتْ عَنْکُمُ الاْ َبَاطِیلُ، وَاضْمَحَلَّتْ عَنْکُمُ الْعِلَلُ، وَاسْتَحَقَّتْ بکُمُ الْحَقَایِقُ، وَ صَدَرَتْ بکُمُ الاُْمُورُ مَصَادرَهَا).

«صیحه» در جمله «وَ کَأَنَّ الصَّیْحَةَ...» اشاره به صیحه رستاخیز است; فریاد عظیمی که مردگان را از خواب مرگ بیدار می سازد و از قبرها بیرون می فرستد و آماده حسابرسی می کند.

از آیات و روایات استفاده می شود که جهان با صیحه و فریاد عظیمی پایان می گیرد که آن را «نفخه صور اوّل» می گویند: سپس با صیحه عظیم دیگری که فرمان حیات است قیامت آغاز می گردد و آن را «نفخه صور دوم» می نامند و آن چه در خطبه بیان شده به قرینه جمله های بعد از آن، اشاره به صیحه دوم است.

تعبیر به ساعت، اشاره به قیامت است; زیرا ساعت در اصل به معنای جزئی از زمان یا لحظاتی زودگذر است و از آن جا که قیام قیامت سریع و حسابرسی بندگان نیز به مقتضای سریع الحساب بودن خداوند به سرعت انجام می گیرد از قیامت به ساعت تعبیر شده است.

و «فَصْلِ الْقَضَاءِ» به معنای داوری صحیح است که حق را از باطل جدا می سازد و زوال اباطیل و اضمحلال علل، اشاره به این است که در صحنه قیامت، مطالب دروغین و چهره های توخالی و عذرتراشی های بی اساس وجود ندارد. هر چه هست حق است و حقیقت است و واقعیت.

و جمله «وَ صَدَرَتْ بکُمُ الاُْمُورُ مَصَادرَهَا» اشاره به این است که هر کس به نتیجه اعمال خود می رسد و هر چیز جایگاه اصلی خود را در آن جا پیدا می کند.

امام(علیه السلام) در این جا قیامت را چنان نزدیک می بیند که می فرماید: گویی همه این امور واقع شده است: نفخ صور، قیام قیامت، زنده شدن مردگان، تشکیل دادگاه های عدل الهی و

رسیدن به نتایج اعمال و به راستی با توجّه به کوتاهی عمر دنیا در برابر آخرت مطلب همین گونه است.

قرآن مجید درباره قیامت چنین تعبیر می کند: «(یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ بالْحَقِّ ذَلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ); روزی که صیحه رستاخیز را به حق می شنوند آن روز، روز خروج (از قبرها) است».(9) و نیز از قیامت تعبیر به «یوم الفصل» یعنی روز جداسازی حق از باطل و داوری سریع کرده است و در جایی دیگر می گوید: «(وَلاَ یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذرُونَ); به آن ها اجازه داده نمی شود تا عذر خواهی کنند».(10) و نیز از قیامت به (یَوْمَ هُمْ بَارِزُونَ)(11) (روز ظهور) و (یَوْمَ تُبْلَی السَّرَائِرُ)(12) (روز آشکار شدن پنهانی ها) تعبیر شده است.

و در آخرین جمله بعد از بیان آن همه هشدارها می فرماید: «حال که چنین است از عبرت ها پند گیرید، از دگرگونی نعمت ها اندرز پذیرید و از هشدارِ هشداردهندگان بهره گیرید» (فَاتَّعِظُوا بالْعِبَرِ، وَاعْتَبرُوا بالْغِیَرِ، وَانْتَفِعُوا بالنُّذُرِ).

«عبر» (جمع عبرت) اشاره به حوادث عبرت انگیزی است که در طول تاریخ به چشم می خورد و در عمر خود نیز فراوان دیده ایم و «غیر» (جمع غیرة به معنای تغییر) اشاره به انقلاب ها و تغییرهای روزگار و دگرگونی نعمت ها و نزول بلاهاست و «نذر» (جمع نذیر) به معنای انذار کننده و هشدار دهنده است; اعم از: پیامبران و امامان یا آیات الهی و روایات آن ها و یا حوادث روزگار.


نکته ها:

1ـ خیل گواهان عمل:

با این که خداوند، شاهد و ناظر اعمال ما در همه حال و در هر زمان و مکان است و علم او به همه چیز برای ثبت و ضبط اعمال به یقین کفایت می کند، برای اثبات حجت بیشتر و جلب توجّه نیکوکاران و بدکاران، مراقبان مختلفی بر ما گمارده که شاهدان اعمال مایند; از جمله:

  1. اعضا و جوارح بدن ما و حتی پوست تن، مطابق آیاتی که نازل شده، گواه اعمال مایند. جالب این که بعد از مطرح شدن موضوع «شبیه سازی» این حقیقت برای همه روشن شده که هر ذره ای از ذرات بدن انسان یک انسان کامل را در خود جای داده است! و جالب تر این که اخیراً برای شبیه سازی از پوست تن استفاده کرده اند.

  2. «حفظه» و «کتّاب» یعنی فرشتگان مأمور ثبت اعمال.

