[hadith]إِنَّ مِنْ عَزَائِمِ اللَّهِ فِی الذِّکْرِ الْحَکِیمِ الَّتِی عَلَیْهَا یُثِیبُ وَ یُعَاقِبُ وَ لَهَا یَرْضَی وَ یَسْخَطُ، أَنَّهُ لَا یَنْفَعُ عَبْداً وَ إِنْ أَجْهَدَ نَفْسَهُ وَ أَخْلَصَ فِعْلَهُ أَنْ یَخْرُجَ مِنَ الدُّنْیَا لَاقِیاً رَبَّهُ بخَصْلَةٍ مِنْ هَذهِ الْخِصَالِ لَمْ یَتُبْ، مِنْهَا: أَنْ یُشْرِکَ باللَّهِ فِیمَا افْتَرَضَ عَلَیْهِ مِنْ عِبَادَتِهِ، أَوْ یَشْفِیَ غَیْظَهُ بهَلَاکِ نَفْسٍ، أَوْ یَعُرَّ بأَمْرٍ فَعَلَهُ غَیْرُهُ، أَوْ یَسْتَنْجِحَ حَاجَةً إِلَی النَّاس بإِظْهَارِ بدْعَةٍ فِی دینِهِ، أَوْ یَلْقَی النَّاسَ بوَجْهَیْنِ أَوْ یَمْشیَ فِیهِمْ بلِسَانَیْنِ؛ اعْقِلْ ذَلِکَ فَإِنَّ الْمِثْلَ دَلِیلٌ عَلَی شبْهِهِ، إِنَّ الْبَهَائِمَ هَمُّهَا بُطُونُهَا، وَ إِنَّ السِّبَاعَ هَمُّهَا الْعُدْوَانُ عَلَی غَیْرِهَا، وَ إِنَّ النِّسَاءَ هَمُّهُنَّ زینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ الْفَسَادُ فِیهَا؛ إِنَّ الْمُؤْمِنِینَ مُسْتَکِینُونَ، إِنَّ الْمُؤْمِنِینَ مُشْفِقُونَ، إِنَّ الْمُؤْمِنِینَ خَائِفُون.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه ‏السلام، ج‏6، ص: 83-78

از این سه خوی زشت بپرهیز:

به دنبال بخش پیشین این خطبه که امام(علیه السلام) مخاطبان خود را به شدّت هشدار می دهد تا از خواب غفلت به درآیند و به تلاش و کوشش بپردازند، در این بخش، انگشت روی پنج گناه کبیره و خطرناک می گذارد و تصریح می کند: هر کس بدون توبه از این گناهان از دنیا برود هیچ عملی از او مقبول نیست; می فرماید:

«از امور قطعی و مسلّم الهی در کتاب حکیم و استور او (قرآن مجید) که خداوند به آن پاداش و کیفر می دهد، و برای آن خرسند می شود یا خشم می گیرد، این است که هر گاه انسان با یکی از این خصلت ها بدون توبه از دنیا برود و پروردگار خود را با آن ملاقات کند، اعمالش سودی برای او نخواهد داشت; هر چند خود (برای انجام دادن کارهای خیر) را به زحمت افکند و عملش را خالص گرداند» (إِنَّ مِنْ عَزَائِمِ اللّهِ فِی الذِّکْرِ الْحَکِیمِ، الَّتِی عَلَیْهَا یُثِیبُ وَ یُعَاقِبُ، وَ لَهَا یَرْضَی وَ یَسْخَطُ، إِنَّهُ لاَ یَنْفَعُ عَبْداً ـ وَ إِنْ أَجْهَدَ نَفْسَهُ، وَ أَخْلَصَ فِعْلَهُ(1) ـ أَنْ یَخْرُجَ مِنَ الدُّنْیَا، لاَقِیاً رَبَّهُ بخَصْلَة مِنْ هذهِ الْخِصَال لَمْ یَتُبْ مِنْهَا).

سپس امام(علیه السلام) به شرح این خصلت ها که عبارتند از: شرک، قتل نفس، تهمت، بدعت و نفاق پرداخته و هر یک از این امور پنج گانه را در عبارت کوتاهی بیان می کند و می فرماید:

«همتایی برای خدا در عبادتی که بر او فرض کرده قرار دهد یا خشم خود را با کشتن بیگناهی فرو نشاند یا کسی را به سبب عملی که دیگری انجام داده نکوهش کند. (و او را متّهم سازد). یا برای به دست آوردن حاجتی که به مردم دارد بدعتی در دین خدا بگذارد یا مردم را با دو چهره ملاقات کند و در میان آنان با دو زبان سخن بگوید (و نفاق و دورویی پیشه کند) در آن چه گفتم بیندیش; (و بقیه را بر آن قیاس کن) چرا که هر چیز را با مثل و مانندش می توان شناخت» (أَنْ یُشْرِکَ باللّهِ فِیمَا افْتَرَضَ عَلَیْهِ مِنْ عِبَادَتِهِ، أَوْ یَشْفِیَ غَیْظَهُ بهَلاَکِ نَفْس، أَوْ یَعُرَّ(2) بأَمْر فَعَلَهُ غَیْرُهُ، أَوْ یَسْتَنْجِحَ حَاجَةً إِلَی النَّاس بإِظْهَارِ بدْعَة فِی دینِهِ، أَوْ یَلْقَی النَّاسَ بوَجْهَیْنِ، أَوْ یَمْشیَ فِیهِمْ بلِسَانَیْنِ. اعْقِلْ ذلِکَ فَإِنَّ الْمِثْلَ دَلِیلٌ عَلَی شبْهِهِ).

به این ترتیب; نخستین گناه بسیار خطرناک، شرک در عبودیّت پروردگار است; کاری که اگر انسان از آن توبه نکند هرگز مشمول عفو الهی نخواهد شد: «(إِنَّ اللهَ لاَ یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ); خداوند هرگز شرک را نمی بخشد و کمتر از آن را برای هر کس بخواهد وشایسته بداند می بخشد».(3)

دیگر این که انسان با ریختن خون دیگری خشم خود را فرو نشاند همان گونه که قرآن می فرماید: «(وَمَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُّتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِیهَا); هر کس انسان با ایمانی را به قتل برساند کیفر او جهنم است که جاودانه در آن خواهد ماند»(4).

بعضی از شارحان نهج البلاغه این جمله را شامل انتحار و خودکشی نیز دانسته اند ولی ظاهر عبارت همان معنای اوّل است و به هر حال بعضی آیه فوق را دلیل بر این می دانند که قتل بی گناهان سبب می شود قاتل بی ایمان از دنیا برود; چرا که خلود و جاودانگی مخصوص افراد بی ایمان است.

در مورد سوّمین وصف که متّهم ساختن افراد به اعمالی است که انجام نداده اند و در واقع، کشتن شخصیت و ریختن آبروی آن هاست. در روایات اسلامی می خوانیم که اهمیّت آبروی انسان به اندازه اهمیّت خون اوست.

درباره چهارمین وصف یعنی بدعت گزاری در دین خدا برای رسیدن به مال و مقام دنیا همین بس که از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می خوانیم: «اَهْلُ الْبدَعِ شَرُّ الْخَلْقِ وَ الْخَلِیقَةِ، اَهْلُ الْبدَعِ کِلاَبُ اَهْلِ النَّارِ; بدعت گزاران، بدترین خلق خدا هستند، اهل بدعت سگان دوزخیانند!»(5)

و در مورد وصف پنجم یعنی نفاق و دورویی و دوگویی همین بس که قرآن مجید درباره منافقان می فرماید: «(وَإِذَا لَقُوا الَّذینَ ءَامَنُوا قَالُوا ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَی شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزءُونَ); و هنگامی که افراد با ایمان را ملاقات می کنند می گویند: ما ایمان آورده ایم (ولی) هنگامی که با شیطان های خود خلوت می کنند می گویند: ما با شماییم ما فقط (آن ها) را مسخره می کنیم».(6)

و در آیات بعد از آن تصریح شده است که اعمال آن ها سودی به حالشان ندارد و مشمول هدایت های الهی واقع نمی شوند.

به راستی اگر جامعه بشری از آلودگی به این صفات پنج گانه پاک شود، چه آرامش و امنیّتی بر آن حاکم خواهد شد! جان و مال و آبروی مردم محفوظ می ماند; مردم با صفا و صمیمیّت با هم گفتگو می کنند. شرک و بدعت رخت بر می بندد و از نظر جنبه های معنوی نیز رشد و نمو کافی پیدا می کنند.

بعضی از شارحان نهج البلاغه جمله «او یلقی الناس بوجهین» را اشاره به معنایی دانسته اند و جمله «او یمشی فیهم بلسانین» را اشاره به معنای دیگری; اوّلی دورویی خود شخص را بیان می کند و دوّمی دوگویی نسبت به دیگران را; به همین دلیل اوصاف یاد شده را شش صفت شمرده اند; ولی بدیهی است هر دو از آثار نفاق است: یکی با زبان و دیگری با چهره; لذا بهتر است که هر دو را با یک عنوان مطرح کنیم.

