[hadith]أَمَّا وَصِیَّتِی، فَاللَّهَ لَا تُشْرِکُوا بهِ شَیْئاً، وَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآله) فَلَا تُضَیِّعُوا سُنَّتَهُ. أَقِیمُوا هَذَیْنِ الْعَمُودَیْنِ وَ أَوْقِدُوا هَذَیْنِ الْمِصْبَاحَیْنِ، وَ خَلَاکُمْ ذَمٌّ مَا لَمْ تَشْرُدُوا. حُمِّلَ کُلُّ امْرِئٍ مِنْکُمْ مَجْهُودَهُ وَ خُفِّفَ عَنِ الْجَهَلَةِ. رَبٌّ رَحِیمٌ، وَ دینٌ قَوِیمٌ، وَ إِمَامٌ عَلِیمٌ.[/hadith]

پس از این امام (ع) وصیّت خویش را آغاز، و آن را به ترتیب «الأهمّ فالأهمّ» بیان می فرماید، سفارش نخست آن حضرت در باره اخلاص عمل برای خداوند است، که باید با روگردانیدن از هر چه جز اوست عمل را برای او خالص گردانید، و این مستلزم مواظبت بر اجرای اوامر و نواهی باری تعالی و دیگر چیزهایی است که قرآن کریم بدانها ناطق است، سپس بر لزوم پیروی از سنّت محمّد (صلی الله علیه وآله) و این که نباید سنّتهای آن حضرت رها شود وصیّت می کند، این که امام (ع) نام خدا را بر نام پیامبر (ص) مقدّم داشته، چنان که اشاره کردیم برای این است که بر طبق علم بیان مقدّم داشتن اهمّ بر مهمّ واجب است.

پس از این، گفتار خود را در باره پیروی از توحید خالص و تمسّک به سنّتهای نبوی تأکید می کند، واژه عمودین را برای این دو امر استعاره آورده است، و با واژه «أقیموا» ترشیح داده است، همچنین لفظ «مصباحین» را استعاره، و إیقاد (افروختن) را ترشیح آن قرار داده است، استعاره نخست بدین مناسبت است که اسلام و نظام امور مسلمانان در باره معاش و مسائل معاد بر پایه توحید خداوند و آنچه پیامبر (ص) از جانب او برای مردم آورده قرار دارد همان گونه که خیمه و خرگاه بر پایه و عمود آن بر پا و استوار است، مناسبت استعاره دوّم این است که اعتقاد به یگانگی خداوند و پیروی از احکام دین که موجب هدایت به راه حقّ، و رهایی از تیرگیهای جهل است، انسان را به جوار قرب خداوند و جنّات نعیم او می کشانند که مطلوب حقیقی می باشد، همچنان که چراغ، در تاریکی شب، انسان را در راهی که به سوی مقصد می سپارد راهنمایی می کند.

فرموده است: «و خلاکم ذمّ»:

«خلا» در این جا به معنای «عدا» (ترک کرده است) می باشد، و این جمله در حکم مثل است، یعنی: تا هنگامی که بر توحید خداوند و سنّت پیامبرش (ص) پایدارید نکوهشی متوجّه شما نیست، و نخستین کسی که این مثل گونه را گفته است، قصیر هم پیمان جذیمه است که هنگامی که عمرو بن عدّی پسر خواهر جذیمه را تشویق کرد که از طایفه زباء انتقام بگیرد، عمرو گفت: چگونه برای من چنین چیزی ممکن است و حال آن که قبیله زباء از عقاب در فضا بلند پروازتر، و دست یافتن بر آنها از هر چیز دشوارتر است، قصیر گفت: تو آن را بخواه و در این حال نکوهشی متوجّه تو نیست.

فرموده است: «ما لم تشردوا»:

این جمله نفی نکوهش را استثنا می کند، یعنی تا هنگامی که چراغهای توحید الهی و سنّت نبوی را فروزان نگه داشته اید نکوهشی بر شما وارد نیست، مگر این که از این راهی که می روید پراکنده شوید، و از این اعتقادی که دارید دست باز دارید.

سپس چون پیش از این به آنها سفارش فرمود که بر این دو محور که عبارت از توحید و سنّت نبوی است و همه تکالیف دین بر آنها دور می زند، تکیه و مواظبت کنند، در این جا برای آنها توضیح می دهد که: «حمل کلّ امریء منکم... تا الجهلة» یعنی: در این باره تکلیف متفاوت است، دانشوران و هوشمندان و کسانی که در صدد کسب دانشند، به اندازه مایه و توان خود بار تکلیف را به دوش داشته، و مکلّف به آگاه کردن مردم و آموزش دادن آنانند، امّا نادانان مانند زنان و صحرانشینان و سیاهپوستان و امثال این ناآگاهان، تکلیفی سبکتر و کمتر دارند، و وظیفه آنها در زمینه عبادات بدنی است نه تفکر در مقاصدی که در وضع عبادات وجود دارد.

پس از این به مناسبت آنچه در باره تخفیف بار تکلیف نادانان و ناآگاهان در پیش بیان فرموده از رحمت بی کران پروردگار سخن گفته است، منظور از دین قویم این است که در آن کژی نیست، و انحرافی از مقصد حقیقی انسان در آن یافت نمی شود، مراد از إمام علیم پیامبر اکرم (ص) است که به چگونگی سلوک طریق خدا دانا، و به مراحل و منازل آن آگاه، و به مقتضای حکمت قولی و عملی راهنمای این راه است، و یا منظور خود آن حضرت است، زیرا او وارث علوم پیامبر (ص) و رهرو راه اوست.

واژه ربّ در جمله «ربّ رحیم» خبر مبتدای محذوفی است که تقدیر آن «المکلّف ربّ رحیم» می باشد یعنی تکلیف کننده پروردگاری مهربان است، و جایز است که ربّ فاعل فعل محذوفی باشد که فعلهای حمل و خفّف در جمله های بعدی، آن را تفسیر و تعیین می کند، یعنی «یحملکم ربّ»، چنان که خداوند متعال فرموده است: «یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ رِجالٌ ...».