[hadith]إِنَّ مِنْ عَزَائِمِ اللَّهِ فِی الذِّکْرِ الْحَکِیمِ الَّتِی عَلَیْهَا یُثِیبُ وَ یُعَاقِبُ وَ لَهَا یَرْضَی وَ یَسْخَطُ، أَنَّهُ لَا یَنْفَعُ عَبْداً وَ إِنْ أَجْهَدَ نَفْسَهُ وَ أَخْلَصَ فِعْلَهُ أَنْ یَخْرُجَ مِنَ الدُّنْیَا لَاقِیاً رَبَّهُ بخَصْلَةٍ مِنْ هَذهِ الْخِصَالِ لَمْ یَتُبْ، مِنْهَا: أَنْ یُشْرِکَ باللَّهِ فِیمَا افْتَرَضَ عَلَیْهِ مِنْ عِبَادَتِهِ، أَوْ یَشْفِیَ غَیْظَهُ بهَلَاکِ نَفْسٍ، أَوْ یَعُرَّ بأَمْرٍ فَعَلَهُ غَیْرُهُ، أَوْ یَسْتَنْجِحَ حَاجَةً إِلَی النَّاس بإِظْهَارِ بدْعَةٍ فِی دینِهِ، أَوْ یَلْقَی النَّاسَ بوَجْهَیْنِ أَوْ یَمْشیَ فِیهِمْ بلِسَانَیْنِ؛ اعْقِلْ ذَلِکَ فَإِنَّ الْمِثْلَ دَلِیلٌ عَلَی شبْهِهِ، إِنَّ الْبَهَائِمَ هَمُّهَا بُطُونُهَا، وَ إِنَّ السِّبَاعَ هَمُّهَا الْعُدْوَانُ عَلَی غَیْرِهَا، وَ إِنَّ النِّسَاءَ هَمُّهُنَّ زینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ الْفَسَادُ فِیهَا؛ إِنَّ الْمُؤْمِنِینَ مُسْتَکِینُونَ، إِنَّ الْمُؤْمِنِینَ مُشْفِقُونَ، إِنَّ الْمُؤْمِنِینَ خَائِفُون.[/hadith]
اسم إنّ در جمله «إنّ من عزائم اللّه...» جمله «أنّه لا ینفع...» می باشد، و ضمیر «أنّه...» در جمله اخیر ضمیر شأن است، و فاعل «ینفع...» جمله «ان یخرج...» است، «لاقیا» بنا بر این که حال است منصوب شده است.
منظور امام (ع) در این گفتار این است که از جمله نصوص الهی که در قرآن مجید آمده، و اعتقاد و عمل به آنها موجب پاداشهای خداوند و خشنودی او می گردد، و ترک آنها باعث کیفر و خشم او می شود، این که سودی عاید بنده نیست اگر هنگام بیرون رفتن از دنیا، خداوند را با یکی از صفاتی که در زیر ذکر می شود دیدار کند هر چند به خود رنج فراوان داده و عمل خود را خالص کرده باشد.
اوّل: شرک به خداوند متعال، ما پیش از این درجات شرک را بیان کرده ایم، باید دانست که قوّت و شدّت عذاب و عقاب خداوند به اندازه شدّت و ضعف شرک به اوست، و گفتار خداوند متعال که فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بهِ...» صریح است بر زیان شرک و بی حاصل بودن آن، از این که امام (ع) فرموده است: شرک در عبادتی که خداوند آن را واجب فرموده است، دانسته می شود که مراد از آن، ریای در عبادت است، نه این که خدای دوّمی اتّخاذ و آن را شریک حقّ تعالی قرار داده باشد، شرک به خدا گاهی در نتیجه غلبه جهل و استیلای غفلت، و ترک تحصیل معرفت و عدم تفکّر در یگانگی خداوند در نفس پدید می آید، و زمانی به علّت غلبه شهوت و خواهشهای نفسانی است، چنان که شخص ریاکار در عبادت غرضی جز طلب دنیا ندارد.
