[hadith]صفة الضالّ:
وَ هُوَ فِی مُهْلَةٍ مِنَ اللَّهِ یَهْوِی مَعَ الْغَافِلِینَ وَ یَغْدُو مَعَ الْمُذْنِبینَ، بلَا سَبیلٍ قَاصِدٍ وَ لَا إِمَامٍ قَائِدٍ.
صفات الغافلین:
حَتَّی إِذَا کَشَفَ لَهُمْ عَنْ جَزَاءِ مَعْصِیَتِهِمْ وَ اسْتَخْرَجَهُمْ مِنْ جَلَابیب غَفْلَتِهِمُ، اسْتَقْبَلُوا مُدْبراً وَ اسْتَدْبَرُوا مُقْبلًا، فَلَمْ یَنْتَفِعُوا بمَا أَدْرَکُوا مِنْ طَلِبَتِهِمْ وَ لَا بمَا قَضَوْا مِنْ وَطَرِهِمْ؛ إِنِّی أُحَذِّرُکُمْ وَ نَفْسی هَذهِ الْمَنْزلَةَ.[/hadith]
این بخش از خطبه مشتمل بر مطلق احوال کسی است که در وادی گمراهی در افتاده است. مقصود از مهلت، مدّت عمری است که خداوند برای او مقدّر ساخته است.
«یهوی مع الغافلین» اشاره به این است که بر اثر نادانی و غفلت از تکالیف خود، در جرگه بی خبران در آمده و در این وادی سقوط کرده است، امام (ع) واژه «هوی» (در افتاد) را برای در آمدن او در زمره غافلان و پیروی وی از خواهشهای نفس استعاره آورده است، وجه مشابهت این است: کسی که در گرداب غفلت فرو رفته، و در وادی نادانی و بی خبری سرگردان گشته، از جرگه اهل سلامت بیرون رفته، و در پرتگاه نابودی که همان صفات زشتی است که انسان را از خداوند دور می گرداند افتاده است، و به مانند چیزی که از بالا به پایین فرو افتد سقوط کرده است.
مقصود از «یغدوا مع المذنبین» موافقت و همراهی این گمراه با گنهکاران و مبادرت او به ارتکاب معاصی است بی آن که در راهی گام بردارد که او را به حقّ برساند، و از امام یا استاد راهنمایی که او را به سوی حقّ بکشاند متابعت، یا از کتاب و سنّتی پیروی کند. و توفیق از خداوند است.
آغاز این خطبه در بیان فرجام کار غافلان از آخرت و تلاش کنندگان در طلب دنیاست، فاعل فعل «کشف» ضمیری است که به «اللّه» در خطبه پیش بر می گردد.
می دانیم که نفس انسانی را دو هدف است، یکی تدبیر امور بدن، به وسیله قوای عملی، و دیگری کامل گردانیدن خویش از طریق قوای نظری، یعنی نیروهایی که نفس به وسیله آنها کمالات را از مبادی عالیه می گیرد، و نیز می دانیم که نفس به همان اندازه که در تکمیل قوای عملی از حدّ اعتدال بیرون می رود، همان مقدار از جنبه قوای نظری منقطع می شود، تا جایی که نفس تنها در قالب حالات بدنی و شهوانی ظهور می کند، و از نظر قوای فکری بکلّی محجوب می گردد، پس از آن با شتافتن به تحصیل و گردآوری آنچه در دنیا خیر خود می پندارد، پرده های غفلت او را فرو می گیرد، و وی را از توجّه به جنبه نظری نفس و تفکّر در اموری غیر از این، باز می دارد، و به اندازه رو آوردن و سرازیر شدن در این سو، و چیره شدن قوای نفسانی و سلطه خواهشهای حیوانی بر او از خداوند دور می گردد، و از درجات نعیم، به درکات جحیم سقوط می کند. عکس آن که اهتمام به جنبه نظری نفس است نیز به همین منوال است. چنان که فرموده است (ص): دنیا و آخرت هووی یکدیگرند، به اندازه ای که به یکی از آنها نزدیک شوی از دیگری دور می افتی.
ظاهرا مرگ به این بی توجّهی و غفلت پایان می دهد، و این پرده ها را از میان بر می دارد، و در آن هنگام انسان، گذشته خود را به یاد می آورد، امّا چه جای یادآوری است (و أنّی له الذّکری)، زیرا آنچه در این روز بر اثر فرو رفتن در گرداب غفلت، و آلودگی و تیرگی نفس، و سقوط از درجات کمال، و دیدن سلاسل و اغلال دامنگیر او می شود، کیفر گناهان اوست که اکنون پرده از روی آنها برداشته شده و در پیش روی او قرار گرفته است، واژه «جلابیب» استعاره محسوس است برای معقول، وجه مناسبت این است که همان گونه که جلباب چهره را می پوشاند، پرده غفلت نیز چشم بصیرت انسان را از روشن شدن به انوار إلهی محجوب و محروم می دارد، مراد از مدبر نوع کسانی است که به آخرت پشت کرده، و اکنون به عذاب آخرت و اهوال قیامت، که از آنها پنهان بود رو می آورند، و منظور از مقبل نوع کسانی است که دنیا به ایشان رو آورده و آرزوهای آنها را بر آورده ساخته و اکنون بدآنها پشت می کنند، پیداست که در این هنگام از آنچه در دنیا به آن دست یافته و به آرزوهایی که رسیده، و بی نیازی که پیدا کرده بودند سودی نمی برند.
امام (ع) پس از این سخنان شنوندگان را از این که در چنین موقعیّت و منزلتی باشند بیم می دهد، منظور از منزلت در این جا، داشتن روش ارباب غفلت است که احوال آنها را بیان فرمود، زیرا غفلت و عدم توجّه، حالتی دشوار و منشأ لغزش و گناه می باشد، سرّ این که امام (ع) در این تحذیر خود را نیز شریک ساخته و به خود نیز بیم می دهد این است که در توجّه دادن شنوندگان به طاعت و فرمانبرداری خویش مؤثّرتر است.