[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) یحثّ الناسَ علی التقوی:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتَاحاً لِذکْرِهِ وَ سَبَباً لِلْمَزید مِنْ فَضْلِهِ وَ دَلِیلًا عَلَی آلَائِهِ وَ عَظَمَتِهِ. عِبَادَ اللَّهِ، إِنَّ الدَّهْرَ یَجْرِی بالْبَاقِینَ کَجَرْیِهِ بالْمَاضِینَ، لَا یَعُودُ مَا قَدْ وَلَّی مِنْهُ وَ لَا یَبْقَی سَرْمَداً مَا فِیهِ، آخِرُ فَعَالِهِ کَأَوَّلِهِ، مُتَشَابهَةٌ أُمُورُهُ، مُتَظَاهِرَةٌ أَعْلَامُهُ، فَکَأَنَّکُمْ بالسَّاعَةِ تَحْدُوکُمْ حَدْوَ الزَّاجِرِ بشَوْلِهِ؛ فَمَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بغَیْرِ نَفْسهِ تَحَیَّرَ فِی الظُّلُمَاتِ وَ ارْتَبَکَ فِی الْهَلَکَاتِ وَ مَدَّتْ بهِ شَیَاطِینُهُ فِی طُغْیَانِهِ وَ زَیَّنَتْ لَهُ سَیِّئَ أَعْمَالِهِ؛ فَالْجَنَّةُ غَایَةُ السَّابقِینَ، وَ النَّارُ غَایَةُ الْمُفَرِّطِینَ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 6، ص: 169-161

وَ مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ یحثّ الناس علی التّقوی.

از خطبه های امام علیه السلام است که در آن، مردم را به تقوا، تشویق و ترغیب می کند

.

خطبه در یک نگاه:

در این خطبه، امام علیه السلام مانند بسیاری از خطبه های نهج البلاغه، سخن را با حمد و ثنای الهی شروع می کند؛ سپس در چند بخش به مسائل حساسی می پردازد. در بخش اوّل از عبرت گرفتن از تاریخ پیشینیان- که سرنوشت مشابهی با ما دارند- سخن می گوید و ما را به اعماق تاریخ گذشته فرو می برد تا آینده خویش را آشکارا ببینیم و راه

سعادت را پیدا کنیم

.

در بخش دوّم، به اهمّیّت تقوا و برگرفتن زاد و توشه از زندگی دنیا برای آخرت اشاره می کند و هشدار می دهد که پایان زندگی هیچ کس نمایان نیست. بکوشید تا غافلگیر نشوید

.

در بخش سوّم از مراقبان الهی نسبت به اعمال انسان از جمله اعضای پیکر هر شخص و فرشتگانی که حافظان اعمالند، یاد می کند

.

در بخش چهارم به پایان زندگی و عالم غربت قبر و خانه تنهایی و فنای دنیا و برپایی قیامت اشاره کرده، با جملات کوتاه و تکان دهنده ای در این زمینه، خطبه را به پایان می برد

.

توجهی دیگر به مبدأ و معاد:

امام(علیه السلام) خطبه را با حمد خداوند اما با تعبیرات تازه ای آغاز می کند و می فرماید: «حمد و ستایش، مخصوص خداوندی است که «حمد» را کلید ذکر و یاد خود قرار داده و آن را سبب فزونی فضل و رحمتش و دلیل بر نعمت ها و عظمتش ساخته است» (الْحَمْدُ(1) لِلّهِ الَّذی جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتَاحاً لِذکْرِهِ، وَ سَبَباً لِلْمَزید مِنْ فَضْلِهِ، وَ دَلِیلا عَلَی آلاَئِهِ وَ عَظَمَتِهِ).

در این که منظور از «ذکر» در این جا چیست؟ گاه گفته شده: قرآن مجید است که در بعضی از آیات قرآن از آن به ذکر تعبیر شده; چرا که سوره حمد سرآغاز آن می باشد (بنابراین که سوره حمد، نخستین سوره ای باشد که بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نازل شده یا قرآن به صورت کنونی در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) به دستور حضرتش گردآوری شده و سوره حمد سرآغاز آن بوده باشد(2)).

و یا این که به چندین سوره از قرآن اشاره است که با حمد خدا آغاز می شود (سوره های حمد، انعام، کهف، سبأ و فاطر).