دوّم: این که برای فرو نشانیدن خشم خود کسی را به هلاکت برساند، در یکی از نسخه های نهج البلاغه بهلاک نفسه آمده است لیکن نفس بدون الحاق ضمیر اعمّ است، هلاکت مذکور گاهی در دنیا واقع می شود مانند این که از طریق سخن چینی و بدگویی نزد پادشاهان و حاکمان و مانند اینها باعث نابودی دیگری گردد و زمانی در آخرت است و این به سبب گناهانی است که در نتیجه انتقامجویی و برای فرو نشانیدن خشم حاصل می شود، چنان که صریح قول خداوند متعال است که: «وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها» و این گناه به سبب قوّه غضبیّه دامنگیر آدمی می شود.
3- کاری را که دیگری انجام داده مورد عیبجویی قرار دهد، منظور این است که با عیبجویی و بدگویی از عمل دیگری موجبات آزار و نابودی او را فراهم کند، در این صورت در زمره کسانی خواهد بود که در روی زمین به فساد و تباهی کوشیده اند و صریح قول خداوند متعال است که: «إِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَنْ یُقَتَّلُوا...» برخی از شارحان فعل یعرّ را با عین مهمله نقل کرده اند که در این صورت معنایش این است که: در کاری که خود آن را انجام داده است دیگری را مورد تهمت و بدگویی قرار دهد، و در این جا واژه غیره مفعول به و منصوب خواهد بود و عامل آن فعل یعرّ می باشد، و فعل یعرّ از عرّ یعرّ عرّا مشتقّ است و معنای عیب کردن، و نسبت دادن به کار بد را دارد، بدیهی است چنین کسی بنا به این روایت در جرگه فاسقان و دروغگویان است، و مصداق آیه «وَ الَّذینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا» می باشد. این آفت اخلاقی ناشی از مشارکت دو قوّه شهوت و غضب است.
4- برای این که مردم نیاز او را بر آورند، بدعتی در دین خود پدید آورد، و ناروایی را مرتکب شود، مانند این که به دروغ گواهی دهد تا بر مقصودش دست یابد، یا در حکم و قضا رشوه بگیرد.
5- این که با مردم دورویی کند، و در میان آنان به دو زبان سخن گوید، یعنی اگر مثلا به دو دوست برخورد کند آنچه به یکی از این دو می گوید غیر از آن باشد که به دیگری می گوید، و هدفش در این کار ایجاد تفرقه میان دو دوست، و یا تشویق دو دشمن به دشمنی با یکدیگر باشد، بطور خلاصه آنچه را به زبان می گوید خلاف آن را در دل داشته باشد، در این صورت در جرگه منافقان وارد شده، و در قرآن ضمن آیه «إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ» وعده سخت ترین عذاب به منافقان داده شده است. عقل نیز حکم می کند: کسی که بدی با صور مختلف آن در صفحه ضمیرش نقش بسته، و زشتیها جزء طبیعت او گشته، و با توبه و بازگشت به سوی خدا آنها را نزدوده و درون خود را پاکیزه نساخته است در زمره اهل دوزخ است.
فرموده است: «اعقل ذلک»،
یعنی: مثلی را که برای تو آورده می شود، تعقّل، و نظایر و امثالش را بر آن قیاس کن، زیرا مثل، بر شبیه و مانند خود دلالت دارد و بیانگر آن است، منظور از مثل همان است که در جملات: إنّ البهائم... تا و الفساد فیها آمده است.
فرموده است: «إنّ البهائم همّها بطونها»:
این بیان اشاره به این است که انسانی که به دنبال شهوات نفسانی خویش است، از نظر متابعت از قوای شهوانی و اهتمام او به خوردن و آشامیدن، و عدم توجّه به حقایق، به منزله چهار پاست.
