[hadith]و مِنها:

وَ لَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ مِمَّا طُوِیَ عَنْکُمْ غَیْبُهُ، إذاً لَخَرَجْتُمْ إِلَی الصُّعُدَاتِ تَبْکُونَ عَلَی أَعْمَالِکُمْ وَ تَلْتَدمُونَ عَلَی أَنْفُسکُمْ وَ لَتَرَکْتُمْ أَمْوَالَکُمْ لَا حَارِسَ لَهَا وَ لَا خَالِفَ عَلَیْهَا وَ لَهَمَّتْ کُلَّ امْرِئٍ مِنْکُمْ نَفْسُهُ لَا یَلْتَفِتُ إِلَی غَیْرِهَا، وَ لَکِنَّکُمْ نَسیتُمْ مَا ذُکِّرْتُمْ وَ أَمِنْتُمْ مَا حُذِّرْتُمْ، فَتَاهَ عَنْکُمْ رَأْیُکُمْ وَ تَشَتَّتَ عَلَیْکُمْ أَمْرُکُمْ؛ وَ لَوَددْتُ أَنَّ اللَّهَ فَرَّقَ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ أَلْحَقَنِی بمَنْ هُوَ أَحَقُّ بی مِنْکُمْ قَوْمٌ وَ اللَّهِ مَیَامِینُ الرَّأْیِ مَرَاجِیحُ الْحِلْمِ مَقَاوِیلُ بالْحَقِّ مَتَارِیکُ لِلْبَغْیِ، مَضَوْا قُدُماً عَلَی الطَّرِیقَةِ وَ أَوْجَفُوا عَلَی الْمَحَجَّةِ، فَظَفِرُوا بالْعُقْبَی الدَّائِمَةِ وَ الْکَرَامَةِ الْبَارِدَةِ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 5، ص: 157-152

آینده تاریکی در انتظار شماست:

امام (علیه السلام) در این بخش از خطبه، به همه کسانی که در جهاد با دشمن غدّار و مکّار، سستی نشان می دهند و با عذرتراشی ها، شانه از زیر بار مسئولیت تهی می کنند هشدار می دهد که آینده ای بسیار تاریک، در پیش دارید، آینده ای که دشمن در آن بر شما مسلّط می شود و چنان ضربات خودرا بی رحمانه بر پیکر شما وارد می کند که عقل و هوش را از دست خواهید داد می فرماید :

«اگر شما همانند من، از آنچه پنهان است خبر داشتید (و آینده سیاه و ظلمانی خودرا می دیدید) از خانه ها بیرون آمده، سر به بیابان می گذاشتید، بر اعمال خویش گریه می کردید و بر سر و صورت می زدید !» (وَلَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ مِمَّا طُوِیَ(1) عَنْکُمْ غَیْبُهُ، إذاً لَخَرَجْتُمْ إلَی الصُّعُدَاتِ(2) تَبْکُونَ عَلَی أَعْمَالِکُمْ، وَتَلْتَدمُونَ(3) عَلَی أَنْفُسکُمْ).

وبه این نیز قناعت نمی کردید، بلکه «اموال خودرا بدون نگهبان وبی آن که کسی را جانشین خود در آن قرار دهید رها می کردید، هر یک از شما (از شدت وحشت) تنها به خود می پرداخت و به دیگری توجّه نداشت !» (وَلَتَرَکْتُمْ أَمْوَالَکُمْ لاَ حَارِسَ لَهَا وَلاَ خالِفَ(4) عَلَیْهَا، وَلَهَمَّتْ کُلَّ امْرِیء مِنْکُمْ نَفَسُهُ، لاَ یَلْتَفِتُ إلَی غَیْرِهَا).

این تعبیرات، حال کسی را مجسّم می کند، که گرفتار مصایب عظیمی شده، به گونه ای که همه چیز را جز نجات جان خویش، فراموش کرده است، سر به بیابان نهاده و پیوسته بر سر وصورت می زند، اشک می ریزد، و فریاد می کشد، اموالی را که آن همه در نظرش اهمیّت داشت و در حفظ آن همواره می کوشید به کلّی رها کرده و به پشت سرخویش نگاه نمی کند حتی عزیزترین عزیزانش را به دست فراموشی سپرده است.