  3. زمینی که در آن زندگی می کنیم نیز شاهد و گواه دیگری است; قرآن مجید می فرماید: «(یَوْمَئِذ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا * بأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَی لَهَا); در آن روز، زمین تمام خبرهایش را بازگو می کند; چرا که پروردگارش به آن وحی کرده و آن را به نطق درآورده است».(13)

  4. زمانی که در آن زندگی می کنیم نیز از گواهان روز قیامت است; چنان که امیرمؤمنان(علیه السلام) می فرماید: «مَا مِنْ یَوْم یَمُرُّ عَلَی ابْنِ آدَمَ اِلاَّ قالَ لَهُ ذلِکَ الْیَوْمَ: یَا بْنَ آدَمَ أَنَا یَوْمٌ جَدیدٌ وَ أَنَا عَلَیْکَ شَهِیدٌ، فَقُلْ فِیَّ خَیْراً وَ اعْمَلْ فِیَّ خَیْراً اُشْهِدُ لَکَ بهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ; روزی بر انسان نمی گذرد مگر این که آن روز به انسان می گوید: ای فرزند آدم! من روز تازه ای هستم و بر اعمالت گواهم، در من سخنان خوب بگو و اعمال خوب بجا آور تا روز قیامت برای تو شهادت دهم».(14)

  5. و از همه فراتر گواهی پیامبران است; چرا که به گواهی قرآن مجید، پیامبر هر امّتی روز قیامت گواه اعمال امت خویش است و پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) گواه بر همه آنهاست: (فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ کُلِّ أُمَّة بشَهِید وَجِئْنَا بکَ عَلَی هَؤُلاَءِ شَهِیداً).(15)

به این ترتیب هرانسانی در تمام عمر خود در میان این گواهان و مراقبانی که از شش جهت، متوجّه اعمال اویند قرار گرفته و کسی که ایمان به حقیقت و حقانیت این گواهان داشته باشد سزاوار است که کم ترین خطایی از او سر نزند.

2ـ سه جمله پرمعنا:

عبارت (فَاتَّعِظُوا بالْعِبَرِ، وَاعْتَبرُوا بالْغِیَرِ، وَانْتَفِعُوا بالنُّذُرِ) دارای سه جمله کوتاه و بسیار پرمعناست که برای بیدار ساختن غافلان بهترین عامل است و در هر یک از این سه جمله به حقیقتی جداگانه اشاره شده است.

در جمله اوّل، عبرت ها را اندرز دهنده می شمارد. این واژه، شامل تمام حوادث تکان دهنده ای که در گذشته و حال بوده است و تاریخ پیشین ومعاصر آن را در برگرفته است، می شود و حتی طبق آیات قرآن حوادث طبیعی مانند رفت و آمد شب و روز می تواند عبرت باشد: «(یُقَلِّبُ اللهُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبْرَةً لاُِّوْلِی الاَْبْصَارِ)(16); خداوند، شب و روز را دگرگون و جانشین یکدیگر می سازد در این عبرتی است برای صاحبان بصیرت».

در دوّمین جمله، تغییراتی که در زندگی انسان ها و در مجموعه جهان پیدا می شود وسیله دیگری برای پند گرفتن شمرده است. عزیزان دیروز ذلیلان امروزند و ذلیلان دیروز، عزیزان امروز، حاکمان به سرعت محکوم و محکومان به سرعت حاکم می شوند. جوانان رعنا پیران خمیده می شوند و کودکان ضعیف وناتوان، جوانانی نیرومند و قوی بنیه. همه چیز در حال تغییر است و چیزی پایدار نیست. از اجتماع پرشور و پرهیاهوی یک قرن قبل، امروز چیزی جز یک قبرستان خاموش باقی نمانده و از این شور و غوغایی که امروز برپاست یکصد سال بعد خبری نیست که نیست. چه پند و اندرزی از این بهتر؟

در سوّمین جمله، اشاره به این می فرماید که فریاد انذار کنندگان و هشدار دهندگان از هر سو بلند است. انبیا و اولیا، بزرگان و صلحا، آیات و روایات هر یک با زبان حال یا قال هشدار می دهند. می فرماید از این هشدارها بهره مند شوید.


پی نوشت:

  1. «داج» از ماده «دَجْو» (بر وزن هجو) به معنای تاریک شدن است و «لیل داج» به معنای شب تاریکی است که حتی ماه و ستارگان در آن دیده نشوند.

  2. «یکنّکم» از ماده «کنّ» (بر وزن جنّ) در اصل به ظرفی می گویند که چیزی در آن محفوظ می دارند (ظرف در دار) سپس این معنا توسعه یافته به هر چیزی که اشیا یا اشخاص را محفوظ و مستور می دارد، اطلاق شده است.  

 3. «رتاج» و «رَتَج» (بر وزن کرج) به درهای بزرگ یا درهای بسته گفته می شود.

  1. نور، آیه 24.

  2. فصلت، آیات 20 و 21.

  3. انفطار، آیات 10 - 12.

  4. «مخط» از ماده «خط» به معنای خط کشیدن و علامت گذاری کردن است; بنابراین «مخط» که اسم مکان است در خطبه مزبور به معنای جایگاهی است که خط کشیده اند تا برای گور حفر کنند.

  5. بحارالانوار، جلد 6، صفحه 267; اصول کافی، جلد 3، صفحه 242.

  6. ق، آیه 42.

  7. مرسلات، آیه 36.

  8. مؤمن، آیه 16.

  9. طارق، آیه 9.

  10. زلزال، آیات 4 و 5.

  11. بحارالانوار، جلد 74، صفحه 379.

  12. نساء، آیه 41.

  13. نور، آیه 44.