[hadith]اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنِ الَّذی کَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِی سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَیْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ، وَ لَکِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دینِکَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بلَادکَ، فَیَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادکَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودکَ. اللَّهُمَّ إِنِّی أَوَّلُ مَنْ أَنَابَ وَ سَمِعَ وَ أَجَابَ، لَمْ یَسْبقْنِی إِلَّا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بالصَّلَاةِ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه ‏السلام، ج‏5، ص: 423-419

هدفی جز احیای حق و عدالت نداشتیم:

امام (علیه السلام) در این فراز از خطبه در حقیقت، اهداف حکومت الهی ـ از جمله حکومت خود ـ را بیان می فرماید، و با تعبیرات بسیار جالب و حساب شده، درسهای فراموش نشدنی به همه حاکمان مؤمن و مخلص می دهد.

نخست می فرماید : «خدایا ! تو می دانی که آنچه را ما (در امر حکومت) انجام دادیم، نه به خاطر بدست آوردن سلطنت و مقام بود، و نه برای نیل به متاع پست دنیا» (اللَّهُمَّ إنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنِ الَّذی کَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً(1) فِی سُلْطَان، وَلاَ الْتِمَاسَ شَیْء مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ).

این تعبیر می تواند اشاره به اصل پذیرش بیعت بر خلافت از سوی مردم بوده باشد، یا اشاره به درگیریها و جنگهایی که میان او و دشمنان در «صفّین» و مانند آن واقع شد، و در هر حال انگیزه های اصلی حکومت خودکامگان در آن منعکس شده است که آنها همیشه برای دو چیز تلاش می کنند، به دست آوردن مقام به هر قیمت که باشد و به چنگ آوردن مال دنیا از هر کس و هر کجا ممکن شود.

در واقع همان حبّ جاه و حبّ مال است که در سراسر تاریخ بشر و حتی امروز بر حکومتهای خودکامه، سایه افکنده است.

امام (علیه السلام) اگر این سخن را می گوید، در عمل نیز آن را به خوبی ثابت کرده است; در شورای شش نفری «عمر»، هنگامی که رسیدن به حکومت را مشروط به انحراف از مسیر رسول الله کردند، امام (علیه السلام) آن را نپذیرفت و هنگامی که «طلحه» و «زبیر» پیشنهادهای خلاف برای وفاداری خود به حکومت امام (علیه السلام)، مطرح کردند با کمال صراحت آن را پس زد.

چگونه ممکن است امام (علیه السلام) تن به چنین پیشنهادهایی بدهد در حالی که به گفته خودش، دنیا در نظر او از آب بینی یک بز، یا از برگ نیم جویده درختی در دهان ملخ، کمتر و بی ارزش تر بود.

و در ادامه این سخن، اهداف چهارگانه خودش را برای پذیرش حکومت بیان می دارد که سرمشق و درس بزرگی است برای همه حاکمان آزاده و با ایمان و حق پرست، عرضه می دارد «(پروردگارا ! تو می دانی) اگر حکومت را پذیرفتیم به خاطر این بود که نشانه های محو شده دینت را بازگردانیم و بر پا سازیم، و اصلاحات را در شهرهای تو آشکار کنیم، تا بندگان ستم دیده ات (از ظلم ظالمان) ایمن گردند و حدود و قوانین تعطیل شده ات اقامه و اجرا شود» (وَلکِنْ لِنَرِدَ(2) الْمَعَالِمَ مِنْ دینِکَ، وَنُظْهِرَ الاْصْلاَحَ فِی بَلاَدکَ، فَیَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادکَ، وَتُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودکَ).

در واقع امام (علیه السلام) دراین چهار جمله، که به پیشگاه خداوند به عنوان انگیزه های اصلی پذیرش بیعت، عرضه می دارد، هم اشاره به برنامه های معنوی و ارزشی حکومت می نماید و هم برنامه های مادی و ظاهری.

در درجه اوّل باید نشانه های دین که مسیر راه مردم را به سوی خدا مشخص می کند و بر اثر حکومتهای خودکامه محو شده است به جای خود بازگردد آن گاه اصلاحات در تمام شؤون اجتماعی اعم از سیاسی و اقتصادی و اخلاقی آشکار شود و چنگال ظالمان از گریبان مظلومان جدا شود و حدود الهی اجرا گردد به گونه ای که ستم دیدگان احساس امنیّت و آرامش کنند.

به یقین اگر هدف حکومتها انجام این امور چهارگانه باشد سعادت معنوی و مادی بر سر جامعه سایه خواهد افکند و اگر هدف آنها بدست آوردن مقام و اموال و ثروتها باشد جز فساد و ظلم و تعطیل حدود الهی و محو اخلاق و دین نتیجه ای نخواهد داشت و این درسی است برای همه مسلمین در تمام قرون و اعصار.

