[hadith]أَنَا بالْأَمْس صَاحِبُکُمْ وَ أَنَا الْیَوْمَ عِبْرَةٌ لَکُمْ وَ غَداً مُفَارِقُکُمْ، غَفَرَ اللَّهُ لِی وَ لَکُمْ.

إِنْ تَثْبُتِ الْوَطْأَةُ فِی هَذهِ الْمَزَلَّةِ فَذَاکَ، وَ إِنْ تَدْحَضِ الْقَدَمُ فَإِنَّا کُنَّا فِی أَفْیَاءِ أَغْصَانٍ وَ [مَهَب] مَهَابِّ رِیَاحٍ وَ تَحْتَ ظِلِّ غَمَامٍ، اضْمَحَلَّ فِی الْجَوِّ مُتَلَفَّقُهَا وَ عَفَا فِی الْأَرْضِ مَخَطُّهَا. وَ إِنَّمَا کُنْتُ جَاراً جَاوَرَکُمْ بَدَنِی أَیَّاماً وَ سَتُعْقَبُونَ مِنِّی جُثَّةً خَلَاءً، سَاکِنَةً بَعْدَ حَرَاکٍ وَ صَامِتَةً بَعْدَ نُطْقٍ، [لِیَعِظَکُمْ هُدُوئِی] لِیَعِظْکُمْ هُدُوِّی وَ خُفُوتُ إِطْرَاقِی وَ سُکُونُ أَطْرَافِی، فَإِنَّهُ أَوْعَظُ لِلْمُعْتَبرِینَ مِنَ الْمَنْطِقِ الْبَلِیغِ وَ الْقَوْلِ الْمَسْمُوعِ. وَدَاعِی لَکُمْ وَدَاعُ امْرِئٍ مُرْصِدٍ لِلتَّلَاقِی. غَداً تَرَوْنَ أَیَّامِی وَ یُکْشَفُ لَکُمْ عَنْ سَرَائِرِی وَ تَعْرِفُونَنِی بَعْدَ خُلُوِّ مَکَانِی وَ قِیَامِ غَیْرِی مَقَامِی.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه ‏السلام، ج‏5، ص 718-714

آن زمان که رفتم مرا خواهید شناخت!

سرانجام امام (علیه السلام) می فرماید : «من دیروز همراه (و رهبر) شما بودم، و امروز مایه عبرت شما هستم، و فردا از شما جدا می شوم، خداوند من و شما را بیامرزد» (أَنَا بالاَْمْس صَاحِبُکُمْ، وَ أَنَا الْیَوْمَ عِبْرَةٌ لَکُمْ، وَ غَداً مُفَارِقُکُمْ! غَفَرَ اللهُ لِی و لَکُمْ).

اشاره به این که: اگر سه روز زندگی مرا در کنار هم قرار دهید، مطالب بسیاری به شما می آموزد. دیروز همچون شما، بلکه رهبر و فرمانده شما بودم، «عمرو بن عبدود» ها را بر خاک سیاه می غلطاندم، درِ «خیبر» را با پنجه آهنین می گشودم، از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در میدان جنگ در برابر انبوه دشمن به تنهایی دفاع می کردم، در میدان های جنگ «جمل و صفّین و نهروان» هنگامی که شمشیر به دست می گرفتم لشکر دشمن از برابر من فرار می کردند، ولی امروز با این فرق شکافته که در میان بستر افتاده ام، درس عبرتی برای شما هستم، و فردا می روم، تنها جای خالی مرا خواهید دید. آیا این سه روز بیانگر وضع دنیا و بی اعتباری آن برای همه شما نیست ؟

به راستی سخنی به این کوتاهی و پرمعنایی کمتر شنیده شده است.

در این که منظور از جمله «غَداً مُفَارِقُکُمْ» پیش بینی شهادتش در همان بستر است یا خبر از آینده های دور می دهد که در تعبیرات عادی از آن به «فردا» تعبیر می شود، در میان شارحان نهج البلاغه گفتگوست. ولی آنچه از قرائن مختلف و گفتگوهای دیگر امام (علیه السلام) در آن حادثه دلخراش و قبل از آن، استفاده می شود این است که منظور خبر قطعی از همان آینده نزدیک است و جمله «إنْ تَثْبُتِ الْوَطْأَةُ...» (اگر من از این ضربت نجات یابم...) منافاتی با آن ندارد زیرا این گونه تعبیرات برای بیان مقاصد خاصی معمول است همان گونه که در قرآن مجید آمده «(أَفَإِینْ مَاتَ أوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَی اَعْقَابکُمْ) (آل عمران، آیه 144); آیا هرگاه پیامبر (صلی الله علیه وآله) بمیرد یا کشته شود شما به گذشته خود برمی گردید؟» (در حالی که خداوند عالم بوده که پیامبر (صلی الله علیه وآله) به قتل نمی رسد). هدف امام (علیه السلام) نیز در این جا بیان این مطلب بوده است که من اگر می ماندم ای بسا ضارب خودرا عفو می کردم.

