[hadith]فَتَزَوَّدُوا فِی أَیَّامِ الْفَنَاءِ لِأَیَّامِ الْبَقَاءِ، قَدْ دُلِلْتُمْ عَلَی الزَّاد وَ أُمِرْتُمْ بالظَّعْنِ وَ حُثِثْتُمْ عَلَی الْمَسیرِ؛ فَإِنَّمَا أَنْتُمْ کَرَکْبٍ وُقُوفٍ لَا یَدْرُونَ مَتَی یُؤْمَرُونَ بالسَّیْرِ؛ أَلَا فَمَا یَصْنَعُ بالدُّنْیَا مَنْ خُلِقَ لِلْآخِرَةِ، وَ مَا یَصْنَعُ بالْمَالِ مَنْ عَمَّا قَلِیلٍ یُسْلَبُهُ وَ تَبْقَی عَلَیْهِ تَبعَتُهُ وَ حِسَابُهُ. عِبَادَ اللَّهِ، إِنَّهُ لَیْسَ لِمَا وَعَدَ اللَّهُ مِنَ الْخَیْرِ مَتْرَکٌ، وَ لَا فِیمَا نَهَی عَنْهُ مِنَ الشَّرِّ مَرْغَبٌ. عِبَادَ اللَّهِ، احْذَرُوا یَوْماً تُفْحَصُ فِیهِ الْأَعْمَالُ وَ یَکْثُرُ فِیهِ الزِّلْزَالُ وَ تَشیبُ فِیهِ الْأَطْفَالُ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 6، ص: 178-174

ناپایداری دنیا:

آن گاه امام(علیه السلام) به بیان اسباب رسیدن به سعادت دایمی و پرهیز از شقاوت همیشگی پرداخته، چنین می فرماید: «حال که چنین است در این ایّام فانی برای ایّام باقی زاد و توشه تهیه کنید. زاد و توشه لازم به شما معرفی شده و فرمان کوچ داده شده است، و با سرعت شما را به حرکت درآورده اند» (فَتَزَوَّدُوا فِی أَیَّامِ الْفَنَاءِ لاَِیَّامِ الْبَقَاءِ. قَدْ دُلِلْتُمْ عَلَی الزَّاد، وَ أُمِرْتُمْ بالظَّعْنِ(1)، وَ حُثِثْتُمْ(2) عَلَی الْمَسیرِ).

ناگفته پیداست که منظور از تهیه زاد و توشه همان زاد و توشه تقوا و اعمال صالح است که در قرآن مجید به آن اشاره شده: «(وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّاد التَّقْوَی); زاد و توشه بیندوزید که بهترین زاد و توشه، تقواست».(3)

جمله «أُمِرْتُمْ بالظَّعْنِ...» می تواند اشاره به امر تشریعی الهی باشد که در آیات مربوط به فنای دنیا و این که هر کسی سرانجام طعم مرگ را می چشد به دلالت التزامی آمده است و می تواند اشاره به امر تکوینی باشد; زیرا خداوند اسباب و عوامل حرکت را چنان آفریده که کودکان به سرعت جوان و جوانان پیر و پیران به سوی دیار بقا می شتابند و با جمله (وَ سَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَة مِّنْ رَّبِّکُمْ) (4) دستور سیر سریع را به سوی اسباب آمرزش و مغفرت صادر فرموده است.

در نامه 31 نهج البلاغه نیز می خوانیم که امام(علیه السلام) خطاب به فرزندش (امام حسن(علیه السلام)) می فرماید: «یَا بُنَیَّ أَنَّ مَنْ کَانَتْ مَطِیَّتُهُ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ، فَإِنَّهُ یُسارُ بهِ وَ إِنْ کانَ وَاقِفاً، وَ یَقْطَعُ الْمَسافَةَ وَ إِنْ کَانَ مُقِیماً وَادعاً; پسرم! آن کس که مرکبش شب و روز است، همواره در حرکت خواهد بود; هر چند ظاهراً ساکن است و قطع مسافت می کند; گرچه در جای خود ایستاده و راحت است».