یا این که ذکر، اشاره به هرگونه یاد خداست و در احادیث اسلامی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) وارد شده که «کُلُّ کَلام لاَ یُبْدَأُ فِیهِ بحَمْداللّهِ فَهُوَ أَجْذَمُ; هر سخنی که با حمد خدا شروع نشود بریده است».(3)

به همین دلیل، سرآغاز غالب خطبه های پیامبر اکرم و معصومین(علیهم السلام) را حمد و ستایش پروردگار مشاهده می کنیم و جمله «سَبَباً لِلْمَزید مِنْ فَضْلِهِ» اشاره به آیه شریفه (لَئِنْ شَکَرْتُمْ لاََزیدَنَّکُمْ) می باشد که شکر و حمد خدا را مایه فزونی نعمت قرار داده است.(4)

توجه داشته باشید که در بسیاری از آیات قرآن، حمد به معنای شکر به کار رفته است.

و جمله «دَلِیلا عَلَی آلائِهِ وَ عَظَمَتِهِ» اشاره به این است که هنگامی که حمد و ستایش و شکر خدا را به جا می آوریم هم به نعمت های گوناگون او توجّه می کنیم وهم به مقام عظمتش.

سپس امام(علیه السلام) بندگان خدا را مخاطب قرار داده و نسبت به ناپایداری دنیا هشدار می دهد و به عبرت گرفتن از پیشینیان توصیه می کند و می فرماید: «بندگان خدا! روزگار بر بازماندگان، آن سان می گذرد که بر پیشینیان گذشت!» (عِبَادَ اللّهِ، إِنَّ الدَّهْرَ(5) یَجْرِی بالْبَاقِینَ کَجَرْیِهِ بالْمَاضِینَ).

این سخن، اشاره به مطلب معروفی است که می گوییم تاریخ همواره تکرار می شود و حوادث امروز ـ با تفاوت مختصری ـ همچون حوادث دیروز است. و بعد در توضیح آن می فرماید: «آن چه از زندگی دنیا گذشته است باز نمی گردد و آن چه در آن هستیم جاودان نمی ماند. آخرین کار این جهان، همچون نخستین کار اوست ; امورش شبیه به یکدیگر و نشانه هایش روشن و آشکار است» (لاَ یَعُودُ مَا قَدْ وَلَّی مِنْهُ، وَ لاَ یَبْقَی سَرْمَداً مَا فِیهِ. آخِرُ فَعَالِهِ، کَأَوَّلِهِ. مُتَشَابهَةٌ أُمُورُهُ، مُتَظَاهِرَةٌ أَعْلاَمُهُ).

آری، اگر دقت کنیم سلسله ای از اصول کلی را بر تاریخ بشر حاکم می بینیم که هر روز در چهره جدیدی خود را نشان می دهد و به همین دلیل، هر کس می تواند به آینده خود با دقت در تاریخ گذشتگان، آگاه شود; چرا که تاریخ دیروز آینه تمام نمای امروز است.

پیوسته گروهی به قدرت می رسند و همه چیز را در قبضه خود می گیرند; چیزی نمی گذرد که ناتوان می شوند و قدرت را به اختیار یا به اجبار به دیگران می سپارند. هنگامی که سرآمد حکومت آن ها فرا رسید به حکم قطعی پروردگار باید جای خود را به دیگران دهند: (فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدمُونَ).

همواره گروهی متولّد می شوند; سپس به جوانی می رسند بعد وارد مرحله پیری و ناتوانی می شوند و همچون برگ خشکیده ای در برابر تندباد اجل قرار می گیرند و به مردگان می پیوندند و در زیر خاک های تیره و تار پنهان می شوند.

زادن و کشتن و پنهان کردن *** چرخ را رسم و ره دیرین است!

سپس امام(علیه السلام) با ذکر این مقدمه به چند نصیحت و اندرز پرمعنا پرداخته، می فرماید: گویا ساعت (پایان زندگی) شما را با سرعت به پیش می راند; همان گونه که ساربان شتران سبکبار را! (فَکَأَنَّکُمْ بالسَّاعَةِ تَحْدُوکُمْ(6) حَدْوَ الزَّاجِرِ بشَوْلِهِ).