سپس امام (علیه السلام) در این بخش از خطبه، سرنوشت آینده خودرا در آن بستر شهادت، شرح می دهد و وضع مسلمین را بعد از خود نیز تبیین می کند نخست می فرماید : «اگر گام من در این لغزشگاه ثابت بماند (و از این ضربت خطرناک رهایی یابم) این همان مطلوب ماست (تصمیم درباره ضاربم یا عفو او بر عهده خود من خواهد بود) و اگر گام بلغزد (و از این جهان رخت بره بندم جای تعجب نیست زیرا) ما در سایه شاخه ها و مسیر وزش بادها و زیر سایه ابرهای متراکمی بودیم که در آسمان پراکنده شدند و آثارشان روی زمین محو شد». (إنْ تَثْبُتِ الْوَطْأَةُ(1) فِی هذهِ الْمَزَلَّةِ(2) فَذَاکَ، وَإنْ تَدْحَضِ(3) الْقَدَمُ فَإنَّا کُنَّا فِی أَفْیَاءِ(4) أَغْصَان، وَ مَهَابِّ(5) رِیَاح، وَ تَحْتَ ظِلِّ غَمَام، اضْمَحَلَّ فِی الْجَوِّ مُتَلَفَّقُهَا(5)، وَ عَفَا(7) فِی الأَرْضِ مَخَطُّهَا(8)).

این تشبیهات زیبا، و تعبیرهای گویا، اشاره به این حقیقت است که:

زادن و کشتن و پنهان کردن        چرخ را رسم و ره دیرین است

یا به گفته شاعر نکته سنج دیگر :

این سیل متفق بکَنَد روزی این درخت        وین باد مختلف بکُشد روزی این چراغ

تاریخ بشر و تجربیات روزمره همه ما، نیز این حقیقت را بر ملا ساخته است که زندگی ها همچون سایه های درختان و قدرتها، همچون سایه های ابرهاست به سرعت می گذرند و آثارشان برای همیشه برچیده می شود ولی عجب است که انسان با دیدن این همه نمونه ها، پند نمی گیرد، و گویی خودرا از شمول این قانون برکنار می بیند.

این بزرگ معلّم آسمانی، به دنبال این سخن، با توجه به این که می داند به زودی از این جهان رخت برمی بندد درس های عبرتی از مرگ و شهادت خود برای دیگران بیان می کند و از آن برنامه ای می سازد که سبب بیداری همه انسانها باشد می فرماید : «من همسایه ای بودم که چند روزی بدنم در کنار شما زیست، و به زودی از من تنها جسدی بی روح، و بی حرکت بعد از آن همه حرکت ها، و خاموش بعد از آن همه گفتارها، باقی خواهید یافت» (وَإنَّمَا کُنْتُ جَاراً جَاوَرَکُمْ بَدَنِی أَیَّاماً، وَسَتُعْقَبُونَ مِنِّی جُثَّةً خَلاَءً(9) سَاکِنَةً بَعْدَ حَرَاک(10)، وَ صَامِتَةً بَعْدَ نُطْق).

بلا فاصله از آن نتیجه گیری کرده می افزاید : «از حرکت ایستادن من و از کارافتادن چشمهایم، و بی حرکتی اعضای پیکرم باید شما را پند و اندرز دهد، چرا که پند و اندرز آن برای عبرت گیرندگان، از هر منطق رسا و گفتار شنیدنی، مؤثرتر است». (لِیَعِظْکُمْ هُدُوِّی(11)، وَ خُفُوتُ(12) إطْرَاقِی(13)، وَ سُکُونُ أَطْرَافِی(14)، فَإنَّهُ أَوْعَظُ لِلْمُعْتَبرِینَ مِنَ الْمَنْطِقِ الْبَلِیغَِ وَ الْقَوْلِ الْمَسْمُوعِ).

راستی هم، چنین است چرا که گویندگان هر چند فصیح و بلیغ و نکته سنج باشند، و شنوندگان هر قدر آماده شنیدن، ولی شنیدن کی بود مانند دیدن، هنگامی که انسان می بیند در یک لحظه مرد شجاع و نیرومندی که آوازه او همه جا را پر کرده بود، به جسم بی جانی تبدیل می شود که حتی پلکهای چشم او از گردش باز می ایستد، و لبهایش کمترین حرکتی ندارد، بزرگترین درس عبرت را فرا می گیرد و پایان زندگی و افول قوتها و قدرتها را با چشم خود مشاهده می کند، تکان می خورد و در فکر عمیقی فرو می رود، کدام واعظ توان یک چنین تأثیرگذاری را دارد ؟

