[hadith]عِظَةُ الناس‏:

وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَیْسَ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا وَ یَکَادُ صَاحِبُهُ یَشْبَعُ مِنْهُ وَ یَمَلُّهُ إِلَّا الْحَیَاةَ، فَإِنَّهُ لَا یَجِدُ فِی الْمَوْتِ رَاحَةً، وَ إِنَّمَا ذَلِکَ بمَنْزلَةِ الْحِکْمَةِ الَّتِی هِیَ حَیَاةٌ لِلْقَلْب الْمَیِّتِ وَ بَصَرٌ لِلْعَیْنِ الْعَمْیَاءِ وَ سَمْعٌ لِلْأُذُنِ الصَّمَّاءِ وَ رِیٌّ لِلظَّمْآنِ، وَ فِیهَا الْغِنَی کُلُّهُ وَ السَّلَامَةُ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه ‏السلام، ج‏5، ص: 474-470

امام (علیه السلام) در این بخش به مسائل مهم و نکات مختلفی اشاره می کند که ظاهراً چندان ارتباط میان آنها نیست، و به همین دلیل بعضی از شارحان نهج البلاغه معتقدند این جملات گزیده هایی است که مرحوم «سیّد رضی» از سخن طولانی امام (علیه السلام) که پیوند مطالب در آن، محفوظ بوده، برگرفته است; چرا که در آن فصاحت و بلاغت بیشتری یافته و اگر رابطه روشنی در میان آنها نمی بینیم، به همین دلیل است ولی به هر حال هر نکته ای گوهر گرانبهایی است، و حکمت والایی در آن نهفته است.

نخست برای نشان دادن اهمیّت علم و دانش که حیاتِ قلب آدمی است، به سراغ تشبیهی می رود ومی فرماید : بدانید در دنیا انسان ممکن است از هر چیزی سیر شود جز از حیات و زندگی (که انسان هرگز از آن سیر نخواهد شد) چرا که در فقدان آن احساس راحتی نمی کند». (وَاعْلَمُوا أَنَّهُ لَیْسَ مِنْ شَیْء إلاَّ وَ یَکَادُ صَاحِبُهُ یَشْبَعُ مِنْهُ وَ یَمَلُّهُ إلاَّ الْحَیَاةَ فَإنَّهُ لاَ یَجِدُ فِی الْمَوْتِ رَاحَةً).

بسیاری از شارحان نهج البلاغه در این جا این سؤال را مطرح کرده اند، که : بیان فوق با آنچه از بعضی از آیات و روایات استفاده می شود سازگار نیست، که مرگ برای اولیاء الله راحت و مطلوب است.

از جمله در سوره «جمعه» می خوانیم : « (قُلْ یَـأَیُّهَا الَّذینَ هَادُواْ إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَآءُ لِلَّهِ مِن دُون النَّاس فَتَمَنَّوُاْ الْمَوْتَ إِنْ کُنتُمْ صَـادقِینَ); بگو ای یهودیان ! اگر گمان می کنید که فقط شما دوستان خدایید نه سایر مردم، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می گویید (تا به لقای محبوبتان برسید)(1)» و در سوره «واقعه» می خوانیم : « (فَاَمّا إنْ کَانَ مِنَ الْمُقَربیَّنَ * فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّةٌ نَعیم); پس اگر او (کسی که در آستانه مرگ قرار گرفته) از مقربان باشد، در روح و ریحان و بهشت پر نعمت است»(2).

بدیهی است کسی که خودرا در آستانه روح و ریحان و بهشت پر نعمت می بیند، از مرگ کراهت نخواهد داشت، و در حدیث مشهوری از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) می خوانیم : «لَیْسَ لِلْمؤُمِنِ رَاَحَةٌ دُونَ لِقَاءِ اللهِ; برای مؤمن در این جا راحتی غیر از لقاء الله (و شتافتن به دیار باقی) نیست»(3)، همین معنا با عبارت دیگری از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است، فرمود : «لا راحَةَ لِمُؤْمِن عَلَی الحَقیقَةِ إلاَّ عِنْدَ لِقَاءِ اللهِ; برای هیچ فرد با ایمانی حقیقتاً (در دنیا) راحتی نیست مگر هنگام ملاقات پروردگار»(4).

و در دعای معروف امام علی بن الحسین (علیه السلام) (دعای روز سه شنبه) آمده است : «وَاجْعَلْ الَحیَاةَ زَیادَةً لِی فِی کُلِّ خَیْر وَ الْوَفَاةَ رَاحَةً لِی مِنْ کُلِّ شَرٍّ; زندگی این جهان را برای من سبب افزونی در هر نیکی قرار ده، و وفات را سبب راحتی از هر بدی».