با توجه به این که زاجر به ساربانی گفته می شود که با شدت، شتران را می راند و «شَوْل» (جمع شائله) به شترانی گفته می شود که سبکبار باشند; یعنی مدتی از وضع حملشان گذشته و پستانشان خشکیده است و طبیعتاً ساربان ملاحظه حال آن ها را نمی کند، چنین نتیجه می گیریم که روزگار و سرآمد عمر با شدت هر چه بیش تر مردم را به سوی فنا می راند. شب ها و روزها به سرعت می گذرد. سال و ماه ها طی می شود. حوادث غیر منتظره، بیماری ها، بلاها، جنگ ها و امور دیگری از این قبیل همه و همه، انسان ها را هدف گرفته اند.

بعد از این هشدار، همگان را به این حقیقت متوجّه می سازد و می فرماید: «آن کس که به غیر خویش پردازد واز خود غافل شود، در تاریکی ها سرگردان می ماند و در مهلکه ها گرفتار می شود. شیاطین او را در طغیانش به پیش می رانند و اعمال بدش را در نظرش جلوه می دهند!» (فَمَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بغَیْرِ نَفْسهِ تَحَیَّرَ فِی الظُّلُمَاتِ، وَ ارْتَبَکَ(7) فِی الْهَلَکَاتِ، وَ مَدَّتْ بهِ شَیَاطِینُهُ فِی طُغْیَانِهِ، وَ زَیَّنَتْ لَهُ سَیِّیءَ أَعْمَالِهِ).

هر انسانی مجموعه ای از عیوب و نقصان ها و نقاط ضعف را در خود دارد و تنها راه نجات او پرداختن به اصلاح آن هاست تا به تدریج به صورت انسان کاملی درآید و شایسته قرب خدا و نام والای خلیفة الله شود; ولی کسی که به بیرون خویش یعنی به انسان های دیگر یا مسایلی از قبیل: مال و مقام و ثروت و جاه بپردازد، سرگردانی و گرفتاری او یقینی است و از آن اسفبارتر این که شیاطین، چنین انسان غافلی را در طغیانش تشویق می کنند و اعمال زشت او را چنان زینت می دهند که جزو نقاط قوّت خود می شمرد و به آن افتخار می کند. بدیهی است چنین انسان گرفتاری راه نجاتی نخواهد داشت.

قرآن مجید درباره این گونه افراد می فرماید: «(کَمَنْ مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بخَارِج مِّنْهَا کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ); آن ها همچون کسی اند که در ظلمت ها گرفتار شده و از آن خارج نمی گردد. آری، این گونه برای کافران، اعمال زشتی را که انجام می دادند، تزیین شده است».(8)

و در پایان این بخش به سرنوشت نهایی و سرانجام کار اشاره کرده، می فرماید:

«بهشت، سرمنزل پیش تازان و آتش دوزخ پایان کار تقصیرکاران است» (فَالْجَنَّةُ غَایَةُ السَّابقِینَ، وَ النَّارُ غَایَةُ الْمُفَرِّطِینَ).

منظور از «سابقین» سبقت گیرندگان در مسیر طاعت خداست; که سرمنزل مقصودشان بهشت است; همان گونه که قرآن می فرماید: (سَابقُوا إِلَی مَغْفِرَة مِّنْ رَّبِّکُمْ وَ جَنَّة عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَآءِ وَالاَْرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذینَ آمَنُوا...).(9)

و جمله «وَ النَّارُ غَایَةُ الْمُفَرِّطِینَ» اشاره به کسانی است که به علت کوتاهی و تقصیر و از دست دادن فرصت ها گرفتار خسران و زیان شده و سرانجام شان دوزخ است; همان گونه که قرآن درباره این افراد می گوید: «روز قیامت می گویند: ای افسوس بر ما که درباره قیامت کوتاهی کردیم!» (قَالُوا یَا حَسْرَتَنَا عَلَی مَا فَرَّطْنَا فِیهَا).(10)


نکته:

چگونه تاریخ تکرار می شود؟

تاریخ بشر مجموعه ای است از حوادث بی شمار و بسیار متنوّع و گوناگون; ولی هنگامی که درست در آن دقّت می کنیم می توانیم ویژگی هایی برای حوادث گوناگون آن پیدا کنیم و همه را در گروه های معیّن و عناوین خاصّی بگنجانیم، بخشی از آن ویژگی ها چنین است:

1ـ زوال سریع نعمت ها و قدرت ها: آری نعمت ها و قدرت ها به سرعت می آیند و می روند و جای خود را به دیگری می سپارند.

