[hadith]فَلْیَنْتَفِعِ امْرُؤٌ بنَفْسهِ، فَإِنَّمَا الْبَصِیرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَکَّرَ وَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ انْتَفَعَ بالْعِبَرِ، ثُمَّ سَلَکَ جَدَداً وَاضِحاً، یَتَجَنَّبُ فِیهِ الصَّرْعَةَ فِی الْمَهَاوِی وَ الضَّلَالَ فِی الْمَغَاوِی، وَ لَا یُعِینُ عَلَی نَفْسهِ الْغُوَاةَ بتَعَسُّفٍ فِی حَقٍّ، أَوْ تَحْرِیفٍ فِی نُطْقٍ، أَوْ تَخَوُّفٍ مِنْ صِدْقٍ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه ‏السلام، ج‏6، ص: 69-67

امام (علیه السلام) به دنبال آن راه نجات را از غفلت مرگبار ضمن اشاره به پنج دستور بیان می کند; می فرماید: «هر کس باید از (مواهب و امکانات) خویشتن بهره گیرد; چرا که شخص بصیر و بینا کسی است که (با گوش خود) بشنود و بیندیشد و (با چشم خود) ببیند و عبرت گیرد; سپس در جاده روشنی گام نهد که در آن از راه هایی که به سقوط و گمراهی و شبهات اغواگر منتهی می شود دوری جوید» (فَلْیَنْتَفِعِ امْرُؤٌ بنَفْسهِ، فَإِنَّمَا الْبَصِیرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَکَّرَ، وَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ، وَانْتَفَعَ بالْعِبَرِ، ثُمَّ سَلَکَ جَدَداً وَاضِحاً یَتَجَنَّبُ فِیهِ الصَّرْعَةَ فِی الْمَهَاوِی، وَالضَّلاَلَ فِی الْمَغَاوِی).

در این تعبیرات امام(علیه السلام) نخست خود و مخاطبان را خطاب می کند تا سخن تأثیر بیشتری بگذارد; چرا که شنونده هنگامی که ببیند گوینده سخنان خود را باور دارد و به کار می بندد، تأثیر بیشتری خواهد پذیرفت.

و به دنبال آن به همگان هشدار می دهد که خداوند مواهب بسیاری در اختیارشان گذاشته و استعدادهای مهمی در درونشان نهفته، باید از آن ها به نفع خویش بهره گیرند و راه بهره گیری را در گوش شنوا و چشم بینا و استفاده از تجارب دیگران و سپس گام نهادن در جاده های روشن دوراز پرتگاه ها و عوامل گمراهی می شمرد.

و در آخرین دستور، هشدار مهمی می دهد که از مسلّط کردن گمراهان بر خویش که سبب انواع مزاحمت ها می شود، بپرهیزد. می فرماید: «گمراهان را از طریق سازشکاری در حق یا تحریف در سخن یا ترس از راستگویی بر خود مسلّط نکند» (وَ لاَ یُعِینُ عَلَی نَفْسهِ الْغُواةَ بتَعَسُّف فِی حَقٍّ، أَوْ تَحْرِیف فِی نُطْق، أَوْ تَخَوُّف مِنْ صِدْق).

اشاره به این که بعضی از افراد ضعیف النفس و عافیت طلب هنگامی که در برابر افراد گمراه قرار می گیرند سعی دارند با چشم پوشی از بعضی حقایق یا تحریف در بیان مطالب حق یا ترس از راستگویی و صراحت در بیان، مخالفت های آن ها را کاهش دهند و همین امر سبب می شود که آن ها بر انسان مسلّط شوند و جسور گردند که جلوگیری از آنان بعد از آن مشکل خواهد شد. باید با صراحت آمیخته با ادب و دلسوزی حقایق را بیان کرد و از مخالفت گمراهان نترسید، آن ها غالباً در برابر موضع گیری های شجاعانه عقب نشینی می کنند و اجازه جسارت به خود نمی دهند.

داستان قریه «حوأب» در «جنگ جمل» معروف است. «عایشه» از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) شنیده بود که رو به او کرد و فرمود: گویا می بینم یکی از شما همسرانم را (که در یک مسیر باطل) به قریه «حوأب» می رسید و سگ های آن در برابر او پارس می کنند. ای «عایشه» بترس که تو آن فرد باشی. اتفاقاً در مسیر آتش افروزان در جنگ جمل به سوی «بصره» هنگامی که «عایشه» همراه لشکر به «حوأب» رسید، صدای پارس کردن سگ ها را شنید. سؤال کرد: این جا کجاست؟ گفتند: «حوأب» است. «عایشه» در وحشت فرو رفت. گفت: من از همین جا به «مدینه» بر می گردم. «محمّد بن طلحه» گفت: این سخنان را کنار بگذار! دیگری گفت: که این جا به یقین «حوأب» نیست و گروه زیادی از مردم آن محل را آوردند که به دروغ شهادت دهند این جا «حوأب» نیست. عایشه پذیرفت و به راه خود ادامه داد. نظیر این داستان در گذشته و حال بسیار بوده و هست.(1)


پی نوشت:

  1. شرح نهج البلاغه شوشتری، جلد 12، صفحه 74.