سرانجام در پایان این خطبه با مردم وداع می گوید و خدا حافظی می کند اما وداعی سوزناک و پر معنا می فرماید : «وداع من با شما، وداع کسی است که آماده ملاقات (پروردگار) است و فردا ارزش ایّام زندگی با من را خواهید دانست، و باطن من، برای شما آشکار خواهد شد. و آن زمان که جای خالی مرا ببینید، و دیگری برجای من نشیند، مرا خواهید شناخت!» (وَدَاعِی لَکُمْ وَدَاعُ امْرِیء مُرْصِد(15) لِلتَّلاَقِی ! غَداً تَرَوْنَ أَیَّامِی، وَیُکْشَفُ لَکُمْ عَنْ سَرَائِرِی، وَتَعْرِفُونَنِی بَعْدَ خُلُوِّ مَکَانِی وَقِیَامِ غَیْرِی مَقَامِی).

آری هنگامی که آن مظهر عدالت، از میان مردم رخت بر بست و آن رهبر دلسوز و مهربان جای خودرا به دیگران سپرد، هنگامی که آن مخزن علوم الهی که به هنگام خواندن این خطبه ها، علم و دانش از زبانش فرو می ریخت، از میان مردم رفت و ظالمان و جباران بنی امیه که جز هوسهای شیطانی و غرایز حیوانی چیزی را به رسمیّت نمی شناختند بر جای او نشستند وسیل خون بی گناهان را جاری ساختند، مسلمانان فهمیدند، چه کسی را از دست داده اند، و چه خسارت عظیمی دامان آنها را گرفته است.

بنابراین تعبیر به «غداً» (فردا) همان گونه که ظاهر عبارت است نه اشاره به عالم برزخ است، نه قیامت، (آن گونه که بعضی از شارحان پنداشته اند) بلکه اشاره به همان ایّام شوم و تلخ و تاریکی است که بعد از شهادت امیرمؤمنان (علیه السلام) بر مسلمانان گذشت.

جمله «مُرْصِد لِلتَّلاَقِی» (کسی که آماده و منتظر ملاقات است) خواه به معنی ملاقات با فرشته مرگ باشد، یا پروردگار، نشان می دهد که روح مقدّس علی (علیه السلام) پیوندی با این جهان مادی و زودگذر نداشت، بلکه پیوندش، با عالم بالا، با فرشتگان خدا و با ذات پاک پروردگار بود، و ضربت «ابن ملجم» را مقدمه ای برای این فوز عظیم و لقای پروردگار «کعبه» می دانست و جمله «فُزْتُ وَرَبِّ الْکَعْبَةِ» شاهد گویای آن است.

و اگر چند روزی بر طبق حکمت پروردگار روح پاکش در این قفس تن، زندانی بود، و در کنار مردم دنیا می زیست، هنگامی که این قفس شکسته شد، پر و بال گشود و به هوای کوی دوست پرواز نمود.

خنک آن روز که پرواز کنم تا بر دوست        به هوای سرکویش پروبالی بزنم


پی نوشت:

  1. «وطأه» به معنی جای پا و محلّ قدم است و گاه به صورت کنایی به معنی فشار شدید بکار می رود.

  2. «مزلّه» از مادّه «زلل» (بر وزن ضرر) به معنی لغزش گرفته شده، و «مزلّه» یعنی لغزشگاه.

  3. «تدحض» از «دَحْض» (بر وزن محض) نیز به معنی لغزش است.

  4. «افیاء» جمع «فیْء» (بر وزن شیء) به معنی سایه است.

  5. «مهابّ» از مادّه «هبوب» به معنی وزش باد گرفته شده و «مهابّ» جمع «مهبّ» به معنی محل وزش بادهاست.

  6. «متلفّق» به معنی قطعات به هم پیوسته است از مادّه «لفق» (بر وزن لفظ) به معنی به هم پیوستن قطعات چیزی است (قطعات پارچه، قطعات ابرها و مانند آن).

  7. «عفا» از مادّه «عفو» به معنی رها ساختن و ترک نمودن، گرفته شده و از آن جا که رها ساختن چیزی سبب فرسودگی و پوسیدگی و اندراس می شود در خطبه بالا و مانند آن به همین معنا (اندراس) آمده است.

  8. «مخطّ» از مادّه «خطّ» به معنی محلّ خطوط است.

  9. «خلاء» به معنی خالی بودن است.

  10. «حراک» و حرکت به یک معناست.

  11. «هدوّ» بر وزن «غلوّ» به معنی سکون و آرامش و یا عدم قدرت بر حرکت است.

  12. «خفوت» به معنی سکون و باز ایستادن از حرکت است.

  13. «اطراق» به معنی پایین انداختن چشم، به جهت ضعف پلکهاست.

  14. «اطراف» جمع طرف (بر وزن شرف) به معنی اعضای بدن است.

  15. «مرصد» از مادّه «ارصاد» به معنی آماده و منتظر شدن گرفته شده است.