و در ادامه سخن تشبیه رسا و گویایی برای مردم دنیا ذکر کرده، می فرماید: «شما همچون کاروانی هستید که در منزلگاهی توقف کرده، و نمی دانید چه وقت دستور حرکت به شما داده می شود» (فَإِنَّمَا أَنْتُمْ کَرَکْب(5) وُقُوف، لاَ یَدْرُونَ مَتَی یُؤْمَرُونَ بالسَّیْرِ).

ممکن است این سؤال مطرح شود که امام(علیه السلام) در جمله «أُمِرْتُمْ بالظَّعْنِ...» می فرماید: فرمان حرکت صادر شده، در حالی که در جمله «لاَ یَدْرُونَ مَتَی یُؤْمَرُونَ بالسَّیْرِ» (نمی دانند چه وقت دستور حرکت داده می شود) می فرماید: هنوز دستور حرکت صادر نشده; این دو تعبیر چگونه با یکدیگر سازگار است؟

با قدری توجه در می یابیم که اوّلی اشاره به حرکت در دنیا به سوی کمال و سرعت وشتاب در فراهم کردن اسباب مغفرت و دوّمی اشاره به کوچ کردن از دنیا به سوی آخرت می باشد و ابهام برطرف می گردد.

به هر حال، این تشبیه به صورت دیگری در کلمات قصار آمده است; آن جا که می فرماید: «أَهْلُ الدُّنْیَا کَرَکْب یُسارُ بهِمْ وَ هُمْ نِیامٌ; اهل دنیا همچون قافله ای اند که آن ها را به پیش می رانند، در حالی که در خوابند».(6)

این خواب، همان حالت غفلتی است که برای بسیاری از مردم حاصل است.

سپس برای روشن تر شدن این حقیقت، چنین می فرماید: «آگاه باشید! آن کس که برای آخرت آفریده شده با دنیا (و دنیاپرستی) چه کار دارد؟! و آن کس که به زودی ثروتش را از او می گیرند دیگران با اموال و ثروت دنیا چه می کند؟! ثروتی که (سودش برای است و) مؤاخذه و حسابش بر او است!» (أَلاَ فَمَا یَصْنَعُ بالدُّنْیَا مَنْ خُلِقَ لِلاْخِرَةِ! وَ مَا یَصْنَعُ بالْمَالِ مَنْ عَمَّا قَلِیل یُسْلَبُهُ، وَ تَبْقَی عَلَیْهِ تَبعَتُهُ(7) وَ حِسَابُهُ!).

اگر منزلگاه اصلی ما آخرت است و دنیا گذرگاهی بیش نیست، چرا این قدر به دنیا دل بسته ایم؟ و اموالی که چند روزی به رسم امانت در دست ما سپرده شده و سرانجام آن را به دیگران می سپاریم و در قیامت حساب و کتابش را باید پس دهیم چرا این همه برای به دست آوردنش جانفشانی می کنیم و حلال و حرام را به هم می آمیزیم؟

امام(علیه السلام) در ادامه این سخن برای ترغیب و تشویق مردم به خیرات و نیکی ها و پرهیز از بدی ها از دو منطق مؤثر دیگر بهره می گیرد:

نخست می گوید: «ای بندگان خدا! آن چه را خداوند وعده نیک بر آن داده است جای ترک نیست و آن چه را از بدی ها نهی کرده قابل دوست داشتن نمی باشد!» (عِبَادَاللّهِ، إِنَّهُ لَیْسَ لِمَا وَعَدَ اللّهُ مِنَ الْخَیْرِ مَتْرَکٌ، وَ لاَ فِیمَا نَهَی عَنْهُ مِنَ الشَّرِّ مَرْغَبٌ).

اشاره به ا ین که آن کس که امر و نهی کرده و وعده پاداش و کیفر داده یک فرد عادی نیست که جای گفتگو و تردید در آن باشد; خداوند قادر قهار چنین فرموده است.

