[hadith]کَأَنِّی بهِ قَدْ نَعَقَ بالشَّامِ وَ فَحَصَ برَایَاتِهِ فِی ضَوَاحِی کُوفَانَ، فَعَطَفَ عَلَیْهَا عَطْفَ الضَّرُوس وَ فَرَشَ الْأَرْضَ بالرُّءُوس، قَدْ فَغَرَتْ فَاغِرَتُهُ وَ ثَقُلَتْ فِی الْأَرْضِ وَطْأَتُهُ، بَعِیدَ الْجَوْلَةِ

،

عَظِیمَ الصَّوْلَةِ؛ وَ اللَّهِ لَیُشَرِّدَنَّکُمْ فِی أَطْرَافِ الْأَرْضِ حَتَّی لَا یَبْقَی مِنْکُمْ إِلَّا قَلِیلٌ کَالْکُحْلِ فِی الْعَیْنِ، فَلَا تَزَالُونَ کَذَلِکَ حَتَّی تَئُوبَ إِلَی الْعَرَب عَوَازبُ أَحْلَامِهَا. فَالْزَمُوا السُّنَنَ الْقَائِمَةَ وَ الْآثَارَ الْبَیِّنَةَ وَ الْعَهْدَ الْقَرِیبَ الَّذی عَلَیْهِ بَاقِی النُّبُوَّةِ، وَ اعْلَمُوا أَنَّ الشَّیْطَانَ إِنَّمَا یُسَنِّی لَکُمْ طُرُقَهُ لِتَتَّبعُوا عَقِبَهُ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه‏ السلام، ج‏5، ص: 539-534

ویژگیهای آن حاکم خونخوار!

امام (علیه السلام) در این بخش خطبه، اشاره به حاکم خونخوار و سنگدل و پرقدرتی می کند که در آینده از «شام» سربرمی آورد، و تمام کشور اسلام را به زور شمشیر زیر سیطره خود قرار می دهد و اوصاف نُه گانه ای را برای او می شمرد.

نخست می فرماید : «گویا او را می بینم که نعره اش از «شام» بلند شده است» (کَأَنِّی بهِ قَدْ نَعَقَ(1) بالشَّامِ).

«وپرچم هایش را در اطراف «کوفه» به اهتزاز درآورده است» (وَفَحَصَ(2) برَایَاتِهِ فِی ضَوَاحِی(3) کُوفَانَ(4)).

«وهمانند شتری خشمگین و خطرناک به سوی آن می آید» (فَعَطَفَ عَلَیْهَا عَطْفَ الضَّرُوس(5)).

«و زمین را با سرها فرش می کند !» (وَفَرَشَ الاَْرْضَ بالرُّؤُوس).

«دهانش را باز کرده (و همه چیز را فرو می بلعد)» (قَدْ فَغَرَتْ(6) فَاغِرَتُهُ).

«گام هایش بر زمین سنگین است (و همه مناطق را زیر نفوذ خود می گیرد)». (وَثَقُلَتْ فِی الاَْرْضِ وَطْأَتُهُ).

«جولان او وسیع» (بَعِیدَ الْجَوْلَةِ(7)).

«و حمله اش عظیم است» (عَظِیمَ الصَّوْلَةِ(8)).

و سرانجام می افزاید : «به خدا سوگند شما را در اطراف زمین پراکنده می سازد تا آن جا که جز تعداد کمی از شما ـ همچون بقایای سرمه در چشم ـ باقی نماند !» (وَاللهِ لَیُشَرِّدَنَّکُمْ(9) فِی أَطْرَافِ الاَْرْضِ حَتَّی لاَ یَبْقَی مِنْکُمْ إِلاَّ قَلِیلٌ، کَالْکُحْلِ فِی الْعَیْنِ).

این تعبیرات نُه گانه که معرفی کاملی از آن حاکم خونخوار، پرقدرت و بی رحم را در بردارد، نشان می دهد که او چنان اهل ایمان را درهم می کوبد که جز اندکی از آنها باقی نمی ماند. نفس ها را در سینه ها حبس می کند، و قیام ها را در نطفه خفه می نماید، و با خون ریزی گسترده از «شام» تا «کوفه» و از «کوفه» تا مناطق دیگر را زیر سیطره خود قرار می دهد.

در این که این شخص با این اوصاف کیست ؟ شارحان نهج البلاغه دو نظر مختلف دارند : گروهی آن را اشاره به «عبدالملک بن مروان» می دانند که پنجمین خلیفه اموی بوده و مردی بسیار خونخوار و جبّار بود.

