[hadith]وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّهُ لَا یَنْبَغِی أَنْ یَکُونَ الْوَالِی عَلَی الْفُرُوجِ وَ الدِّمَاءِ وَ الْمَغَانِمِ وَ الْأَحْکَامِ وَ إِمَامَةِ الْمُسْلِمِینَ الْبَخِیلُ، فَتَکُونَ فِی أَمْوَالِهِمْ نَهْمَتُهُ، وَ لَا الْجَاهِلُ فَیُضِلَّهُمْ بجَهْلِهِ، وَ لَا الْجَافِی فَیَقْطَعَهُمْ بجَفَائِهِ، وَ لَا الْحَائِفُ لِلدُّوَلِ فَیَتَّخِذَ قَوْماً دُونَ قَوْمٍ، وَ لَا الْمُرْتَشی فِی الْحُکْمِ، فَیَذْهَبَ بالْحُقُوقِ وَ یَقِفَ بهَا دُونَ الْمَقَاطِعِ، وَ لَا الْمُعَطِّلُ لِلسُّنَّةِ فَیُهْلِکَ الْأُمَّة.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه ‏السلام، ج‏5، ص: 430-425

شرایط حاکمان عدل:

امام (علیه السلام) در آخرین بخش این خطبه به بیان ویژگیهای حاکمان عدل، و والیان حق، پرداخته وشش صفت مهم را برای آنها بیان می کند و به این ترتیب بحثی را که درباره حکومت الهی در این خطبه آغاز فرموده است پایان می دهد. و جالب این که : با جمله «وَقَدْ عَلِمْتُمْ» (شما می دانید) التزام به این صفات را یک امر عقلی ظاهر و واضح، می شمرد که هر کس از آن آگاه است و یا حدّ اقل، باید از آن آگاه باشد می فرماید :

«شما می دانید آن کس که بر نوامیس، و خونها، و اموال و احکام و امامت مسلمین سلطه پیدا می کند نباید «بخیل» باشد تا حرص بر جمع آوری اموال برای خود او را مشغول سازد» (و از حق و عدالت بازدارد) (وَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّهُ لاَ یَنْبَغِی أَنْ یَکُوَنَ الْوَالِی عَلَی الْفُرُوجِ وَالدِّمَاءِ وَالْمَغَانِمِ والاَْحْکَامِ وَإمَامَةِ الْمُسْلِمِینَ الْبَخِیلُ، فَتَکُونَ فِی أَمْوَالِهِمْ نَهْمَتُهُ(1)).

در حقیقت اصول زندگی فردی و اجتماعی مردم را این پنج چیز تشکیل می دهد : ناموس، جان، مال، قوانین و تشکیلات حکومت که شخص زمامدار باید با تدبیر و دوراندیشی و عدالت و انصاف، حق همه آنها را ادا کند، جان و مال و ناموس مردم در امان باشد، احکام و قوانین اجرا شود و امامت و پیشوایی خلق، به دست صالحان در تمام رده ها سپرده شود.

اگر پیشوای مردم «بخیل» باشد تمام همّت و شهوتش گردآوری اموال است و همه چیز را برای رسیدن به این هدف زیر پا می گذارد، نه امنیّتی باقی می ماند و نه قانونی محترم شمرده می شود.

در بیان دوّمین وصف می فرماید : «و نباید جاهل و نادان باشد، که باجهل خویش مردم را گمراه کند» (وَلاَ الْجَاهِلُ فَیُضِلَّهُمْ بجَهْلِهِ).

به یقین علم به احکام و موضوعات و راهکارهای صحیح از اساسی ترین پایه های حکومت است و افراد جاهل هر چند حسن نیّت و تقوا داشته باشند توانایی بر حکومت ندارند و مردم را به خاطر جهل خود به بیراهه می کشانند.

در بیان سوّمین وصف می فرماید : «والی نباید خشن بوده باشد که پیوندهای مردم را با خشونت خویش قطع کند» (وَلاَ الْجَافِی(2) فَیَقْطَعَهُمْ بجَفَائِهِ).

به یقین از واضح ترین ویژگیهای والی عدل، عطوفت و محبّت و نرمش و مداراست و می دانیم پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) با همین نرمش و محبّت، دل های رمیده از حق را در گرداگرد خود جمع کرد و این یک رحمت بزرگ الهی بود آن گونه که قرآن می فرماید : « (فَبمَا رَحْمَة مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْب لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ); به برکت رحمت الهی در برابر آنان نرم و مهربان شدی، و اگر خشن و سنگ دل بودی از اطراف تو پراکنده می شدند»(3).

و در بیان چهارمین وصف می فرماید : «والی نباید ستمگر و حیف و میل کننده اموال (بیت المال) باشد تا تبعیض روا دارد و گروهی را بر گروه دیگری (بی دلیل) مقدّم شمرد» (وَلاَ الْحَائِفُ(4) لِلدُّوَلِ(5) فَیَتَّخِذَ قَوْماً دُونَ قَوْم).

این همان بلایی است که بر سر «عثمان» خلیفه سوّم آمد، و چنان ضربه های سنگینی بر جامعه اسلامی وارد ساخت که هرگز آثار آن برچیده نشد; اموال بیت المال را در میان بستگان و دوستان و چاپلوسان وغارتگران تقسیم کرد، توده های رنج دیده مردم بر ضدّ او شوریدند و او را به قتل رساندند و اختلافات عظیمی از آن زمان در میان مردم پیدا شد که آثار سوء آن قرنها باقی ماند.

