[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) یعظ فیها و یزهد فی الدنیا:

حمدُ اللّه‏:

نَحْمَدُهُ عَلَی مَا أَخَذَ وَ أَعْطَی وَ عَلَی مَا أَبْلَی وَ ابْتَلَی، الْبَاطِنُ‏ لِکُلِّ خَفِیَّةٍ وَ الْحَاضِرُ لِکُلِّ سَرِیرَةٍ، الْعَالِمُ بمَا تُکِنُّ الصُّدُورُ وَ مَا تَخُونُ الْعُیُونُ. وَ نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ غَیْرُهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآله) نَجِیبُهُ وَ بَعِیثُهُ، شَهَادَةً یُوَافِقُ فِیهَا السِّرُّ الْإِعْلَانَ وَ الْقَلْبُ اللِّسَانَ‏.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 5، ص: 435-431

وَمِنْ خطبة لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ یعظ فیها ویزهد فی الدنیا.

از خطبه های امام علیه السلام است که در آن پند و اندرز داده و تشویق به بی اعتنایی به زرق و برق دنیا می کند

.

خطبه در یک نگاه:

این خطبه، همان گونه که در بالا اشاره شد، مشتمل بر «مواعظ» و پند و اندرز و توصیه به «زهد» در دنیاست. و به طور دقیق تر از چهار بخش تشکیل شده است

:

1-

حمد و ثنای الهی با ذکر اوصاف ویژه ای از خداوند و شهادت خالصانه به نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

.

2-

اشاره به فرارسیدن پایان عمر، وجدا شدن انسان از تمام سرمایه های زندگی دنیا

.

3-

لزوم عبرت گرفتن از زندگی پیشینیان، آنهایی که اموال و ثروتهای فراوانی جمع کردند و سرانجام خانه هایشان قبرشان شد، و اموال و همسرانشان به دست دیگران افتاد

.

4-

لزوم بهره گیری از فرصتهایی که در دنیا در دست داریم، برای فراهم ساختن زاد و توشه آخرت

.

اوصاف ویژه پروردگار:

امام (علیه السلام) خطبه را با ستایش پروردگار و ذکر اوصاف ویژه ای آغاز می کند می فرماید : «ستایش می کنیم او را بر آنچه گرفته و بخشیده و بر نعمتهایی که عطا کرده و آزمونهایی که (به وسیله مشکلات) مقرّر داشته است». (نَحْمَدُهُ عَلَی مَا أَخَذَ وَأَعْطَی، وَعَلَی مَا أَبْلَی وَابْتَلَی).

منظور از «أَخَذَ» گرفتن نعمتها و مواهب الهی است و منظور از «أَعْطَی» بخشیدن آنهاست و نیز منظور از «أَبْلَی» دادن نعمت و منظور از «وَابْتَلَی» آزمودن به وسیله گرفتن نعمتهاست و به همین دلیل بسیاری از شارحان نهج البلاغه این دو جمله را تفسیری دانسته اند (یعنی اخذ را مساوی ابلی و اعطی را مساوی ابتلی ذکر کرده اند).

ولی احتمال دارد اوّلی اشاره به نعمتهای مادی و دوّمی اشاره به نعمتهای معنوی باشد; زیرا واژه اخذ بیشتر در امور مادی به کار می رود.

به هر حال از تعبیرات بالا به خوبی استفاده می شود که، ممکن است گرفتن نعمتها نیز خودش نعمتی باشد زیرا گاه وفور نعمت سبب غرور و دوری از خدا وبیگانگی از خلق می گردد.

اضافه بر این حمد در برابر سلب نعمتها نشانه تسلیم مطلق در برابر مشیّت الهی است.

سپس به ذکر سه وصف دیگر از اوصاف پروردگار که در واقع هشداری است به همه انسانها که مراقب خویش و اعمال و نیّات خویش باشند اشاره کرده، می فرماید : «همان کسی که نزد هر چیز مخفی حاضر است (و از آن آگاهی دارد) و در درون (جانها) حضور دارد و از آنچه سینه ها در خود پنهان داشته، و (نیز) از خیانت چشمها با خبر است» (الْبَاطِنُ لِکُلِّ خَفِیَّة(1)، وَالْحَاضِرُ لِکُلِّ سَرِیرَة، العَالِمُ بمَا تُکِنُّ الصُّدُورُ، وَمَا تَخُونُ الْعُیُونُ).

این اوصاف، به خوبی نشان می دهد که علم پروردگار علم حضوری است یعنی او در هر کجا حاضر و ناظر است، پنهان و آشکار برای او مفهوم ندارد، حضور و غیاب برای او یکسان است، اسرار درون سینه ها را می داند، گردش چشمهایی را که به خیانت می گردد می بیند و از باطن و درون هر کس و هر چیز آگاه است.

به راستی اگر انسان به هنگام حمد و ستایش پروردگار و ذکر این اوصاف در حقیقت آنها بیندیشد، و به آن ایمان راسخ داشته باشد همه عالم را محضر خدا بداند و خدا را در درون جان و روح و فکر خود حاضر ببیند، چگونه ممکن است آلوده گناه و یا حتّی فکر گناه شود.

سپس در پایان این فراز شهادت خالصانه به وحدانیّت حق و نبوّت پیامبر داده می فرماید : «و گواهی می دهیم که معبودی جز او نیست و محمّد (صلی الله علیه وآله)برگزیده و فرستاده اوست گواهی و شهادتی که درون و برون، وقلب و زبان، در آن هماهنگ است» (وَنَشْهَدُ أَنْ لاَ إلهَ غَیْرُهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً نَجِیبُهُ(2) وَبَعِیثُهُ(3)، شَهَادَةً یُوَافِقُ فِیهَا السِّرُّ الاِْعْلاَنَ، والْقَلْبُ اللِّسَانَ).

بدیهی است گواهی به این دو اصل اساسی که پایه های ایمان را تشکیل می دهد، انسان را به نفی معبودهای دیگر دعوت می کند و از عبادت شیطان و هوای نفس امّاره، بر حذر می دارد و گواهی به نبوّت پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) او را به اطاعت فرمانهایش فرا می خواند، به ویژه شهادتی که تنها بر زبان جاری نیست بلکه قلب و جان انسان نیز با آن هم صداست.(4)


پی نوشت:

  1. «لام» در «لکلّ خفیّة» به معنی «فی» یا به معنی «مع» است همچنین «لام» در «لکلّ سریرة».

  2. «نجیب» از مادّه «نجابت» به معنی شیء یا انسان برگزیده و نفیس و برتر است.

  3. «بعیث» از مادّه «بعثت» به معنی مبعوث شده است.

سند خطبه:

آمدی از علمای قرن پنجم، قسمتهایی از این خطبه را در کتاب الغرر به صورت پراکنده آورده است و از تفاوتهای میان آن و آنچه در نهج البلاغه است، می توان دانست که مدرک او کتاب دیگری غیر از نهج البلاغه بوده است. ابن اثیر (متوفای 606) در نهایه در موارد مختلف نیز به جمله هایی از این خطبه اشاره کرده است.(مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 298

).