[hadith]فَلْیَنْتَفِعِ امْرُؤٌ بنَفْسهِ، فَإِنَّمَا الْبَصِیرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَکَّرَ وَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ انْتَفَعَ بالْعِبَرِ، ثُمَّ سَلَکَ جَدَداً وَاضِحاً، یَتَجَنَّبُ فِیهِ الصَّرْعَةَ فِی الْمَهَاوِی وَ الضَّلَالَ فِی الْمَغَاوِی، وَ لَا یُعِینُ عَلَی نَفْسهِ الْغُوَاةَ بتَعَسُّفٍ فِی حَقٍّ، أَوْ تَحْرِیفٍ فِی نُطْقٍ، أَوْ تَخَوُّفٍ مِنْ صِدْقٍ.[/hadith]

سپس دستور می دهد که هر کسی باید از وجود خود سود برد، و چون تنها افراد با بینش می توانند از وجود خود منتفع شوند، با شرح حال افراد بصیر، کیفیّت این انتفاع را بیان فرموده و اموری را متذکّر شده است:

1- این که انسان در باره آنچه از کلام خدا و سخنان پیامبرش (ص) می شنود، و پندهای مؤثّری که از آنها به گوش او می رسد اندیشه کند، زیرا چنان که می دانیم بدون تفکّر، سودی از اینها نخواهد برد.

2- به چشم سر و به دیده دل بنگرد، و مقاصد مفیدی را دنبال کند و پس از شناخت با هوشمندی از آنها اندرز گیرد.

3- از عبرتها و دریافتهای خود بهره بردارد، و این در هنگامی میسّر است که همواره بر طبق آنچه دانسته و دریافته است عمل کند.

4- این که در صراط مستقیم گام بردارد، همان راهی که شرع آن را نشان داده است، و راههای آن روشن است، و باید از عدول و انحراف از آن دوری کند، زیرا هر کس از راه دین منحرف شود، هر چند انحراف او کم باشد در پرتگاه نابودی می افتد، و در وادی گمراهی سرگردان می شود، و ما ضمن سطور گذشته مثلی را که در این باره پیامبر گرامی (ص) بیان کرده است ذکر کرده ایم، در آن جا که فرموده است: «خداوند مثل درستی زده، که در دو سوی صراط، درهای گشاده ای است و بر این درها پرده ها انداخته شده، و بر ابتدای صراط گوینده ای است که می گوید: بگذرید و درنگ نکنید» صراط عبارت از دین است و در این جا به راه روشن از آن تعبیر شده، گوینده قرآن است، و درهای گشاده محرّمات الهی است که در این جا مهاوی و مغاوی گفته شده اند و اسباب تباهی و گمراهیند، پرده های انداخته شده حدود الهی و نواهی اوست.

سپس امام (ع) نهی می کند از این که انسان، گمراهان را به سبب اموری که ذکر می شود بر ضدّ خود برانگیزد، یعنی در امر حقّ بیراهه رود، و گمراهان را وادار کند که حقّ را تمام و کمال انجام دهند و یک باره همگی سختیها و دشواریهای آن را بپذیرند، زیرا برای حقّ درجاتی است که برخی آسانتر از دیگری است، و تحمیل مشکل ترین درجات آن به کسی که اهل آن نیست موجب پدید آمدن نفرت او از گفتار و دستوری است که به وی داده می شود، و باعث برانگیختن دشمنی و اعتراض اوست، ممکن است مراد از جمله بتعسّف فی حقّ این باشد که کسی با تکلّف و دشواری کار حقّی را انجام دهد، و در عین حال به گونه ای در آن کار مقصّر باشد، و چون گمراهان همان کسانی هستند که حقّ را رها کرده اند، هنگامی که چیز ناخوشایندی در این باره ببینند، یا کسی را مشاهده کنند که در عمل به حقّ، تکلّف به خرج می دهد و کوتاهی می کند زبان به باطل می گشایند و سخن ناهنجار می گویند، در این صورت او چنین افراد گمراهی را بر ضدّ خود برانگیخته است، همچنین است هنگامی که از او دروغ یا تحریف گفتاری را بشنوند، یا دریابند که او از گفتن سخن راست بیم دارد، که در این موقع اینها بیشتر از هر چیز به طمع می افتند که او را تحت تأثیر باطل خود قرار دهند و او را در جرگه خود وارد سازند، در این صورت او آنان را در گمراه ساختن خود، بدین طریق کمک کرده است.