با لشکرکشی عظیم خود از «شام»، «مصعب بن زبیر» را که «در کوفه» حکومت می کرد از میان برداشت و لشکر او را در هم کوبید، و بر «کوفه» و «عراق» مسلّط شد، سپس لشکر عظیمی به سرگردگی «حجّاج» به سوی «حجاز» فرستاد و «عبدالله بن زبیر» را که در آن جا سربرآورده بود به قتل رسانید، و «مکه» و «مدینه» را نیز تحت سلطه خود درآورد، و حتی بخشی از خانه کعبه را که گروهی از لشکریان «عبدالله بن زبیر» به آن پناه برده بودند ویران ساخت.

گروه دیگری از شارحان معتقدند این شخص کسی جز «سفیانی» نیست، که قبل از قیام حضرت مهدی (علیه السلام) از «شام» ظاهر می شود و خون های بسیاری می ریزد و مردم را به سوی خود فرا می خواند، و با توجه به این که بخش های گذشته این خطبه درباره ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) بود به نظر می رسد این بخش هم درباره ظهور اوست و جمله های بالا اشاره به ظهور «سفیانی» است.

در حدیثی از «حذیفة بن یمان» از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) می خوانیم : اشاره به فتنه ای که میان اهل شرق و غرب ظاهر می شود فرمود، سپس افزود : در این حال «سفیانی» خروج می کند تا به «دمشق» وارد می شود، لشکری به شرق می فرستد و لشکری به «مدینه» تا به سرزمین «بابل» و «بغداد» می رسند، بیش از سه هزار نفر را به قتل می رسانند و بیش از یک صد زن را مورد هتک قرار می دهند. سپس به سوی «کوفه» سرازیر می شوند و اطراف آن را خراب می کنند، آن گاه به «شام» باز می گردند، در این هنگام پرچم هدایتی از «کوفه» ظاهر می شود و با لشکری به سوی لشکر «سفیانی» حرکت می کند، آنها را به قتل می رساند، تنها یک نفر که خبر آنها را به جای دیگر می برد باقی می ماند (به این ترتیب آتش فتنه خاموش می شود).

مرحوم «علاّمه مجلسی» بعد از نقل این حدیث می گوید : اصحاب ما همانند این حدیث را از امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) در ضمن احادیث مهدی (علیه السلام) نقل کرده اند(10).

ولی قسمت پایانی این خطبه ناهماهنگی هایی با این تفسیر دارد.

سپس امام (علیه السلام) در قسمت پایانی این خطبه می فرماید : «این وضع ناگوار، (خونریزی ها و ناامنی ها و تبعیدها و پراکندگی ها) همچنان ادامه می یابد، تا زمانی که عقل و فکر از دست رفته عرب، به او باز گردد (و در سایه عقل و درایت اختلاف ها را دور بریزند و دست اتّحاد را به هم دهند، مردم را از خواب بیدار کنند و بر ستمگران بشورند)» (فَلاَ تَزَالُونَ کَذلِکَ، حَتَّی تَؤُوبَ(11) إلَی الْعَرَب عَوَازبُ(12) أَحْلاَمِهَا(13)).

سپس چهار دستور به مردم می دهد که در سایه آن می توانند، بر حاکمان ظالم پیروز شوند و سلامت و امنیّت را به اجتماعشان باز گردانند. می فرماید : «با سنّت های جاودانه اسلام و آثار آشکار پیامبر (صلی الله علیه وآله) و پیمان نزدیکی که میراث نبوّت بر آن باقی است، همراه و همگام باشید و بدانید شیطان راههای خویش را برای شما آسان جلوه می دهد تا از او پیروی کنید !» (فَالْزَمُوا السُّنَنَ الْقَائِمَةَ، وَ الاْثَارَ الْبَیِّنَةَ، والْعَهْدَ الْقَرِیبَ الَّذی عَلَیْهِ بَاقِی النُّبُوَّةِ. وَاعْلَمُوا أَنَّ الشّیْطَانَ إنَّمَا یُسَنِّی(14) لَکُمْ طُرُقَهُ لِتَتَّبعُوا عَقِبَهُ).

منظور از «سنن قائمه» ضروریات و برنامه های جاویدان اسلام است که در هر زمان باید محور همه فعالیّت های سیاسی و اجتماعی و فردی بوده باشد.

و منظور از «آثار بیّنه» آثار و روایاتی است که از طرق معتبر ثابت شده و بخش عظیمی از تعلیمات و برنامه های اسلام در آن نهفته است.

و منظور از «عهد قریب» وصیّت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) درباره ولایت علی (علیه السلام) است که میراث پیامبر (صلی الله علیه وآله) را با خود داشت.

و منظور از «واعلموا....» این است که در انجام امور بالا مراقب وسوسه های شیاطین باشند، چرا که شیطان، راههای خودرا آسان جلوه می دهد، تا افراد را از پیمودن راه اطاعت خدا و پیشوایان معصوم ـ که به هر حال خالی از مشکلاتی نیست ـ باز می دارد.

