[hadith]کَأَنِّی بهِ قَدْ نَعَقَ بالشَّامِ وَ فَحَصَ برَایَاتِهِ فِی ضَوَاحِی کُوفَانَ، فَعَطَفَ عَلَیْهَا عَطْفَ الضَّرُوس وَ فَرَشَ الْأَرْضَ بالرُّءُوس، قَدْ فَغَرَتْ فَاغِرَتُهُ وَ ثَقُلَتْ فِی الْأَرْضِ وَطْأَتُهُ، بَعِیدَ الْجَوْلَةِ

،

عَظِیمَ الصَّوْلَةِ؛ وَ اللَّهِ لَیُشَرِّدَنَّکُمْ فِی أَطْرَافِ الْأَرْضِ حَتَّی لَا یَبْقَی مِنْکُمْ إِلَّا قَلِیلٌ کَالْکُحْلِ فِی الْعَیْنِ، فَلَا تَزَالُونَ کَذَلِکَ حَتَّی تَئُوبَ إِلَی الْعَرَب عَوَازبُ أَحْلَامِهَا. فَالْزَمُوا السُّنَنَ الْقَائِمَةَ وَ الْآثَارَ الْبَیِّنَةَ وَ الْعَهْدَ الْقَرِیبَ الَّذی عَلَیْهِ بَاقِی النُّبُوَّةِ، وَ اعْلَمُوا أَنَّ الشَّیْطَانَ إِنَّمَا یُسَنِّی لَکُمْ طُرُقَهُ لِتَتَّبعُوا عَقِبَهُ.[/hadith]

امام (ع) در این بخش از خطبه از پیدایش مردی به این صفات خبر می دهد، برخی از شارحان گفته اند: این مرد عبد الملک بن مروان است، برای این که پدرش او را جانشین خویش ساخت و پس از درگذشت او به حکومت شام رسید، و پس از آن که مصعب بن زبیر، مختار بن ابی عبیده ثقفی را به قتل رسانید، او برای جنگ با مصعب رهسپار کوفه شد، سپاهیان آنها در محلّی به نام مسکن (با کسر کاف) که از توابع کوفه است با یکدیگر به کارزار پرداختند، در این جنگ مصعب کشته، و عبد الملک وارد کوفه شد، مردم این شهر با او بیعت کردند، سپس عبد الملک، حجّاج بن یوسف را برای پیکار با عبد اللّه بن زبیر به مکّه فرستاد، حجّاج عبد اللّه را کشت و خانه کعبه را ویران کرد، و این اتفاق در سال 73 هجری روی داد، سپس عبد الملک در جریان وقایع عبد الرّحمان بن اشعث گروه بسیار زیادی از اعراب را به قتل رسانید و به وسیله حجّاج بن یوسف مردم را مورد آزار و کشتار بسیار قرار داد.

در این خطبه نکات و لطایفی به شرح زیر است:

1- امام (ع) برای این مرد و دعوت و تبلیغ او در شام و فرمانهایی که صادر می کند، واژه «نعیق» را بطور مجاز به کاربرده، و نیز واژه «فحص» را برای جنایات آن مرد در کوفه و این که اوضاع مردم آن جا را واژگون می کند، و نیز برای نارسایی او در درک احوال مردم، استعاره آورده است، سپس توجّه و هجوم او را به شهر کوفه به حمله شتر گزنده تشبیه فرموده، و وجه تشبیه، شدّت خشم و کینه و آزاری است که در نتیجه یورش او حاصل می شود.

2- این که زمین را از سرها مفروش می کند، اشاره است به کشتار زیادی که در کوفه به عمل خواهد آورد که تاریخ گویای آن است، با به کار بردن واژه فغر برخی از صفات درّندگان برای او استعاره شده که کنایه است از این که نفوس بسیاری را کشتار، و با مردم با درّنده خویی و خشم و آزار رفتار خواهد کرد، همچنین واژه «ثقلت وطأته فی الأرض»، اشاره است به این که در زمین نیرومندی و توانایی بسیار خواهد یافت.

3- عبارت «بعید الجولة»: حاکی از این است که قلمرو فرمانروایی او وسیع بوده، و کشورهای دور دست نیز عرصه تاخت و تاز سواره ها و پیاده های سپاه او خواهد شد، واژه های بعید و عظیم هر دو حال و منصوبند و کسانی که آنها را مرفوع روایت کرده اند آنها را خبر مبتدای محذوفی دانسته اند.