در پنجمین ویژگی می فرماید : «والی نباید در قضاوت، رشوه گیر باشد تا حقوق (مردم) را از بین ببرد و در رساندن حق به صاحبانش کوتاهی ورزد» (وَلاَ الْمُرْتَشی فِی الْحُکْمِ فَیَذْهَبَ بالْحُقُوقِ، وَیَقِفَ بهَا دُونَ المَقَاطِعِ(6)).

مهمترین عامل قضاوت به جور و ستم، همان بلای رشوه خواری است که صاحبان زر و زور، قدرت پرداخت آن را دارند و احکام دادگاهها را به سود خود و به زیان صاحبان حق، تغییر می دهند و از اجرای حق و عدالت مانع می شوند.

بدیهی است قوانین و دادگاهها برای حفظ حقوق ضعیفان است و گر نه قدرتمندان حق خویش را حفظ می کنند، هنگامی که پای رشوه به دادگاه و منطقه فکر قاضی باز شود رشوه ای که تنها در توان زورمندان است قدرت دفاع از ضعیفان گرفته می شود و حقوق آنها پایمال می گردد، همان چیزی که در سراسر دنیای امروز با نهایت تأسف شاهد و ناظر آن هستیم.

توجه به این نکته نیز لازم است که رشوه، همیشه جنبه مالی ندارد، گاه تسویه حسابهای سیاسی و رسیدن به مقامات و شهوات جنسی و مدّاحی بی جا و امثال اینها به صورت رشوه پرداخته می شود و به این ترتیب چرخهای دادگاهها و دادسراها در مسیر ظلم و بیدادگری به حرکت درمی آید.

و در ششمین و آخرین وصف می فرماید : «پیشوای مردم نباید سنّت (پیامبر) را تعطیل کند و بدین سبب امّت را به هلاکت بیفکند» (وَلاَ الْمُعطِّلُ لِلسُّنَّةِ فَیُهْلِکَ الأُمَّةَ).

البتّه تعبیر به «سنّت» ممکن است اشاره به سنّت پیامبر (صلی الله علیه وآله) باشد که در بالا به آن اشاره شد و یا سنّتها و قوانین الهی که خداوند آن را در جهان آفرینش مقرّر فرموده است یا سنّتهای حسنه اجتماعی است که در عهدنامه «مالک اشتر» به آن اشاره شده است «وَلاَ تَنْقُضْ سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بهَا صُدُورُ هذهِ الاُْمّةِ; سنتهای خوبی را که در آغاز این امت، به آن عمل شده نشکن» و یا هر سه، هر چند معنی اوّل به نظر نزدیکتر می رسد.


نکته:

بلای بزرگ حکومتها:

همان گونه که در آغاز این خطبه به آن اشاره شده این خطبه در واقع از سه بخش تشکیل شده، که به طور کامل با هم مرتبط است : نخست امام نیروهای آماده ای را که باید در اقامه حقّ و عدالت فعّال باشند ولی بر اثر اختلاف و بکار نگرفتن عقل و خرد به ضعف و ناتوانی کشانده شده اند را سرزنش می کند.

سپس هدفها و انگیزه های حکومت عدل اسلامی و انسانی را بر می شمرد و در پایان ارکان اصلی صفات حاکمان عدل را ذکر می کند; به یقین هر گاه از یک سو نیروهای مؤمن و متّحد ساخته شوند و اهداف و انگیزه ها، پاک و مقدّس باشد و والی، صفات ششگانه لازم را احراز کند حکومتی بر پا خواهد شد که حافظ امنیّت و عدالت و احیاگر ارزشهای اسلامی و انسانی خواهد بود.

اگر بخل جای سخاوت را بگیرد. و جهل به جای آگاهی نشیند. و خشونت جای رأفت و رحمت را پرکند. و حاکمان به حیف و میل اموال و تعبیض و ستم بپردازند. و رشوه خواری دستگاه قضایی را آلوده کند. و سنّتهای حسنه تعطیل گردد، حکومتی وحشتناک بوجود می آید که نه اثری از دینداری در آن است و نه دنیاداری، و چه درسی از این بهتر برای حاکمان حق طلب.


پی نوشت:

  1. «نهمه» : در اصل به معنی نیاز و علاقه شدید به چیزی داشتن است و حرص و ولع نسبت به آن نشان دادن.

  2. «جافی» از مادّه «جفا» در اصل به معنی خشونت و دور ساختن و برداشتن چیزی است.

  3. آل عمران، آیه 159.

  4. «حائف» از مادّه «حیف» به معنی جور و ستم است و به گفته راغب در اصل به معنی انحراف در حکم و تبعیض است.

  5. «دول» جمع «دوله» به معنی مال است.

  6. «مقاطع» جمع «مقطع» به معنی آخر هر چیزی است که وقتی به آن جا برسد قطع می شود این واژه گاه به حدود الهی اطلاق می گردد که به جرم مجرمین پایان می دهد و در خطبه بالا در همین معنا به کار رفته. اشاره به این که هر گاه قاضی رشوه خوار باشد اجازه نمی دهد حدود الهی جاری شود.