بعضی از مفسّران نهج البلاغه، معتقدند : این تعبیرات مربوط به اهوال و وحشتهای روز قیامت است که در قرآن مجید در آیات مختلف به آن اشاره شده است ولی با توجه به ذیل خطبه که سخن از جنایات وحشتناک «حجّاج» می گوید و شأن ورود خطبه، که نظر به سستی مردم «کوفه» در جهاد با دشمن دارد، این معنی بسیار بعید است و ظاهر این است که ناظر به سلطه «بنی امیه» و جنایات عظیم «حجّاج» و امثال او می باشد.

و در ادامه این سخن امام (علیه السلام) به منشأ و سرچشمه اصلی این حوادث اشاره می کند می فرماید : «ولی (متأسفانه) تذکراتی را که به شما داده شده بود فراموش کردید، و از آنچه بر حذر داشته شده بودید، ایمن گشتید، در نتیجه عقل شما گمراه و سرگردان شد، و امورتان پراکنده گشت !»

(وَلَکِنَّکُمْ نَسیتُمْ مَا ذُکِّرْتُمْ، وَأَمِنْتُمْ مَا حُذِّرْتُمْ، فَتَاهَ(5) عَنْکُمْ رَأْیُکُمْ، وَتَشَتَّتَ عَلَیْکُمْ أَمْرُکُمْ).

هرگز تصوّر نکنید حوادثِ دردناکی که در انتظار شماست، غافلگیرانه است، ابداً چنین نیست، بارها به شما تذکّر داده ام، و حق نصیحت را ادا کرده ام، و گفتنی ها را گفته ام، وهشدار داده ام ولی افسوس ! گوش شنوا در میان شما نبود، تمام آنچه را گفتم به فراموشی سپردید، و همه اندرزها را نادیده گرفتید، به همین دلیل، تصمیمات لازم را به موقع نگرفتید، و برای مقابله با دشمنان خطرناکتان، برنامه ریزی نکردید، و این است نتیجه کارِ شما، که دشمنان بی رحم و غدّار بر شما مسلّط می شوند، وبلایی بر سرتان می آورند که در تاریخ بی سابقه است.

سپس امام (علیه السلام) می فرماید : «(به خدا سوگند !) دوست داشتم که خدا میان من و شما، جدایی می افکند و مرا به کسی که نسبت به من از شما سزاوارتر و شایسته تر است ملحق می ساخت» (وَلَوَددْتُ أَنَّ اللهَ فَرَّقَ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ، وَأَلْحَقَنِی بمَنْ هُوَ أَحَقُّ بی مِنْکُمْ).

اشاره به این که اکنون که شما اصلاح ناپذیرید ای کاش ! من از شما جدا شده بودم و ای کاش ! مقدّراتِ الهی، اجازه می داد به گروهی می پیوستم که آنها هماهنگ با افکار و برنامه های من بودند.

و در ادامه این سخن، به شرح ویژگیهای قوم و گروهی که آنها را شایسته هم نشینی و همدلی و همگامی خود می داند، پرداخته، چنین می فرماید :

«همان ها که به خدا سوگند ! افکارشان خجسته و پربار و صاحب وقار و بردباری بودند، همان ها که به حقّ سخن می گفتند و ظلم و ستم را ترک کردند، آنها که از پیش در طریق هدایت گام نهادند و در راه روشنی، به سرعت پیش رفتند، در نتیجه به سعادت جاویدان و زندگی گوارا و پرارزش دست یافتند» (قَوْمٌ وَاللهِ مَیَامِینُ(6) الرَّأْیِ، مَرَاجِیحُ(7) الْحِلْمِ، مَقَاوِیلُ بالْحَقِّ، مَتَارِیکُ(8) لِلْبَغْیِ. مَضَوْا قُدُماً(9) عَلَی الطَّرِیقَةِ، وَأَوْجَفُوا(10) عَلَی الْمَحَجَّةِ، فَظَفِرُوا بالْعُقْبَی الدَّائِمَةِ، وَالْکَرَامَةِ الْبَارِدَةِ).

این تعبیرات، اشاره روشنی به پیامبر و گروهی از اصحاب خاص او دارد که دارای ویژگیهای ششگانه بالا بودند، دو ویژگی در فکر و اندیشه (داشتن اندیشه های پربار و عقل کافی) و دو ویژگی در برنامه های زندگی (طرفداری از حق و مبارزه با ظلم) و دو ویژگی در عمل (گام برداشتن در طریق حق و سرعت برای رسیدن به مقصد) و نتیجه این ویژگیها را که سعادت جاویدان و زندگی گوارا و پرارزش است نیز بیان فرموده.