در پاسخ این ایراد جوابهای متعددی ذکر شده که از همه روشنتر این است که این تعبیر اشاره به توده مردم است، که غالباً از مرگ گریزانند، و اما خاصّان پروردگار حساب ویژه ای دارند.

این احتمال نیز وجود دارد که حتی اولیاء الله از این نظر که مرگ به دوران زاد و توشه گرفتن و پیمودن مسیر تکامل آنها پایان می دهد از آن بیزارند.

به هر حال امام (علیه السلام) این مقدمه را به عنوان یک نتیجه گیری و تشبیه در مورد علم و دانش که هرگز انسان از آن سیراب نمی شود ذکر کرده است، می فرماید : این (حیات و زندگی) همانند علم و دانش است که حیات قلب مرده، و بینایی چشم نابینا و شنوایی گوش ناشنوا، و مایه سیراب شدن تشنگان است و بی نیازی و سلامت کامل تنها در آن می باشد» (وَإنَّمَا ذلِکَ بمَنْزلَةِ الْحِکْمَةِ الَّتی هِیَ حَیَاةٌ لِلْقَلْب الْمَیِّتِ، وَبَصَرٌ لِلْعَیْنِ الْعَمْیَاءِ، وَسَمْعٌ لِلاُْذُنِ الصَّمَّاءِ، وَ رِیٌّ(5) لِلظَّمْآنِ(6)، وَفِیهَا الْغِنَی کُلُّهُ والسَّلاَمَةُ).

در واقع امام (علیه السلام) می فرماید : دو نوع حیات وجود دارد حیات مادی و جسمانی، که غالباً مردم از آن سیر نمی شوند و حیات معنوی و روحانی، که از آن برتر است و آن، علم و دانش می باشد که خردمندان و آگاهان هیچ گاه از آن، سیر و ملول نخواهند شد.

بنابراین مشارٌ الیه «ذلک» دقیقاً همان چیزی است که قبل از آن وارد شده و آن حیات مادی است که توده مردم از آن سیر نمی شوند.

شگفت آور است که در این جا شارحان نهج البلاغه هر کدام، احتمالی درباره جمله بالا ذکر کرده اند در حالی که تفسیرش روشن است و این شبیه چیزی است که در کلمات قصار امیرمؤمنان (علیه السلام) آمده است که : «مَنْهُومَان لاَ یَشْبَعَانِ طالِبُ عِلْم وَ طَالِبُ دُنْیا; دو گرسنه اند که هرگز سیر نمی شوند، طالب علم و طالب دنیا».(7)

به هر حال منظور از «حکمت» در عبارت فوق، علم و دانش است. همان علم و دانشی که انسان را به خدا نزدیک کند، و امور زندگی مادی و معنوی را نظام بخشد، و از بیهوده کاری باز دارد، و در یک جمله، همان گونه که در قرآن مجید آمده است : خیر کثیر را عائد صاحبش بنماید; (وَمَنْ یُؤتَ الحِکْمَةَ فَقَدْ اُوتِیَ خَیْراً کَثیراً)(8).

امام (علیه السلام) در عبارت پر معنی بالا، اوصاف پنجگانه ای برای حکمت بیان می کند، و موقعیّت آن را در زندگی مادی و معنوی بشر روشن می نماید، نخست می فرماید : حکمت، حیات قلب مرده است یعنی ارواح وافکاری که بر اثر جهل همچون مردگان هیچ حرکت و اثر مثبتی ندارند، در پرتو علم و حکمت جان می گیرند و زنده می شوند و به حرکت در می آیند.

دوّم و سوّم این که : حکمت، چشمان کوردلان و گوشهای ناشنوایان را بینا و شنوا می کند و حقایقی را که به خاطر فرو افتادن پرده های جهل بر چشم و گوش ناآگاهان قابل دیدن و شنیدن نبود برای آنها روشن می سازد به گونه ای که چهره حق را در سرتاسر آفرینش می بینند و آوای تسبیح موجودات را می شنوند و پیام رهبران الهی را درک می کنند.

و در چهارمین و پنجمین وصف می فرماید : تشنگان حق از سرچشمه حکمت سیراب می شوند و تمام بی نیازی و سلامت را در آن می یابند و به این ترتیب چیزی از خیر و برکت و سعادت و خوشبختی باقی نمی ماند، جز این که در حکمت و دانش نهفته است.


پی نوشت:

  1. جمعه، آیه 6.

  2. واقعه، آیات 88 ـ 89 .

  3. شرح نهج البلاغه ابن میثم، جلد 3، صفحه 157.

  4. بحار الانوار، جلد 69 صفحه 69.

  5. «ریّ» معنی مصدری دارد و به معنی سیراب شدن است.

  6. «ظمآن» از مادّه «ظمأ» (بر وزن طمع) به معنی تشنه است.

  7. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 457.

  8. بقره، آیه 269.