کسانی که بخش اخیر خطبه را مربوط به حکومت «عبدالملک بن مروان» می دانند، در این جا گرفتار دو اشکال شده اند.

نخست این که: مفهوم گفتار بالا این است که ساقط کردن حکومت بنی امیه و روی کارآمدن حکومت بنی عباس، در سایه عقل و درایت عرب، و بازگشت به راه صحیح بوده است، در حالی که می دانیم بنی عباس نیز جنایات بنی امیّه را ادامه دادند و حکومت های خودکامه آنان دست کمی از بنی امیه نداشت; مگر این که گفته شود، سقوط بنی امیه و آغاز حرکت بنی عباس حساب شده و عاقلانه بود، هر چند در ادامه راه از مسیر منحرف شدند.

مشکل دیگر این که : ظهور بنی عباس بلا فاصله بعد از مرگ «عبدالملک» نبود، بلکه دهها سال طول کشید که فرزندان «عبدالملک» حکومت کردند و سپس سقوط بنی امیه آغاز شد; مگر این که در پاسخ این اشکال گفته شود که حکومت فرزندان «عبدالملک» نیز ادامه حکومت خود او بود.

ولی کسانی که بخش اخیر را اشاره به خروج «سفیانی» قبل از قیام مهدی (علیه السلام) می دانند، جمله های بالا را چنین تفسیر می کنند که بعد از خونریزی های بی حساب در آخر زمان، و فساد و تباهی هایی که با خروج «سفیانی» صورت می گیرد، پرده های غفلت کنار می رود، عقل ها بیدار می شوند و مردم آماده پذیرش حکومت الهی حضرت مهدی (علیه السلام) می گردند، و در آن شرایط برای فراهم شدن آمادگی بیشتر باید سنّت های اسلامی را حفظ کنند و نسبت به ولایت وفادار باشند.

در شرح خطبه 101 که تعبیراتی شبیه به این خطبه بود نیز، بحث هایی درباره تطبیق آن بر حکومت «عبدالملک» آمده است.


پی نوشت:

  1. «نعق» از مادّه «نَعْق» (بر وزن کعب) در اصل به معنی صدا کردن کلاغ و یا صدایی که چوپان به هنگام حرکت دادن گوسفندان سرمی دهد، گرفته شده و در این جا اشاره به نعره های حاکم ظالمی است که از شام سربرمی آورد.

  2. «فَحَصَ» از مادّه «فَحصْ» (بر وزن بحث) در اصل به معنی جستجو کردن است و گاه به معنی بسط و گسترش دادن آمده و در خطبه بالا همین مراد است.

  3. «ضواحی» جمع «ضاحیه» از مادّه «ضحو» (بر وزن سهو) به معنی قرار گرفتن در مقابل آفتاب می باشد و «ضواحی» به مناطق باز در اطراف شهرها گفته می شود.

  4. «کوفان» : نام دیگری از کوفه است و در اصل به معنی تپه های شن دایره مانند و سرخ است.

  5. «ضروس» از مادّه «ضَرْس» (بر وزن ترس) به معنی دندان گذاردن بر چیزی و فشار دادن است. و «ضروس» به شتر کج خلقی می گویند که افراد را گاز می گیرد.

  6. «فغرت» از مادّه «فَغْر» (بر وزن فقر) به معنی گشودن دهان است و در این جا کنایه از حرص و آز برای به چنگ آوردن همه چیز است. و «فاغر» اسم فاعل از همین مادّه است.

  7. «جوله» از مادّه «جول» (بر وزن قول) به معنی حرکت کردن و گردش گرد مکانی است این تعبیر کنایه از تلاش و کوشش و فعالیتهای پی در پی می باشد.

  8. «صوله» و «صول» (بر وزن قول) به معنی حمله کردن در جنگ و یا پریدن بر چیزی است.

  9. «لیشردّنکم» از مادّه «تشرید» به معنی تبعید کردن و طرد نمودن و پراکنده ساختن است.

  10. بحار الانوار، جلد 52، صفحه 186 ـ 187 (با تلخیص).

  11. «تؤب» از مادّه «أوبْ» به معنی بازگشت از سفر و یا هرگونه بازگشت است.

  12. «عوازب» جمع «عازبه» در اصل از مادّه «عُزْبه» (بر وزن لقمه) و «عزوبت» گرفته شده که به معنی ازدواج نکردن است و «عزب» به افرادی که فاقد همسرند اطلاق می شود. ولی گاه به معنی پنهان شدن و دورگشتن نیز آمده است و در خطبه بالا منظور همین است.

  13. «احلام» جمع «حُلُم» (بر وزن شتر) به معنی عقل است.

  14. «یسنّی» از مادّه «سَنْو» (بر وزن سَرْو) در اصل به معنی سیراب کردن زمین از سوی ابرها است و سپس به معنی هرگونه تسهیل برای انجام کاری استعمال شده است.