فرموده است: «إنّ السّباع همّها العدوان علی غیرها»:
اشاره به این است که پیرو قوّه غضبیّه به سبب متابعت او از این قوّه، و میل به انتقامجویی و غلبه بر دیگران در حکم درّندگان است.
فرموده است: «و إنّ النساء همهنّ زینة الحیاة الدّنیا و الفساد فیها»:
توضیح مطلب این است که: زنان پیرو دو نیرویند، یکی نیروی شهویّه است، که اندیشه آنها را به زیب و زیور دنیا مشغول می کند، دیگری نیروی غضبیّه است که فکر آنها را متوجّه ایجاد فساد و تباهی در زندگی می سازد، از این رو کسی که فرمانگزار این دو نیرو است باید در زمره زنان به شمار آید. و چون امام (ع) پیروان شرّ و بدی را در کسانی منحصر فرموده است که از نیروهای شهوت و غضب متابعت می کنند به ذکر صفات سه گانه مؤمنان که همگی سرکوب کننده و شکننده این دو نیرویند پرداخته است، این صفات یکی احساس زبونی و اظهار فروتنی در برابر خداوند، و دیگری بیم از خشم او، و سوّم ترس از کیفر اوست. روشن است که هر یک از این صفات، انسان را از زیاده روی در شهوت و غضب باز می دارد، و مانع آن می شود که انسان در به کارگیری اینها از حدّ اعتدال بیرون رود.
فایده ای که از بیان این نکات مورد نظر است، نفرت دادن مردم از اطاعت شهوت و غضب، و هشدار دادن به این است که هر کس در استفاده از این دو غریزه از حدّ اعتدال خارج شود به میزانی که شایسته و سزاوار است به چهار پایان یا درّندگان و یا زنان شبیه می گردد، و این چیزی است که هر خردمندی از آن روگردان است و همان است که آن بزرگوار با جمله «اعقل ذلک» امر به تعقّل و درک آن فرموده است.
در این جا سزاوار است بنگریم که این سخنان چه اشاره ها و نکته های لطیفی را در بر دارد، و آن بزرگوار با دیده حقّ بین خود آن چنان که هست آنها را تذکّر داده است، و ما هنگامی که با این گونه سخنان که مشحون از دانش و حکمت است برخورد می کنیم و به یاد می آوریم که آن بزرگوار آن را در کتابی نخوانده و از بحثی استفاده نکرده است در می یابیم که این فیض ربّانی است که از طریق سرور بشر و استاد و مرشدش (ص) به آن بزرگوار منتقل شده است.
عبد الحمید بن ابی الحدید شارح فاضل نهج البلاغه رحمه الله گفته است که باطن سخنان مذکور به سران جنگ جمل اشاره دارد، زیرا آنها در صدد بر آمدند با از میان بردن آن حضرت و کشتار مسلمانان، خشم خود را فرو نشانند، و همانها بودند که بر کاری که خود، آن را مرتکب شده بودند آن بزرگوار را سرزنش کردند، و این همان برانگیختن و گردآوری مردم بر ضدّ عثمان و محاصره خانه او بود، همچنین سران جنگ جمل بودند که برای رسیدن به مطامع خود، با اظهار بدعت و ایجاد فتنه به مردم بصره رو آوردند، و دورویی کردند، و به دو زبان با مردم سخن گفتند، زیرا آنها پیش از این با امام (ع) بیعت کرده و نسبت به آن حضرت اظهار خشنودی کردند، لیکن پس از آن چهره دیگری از خود نشان داده بیعت خود را با او شکستند، از این رو امام (ع) این گناه آنان را به منزله شرک به خدا دانسته است که جز با توبه آمرزیده نخواهد شد.
پس از این شارح مذکور گفته است که مراد از جمله «اعقل ذلک» تعقّل و درک همین موضوع است، زیرا مثل هر چیزی دلیل اشباه و نظایر خود می باشد. و توفیق از خداوند است.