4- امام (ع) پس از بیان صفات عمومی او، به شرح آنچه این ستمگر در آینده با مردم خواهد کرد، و آنها را در اطراف شهرها و نقاط دور پراکنده و آواره خواهد ساخت پرداخته، و گفتار خود را با سوگند به خداوند متعال تأکید فرموده است، این سخنان به عبد الملک بن مروان و فرزندانش که جانشین وی شدند، و رفتار آنها با صحابه و تابعانی که تا زمان آنها در قید حیات بودند اشاره دارد، و کارهای آنها در مورد بدگویی و تحقیر و طرد و کشتار صحابه و تابعان روشن است، این که بازمانده آنها را به غباری که از سرمه در چشم باقی می ماند تشبیه فرموده برای بیان این است که شمار بسیار کمی از این دسته باقی خواهد ماند.

5- این که امام (ع) خبر داده است که «فلا تزالون کذلک» (پیوسته چنین خواهید بود) مراد این است که احوال مردم در روزگار حکومت عبد الملک و فرزندانش که جانشین او شدند به گونه ای که توصیف شد ادامه خواهد داشت تا این که اعراب خرد از دست رفته خود را باز یابند، یعنی عقل عملی خویش را که رها کرده بودند، برای برقراری نظام احوال خود به کار گیرند، منظور از عرب، بنی عبّاس و عربهایی است که در روزگار حکومت خاندان عبّاس آنها را یاری و پیروی کردند مانند قحطبة بن شبیب الطّائی و دو فرزندش حمید و حسن. همچنین بنی زریق ابی طاهر بن الحسین، و اسحاق بن ابراهیم مصعبی و امثال اینها از قبیله خزاعة و دیگر عربها، گفته شده که ابو مسلم نیز از نژاد عرب بوده است، در هر حال همه اینها در زمان حکومت بنی امیّه خوار و تهیدست و مقهور بودند، و هیچ کدام از اینها نمی توانست حرکت یا نهضتی به پا کند، تا این که خداوند حمیّت و غیرت آنها را به آنان باز گردانید، و برای حفظ دین و رهایی مسلمانان از ستم بنی مروان به جنبش در آمدند، و توانستند حکومت آنها را سرنگون و دولت بنی عبّاس را بر پا دارند.

اگر گفته شود که فعل «تؤوب» که در خطبه است دلالت دارد که دولت بنی مروان به سبب قیام اعراب و بیداری و بازگشت عقول خفته آنها، ساقط خواهد شد، در حالی که عبد الملک پس از مدّتی فرمانروایی مرد، و پس از او فرزندانش حکومت کردند، و دولت آنها به وسیله قیام اعراب از میان نرفت، در این صورت دخول حتّی بر فعل مذکور که برای انتهای غایت و به پایان رسیدن مدّت به کار می رود چه سودی دارد پاسخ این است که مراد از این انتهای غایت، به نهایت رسیدن دولت عبد الملک نیست، بلکه منظور از آن به پایان رسیدن روزگار پریشانی و آوارگی مردم در اطراف و اکناف شهرها و کشورهاست، این بیچارگی و پریشانی احوال اگر چه مربوط به عبد الملک و دوران فرمانروایی اوست، لیکن در زمان حکومت فرزندانش نیز ادامه داشته و تا زمان انقراض حکومت این خاندان همچنان برقرار بوده است، و در این جا مقصود به پایان رسیدن تمام این دوران است. برخی از شارحان چنین پاسخ داده اند که: حکومت فرزندان عبد الملک به منزله حکومت خود اوست، و حکمرانی آنها زمانی به پایان رسید که عقول خفته اعراب بیدار گشت و در برابر آنها به پا خاستند، لیکن این پاسخ را کسانی داده اند که در سخنان آن حضرت دقّت به کار نبرده، و الفاظ خطبه را بررسی نکرده اند تا بدانند حتّی که انتهای مدّت را می رساند برای چه منظوری در این جا به کار رفته و متعلّق به چیست پس از این امام (ع) دستور می دهد که احکام خداوند را اجرا و سنّتهای پیامبر (ص) را که از او به جا مانده و برقرار است مواظبت، و آثار روشن، و میثاق نزدیکی را که میان او و آنهاست رعایت کنند، صدور دستور مذکور برای این است که هم در زمان حال و هم در هنگامی که سختیها و بدبختیها به آنها هجوم می آورد این امور را رعایت کنند، و به این معناست که در هنگام وقوع رویدادهای مذکور وظیفه آنها انجام دادن این کارهاست.

پس از آن امام (ع) در باره این که دسترسی به اسباب ارتکاب گناه آسان است تذکّر می دهد، که نفس امّاره راههای آن را هموار می کند، و موانع به جا آوردن اعمال حرام را از پیش پای انسان بر می دارد، به این صورت که نخست خرد او را فرمانبردار خویش می گرداند، و سپس او را از راه خدا بیرون برده به وادی گمراهی می کشاند و در آنجا او را دچار هلاکت ابدی می سازد.