این امور همان است که قرآن مجید به عنوان اهداف بعثت پیامبر (صلی الله علیه وآله) و تشکیل حکومت اسلامی بیان فرموده، در یکجا تعلیم و تهذیب و نجات از گمراهی آشکار را هدف بعثت می شمارد (هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الاُْمِّیّینَ رَسُولا مِّنْهُمْ یَتْلُواْ عَلَیْهِمْ ءَایَـاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَـابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَـل مُّبین)(3) و در جای دیگر اقامه قسط و عدالت نتیجه قیام انبیا ذکر می کند (لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بالْبَیِّنَـاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ ا لْکِتَـابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بالْقِسْطِ)(4) و نیز در آیه یگر می فرماید : « (الَّذینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الاَْرْضِ أَقَامُواْ الصَّلَـوةَ وَءَاتَوْاْ الزَّکَـوةَ وَأَمَرُواْ بالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْاْ عَنِ الْمُنکَرِ ولِلَّهِ عَـاقِبَةُ الاُْمُورِ); همان کسانی که هر گاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم نماز را بر پا می دارند و زکات می دهند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند و پایان همه کارها از آن خداست»(5).

سپس در پایان این فراز امام (علیه السلام) گواه روشنی بر صدق گفتار خود در زمینه انگیزه های او نسبت به پذیرش بیعت، ذکر می کند، عرضه می دارد :

«خداوندا ! من نخستین کسی بودم که به سوی تو بازگشتم و دعوت تو را شنیدم و اجابت کردم، هیچ کس جز رسول خدا (صلی الله علیه وآله) پیش از من نماز نخواند» (اللَّهُمَّ إنی أَوَّلُ مَنْ أنَابَ، وَسَمِعَ وأَجَابَ، لَمْ یَسْبقْنِی إلاَّ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه وآله) بالصَّلاَةِ).

اشاره به این که در آن روزی که اسلام غریب بود و پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) یکّه و تنها، و فقط «خدیجه» همسر با وفایش به او ایمان آورده بود، و اظهار اسلام در برابر مشرکانِ متعصّب بسیار خطرناک بود، من دست بیعت به پیامبر (صلی الله علیه وآله) دادم و سر تسلیم در برابر او خم کردم و نخستین مردی بودم که به او پیوستم، چیزی را جز خدا و اطاعت فرمان او و احیای حق و توحید و عدالت در نظر نداشتم و هم اکنون نیز انگیزه من در پذیرش بیعت همان است که در آغاز بعثت پیامبر (صلی الله علیه وآله) بود.

در میان دانشمندان اسلام، اعم از شیعه و اهل سنت در این مسأله اختلافی نیست که «خدیجه» نخستین زنی بود که به پیامبر (صلی الله علیه وآله) ایمان آورد و علی (علیه السلام) نخستین مرد، هر چند گروهی از علمای اهل سنت به خاطر کمی سنّ و سال علی (علیه السلام) در لحظه ایمان آوردن، بهانه جویی هایی در پذیرش ایمان او دارند تا بدین وسیله این فضیلت را از آن حضرت بگیرند و به دیگران بسپارند ولی با توجه به این که پیامبر (صلی الله علیه وآله)، اسلام حضرت را پذیرفت و حتی در جریان «یوم الدار» او را به عنوان وصیّ خود معرفی فرمود، روشن می شود که این بهانه جویی ها بی اساس است(6).


پی نوشت:

  1. «منافسه» در اصل به معنی تلاش دو انسان است که هر کدام می خواهد چیز نفیسی که دیگری دارد نصیب او نیز بشود در واقع یک نوع رقابت و مسابقه سالم دو انسان در رسیدن به کمالی از کمالات است. ولی این واژه گاه در موارد منفی نیز بکار برده می شوند و در مورد کسانی که برای غلبه بر مال و مقامی با یکدیگر رقابت می کنند استعمال می گردد و در خطبه مورد بحث، معنی دوّم اراده شده است.

  2. گر چه در نسخه نهج البلاغه صبحی صالح این جمله به صورت «لنَرِدَ» (از مادّه ورود) آمده، ولی ظاهراً غلط و اشتباه است و باید «لنردّ» (از مادّه زدّ به معنی بازگرداندن) باشد همان گونه که در غالب نسخ نهج البلاغه دیده می شود.

  3. جمعه، آیه 2.

  4. حدید، آیه 25.

  5. حجّ، آیه 41.

  6. شرح بیشتر و مدارک و روایات فراوانی که در زمینه اسلام علی (علیه السلام) به عنوان اوّلین مسلمان از مردان در منابع مختلف آمده و پاسخ به بهانه جویی ها را در جلد سوّم همین کتاب صفحه 169 به بعد و در جلد نهم پیام قرآن صفحه 326 مطالعه فرمایید.