نکته:

مظلومیت امام امیرالمؤمنین (علیه السلام)

مظلومیت، تنها در این نیست که انسان به وسیله گروهی ظالم و جبّار، پیمان شکن و بی وفا و در پیکاری نابرابر، شهید گردد بلکه، یکی از دردناکترین نمونه های مظلومیت این است که مدیری لایق و فرماندهی توانا و خبیر و آگاه و سیاستمداری هوشیار و خوش فکر در میان گروهی گرفتار شود که شایستگی و لیاقت همراهی و همگامی با او را نداشته باشند، هر چه او می گوید، بر خلاف آن رفتار می کنند و هر قدر به آنها هشدار می دهد به حرکت در نمی آیند، جمعیّتی پراکنده، نادان، ضعیف و سست و بی اراده.

گرفتار شدن چنان رهبری، در چنگال چنین پیروانی، سبب می شود که ارزش مکتب و افکار او فراموش گردد و حتی بعضی از بی خبران او را متّهم به عدم شایستگی کافی در مدیریّت و رهبری کنند.

این یکی از بزرگترین مظلومیت هاست و این همان است که امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در عصر و زمان خود به آن گرفتار شد، و نه تنها در خطبه بالا، بلکه در خطبه های متعددی از «نهج البلاغه» به آن اشاره فرموده است.

گاه می گوید : «ای کاش ! معاویه شما را با لشکر خود، معاوضه می کرد همچون معاوضه درهم و دینار، ده نفر از شما را می گرفت و یک نفر از شامیان را به من می داد»(11).

و گاه می فرماید : «من در خواب پیغمبر خدا را دیدم و از عداوتها و کژیهای این قوم، به حضرتش شکایت کردم، فرمود : «به آنها نفرین کن !» عرض کردم : خداوندا ! بهتر از آنان را به من ده ! و شخص بدی را به جای من بر آنها مسلّط کن»(12).

و در جای دیگر می فرماید : «ای مرد نمایانی ! که مردانگی ندارید... به خدا دوست داشتم که هرگز شما را نمی دیدم و نمی شناختم»(13).

و به راستی شاید نتوانیم در طول تاریخ رهبرِ برگزیده ای از اولیاء الله را پیدا کنیم که در مدت کوتاه حکومتش، با این همه خصومت و کارشکنی و دشمنی و نامهربانی و سرکشی و طغیان، روبه رو شده باشد و این دردناکترین شکل مظلومیت است و از این جاست که گفته می شود : «علی (علیه السلام) اوّل مظلوم عالم است».


پی نوشت:

  1. «طُوی» از مادّه «طیّ» به معنی در نور دیدن و کتمان کردن گرفته شده است و در این جا به همان معنی کتمان است.

  2. «صعدات» جمع «صعید» به معنی صفحه زمین و خاک و نقاط مرتفع زمین آمده است و در این جا اشاره به دشت و کوه و بیابان است (بعضی «صدعات» را جمع «صعد» (بر وزن دهل) و «صعدات» را جمع جمع دانسته اند).

  3. «تلتدمون» از مادّه «لدم» (بر وزن لفظ) به معنی زدن گرفته شده و «التدام» به معنی خودزنی است.

  4. «خالف» به معنی جانشین از مادّه «خلوف» (بر وزن وقوف) گرفته شده است. این واژه به معنی افراد کثیر الخلاف نیز آمده ولی در این جا معنی اوّل مراد است.

  5. «تاه» از مادّه «تیه» به معنی سرگردان شدن و متحیر گشتن گرفته شده است.

  6. «میامین» جمع «میمون» به معنی مبارک است.

  7. «مراجیح» جمع «مرجاح» (بر وزن مثقال) به معنی کسی است که صاحب حلم و بردباری است.

  8. «متاریک» جمع «متراک» (بر وزن مسواک) به معنی کسی است که چیزی را کاملاً ترک می کند.

  9. «قدم» از مادّه «قدوم» به معنی پیش روی و سبقت گرفته شده و در این جا یا معنی ظرفی دارد که به معنی در مسیر پیش روی است و یا معنی جمعی دارد که به معنی پیش روان است.

  10. «اوجفوا» از مادّه «ایجاف» به معنی حرکت کردن با سرعت است.

  11. نهج البلاغه، خطبه 97.

  12. نهج البلاغه، خطبه 70.

  13. نهج البلاغه، خطبه 27.