از نکات قابل ملاحظه این که به گفته بعضی از شارحان نهج البلاغه با توجه به این که این خطبه قبل از جنگ جمل ایراد شده، اشاره به این است که اوصاف مزبور در آتش افروزان جنگ جمل وجود داشت; زیرا از یک سو آن ها هوای نفس خویش را به جای مقدّس خدا پرستیدند و از سوی دیگر خشمشان را نسبت به علی(علیه السلام) با ریختن خون بی گناهان فرو نشاندند و از سویی قتل عثمان که به دست دیگران و با تحریک آنان واقع شده بود به علی(علیه السلام) نسبت دادند و از طرف چهارم مسأله امامت و جانشینی علی(علیه السلام) را نسبت به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) انکار کردند و بدعت در دین خدا گذاشتند و از سوی پنجم از یک طرف مردم را از قتل عثمان باز می داشتند و از طرف دیگر به طور پنهانی بر ضدّ او تحریک می کردند و جمله «اعقل ذلک» (در آن چه گفته ام بیندیش) را اشاره به همین نکته دانسته اند.(7)

امام(علیه السلام) به دنبال این تذکّرات پر معنا می فرماید: «آن چه گفته ام بیندیش و امثال و مانند آن را درک کن و به تعبیر دیگر تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل».

بعضی از شارحان نهج البلاغه جمله «اعقل ذلک» را اشاره به مطالبی که در جمله های بعد آمده است می دانند; ولی این خلاف ظاهر تعبیر «ذلک» می باشد.

به هر حال، امام(علیه السلام) در پایان این خطبه به چند نکته مهم دیگر که بی ارتباط به مسأله جنگ جمل نیست اشاره می کند و می فرماید: «چهارپایان تمام همّتشان شکم های شان است و درّندگان تمام همّتشان تجاوز و تعدی به دیگران است و زنان (هوسباز) تمام فکرشان زینت زندگی و فساد در آن است; در حالی که مؤمنان، خاضع و متواضعند و مؤمنان نسبت به دیگران بیمناکند (مبادا آسیبی به آن ها برسد). و (در برابر مسئولیت های شان در پیشگاه خدا) خائف و ترسانند» (إِنَّ الْبَهَائِمَ هَمُّهَا بُطُونُهَا; وَ إِنَّ السِّبَاعَ هَمُّهَا الْعُدْوَانُ عَلَی غَیْرِهَا; وَ إِنَّ النِّسَاءَ هَمُّهُنَّ زینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ الْفَسَادُ فِیهَا; إِنَّ الْمُؤْمِنِینَ مُسْتَکِینُونَ(8) إِنَّ الْمُؤْمِنِینَ مُشْفِقُونَ. إِنَّ الْمُؤْمِنِینَ خَائِفُونَ).

آری! مؤمنان صالح و درستکار و وظیفه شناس هم در برابر خالق خائفند و هم در برابر خلق خدا. در برابر خالق به دلیل وظایف سنگینی که بر عهده دارند و در برابر خلق به علت این که مبادا حقی از حقوق کسی را پایمال کنند; به عکس انسان های درنده خو و هوسباز و شکم پرور که جز اسطبل و علف نشناسند و غیر از غارت و چپاول دیگران کاری ندارند.

در واقع، امام(علیه السلام) مظاهر دنیوی را در سه چیز خلاصه کرده: شکم پروری، درنده خویی و بهره گیری از تجملات و زینت ها. یکی را برنامه چهارپایان ذکر کرده و یکی را حیوانات درنده و دیگری را زنان هوسباز.

این تعبیرات ممکن است اشاره به سردمداران جنگ جمل باشد که با همین انگیزه ها آتش آن جنگ را برافروختند و گروه زیادی را به کشتن دادند و خودشان نیز ناکام شدند. (توجه داشته باشید که طبق بعضی از روایات امام(علیه السلام) این خطبه را در آستانه جنگ جمل ایراد فرمود).


پی نوشت:

  1. تعبیر به اخلاص در عمل ـ با این که کسی که دارای این صفات پنج گانه است نمی تواند عمل خالص داشته باشد ـ ظاهراً اشاره به اخلاص های مقطعی و موردی است که در یک لحظه همه زشتی ها را فراموش می کند و مثلا صدقه ای در راه خدا می دهد و به درمانده ای کمک می کند، ولی این خلوص نیّت دیری نمی پاید که جای خود را به شرک و نفاق و بدعت می سپارد.

  2. «یعرّ» از ماده «عَرّ» (بر وزن شر) یا «عُرّ» (بر وزن حرّ) در اصل به معنای بیماری جرب که یک نوع عارضه شدید پوستی است; سپس به هر گونه ضرر و عیبی که به انسان می رسد، اطلاق شده است و در جمله بالا به معنای عیب جویی و تهمت است.

  3. نساء، آیه 48.

  4. نساء، آیه 93.

  5. کنزالعمال، حدیث 1095 و 1126.

  6. بقره، آیه 14.

  7. اقتباس از: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، جلد 9، صفحه 162.

  8. «مستکینون» از ماده «سکون» است که معنای روشنی دارد. سپس به خضوع و خشوع نیز اطلاق شده است.