و در تعبیر دوّم می فرماید: «ای بندگان خدا! از روزی که اعمال بررسی دقیق می شود، برحذر باشید; روزی که تزلزل و اضطراب در آن بسیار است و کودکان در آن پیر می شوند» (عِبَادَاللّهِ، احْذَرُوا یَوْماً تُفْحَصُ فِیهِ الاَْعْمَالُ، وَ یَکْثُرُ فِیهِ الزِّلْزَالُ، وَ تَشیبُ(8) فِیهِ الاَْطْفَالُ).

در آن روز، تمام اعمال، هر چند ظاهراً کوچک و ناچیز باشد با دقت و سخت گیری بررسی خواهد شد; همان گونه که قرآن مجید می گوید: «(یَا بُنَیَّ إِنَّهَا إِنْ تَکُ مِثْقَالَ حَبَّة مِّنْ خَرْدَل فَتَکُنْ فِی صَخْرَة أَوْ فِی السَّمَاوَاتِ أَوْ فِی الاَْرْضِ یَأْتِ بهَا اللهُ إِنَّ اللهَ لَطِیفٌ خَبیرٌ); اگر به اندازه سنگینی دانه خردلی (کار نیک یابد) باشد و در دل سنگی یا در (گوشه ای از) آسمان ها و زمین قرار گیرد خداوند آن را (در قیامت برای حساب) می آورد; خداوند دقیق و آگاه است».(9)

و منظور از فزونی زلزله در آن روز، تزلزل افکار و لرزیدن دل ها از هول محشر و وحشت از نتیجه اعمال است.

درست است که در پایان این جهان، زلزله به معنای حقیقی، تمام جهان را به لرزه در می آورد و همه چیز زیر و رو می شود; ولی آن چه در بالا آمده مربوط به صحنه محشر است که در آن جا زلزله به معنای حقیقی آن وجود دارد; بلکه هر چه هست اضطراب ا ست و وحشت و تزلزل خاطرها.

تعبیر به «تَشیبُ فِیهِ الاَْطْفَالُ» کنایه از شدت و عمق وحشت آن صحنه است که در تعبیرات روزمرّه نیز به کار می رود. می گوییم حادثه به اندازه ای سنگین است که انسان را پیر می کند; همان گونه که در قرآن مجید می فرماید: «(فَکَیْفَ تَتَّقُونَ إِنْ کَفَرْتُمْ یَوْماً یَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شیباً); اگر کافر شوید، چگونه خود را (از عذاب الهی) بر کنار می دارید، در آن روز که کودکان را پیر می کند؟!».(10)

بعضی چنین پنداشته اند که پیرشدن اطفال در آن جا به معنای حقیقی آن است; نه معنای کنایی; ولی این احتمال بسیار بعید است; زیرا در آن روز طفلی که محکوم به مجازات الهی باشد و بر اثر وحشت گرفتار پیری زودرس شود، وجود ندارد.


پی نوشت:

  1. «ظَعْن» به معنای کوچ کردن از مکانی به مکان دیگر است.

  2. «حثثتم» از ماده «حثّ» (بر وزن صفّ) به معنای برانگیختن و با شتاب بردن است.

  3. بقره، آیه 197.

  4. آل عمران، آیه 133.

  5. «رکب» جمع راکب در اصل به معنای شترسوار است; ولی معمولا این واژه به معنای کاروان به کار می رود.

  6. کلمات قصار، شماره 64.

  7. «تبعة» از ماده تبع (بر وزن خبر) به معنای متابعت کردن است و «تبعه عمل» به کیفرهایی گفته می شود که پس از ارتکاب گناه، دامان انسان را می گیرد.

  8. «تشیب» از ماده «شیب» (بر وزن عیب) در اصل به معنای سفید شدن مو است و معمولا به پیری اطلاق می شود و «شیب» (بر وزن سیب) جمع «اَشْیَب» به معنای پیران یا سپیدمویان است در مقابل «شباب» و «شبیبة» که به معنای جوانی است.

  9. لقمان، آیه 16.

  10. مزّمّل، آیه 17.