2ـ ناپایداری: از ویژگی های حوادث این جهان، ناپایداری است. تا انسان به چیزی دل خوش می کند، آن را از دست می دهد و تا به کسی دل می بندد، جای خالی او را مشاهده می کند.

3ـ بی وفایی در مردم دنیا و حوادث این جهان، یکی دیگر از صفات چشمگیر است; تا آن جا که به صورت ضرب المثل درآمده، می گویند: «دنیا به چه کسی وفا کرده که به ما کند؟».

4ـ غرورها و شکست های ناشی از آن: تاریخ جهان، افراد و گروه های زیادی را به خاطر دارد که روزی پیروز شدند و در پی پیروزی مغرور گشتند; ولی سرانجام غرورشان آن ها را بر خاک ذلّت نشاند و بینی آن ها را به خاک مالید.

5ـ تغییر حالات و روحیات: نزدیک ترین دوستان انسان، گاه خطرناک ترین دشمن او می شوند. گاهی دوستان دیروز، دشمنان امروزند. این ویژگی مخصوصاً در میان حاکمان و سیاستمداران جهان کاملا به چشم می خورد.

6ـ زمینه های محبّت و نفرت: آن چه باقی می ماند و مایه یاد نیک مردم جهان است نیکی ها، محبّت ها، جوانمردی ها و اخلاص هاست و آن چه مایه نفرین و لعنت و بدنامی می شود، ظلم و ستم ها و ناجوانمردی هاست.(11)


پی نوشت:

  1. «حمد» در لغت به معنای ستایش کردن در مقابل کار یا صفت نیک اختیاری است و از آن جا که یکی از کارهای بسیار نیک، بخشیدن نعمت به نیازمندان است، این واژه به معنای شکر نیز به کار می رود.

  2. این احتمال را در تفسیر نمونه در بحث سوره حمد تقویت کرده ایم و نام گذاری این سوره به «فاتحة الکتاب» را در روایات نبوی دلیل بر آن می دانیم.

  3. فقه السّنة، جلد 2، صفحه 230. (در این زمینه روایات دیگری در کتاب «مغنی ابن قدامه» و «نیل الأوطار شوکانی» نیز نقل شده است).

  4. این جمله، نشان می دهد که از میان احتمالات سه گانه مزبور در مورد حمد، احتمال سوّم مناسب تر است.

  5. «دهر» به گفته راغب در مفردات، در اصل اسمی است برای مجموع عمر جهان; سپس به معنای وسیع تری که عبارت از روزگار و زمان و تاریخ زندگی بشر است اطلاق شده; گاه به معنای مردم زمانه و گاه به معنای خالق زمان نیز به کار می رود.

  6. «تحدو» از مادّه «حَدْو» و «حُدی» به معنای راندن شتر همراه با آواز مخصوصی است که ساربان ها می خوانند; ولی سپس به هر گونه راندن و سوق دادن اطلاق شده است.

  7. «ارتبک» از ماده «ربک» (بر وزن ربط) به معنای پریشان و درهم شدن کار است; به گونه ای که نجات برای انسان مشکل شود.

  8. انعام، آیه 122.

  9. حدید، آیه 21.

  10. انعام، آیه 31.

سند خطبه

:

گرچه محتوای خطبه به قدری والاست و الفاظ فصیح و بلیغ که صادر شدن آن مانند سایر خطبه های نهج البلاغه از غیر امام معصوم علیه السلام بسیار بعید است؛ ولی با این حال به بعضی از مدارکی که در کتاب مصادر نهج البلاغه آمده اشاره می کنیم: ابن اثیر عالم لغوی در نهایة در ماده شَوْل و همچنین ماده رَبْک به بخش هایی از این خطبه اشاره می کند و در غرر الحکم نیز بعضی از جمله های این خطبه با مقداری تفاوت بیان شده است که نشان می دهد از منبعی غیر از نهج البلاغه گرفته شده است

.